شورش آبان ماه و سرکوب خونین آن را شاید بتوان نقطه عطفی در تاریخ جمهوری اسلامی دانست و سومین رویداد مهم، پس از انقلاب ۵۷ و گروگانگیری نامید. چون رویدادهای آبان ماه بسیاری از ساختار موجود اجتماعی و سیاسی جمهوری اسلامی را درهم نوردید وگسلهای موجود میان حکومت و شهروندان را عملا به پایان نهایی خود نزدیک کرد.
این رویدادها هم حکومت پنهان را آشکارا به میدان آورد، وهم ابعاد غیر قابل تصور، اگر نگوییم ناشناخته ای، از توان سبعیت و خشونت حکومت را به نمایش گذاشت. شاید در تاریخ معاصر در هیچ کشوری چنین اتفاقی نیافتاده باشد که نیروهای انتظامی و نظامی یک حکومت، با سلاح جنگی و به قصد کشتن بر روی معترضین غیر مسلح، آتش گشوده باشد و حاضر به هیچ پاسخ گویی و انتشار آمار کشته شدگان هم نباشد.
وحشت حکومت از انتشار آمار کشته شدگان، مجروحان و بازداشت شد گان باید حکایت از جنایتی فجیع داشته باشد، که گستره آن هنوز قابل پیش بینی نیست. با توجه به این که اعتراض ها دست کم در صد شهر بوده است و تنها در شهریار، که شهر نسبتا کوچکی است، خبر از کشته شدن صد نفرمی دهند، اگر در هر شهر ده نفر هم کشته شده باشد، باید شمار کشته شد گان احتمالا و دست کم بیش از هزار نفر باشد. کزارش روز دوشنبه رویترز هم این گمانه زنی را تقویت می کند.
انگیزه گران کردن بنزین
این که جامعه ایران در همه زمینه های اجتماعی سیاسی و به ویژه اقتصادی با انواع واقسام ناهنجاری ها روبروست، چیز پنهان و تازه ای نیست. اما این که حکومت به رغم پیش بینی ناآرامی، در صورت سه برابر کردن بهای بنزین، آن هم در شرایطی که جامعه به دلیل مشکلات اقتصادی ونارضایتی عمومی در حال جوشیدن است، دست به چنین کاری میزند وعملا جوانان ودیگر اقشار ناراضی جامعه را به چالش فرا می خواند، تصمیم غریبی است. آن چنان که یک نماینده مجلس می گوید، گران کردن بنزین، تصمیمی بوده است که یکسال ونیم پیش گرفته شده بود، یعنی به عقب انداختن آن می توانست بازهم به زمان مناسبی موکول شود. برای شناخت انگیزه حکومت از این تصمیم چند سناریو قابل تصور است:
۱- این که دولت بدلیل تنگناهای مالی مجبور به این کار بوده است. این فرضیه به دلیل اهمیت کم درآمدهای حاصل از گران شدن بنزین نمی تواند درست باشد. حسن روحانی میگوید تامین دوسوم بودجه ۴۵۰۰۰۰میلیاردی ناروشن است. درآمد حاصل از گران کردن بنزین اما تنها ۳۰ هزار میلیارد تومان است که تازه بخشی آز ان هم به صورت یارانه به مردم باید برگردد. بنابراین این فرضیه منطقی به نظر نمی آید
۲ – باتوجه به گفته های نوبخت که دولت بیم آن دارد که دوباره مجبور به وارد کردن بنزین شود وبه علت تحریم ها نتواند بنزین وارد کند ونیازهای شهروندان را تامین کند، می توان گفت که ترس نظام ازنا آرامی های گسترده، در صورت کمبود بنزین، دلیل اصلی بوده است. اما این دلیل هم هنوز رفتار حکومت را توضیح نمی دهد.
۳ – آن چه مسلم است این است که دولت درنظر داشته بنز ین راگران کند و آن گونه که وزارت اطلاعات می گوید به این خطر هم آگاهی داشته که ممکن است اعلام گرانی بنزین واکنش و اعتراض همگانی را بدنبال داشته باشد. اما با وجود این دست به این کار زده است یعنی این اعتراض ها را به جان خریده است. گفته های خامنه ای که «عده ای مخالف این کار هستند، خوب باشند»، هم این گمانه زنی را تقویت می کند. سایت خبری زیتون مینویسد که «اطلاعات رسیده بیانگر این است که در ماههای اخیر آیتالله خامنهای چندین بار به صورت حضوری و غیرحضوری به حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران، دستور داده که قیمت بنزین را افزایش دهد و در نهایت روحانی با وجود آنکهچندین بار این طرح را به تعویق انداخته، مجبور به اجرای آن شده است.» خبرگزاری رویترز هم در گزارش دوشنبه خود از دستور شخص رهبر جمهوری اسلامی برای سرکوب معترضین بهر قیمتی، خبرداد.
محاسبات اشتباه رهبر جمهوری اسلامی
حال می شود گفت که به رغم آگاهی به واکنش، حکومت چنین اعتراض های گسترده ای را پیش بینی نمی کرده است. این تصور با این پرسش روبرو می شود که اگر چنین تصوری نمی رفت، دلیل این همه آمادگی نیروهای سرکوب چه بوده است. برای پاسخ به این پرسش باید سراغ دا ده های دیگر رفت. شاید بتوان از همه این اما و اگرها به این نتیجه رسید که رهبر جمهوری اسلامی از یک سو با آگاهی به این که گرانی بنزین واکنش هایی را بر می انگیزد، با آماده کردن نیروهای سرکوب، تصمیم به گرانی بنزین می گیرد تا هم گستره واکنش و اعتراض های مردم، و هم توان نیروهای سرکوب در مهار واکنش ها را آزمایش کند. از سوی دیگر و از آنجا که رهبر جمهوری اسلامی مرتب از محاصره و جنگ اقتصادی و تلاش «دشمنان» برای ایجاد نا آرامی در ایران می گوید، می خواسته این ناآرامی را «مدیریت» شده تحریک کند. ادعای آقای خامنه ای که طراحی این ناآرامی ها از دوسال پیش آغاز شده بود، این گمانه زنی را تقویت می کند. اما بر خلاف پیش بینی های رهبر جمهوری اسلامی، ظاهرا گستردگی اعتراض ها او راغافلگیر کرد، بنابراین دستور سرکوب اعتراض ها به هر قیمت، حتی کشتار بی رحمانه صدها و یا شاید هزارها نفر بی گناه، را داد.
این اعتراض ها و واکنش حکومت به آن، همه و همه نتیجه سیاست های دودهه گذشته رهبر جمهوری اسلامی است. علی خامنه ای از یک سوایران را به مقابله با جهان و به ویژه آمریکا برده است و با لجبازی و خودپرستی و با توهم به این که، گویا او رسالت استقرار دنیای اسلام در سراسر جهان را دارد، می خواهد این توهم خود را به هر قیمتی که شده واقعی جلوه دهد. از سوی دیگرآیت اله خامنه ای سال هاست که خود را در گیر جنگ با آمریکا می داند و از این نظریه پیروی می کند که برای پیش گیری این حمله بایستی دست به حمله در حوزه نفوذ آمریکا زد. او مدام از محاصره جمهوری اسلامی از طرف دشمن می گوید وبارها اعلام کرده است که باید آماده جنگ بود. بنابراین تشدید تحریم های آمریکا را اعلان جنگ اقتصادی می داند، همزمان اما و به رغم تاثیرهای کمر شکن این تحریم ها بر اقتصاد ایران، آن را بی اثر می خواند.
توهم دیگر آقای خامنه ای این است که «الگوی اسلامی موفق» خود را عامل مخالفت دیگر کشورها با سیاست ها ی خود می داند. رهبر جمهوری اسلامی در دیداربا اعضاى مجمع عالى بسیج مستضعفین درششم آذر ماه ۹۳ گفت که: «مسئلهی اصلی این است که استعدادهای ملّت ایران بتدریج بُروز و ظهور پیدا کرده است، دارد پیشرفت میکند در همهی ابعاد؛ ابعاد سیاسی، ابعاد علمی، ابعاد گوناگون اجتماعی، و دارد اقتدار پیدا میکند، اینها از این ناراضیاند، از این ناراحتند، جلوی این را میخواهند بگیرند؛ تحریم و فشار هم به همین نیّت است، …. ما با ملّتمان راحت حرف میزنیم، آنها اینجور نیستند، ملّتشان آنها را قبول ندارد.» این گفته ها نیازی به تفسیر ندارد، چون در آن نشان درجه توهم رهبر جمهوری اسلامی به اندازه کافی آشکار است.
بنابراین رهبر جمهوری اسلامی با سیاست های غرب ستیزی و آمریکا ستیزی ناشی ازتوهم های خود، عملا سرنوشت بیش از ۸۰ میلیون ایرانی و آینده ایران را، بدون درک هیچ مسئولیتی، بازیچه امیال ایدئولوژیک خود کرده است. ظاهرا رهبر جمهوری اسلامی ایران وایرانی ها راتنها درچند هزار و یا صد هزارنفری میبیند، که به عنوان دانشجو، بسیجی، شاعر، قاری، مداح و یا شرکت کنندگان در راه پیمایی هایی فرمایشی، مانند اربعین میبیند.
آقای خامنه ای دغدغه ها و نیاز های سیاسی و معیشتی و اجتماعی شهروندان را برسمیت نمی شناسد و به همین دلیل، حل این مشکلات را جزو وظایف روز نظام خود نمی داند. گذشته از آن، رهبر جمهوری اسلامی دچار چند توهم خطرناک دیگر هم هست: خود را رهبر دنیای اسلام می داند و برای خود رسالت آزادی مستضعفان از «سلطه مستکبران» را قایل است، که میدان تحقق آن گسترش نفوذ درخاور میانه و کمک به جبهه مقاومت است، آن هم به هر قیمتی. به همین دلیل در سوریه عراق لبنان و عراق و فلسطین، نقش «روبین هود مسلمان» را بخود اعطا کرده است.
توهم دیگر علی خامنه ای خود بزرگ بینی و بزرگ دیدن توان نظامی جمهوری اسلامی است. او جدا خیال می کند که از نظر نظامی توان هماوردی با ارتش تنها ابرقدرت حهان، آمریکا، را دارد. کشوری که تنها بودجه نظامی سالانه اش دوبرابر تمام تولید ناخالص داخلی ایران است.
مسئولیت اصلاح طلبان و آخرین فرصت برای همرامی با مردم
بی تفاوتی اصلاح طلبان در دهه های گذشته نسبت به سرکوب و بی قانونی و تایید تقسیم جامعه به خودی و غیر خودی به عنوان ابزاری برای سرکوب دگراندیشان نشان می دهد که، اصلاح طلبان مانند رقبای تندرو خود، به دموکراسی و ارزش های آزادی خواهی برای همه شهروندان باور نداشته و ندارند. در کنار منافع سیاسی و اقتصادی که اصلاح طلبان در این نظام دارند، رفتارشان، به مانند تندروها، برگرفته ازباورهای مذهبی آنان است.
روشنفکران مذهبی، چه تندروها و چه اصلاح طلبان، از هر سنخ و گروه، معتقدند باید حکومتی مانند حکومت علی در ایران استقرار پیدا کند و تنها سندی که از این «مدینه فاضله» خود دارند، نامه علی به مالک اشتراست. این در حالی است که از یک سو ساختار قبیله ای ۱۴۰۰ سال پیش و اختلاف های دو قبیله عرب به رهبری علی و معاویه، با پذیرش این فرض که تمام ادعای شیعیان هم درست باشد، برای اداره یک کشور هشتاد و اندی میلیون، آن هم در قرن بیست و یکم میلادی هیچ کارآیی نمی تواند داشته باشد. از سوی دیگر بنیان «فضایلی» که روشنفکران شیعه ایرانی برای آن مدینه فاضله بر می شمرند، یک سلسله روایت ها و حدیث ها یی است، که نه تنها فقهای شیعه و غیر شیعه بر سراصالت آنان قرن هاست که اختلاف دارند، بلکه میان خود فقهای شیعه هم مورد اختلاف است. بنابراین چسبیدن به یک سلسله تصورات موهوم از حکومت مداری نوع پیغمبر وحضرت علی، آنان را از نگرشی خردگرا به ناهنجاری های اجتماهی، سیاسی و اقتصادی و پیدا کردن راه های اصلاح رفع این ناهنجاری باز می دارد. افزون براین باورهای اثبات ناپذیر تجربه دولت مداری روحانیت و روشنفکران هوادارآن در چهل سال گذ شته، نشان می دهد که «نظام اسلامی» واقعا موجود آن ها، نه تنها برای اداره جامعه هیچ توانایی لازم رانداشته ندارد و نظامی فاسد و ناکارآ و نامناسب برای اداره جامعه است بلکه تولید کننده همه گونی ناهنجاری های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بوده است. روشنفکران اصلاح طلب هم در چهل سال گذشته نقشی کمتر از تندروها در استقرارو حفظ این نظام نداشته اند. بنابراین مانند دیگر جناح های حکومتی مسئول موقعیت کنونی ایران هستند.
آن چه میتوان گمانه زد این است که رهبران جمهوری اسلامی در پشت پرده در سردرگمی و برزخی که خود را در آن گرفتار آورده اند، تلاش دارند، خودرا از این برزخ خودساخته نجات دهند. این سردرگمی انتخابات مجلس در اسفند ماه را هم در بر میگیرد. آیا رهبر جمهوری اسلامی با شورای نگهبان خود، امتیازهایی به اصلاح طلبان می دهد ودر تایید صلاحیت نامزدهای اصلاح طلب دست ودل بازتر از دوره های پیش عمل می کند یا در پی مجلسی یکدست از هواداران تندرو خود خواهد رفت. احتمالا هیچ کدام از این گزینه ها تغییری محسوس درموقعیت بی اعتبار و شکننده نظام بدنبال نخواهد داشت. چون به رغم همه تلاش ها برای توجیه سرکوب خونین اعتراض کنندگان و به رغم اختلاف ها یی که میان جناح های حکومتی بوده و هست، شورش آبان ماه با گذار از مجموعه نظام جمهوری اسلامی و جناح های آن، مهر پایان تاریخ مصرف را بر پیشانی رهبر جمهوری اسلامی و مجموعه نظام کوبید. به گفته محمدحسین صفارهرندی وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی «اگر رهبری ورود پیدا نکرده و مسوولیت این قضیه را نپذیرفته بود، نیروهای انقلابی هم به صف معترضان میپیوستند.» یعنی این تنها شهروندان معترض، بیکارو فرودست نیستند که از نظام برگشته اند، بلکه رفتار حکومت با شهروندان دیگر در میان نیروهای سرکوب رهبر هم مورد تایید نیست. در این جاست که دلیل تفسیر تازه آقای خامنه ای از مستضعفین در دیدار با بسیجی ها قابل درک میشود.
جبهه اصلاح طلبان حکومتی با هم صدا شدن با رهبر و تندروهای حکومتی عملا مشروعیت حیات سیاسی خود را کاملا از دست دادند. چون اگر پیش از این میان احمدی نژاد و خاتمی تفاوت هایی در برخورد به حقوق شهروندی دیده می شد، اکنون این تفاوت ها به صفر رسیده است. اگر اصلاح طلبان بخواهند حساب خودرا از رهبر سرکوب خونین آبان جدا کنند، کوچکترین کاری که می توانند بکنند، تحریم یک پارچه انتخابات مجلس است. آنا ن باید اطلاعات کامل خود از شمار کشته شدگان و بازداشتی ها را به مردم بگویند و اجازه ندهند، رهبر جمهوری اسلامی در نهایت سکوت به شکنجه بازداشت شدگان و دروغ پردازی هایش ادامه دهد. آن ها همه چیز خود رامدیون مردم هستند و حال باید با کمی صداقت و شهامت بخش ناچیزی ازدین خود به مردم را ادا کنند.
گزینه های رهبر و نظام
رهبران جمهوری اسلامی، با علی خامنه ای در راس آن، گزینه های زیادی ندارند. کمر اقتصاد ایران زیر بار تحریم های آمریکا شکسته است. به گفته اسحاق جهانگیری، معاون رییس جمهور «به معنای واقعی، تمام گلوگاههای اصلی کار و فعالیت اقتصادی کشور از سوی آمریکاییها بسته شده است». بودجه دولت دوسوم کسری دارد. پرداخت حقوق و دستمزدهای کارکنان دولت، بازنشستگان و یارانه های ماهانه در ماه های آینده نا معلوم است. حتی این احتمال هم غیر قابل تصور نیست که کشورهای اروپایی هم به تحریم ها بپیوندند و فشار برجمهوری اسلامی بیشتر شود.
بنابراین یک گزینه این است که آیت اله خامنه ای از گفته های خود پیرامون ممنوعیت مذاکره عقب نشینی کند و تن به مذاکره بدهد. هرچند تصور چنین رفتاری از رهبر جمهوری اسلامی تقریبا دور از انتظار است، جنب و جوش های دیپلماتیک چند هفته گذشته (سفر ظریف به قطر، سفر روحانی به ژاپن،…) می تواند نشانی از قبول خامنه ای به «نرمشی قهرمانانه» دیگر باشد.
تن دادن به مذاکره برای آیت اله خامنه ای بسیار گران خواهد بود، چون درصورت مذاکره، هم اعتبار ناچیز مانده خود در داخل را ازدست می دهد و هم بزرگترین برگ برنده ای که، به خیال خود، تا به حال در دست داشت، و بر سر همه منتقدین ومخالفین خود می کوبید، یعنی آمریکا ستیزی، را هم از دست می دهد. پس از سرکوب شورش آبان، حتی اگر با مذاکره تحریم ها هم برداشته شوند، کمکی به بازیابی اعتبار پیشینش نخواهد کرد.
گزینه دوم حفظ وضع موجود و ادامه استفاده از سرکوب برای حفظ حکومت است. انتخاب این گزینه نه تنها تضمینی برای ادامه حکومت نیست که برعکس فرایند فروپاشی را سرعت می بخشد. به این دلیل که ادامه وضع اقتصادی موجود به نارضایتی ها بیش از پیش دامن می زند و جوانان بیشتری را با اشکال تازه ای از مقاومت به خیابان ها می کشاند. اگرآقای خامنه ای به دلیل در اختیار داشتن تجهیزات و صد هاهزار نیروی سرکوبگر بتواند یک بار و یا بارهای دیگر شهروندان معترض را قتل عام کند، باز هم تضمینی برای ادامه حکومت غیرمردمی خود نخواهد داشت.
گزینه سوم رهبران جمهوری اسلامی دست زدن به برخی اصلاحات صوری است. اما هر رفورم، حتی صوری، هم نیاز به پول دارد. اگر نظام با آمریکا کنار نیاید، منابع لازم برای هیچ گونه اصلاحاتی را ندارد. بنابراین هرگونه تصمیم به ظاهر اصلاح طلبانه هم نیازمند حل مشکل نظام با آمریکاست.
چهارمین گزینه که احتمال آن بیش ازدیگر گزینه ها است، دست زدن به خودکشی و راه اندازی یک جنگ در منطقه است. این خطرناک ترین «راه حل» است که می تواند ایران را دچار یک جنگ غیرقابل مهاردر منطقه و جنگ داخلی کند و به، به خطر افتادن تمامیت ارضی ایران بیانجامد.
بهترین و کم هزینه ترین گزینه اما، کنار آمدن نظام جمهوری اسلامی با شهروندان است، که تنها زمانی قابل قبول از سوی شهروندان خواهد بود که خواست های سیاسی شهروندان را در بر گیرد. اعلام عفو عمومی و آزادی بی قید وشرط زندانیان سیاسی، آزادی احزاب و رسانه ها، قبول انتخابات آزاد برای انتخاب مجلس موسسان به منظورتهیه پیش نویس یک قانون اساسی جدید و چشم پوشی از الگوی سترون جمهوری اسلامی است. این که آیا علی خامنه ای و مجموعه نظام جمهوری اسلامی ظرفیت چنین گزینه ای را دارد، پرسشی است که پاسخ به آن با داده های دردست کنونی بسیار دشواراست.
از: زیتون