در پی تحولات اخیر ایران و به ویژه پس از شلیک به هواپیمای مسافربری اوکراین، بازار قیاس بین وضعیت این روزهای جمهوری اسلامی ایران و سالهای پایانی حکومت اتحاد جماهیر شوروی در شبکه های اجتماعی و رسانه های عمومی بسیار داغ است. اما آیا واقعا شباهتی بین ایران بحران زده این روزها و سالهای پایانی حکومت هفتاد ساله شوروی وجود دارد؟
ماجرای پتروف و شلیک به هواپیمای مسافربری
تفاوتها و شباهتها بین موقعیت ایران و سالهای پایانی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی تنها در وضعیت سیاسی و اقتصادی خلاصه نمیشود. یکی از صحنههای دراماتیک حیات نظامی اتحاد جماهیر شوروی در قرن بیستم نیز شباهت زیادی به روایت جمهوری اسلامی از روند پرتاب موشک به سوی هواپیمای مسافربری اوکراین دارد. البته با یک تفاوت بزرگ، ماجرا در ایران به فاجعه و در شوروی ختم به خیر شد.
در ۲۶ سپتامبر ۱۹۸۳ استانیسلاو پتروف، افسر کشیکی که وظیفهاش ثبت و گزارش پرتاب موشک توسط دشمنان شوروی و گزارش آن به مقامات بالاتر برای واکنش سریع بود، متوجه میشود که رایانهها گزارش حمله یک موشک اتمی آمریکایی را نشان میدهند. پس از چند دقیقه، پرتاب موشک دوم، سوم، چهارم و پنجم نیز گزارش میشود. طبق دستورالعمل، نیروی نظامی شوروی میبایستی با یک حمله هستهای تلافی جویانه به حمله موشکی آمریکا پاسخ میداد. اما حمله آمریکا تنها با پنج موشک به شوروی برای پتروف عجیب به نظر رسید و در عین حال او به سیستم هشداردهندهای هم که تازه نصب شده بود، اعتماد کامل نداشت. او تصمیم گرفت این واقعه را به اطلاع مقامات مافوق خود نرساند و با این اتفاق مانند یک اعلام خطر اشتباه برخورد کرده و آن را نادیده بگیرد. بعدها مشخص شد که آن شب حق با پتروف بوده و ماهواره به اشتباه انعکاس نور خورشید بالای ابرها را موشک ثبت کرده بوده است.
او بعدها به خاطر عدم اطلاع رسانی به روسایش توبیخ اداری شد اما ماجرا تا سال ها مسکوت بود. سال ها بعد بود که او در این باره صحبت کرد و در مصاحبهای گفت: “در آن لحظات با یک چشم، میهن خود را میدیدم که با خاک یکسان شده و با چشم دیگر دنیایی را که دیگر جانداری در آن زندگی نمیکند.”
هرچه داستان استانیسلاو پتروف با پایانی خوش به اتمام رسید، شلیک اشتباه به هواپیمای مسافربری -بنا به روایت مسئولین نظام- اندوه و خشمی بزرگ برای مردم ایران و بحرانی عمیق را برای نظام رقم زده است.
از چرنوبیل تا درخواست اصلاحات به سبک گورباچف
بسیاری این شلیک را به فاجعۀ انفجار نیروگاه اتمی چرنوبیل تشبیه کردند. فاجعه هسته ای که در آوریل ۱۹۸۶ در شمال اوکراین و در پی خطایی انسانی و در عین حال ناکارآمدی سیستم بوروکراتیک و فاسد سالهای پایانی اتحاد جماهیر شوروی به وجود آمد. بسیاری از تحلیلگران فاجعه چرنوبیل را به صورت سمبلیک نقطه پایانی بر حیات اتحاد جماهیر شوروی دانستهاند. جایی که سیستم به علت تناقضات و درگیریهای درونی، کارآمدی خود را از دست داده است.
هرچند فاجعهٔ چرنوبیل، از لحاظ هزینه و تلفات بدترین حادثهٔ هستهای در تاریخ شناخته میشود اما دولت شوروی توانست به سرعت حدود صد هزار نفر از ساکنین مناطق نزدیک به انفجار را تخلیه کرده و از حجم تلفات انسانی بکاهد.
اما پنهان کردن اطلاعات مربوط به فاجعه چرنوبیل و عدم پذیرش همکاری بینالمللی برای عملیات امحاء نتایج این انفجار، باعث به وجود آمدن شایعات بسیاری پیرامون این فاجعه شد.
این انفجار در پی خطای انسانی و در عین حال ناکارآمدی سیستم به شدت بوروکراتیک و در عین حال ناکارآمد سالهای پایانی اتحاد جماهیر شوروی به وجود آمد. بسیاری از تحلیلگران فاجعه چرنوبیل را به صورت سمبلیک نقطه پایانی بر حیات اتحاد جماهیر شوروی دانستهاند. جایی که سیستم به علت تناقضات و درگیریهای درونی، کارآمدی خود را از دست دادهاست.
گلاسنوست و پروستریکا چه بود؟
پروستریکا (بازسازی اقتصادی) و گلاسنوست (فضای باز سیاسی) دو واژه روسی هستند که به سیاستهای میخائیل گورباچف، که در ۱۹۸۵ و پس از به رهبری رسیدن او در اتحاد شوروی شروع به کار کرد، اشاره دارند. این اصلاحات سعی در حل کردن مشکل ناکارآمدی و فساد به وجود آمده در درون حزب کمونیست شوروی داشت.
البته قبل از روی کار آمدن گورباچف، اتحاد جماهیر شوروی یک دوره اصلاحات سیاسی نیمه کارۀ دیگر را نیز تجربه کرده بود. دورهای که پس از مرگ استالین و در پی سیاستهای استالینزدایی نیکیتا خروشچف از سال ۱۹۵۳ تا اکتبر ۱۹۶۴ طول کشیده و در نهایت با برکناری او و به روی کار آمدن لئونید برژنف، از نیروهای محافظهکارتر حزب کمونیست، به اتمام رسید.
با روی کار آمدن گورباچف و شروع پروسۀ اصلاحات اقتصادی، مالکیت خصوصی برای برخی از کسب و کارها مجاز اعلام شد. در ابتدا مالیاتهای زیاد و محدودیتهایی در استخدام اعمال شد اما پس از مدتی با هدف افزایش فعالیت بخش خصوصی، بسیاری از این قوانین نیز برداشته شدند. او امیدوار بود تا با اجرای برنامههای اصلاحات اقتصادی باعث افزایش بازدهی کارگران و بالا رفتن سطح زندگی عمومی در اقتصاد بحران زده شوروی شود.
از سویی دیگر او با اصلاحات سیاسی سعی در باز کردن فضای بسته سیاسی و اعطای آزادیهای بیشتر به شهروندان و تنشزدایی با غرب بود. در سال ۱۹۸۸ گورباچف اعلام کرد که اتحاد جماهیر شوروی دیگر از دکترین برژنف پیروی نکرده و کشورهای بلوک شرق، آزادی تصمیمگیری در مسائل خارجی را دارند.
ایده اصلی این اصلاحات زنده نگهداشتن سوسیالیسم در شوروی بود، اما پروژه بازسازی و اصلاحات سیاسی-اقتصادی میخائیل گورباچف در نهایت در آگوست ۱۹۹۱ و با کودتای نیروهای تندروی کادر رهبری شوروی در جهت تلاش برای عزل قدرت گورباچف، متوقف شد. این کودتای نیمهکاره، طی سه روز شکست خورده و هشت نفر از رهبران کودتا موسوم به “گروه هشت” دستگیر شدند.
اما روند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در پی این تحولات سرعت فزآیندهای به خود گرفت. گورباچف به محض بازگشت به قدرت متوجه شد که او دیگر در حزب کمونیست و نهادهای حکومتی قدرتی نداشته و در عوض بوریس یلتسین، رئیس حزب کمونیست روسیه که در یک چرخش به سمت غرب و آمریکا متمایل شده بود، قدرت را در دست گرفته است.
این تحولات در نهایت در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ منجر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی گشته و نقطه پایانی بر هفتاد سال حکمرانی حزب کمونیست و اقتصاد سوسیالیستی بر نیمی از جهان شد.
ارتش شوروی در افغانستان و سپاه پاسداران در عراق و سوریه
یکی از مهمترین عوامل فروپاشی شوروی اشغال افغانستان و پیامدهای آن ارزیابی شده است. باتلاق جنگ افغانستان، طولانی و هزینهبر شدن این جنگ و سرافکندگی نظامی نیروهای ارتش سرخ در اوج رقابت نظامی با غرب، از دلایل تسریع روند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شناخته میشود.
در دسامبر ۱۹۷۹ نیروهای نظامی شوروی برای پشتیبانی از دولت چپگرای جمهوری دموکراتیک افغانستان وارد خاک افغانستان شدند. این ورود که ۹ سال به درازا کشید بخش زیادی از توان اقتصاد شوروی را درگیر خود کرد. علاوه بر موضعگیریهای منفی بینالمللی که موجب تحریمهای گوناگون علیه اتحاد جماهیر شوروی شد، در داخل شوروی نیز نگاه انتقادآمیز افکار عمومی به ادامه جنگ و تلفات جانی نیروهای نظامی این کشور، موجب از دست رفتن حمایت بخشهای بسیار زیادی از مردم این کشور شد.
به نظر میرسد حضور وسیع نظامی ایران در منطقه و تلاش برای شکلدهی به گروههای شبهنظامی طرفدار خود، بخش بسیار زیادی از منابع محدود اقتصادی ایران را درگیر خود کرده است و از این جهت میتوان آنرا با تهاجم نظامی شوروری به افغانستان و نقش آن در فروپاشی شوروی مقایسه کرد.
چه کسی گورباچف ایران است؟
علیرغم این شباهتها، این اولین بار نیست که نام گورباچف و تحولات سالهای پایانی رو به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی با وضعیت ایران مقایسه میشود. در سالهای میانی دهه هفتاد و در پی انتخاب محمد خاتمی به عنوان ریاست جمهوری پس از انتخابات ۱۳۷۶ و روی کار آمدن اصلاحطلبان در ایران نیز این شبیهسازی بین رویکرد اصلاحطلبانه محمد خاتمی و اصلاحات سیاسی-اجتماعی گورباچف موسوم به “گلاسنوست و پروستریکا” بین اهالی سیاست در ایران به اندازهای فراگیر بود.
آیتالله خامنهای در سخنرانی در تیر ماه ۱۳۷۹ در این رابطه گفته بود: “اینها در چند مورد اشتباه کردند: اشتباه اولشان این است که آقای خاتمی، گورباچف نیست. اشتباه دومشان این است که اسلام، کمونیسم نیست. اشتباه سومشان این است که نظام مردمیِ جمهوری اسلامی، نظام دیکتاتوری پرولتاریا نیست. اشتباه چهارمشان این است که ایرانِ یکپارچه، شورویِ متشکّل از سرزمینهای به هم سنجاق شده نیست. اشتباه پنجمشان این است که نقش بیبدیل رهبری دینی و معنوی در ایران، شوخی نیست.”
آیتالله خامنهای چه در دوران پس از خرداد ۱۳۷۶ و چه در دوران اخیر، نشان داده است که علاقهای به تن دادن به اصلاحات سیاسی نداشته و این هشدار فائزه هاشمی و دیگران برای رفتن به راه گورباچف، تنها عزم آیتالله خامنهای را برای به پایان رساندن راهی که به نظر در انتهای آن است، استوارتر میکند.
از: بی بی سی