خطبههای نماز جمعه هفته گذشته تهران را پس از سالها، رهبر جمهوری اسلامی خواند.
به روال سابق، هرگاه تنشها و نارضایتیهای مردمی و در مقابل، سرکوب و ضریب اشتباه سپاه پاسداران بالاتر میرود، نماز جمعهای به امامت رهبر برگزار میشود. هدف از این برنامه در وهله اول، نشان دادن قدرت و جایگاه رهبری در میان امت جانبرکف اوست که از سراسر کشور فراخوانده میشوند به میدان نماز جمعه بیایند تا هم به منتقدان و ناراضیان داخل کشور و هم به سیاستمداران خارجی نشان دهد که محبوبیت و قدرت مطلق هنوز در اختیار رهبر جمهوری اسلامی است.
اما دومین دلیل برگزاری چنین مراسمی، همانگونه که در سال ۱۳۸۸ هم دیدیم، خط و نشان کشیدن برای منتقدانی است که به خیابان آمدهاند تا ببینند که نه تنها چشمپوشی و بخششی در کار نیست، بلکه حکومت حتی یک قدم از مواضع خود در قبال انتقادها و نارضایتیها عقب ننشسته است.
عجیب اینجاست که بسیاری این بار در خطبههای نماز جمعه، علاوه بر همه اینها، منتظر بودند شاید علی خامنهای از فاجعه «خطای انسانی» سپاه پاسداران در کشتن ۱۷۶ انسان غیرنظامی و اغلب هموطن نیز یاد کند و بهنوعی قصد سرپوش گذاشتن بر اشتباههای سپاه پاسداران را داشته باشد. اما نگاهی به کارنامه و عملکرد چهل ساله حکومت جمهوری اسلامی، نشان میدهد که چنین تصوری خیال خام بوده و در هیچ کجای این چهل سال، رهبر و ولی مطلقه فقیه، که برای خود جایگاهی ورای انسان، بهعنوان نماینده خدا و امیرالمومنین مسلمانان قائل است، نه به اشتباه خود و نه به اشتباه محرز همرزمان و پاسدارانش اعتراف نمیکند، ولو به قیمت سرپوش گذاردن بر آن و توجیه کردن ماجرا.
در واقع، جمهوری اسلامی این نکته را بهخوبی میداند که در اعتراضهای مردمی، هر گامی که به عقب برود معترضان را ده گام به جلو فرامیخواند. این تجربهای است که خامنهای در دوران پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی، که به گفته خودش، نمیخواست حکومتش را بر خون معترضانِ ولو تندرو مذهبی بنا کند، به چشم دیده بود و بنابراین، در دادن حتی یک امتیاز کوچک یا یک عذرخواهی ساده از مردم خست به خرج میدهد.
بنابراین، نمیتوان منتظر عقبنشینی یا نرمش قهرمانانه حاکمیت مقابل مردم بود و البته، از این نکته نیز نباید غافل شد که این مردم «امت»اند، نه «ملت»؛ بنابراین، حق اعتراض و انتقاد به شیوه حکومتداری ندارند. این امت در صورتی مطلوب است که تکبیرگوی نظام باشد و در هر صحنهای که برایش تعیین میشود، در حمایت از حکومت حاضر شود. علاوه بر این، در سالهای پس از انقلاب، لگدمال کردن پرچم کشورهای دشمن، یعنی آمریکا و اسرائیل، هم یکی از اصلیترین نمادهای طرفداری امت از ایدئولوژی جمهوری اسلامی بوده است.
در سالهای اخیر، با بالا رفتن سطح دانش، فرهنگ، ارتباطات، سفرهای ایرانیان به آمریکا و سایر نقاط دنیا و دریافتن این نکته که پرچم هر کشور نماد ملت است، نه دولت سیاسی، حتی بسیاری از کسانی که با آرمانهای دشمنساز جمهوری اسلامی نیز موافق بودند دیگر حاضر به پا گذاشتن بر پرچم یک کشور دیگر نیستند، چرا که آن را توهین به فرهنگ و شعور خود نیز میدانند.
علاوه بر این، اقدامهای جمهوری اسلامی در سالهای اخیر، در سرکوب هرگونه جنبش اعتراضی مردمی و کشتن و بازداشت کردن بسیاری از جوانان و فرزندان ایران، مردم را به این باور رسانده است که دشمن خارجی یک توهم توطئه نخنما بیشتر نیست و دشمن واقعی مردم حکومتی است که رودرروی آنان میایستد و ظرف چند روز، بیش از هزار نفر را به گلوله میبندد.
بنابراین، امتی که امروز بیش از هر زمان دیگری احساس میکند حقش بهعنوان ملت پایمال شده است و به دنبال حقوق ازدسترفتهاش به خیابان میآید نه تنها در شعارها و اعتراضهایش بهروشنی میگوید «دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست»، در عمل نیز با خودداری از آتش زدن یا لگدمال کردن پرچم کشورهای دیگر، هم به حکومت جمهوری اسلامی و هم به سیاستمداران خارجی و افکار عمومی جهان نشان میدهد ایدئولوژی نظام حاکم بر ایران را دیگر به رسمیت نمیشناسد.
داستان آنجا جدیتر میشود که حتی برخی از افرادی که هنوز خود را امت ولیفقیه میدانند و برای شرکت در نماز جمعه به امامت او، راهی مصلی میشوند نیز حاضر به رد شدن از روی پرچم آمریکا نیستند و این رفتار را ضدفرهنگی و توهین به شعور خود میدانند، تا جاییکه تلاش حقیرانه مسئولان حکومتی برای رد شدن مردم از روی پرچم آمریکا و اسرائیل دستمایه تمسخر بسیاری از مردم و رسانهها میشود.
اهمیت این رفتار آگاهانه مردم ایران قطعا در توییت ستایشآمیز ترامپ از رفتار ایرانیان با پرچم کشورش خلاصه نمیشود، بلکه نشان میدهد امت احساسگرای جمهوری اسلامی در عمل در حال تبدیل شدن به یک ملت عقلمحور است و این نقطه نویدبخش آغاز تحول اجتماعی و دستیابی به توسعه سیاسی در کشور است.
این خط سیر از احساسگرایی به عقلگرایی که امروز در ایران شاهدیم پیشینهای تاریخی در تاریخ تحول جوامع دارد و در واقع، این سیر تکامل عقلگرایی است که هر جامعهای در مسیر رشد باید به آن سمت برود. با وجود این روند است که میتوان گفت جمهوری اسلامی در قلمرو سیاسی به «ورشکستگی ایدئولوژیک» رسیده و پشتیبانی عامه مردم احساسگرا را از دست داده است.
این ورشکستگی تا جایی در دل حکومت رخنه کرده که آرمانها و برنامههای نظام نه تنها در داخل، بلکه در خارج از مرزها نیز دیگر مورد احترام نیست. امروز، ایران کشوری ناامن برای میزبانی در لیگ قهرمانان آسیا معرفی میشود و ایران ترجیح میدهد برای حفظ موقعیت خود، از شرکت در مسابقات لیگ فوتبال تیمهای آسیایی انصراف دهد. بسیاری از ورزشکاران ملی ایران تابوی حجاب و بازی مقابل حریفان اسرائیلی را میشکنند.
وقتی یک رژیم ایدئولوژیک در ایدهها و آرمانهایش به ورشکستگی برسد، قطعا قدرت و مشروعیت حکومت بر مردم را نیز از دست خواهد داد و حتی اگر تا بن دندان مسلح به جنگ مردم غیرمسلح بیایدــ چنان که در جنبشهای اعتراضی، بهخصوص در آبانماه امسال، شاهد بودیمــ باز هم در نهایت، نمیتواند سرعت سقوط را احساس نکند.
همانطور که میدانیم، آنچه در توانایی بسیج و تخصیص منابع در کشور اثر تعیینکننده میگذارد پشتیبانی مردم از رژیم حاکم است و نظامهای دموکراتیک اغلب به همین دلیل در بسیج و بهکارگیری منابع، از نظامهای سرکوبگر اقتدارگرا تواناترند. رشد سیاسی مستلزم مشارکت و دخالت آزادانه توده مردم در فعالیتهای سیاسی در چارچوب قوانین آن کشور است و این همان عامل کلیدی است که رعایا یا امت را به شهروندان فعال و ملت تبدیل میکند.
از: ایران اینترنشنال