عمده ایرانیان کسروی را با کتاب «تاریخ مشروطه ایران» و نیز «تاریخ هجدهساله آذربایجان» میشناسند
نواب صفوی مدتها به دنبال فردی بود که فتوای قتل کسروی را بدهد
که بهرغم افراط و تفریطهای متعدد، دیدگاههایی را مطرح کرد که همچنان مورد منازعه در فضای فکری و فرهنگی ایران است و البته برخی از همین دیدگاهها و پایفشاری روی آنها بود که درنهایت به ترور و مرگش منتهی شد.
عمده ایرانیان کسروی را با کتاب «تاریخ مشروطه ایران» و نیز «تاریخ هجدهساله آذربایجان» میشناسند، اما او در زبانشناسی و فقهالغه، ادبیات، نقد اجتماعی و البته نقد مذهبی آثاری متعدد از خود به جای گذاشت و موضوعاتی را به بحث و طرح گذاشت که هنوز هم محل نزاع در فضای فکری ایران امروز است.
کسروی ۱۶ ساله بود که مشروطه رخ داد و البته پیش از آن او در تبریز و از یاران و همراهان جریان ترقیخواه مشروطه به شمار میرفت؛ اما نگاه تیزبینش به وقایع و نیز تاریخنگاری او از رخدادهای ۱۸ ساله تبریز و آذربایجان و نیز تاریخ مشروطه سبب شد تا او گزارشی نسبتاً دستاول از اتفاقات منجر به این جنبش بزرگ بنویسد و اکنون دو کتاب یادشده او در زمره مهمترین منابع در تحلیل رخدادها عصر مشروطیت به شمار میروند.
بخت یارِ او بود که بهرغم نزاع روحانیت با او و دیدگاههای دینیاش، اما به دلیل آنکه آیتالله خمینی توصیه کرده بود کتاب تاریخ کسروی منتشر شود، این اثر سالهاست که منتشر میشود و به چاپهای بسیاری هم رسیده است.
آقای خمینی البته در دورهای سخت به دیدگاههای کسروی تاخته و اظهارات او نسبت به دین و ائمه را موردحمله قرار داده بود، اما درباره تاریخنگاریاش زبان به تحسین گشود و همین نکته اسباب نجات و انتشار این کتاب در سالهای پس از انقلاب شد.
حمله به بزرگان ادبی ایران
کسروی به معنی دقیق کلمه «یکدنده» بود و همین تعصب نسبت به نظراتش سبب شد حتی برخی از سمتهای مهم را از دست بدهد. برای نمونه دیدگاههای او درباره بزرگان ادبیات فارسی همانند حافظ و سعدی سبب شد تا بهرغم آنکه شرایط علمی و دانش لازم برای تدریس در دانشگاه را داشت، اما به دلیل سرسختی و سماجت بر آرای ادبی پیشینش، از دستیابی به کرسی استادی دانشگاه محرومش سازند.
به نوشته احمد ایرانی در کتاب نقد آراء و افکار کسروی، او بیش از ۷۰ کتاب نوشت و ناشر و نویسنده نشریههای پرچم و پیمان بود. کسروی در زمینههایی چون تاریخ، زبانشناسی، دینشناسی، فرهنگنامه، جامعهشناسی،اخلاق، فلسفه و حقوق مینوشت از این منظر تنوع حوزههایی که او در آنها نوشت و قلم زد و اظهارنظر کرد شگفتانگیز است. شاید همین تنوع سبب شده که در برخی مواقع او راه افراط بپیماید و اظهار نظراتی را در برخی زمینهها، انجام دهد که نه بستر اجتماعی، نه بستر دینی و نه حتی بستر علمی زمان پذیرای آنها بود. برای نمونه دیدگاههای او درزمینهٔ عربی زدایی از واژههای زبان فارسی با آنکه برخی را خوش آمد، اما در عمل نمیتوانست کارایی آنچنانی داشته باشد.
در کارنامه کاری کسروی بهعنوان حقوقدان نیز فعالیتهای بسیاری دیده میشود که ازجمله آنها دادستانی در چند شهر مهم در دوره وزارت عدلیه داور بود. در سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ او وکالت برخی از پروندههای جنجالی را بر عهده گرفت.
بهعنوان یک وکیل مدافع نیز میتوان فرازهای مهم و جنجالیای را در زندگی حقوقی او دید، بهخصوص دفاع او از دو تن بسیار معروف است. یکی سرپاس مختاری (رکنالدینخان مختاری- موزیسین نامدار) و دیگری پزشک احمدی. هردوی آنها پس از سقوط حکومت رضاشاه دستگیر و محاکمه شدند. وکیل احمدی با کوشش دختر تیمورتاش از عراق به ایران بازگردانده و با وجود دفاع کسروی، محاکمه و اعدام شد، اما سرپاس مختاری توانست با دفاعی که کسروی از او کرد به زندان افتاده و بعدها آزاد شود.
ترور کسروی
کسروی نگاهی بسیار سختگیر به خرافات دینی داشت. طبیعی است در جامعهای که خرافات بخشی جداناپذیر از دین شده و همانند پوستهای ضخیم روی دین را پوشانده و اجازه دسترسی آدمیان به مغز و «لُبّ دین» را نمیدهد، حمله و انتقاد و حتی توهین به آنگونه دینداری به مذاق بسیاری که از آن طریق ارتزاق میکنند خوش نمیآید و مساعی و همتی تام و تمام را صرف میکنند که بتوانند منتقدان را سرکوب کرده و یا به شیوههایی غیرانسانی از بین ببرند. او چندین کتاب درباره ادیان و بهخصوص دین اسلام نوشت که ازجمله آنها کتاب «پیرامون اسلام» بود.
اصل سخن کسروی در کتاب پیرامون اسلام این بود که «اسلامی که امروز هست و به رنگهای گوناگونی از سنی و شیعی و اسماعیلی و علیالهی و شیخی و کریمخانی و مانند اینها نمودار گردیده» با آن اسلام دوره محمد که کسروی از او با عنوان پاکمرد عرب، یاد میکند تفاوتهای اساسی دارد.
همین سخنان و حمله به خرافات سبب شد تا طرح از میان بردن او در برخی محافل جوانه بزند.
ترور کسروی نمونهای تندرویهای سیاسی است که فقه شیعه آن را در کارنامه خود دارد، جریان غالب فقه شیعه برخورد قهرآمیز و ترور مخالفان را برنمیتابد و از این منظر ترور کسروی از سوی فداییان اسلام و حتی ترورهای بعدی آنها نمونهای از برداشت افراطی و تندروانه از اسلام است که تبعات آن در فضای سیاسی ایران همچنان مانده است و هرازگاه در قالبی دیگر رخ مینماید که نمونه بارز آن قتلهای زنجیرهای در دهه هفتاد است که با فتوای برخی از مجتهدین از سوی شاخهای از وزارت اطلاعات که در باورهای دینی بسیار شبیه فداییان اسلام فکر میکردند، صورت عملیاتی به خود گرفت و سبب شد تا جان برخی از روشنفکران و نویسندگان فدای چنین اندیشههای خطرناکی شود.
درباره ترور کسروی نیز پژوهشهایی شده است که از جمله آنها میتوان به کتاب ناصر پاکدامن اشاره کرد.
در این کتاب ۲۳۲ صفحهای که چاپ نخست آن اسفند ۱۳۷۶ و ویرایش سوم آن تابستان ۸۳ منتشر شد، تصویری همهجانبه از چگونگی ترور کسروی به دست دادهشده است.
به نوشته آقای پاکدامن، فداییان اسلام و بهخصوص نواب صفوی مدتها بود که به دنبال فردی بودند تا فتوای قتل کسروی را بدهد، تلاششان در ایران به نتیجهای نرسید تا اینکه در نجف آیتالله امینی (صاحب الغدیر) فتوای قتل او را میدهد. در کتاب آقای پاکدامن اشارهشده است که «آیتالله کاشانی و آیتالله بهبهانی و اطرافیان آنها از این تصمیمگیری و اجرای برنامه، قبلاً اطلاع داشتهاند و مخالفتی نکردهاند»(ص ۲۱۱)
در سوءقصد اول بیش از ۱۵ نفر شرکت داشتند. «صبح شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۲۴ کسروی با سه تن از یاران خود … بهطرف ایستگاه اتوبوس میروند. در این موقع نواب صفوی بهاتفاق عدهای که هر یک به لباس مبدلی درآمده بودند و نقشی (عابر، پاسبان، استوار ارتش و میانجیگر) بازی میکردند، کسروی و یارانش را احاطه میکنند. نواب صفوی دو تیر از پشت سر به سوی کسروی شلیک میکند و دو تن دیگر هم با چاقو کسروی را بهشدت زخمی میکنند» (ص ۲۱۰) کسروی اما بهرغم زخمهای شدیدی که برداشت از این حادثه جان بهسلامت به درمیبرد تا روز ۲۴ اسفند همان سال که او را در کاخ نیمهتمام دادگستری در صبح روز ۲۴ اسفند ۱۳۲۴ ترور کردند.
پس از حادثه اردیبهشتماه به کسروی اجازه حمل سلاح داده بودند اما ترور و سپس کارد آجین کردن او از سوی برادران امامی بهقدری سریع اتفاق افتاد که فرصت دفاع پیش نیامد. حتی کسروی تا خواست دست در جیب خود کرده و سلاح را به در آورد، هدف چند گلوله یکی از برادران امامی قرار گرفت و پیکرش بر سنگفرش دادگاه پهن شد. مدتی بعد «هر سه نفر خود را با کارد به اندام نحیف و تیرخورده او میرسانند و کاری میکنند که سلاخهای قصابخانه با گوسفند نمیکنند»(ترور کسروی-ص ۲۱۵).
کسروی در حالی کشته شد که تنها ۵۴ سال سن داشت. او را صبح روز بعد و با وجود مخالفت برخی تندروان «در کنار چشمه آبک دفن کردند درحالیکه صورت متلاشی کسروی و دستیارش (حدادپور که در دادگاه به همراه کسروی کشته شده بود) روبروی هم قرار داشت، گویی به چشم و چهره هم نگاه میکنند»(همان -ص ۲۱۸)
از: ایندیپندنت