خوانندگاه زن باید از هفتخوان بگذرند تا بتوانند تنها برای زنان کنسرت بگذارند
مژگان شجریان- عکس از Farhang foundation
هنرمندانی که به نظریه «هنر برای هنر» معتقدند، مرزهای زیبایی شناختی را بدون ظرف تاریخی آن مینگرند. اما هربرت مارکوزه، متفکر آلمانی مکتب فرانکفورت (۱۹۷۹-۱۸۹۸)، براین باور است که هنر آیینی برای نفی واقعیت و سرکوب موجود است. به نظر او چنین هنری میتواند تصور رهایی برای انسان را به همراه بیاورد. با مشاهده هنر در ظرف تاریخ و با بررسی جنبشهای اجتماعی، ترانهها و موسیقی سرزمینهای مختلف، ثابت شده است که ارتباط معناداری میان ترانههای اعتراضی با فراز و فرودهای اجتماعی وجود دارد. برای مثال، موسیقی جاز در آمریکا نمود اعتراض سیاهپوستان است. در ایران نیز همراه با خیزش و خاموشی اجتماعی، موسیقی و ترانه دچار نوسان شده است.
ترانههای اعتراضی در پیشاانقلاب ۵۷
در ترانههای پیشاانقلاب، اتفاقی که پیشتر در شعر افتاده بود، درترانه نیز جاری شد: شکستن قالب و دگرگونی محتوا. در ترانههای این دوران، مملو از نمادگرایی با عناصری برجسته بود. برای مثال، واژههایی چون جنگل، سحَر، و گل سرخ که نماد روشنایی و براندازی ظلم بودند و واژههای شب، سیاه و تاریکی، که نماد خود ظلم بود بهشمار میرفتند، نمود بارزی در ترانهها یافتند. اداره سانسور هم کمکم با این واژهها آشنا شده بود و آنها را قیچی میکرد.
از ترانههای ماندگار پساکودتای ۲۸ مرداد، بازخوانی «مرغ سحر»[۱] است که با شعر از ملکالشعرای بهار و موسیقی مرتضی نیداود، با زندان و تبعید پیوند خورده است. بازخوانی این ترانه که سالها پیش از آن رویداد ساخته اجرا شده بود، با جور و ظلم دوران تاریک پساکودتا نیز پیوند یافت و مضمون آن امروز هم اعتبار دارد: «ای خدا، ای فلک، ای طبیعت / شام تاریک ما را سحر کن!» محتوای این اشعارحاکی از آن است که نقد دین هنوز در آن مطرح نبوده است، جامعه هنوز سرنوشت خود را در دست خود نمیبینید و به خدا، فلک و طبیعت دخیل بسته است. اما «مرغ سحر» دستکم فریاد اعتراض و خواست برای زیر و رو کردن روزگار است.
در دوران پهلوی دوم، با اوج گیری موسیقی پاپ، هم در سطح جهان و هم درایران، ملودیهای جهشی و ریتم تند باب شد و در ایران، با گذر از خوانندگانی مثل محمد نوری، ویگن و منوچهر سخایی و با خوانندگانی مثل فرهاد و داریوش، به اوج خود در بیان نارضایتیهای اجتماعی رسید. برای مثال، پس از اعدام گلسرخی، شاهد ترانه «شقایق» (با موسیقی فرید زولاند، شعر اردلان سرفراز، تنظیم آندرانیک، وصدای داریوش) هستیم: «کسی خشکیده خون من رو دستاش / که حتا یک نفس از من جدا نیست / شقایق جای تو دست خدا بود / نه تو گلدون، نه توی قصهها بود…»
در این ترانه نیز مانند شماری دیگر، بر بستر دیکتاتوری و سانسور، هنوز نشانهها و نمادها حرف اول را میزنند و همچنان خداباوری و نگاه به بالا در آن موج میزند.
با اوجگیری جنبش چریکی در ایران و نقطه عطف آن در بهمن ۴۹، با نمادهایی روبهرو هستیم که این حرکت را در ترانهها ترسیم میکنند. گفته میشود که ایرج جنتی عطایی ترانه «جنگل» را به یاد سیاهکل نوشت که با صدای داریوش اقبالی و با موسیقی بابک بیات اجرا شد: «پشت سر جهنمه / روبهرو، روبهرو قتلگاه آدمه / روح جنگل سیاه/ با دست شاخههاش داره/ روحمو از من میگیره.»
حذف فیزیکی صدای زنان از موسیقی سنتی عملی است؟
در دوران پیشاانقلاب ۵۷، صدای ملوک ضرابی، روحانگیز و قمر، رها شده از قفس تنگ دین، جان تازهای به موسیقی سنتی ایران داد و صدای هنرمندانی چون دلکش، مرضیه، سیمین قانم، منیره وکیلی و پری زنگنه، آن را به اوج رساند. اما با تسلط گفتمان شیعه – مردسالار در پساانقلاب، این بخش از موسیقی تصنیفی به پستوها رفت و ناله و نوحهخوانی به جای آن رونق گرفت. صادق آهنگران، نوحهخوان دوران جنگ، نمونه مشهور آن سبک و سیاق است. زنان عملا از صحنه موسیقیایی کشور حذف شدند و تکخوانی زن حتی در پهنه موسیقی سنتی هم دیگر جایی نداشت. هرچند در برنامه «همایون و بیداد» با همکاری پرویز مشکاتیان و محمدرضا شجریان غزلهای حافظ دستآویز بیان رنجها و سرخوردگیها شد، اما عملا اعتراضی به نبودِ زنان در این پهنه صورت نگرفت. گویی این حذف ضرری به موسیقی مسلط سنتی نمیزد.
اگر چه در این روند خواست آزادی و کنار زدن خودکامگی نمود دارد[۲]، ولی زنان که نیمی از سرکوبشدگان هستند، جایی در این موسیقی ندارند. با آن که محمدرضا شجریان در مصاحبههای مختلف از تربیت زنان خواننده، از جمله افسانه رثایی، اعظم غلامی و معصومه مهرعلی نام برده است، اما هرگزاز زنانی که از کار آنها الهام گرفته است، از جمله وامگیری لحن «ربنا» از امّکلثوم، خواننده مشهور عربزبان، سخنی به میان نیاورده است. در چنین وضعیتی، عملا تکصدای زنان نقش برجستهای در آثار این دوران ندارد. با این حال، اگر چه سرکوب تکخوانی و صدای آواز زنان از همان ابتدای تولد جمهوری اسلامی ایران در دستور کار آن بود و مردان خواننده و نوازنده با سکوت خود با این گفتمان همراه بودند، ولی حکومت هرگزموفق به حذف کامل صدای زنان نشد.
صدای زنان ایران در قفس جمهوری اسلامی ایران
در موسیقی سنتی بسیاری کوشیدند که صدای زن را از قفس نظام اسلامی پرواز دهند. تلاشها و آثار آوازخوانانی چون پریسا و سیما بینا از آن جملهاند. اما کاری که همایون شجریان در چارچوب گفتمان مسلط شیعه – مردسالار انجام داد، با نقد هنرمندان آوازخوان زن، از جمله سحر مقدس، سپیده جندقی و فراواز (موسس کمپین حق آواز زنان) مواجه شد. همایون شجریان خوب واقف است که ترانههای قدیمی به دلیل خصلت نوستالژیک موجود در آنها بسیار محبوب هستند؛ حتی اگر در قرن ۲۱ مضمون ترانهها هنوز نه بر خودبنیادی انسان، بلکه بردخیل بستن بر خدا، فلک و طبیعت باشد. او از سکوتِ معمول هم فراتر رفت و برای آن که درگیر مشکلات داخل نشود و امکان کنسرت درداخل را از دست ندهد، از صدای زنان غیرایرانی استفاده کرد، و با همراهی «عبیر نعمه»، خواننده زن لبنانی، در پروژهای با ارکستر فیلارمونیک تهران «مرغ سحر» را در موزیک – ویدیویی به نام «فراتر از قرنطینه» اجرا کرد. پرسش این نیست که چرا همایون شجریان با یک خواننده زن لبنانی همکاری کرده است، پرسش این است که در شرایطی که او نه تنها از امکانات دولتی (آنچه برای زنان خواننده عملا موجود نیست) استفاده میکند، نهتنها هیچگونه پرسشگری در مورد سرکوب صدای زنان از سوی وی شنیده نمیشود، بلکه با سکوت خود و همکاری در چنان پروژههایی، چهره زنستیز نظام حاکم بر ایران را صلحجو نشان میدهد. قرار نیست هر هنرمندی کنشگر سیاسی باشد، ولی سکوت، تسلیم و همراهی با فرمانهای قدرتمداران اگر تبلیغ سرکوب نباشد، پس چیست؟ اگر چه همایون شجریان در توضیح این موزیک – ویدیو آن را به «تمام مردم جهان که مهرشان مرز و نژاد نمیشناسد» تقدیم کرد ولی با این عمل نه تنها نمک بر زخم منع و سرکوب تکآواز زنان ایران در موسیقی سنتی پاشید، بلکه نیمی از جمعیت ایران را که صدا و هنر آنان دههها در قفس نظام اسلامی اسیر شده است، نادیده گرفت.
مقاومت در مقابل تاریکی
در این فاصله، گروههای کنسرت زنان نیز در داخل شکل گرفت؛ از جمله گروه بانوان مهر عاطفه که اجراهایی در آلمان و در نیاوران ایران داشتند. اما تکصدای آوازخوانی زنان در موسیقی سنتی، مثل ساراحمیدی و مژگان شجریان، زمانی توانست به گوش برسد که از قفس نظام حاکم بر میهنشان رهیدند و به آن سوی مرزها پرواز کردند. در مقابل تاریکیهای ممنوعیت صدای زن، صداهای گمنام مانده خوانندگان زن داخل کشور، در فستیوال آواز زنان در سال ۲۰۱۸ در برلین به گوش رسید. نامهایی مثل جمیله امانیان از بندر ترکمن، مینا دریس از آبادان، عاطفه مقیمی از آمل، مائده طباطبایی از اصفهان، سحر زیبایی از کرمانشاه، و ثمین قربانی، ملیحه مرادی و آیدا نصرتی از تهران، تصنیفها و ترانههای سنتی ایرانی را در آلمان اجرا کردند. از میان آنان، ملیحه مرادی که شاگرد پریسا و محمدرضا شجریان بوده است، در مصاحبهای با ایلنا در سال ۱۳۹۷ گفت: «… شما به عنوان یک زن خواننده چون جایگاهی ندارید و حمایت نمیشوید، باید خودتان به سراغ یک گروه بروید، درخواست بدهید و بگویید من میخواهم کنسرت بدهم و حالا خانم فلانی، میآیی برای من ساز بزنی؟!»
خوانندگاه زن در ایران باید هفتخوان رستم را رد کنند تا بتوانند تنها برای زنان کنسرت بگذارند.
ملیحه مرادی در مورد تبعیضهای جنسیتی در موسیقی ادامه میدهد: «شما به همسنهای نسل مرد من نگاه کنید، پوریا اخواص، وحید تاج، و…، به هر حال برای آنها پشتیبان مالی برای انتشار آلبوم فراهم شد، ولی من چه؟ هر چند، به خاطر روحیه جنگندگی سعی کردهام با وجود خط قرمزها به مسیرم ادامه دهم. …»
[۱] این اثر نخست در جشنی به مناسبت هفتمین سالگرد انتشار روزنامهٔ ناهید در سال ۱۳۰۶ ه.خ اجرا شد و کمی بعدتر اجرای دیگری از آن با صدای ملوک ضرابی به روی صفحه گرامافون آمد. بهار آن شعر را کمی پس از استبداد صغیر و در دورهای سرود که جنبش مشروطه ایران به تازگی به پایان رسیده بود و رضاشاه تازه به پادشاهی دست یافته بود. از همین رو، شعر مرغ سحر و ترانه آن، نخست منعکسکنندهٔ روحیات انقلابی مردم در آن دوره دانسته میشود.
[۲] نمونهوار، ترانه شجریان که بر روی شعر فریاد مشیری خواند: «مشت میکوبم بر در/ پنجه میسایم بر پنجرهها/ من دچار خفقانم، خفقان…»
از: ایندیپندنت