امیررضا امیربختیار: کسی نیست صدای مظلومیت ابوالفضل عابدینی را بشنود؟

دوشنبه, 21ام مرداد, 1392
اندازه قلم متن

amirbakhtiar

او همان‌طور که در نامه مادرش نوشته شده انتظار بزرگی ندارد، خواسته او بازگرداندن‌اش به زندان اوین و پایان دادن به فشارهای روز افزون در زندان است. صدای مظلومیت ابوالفضل را امروز بشنویم و آن‌چه از دستمان برمی‌آید انجام دهیم تا صدایش بهتر شنیده شود شاید فردا زمانی نباشد.

گویا رسم روزگار این است که ابوالفضل عابدینی نیز به مانند همشهری هایش فریاد تظلم خواهیش آنچنان که باید شنیده نشود. امروز برای آن دسته از مردم خوزستان که اخبار را دنبال می کنند، نام او با پسوند های ” شجاعت”، ” از خود گذشتگی “، ” مظلومیت ” و ” شرافت ” همراه می شود.

جوانی که امروز سجل احوالش سی و یک سالگی را نشان می دهد و از چهار سال قبل تا کنون با محکومیت دوازده سال زندان به اتهام های ” ارتباط با دول متخاصم”، ” فعالیت های حقوق بشری” ،”فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق مصاحبه با رسانه های بیگانه” در زندان های جمهوری اسلامی به سر می برد، بدون اینکه حتی یک روز از امکان مرخصی برخوردار شود، قرار است در زمان آزادی سجل احوالش چهل سالگی را نشان دهد.

شانزده سال قبل در پس از روی کار آمدن دولت اصلاحات فضایی ایجاد شده بود که گروه های ملی نیز بتوانند در کشور هر چند همراه با محدودیت و سرکوب اندک فعالیتی کنند.

در خوزستان “مسعود لدنی” از فعالان ملی مذهبی {هم بندی امروز ابوالفضل در زندان کارون} به همراه دوستان خود در انجمن توسعه سیاسی – فرهنگی خوزستان ، زنده یاد دکتر ابراهیم میرانی، عضو شورای عالی حزب پان ایرانیست و بچه های جبهه ملی که تعدادی دختر و پسر زیر بیست سال بودند که دیرتر من به جمعشان پیوستم، هر یک در منازل و دفتر های کار جلسات جداگانه ای داشتیم و در مورد دلنگرانی ها و آینده ای که در انتظار کشور و هم میهنانمان بود صحبت می کردیم و در تلاش بودیم دردی از دردهای جامعه بکاهیم .

در یکی از همین جلسات دفتر دکتر میرانی که به همراه یکی دو نفر از اعضای جبهه ملی شرکت کرده بودم برای اولین بار با ابوالفضل عابدینی آشنا شدم، کسی که پس هر پیشامد نامیمونی اولین نفری بود که جویای احوال می شد.

ابوالفضل عابدینی روزنامه نگاری پیشه کرد و البته روزنامه نگاری شد مستقل و متفاوت از آن دسته روزنامه نگارانی که روزنامه نگاری را شغلی برای اتصال به روابط عمومی سازمانهای دولتی می دیدند و شد صدای مظلومیت مردم خوزستان.

به جمع فعالین حقوق بشر پیوست و کوشید شهروندان ساکن یکی از محروم ترین استان های کشور را با حقوق انسانیشان آشنا کند و محرمی باشد بر دردهایشان.

فعالیت فرهنگی و سیاسی در چهارچوب قانون و امکانات مملکت کرد، تا شاید بتواند از حدعقل امکانات موجود بهترین استفاده را برای خدمت به ایرانی که او عاشقانه دوستش دارد بکند. اما پاسخ این عشق او به میهن و هم میهن ۱۲ سال زندان شد از سوی دستگاه قضائی جمهوری اسلامی.

و اما باز او بود که در اولین پیام خود از زندان اینچنین از عشق به سرزمینش گفت:” آری ایرانی بودن و در راه ایران ماندن بهایی دارد و اگر نیست و نابود شوم باز هم می گویم پاینده ایران”.

در این چهار سال کمتر صدای اعتراضی از “عابدینی” نسبت به آنچه بر او رفته و میرود شنیده شده ، اما مگر عابدینی می توانست در برابر ظلمی که بر شهید ستار بهشتی رفته بود سکوت کند ؟ جرم جدیدش شد شهادت دادن نزد قاضی تحقیق پرونده زنده یاد ستار بهشتی و ارمغانش برای او دور جدیدی از انفرادی و تبعید به زندان کارون اهواز.

او در نامه ای که پس از تبعید به زندان کارون و همزمان با شروع اعتصاب عذای خود خطاب به آیت الله جوادی عاملی، رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی می نویسد، می افزاید : “گیریم که پایان آن همه مجاهدت در راه ملیت و کشورم تاوانش ۱۲ سال اسارت باشد، چرا حال که تنفس در فضای ایران عزیز ولو پشت میله‌های زندان به هر گزینه دیگری ترجیح دادم، باید شاهد فشار‌ها و رنج‌ها و تداوم اعمال آن از سوی ضابطان باشم. چرا خانواده‌ام همچنان تهدید به بازداشت می‌شوند و چرا در طول دوران حبس همچنان احکام جدید برای من صادر می‌شود، چرا حال که تن به این ظلم سترگ داده و در زندان به تحصیل مشغولم قریب به یک سال است با تهدید آشکار و نهان امنیت روانی‌ام را در زندان به یغما برده‌اند و چرا به یک باره به حکمی غیرقانونی مجازان بنده را خارج از محکمه تشدید کرده و به تبعید روانه شده‌ام.”

در نامه ای دیگر که مادر ابوالفضل عابدینی خطاب به علی مطهری نماینده اصولگرای مجلس شورای اسلامی می نویسد؛ خواسته خود را چنین شرح می دهد: ” من حاضرم با همه دلتنگی و دوری راه از دیدار هفتگی‌اش محروم باشم اما خیالم راحت باشد پسرم جایی است که امنیت جانی و روانی دارد تا اینکه در زندان اهواز نزدیک من باشد اما جانش در معرض خطر قرار گیرد. پسر من هم یکی از فرزندان این مملکت است او هم حق زندگی دارد حالا که مقدر شده جوانیش پشت میله‌های زندان بگذرد تنها خواسته ما بازگرداندن او به اوین و تامین امنیت جانی اوست.”

امروز جان ابوالفضل عابدینی در خطر است! او که از بیماری قلبی رنج می برد دو هفته است در اعتراض به ظلمی که بر او میرود از تنها ابزار اعتراضی که برایش باقی مانده استفاده کرده و دست به اعتصاب غذا زده شاید که صدای فریادش این گونه به گوش برسد.

او همانطور که در نامه مادرش نوشته شده انتظار بزرگی ندارد، خواسته او بازگرداندن اش به زندان اوین و پایان دادن به فشار های روز افزون در زندان است. صدای مظلومیت ابوالفضل را امروز بشنویم و آنچه از دستمان بر می آید انجام دهیم تا صدایش بهتر شنیده شود شاید فردا زمانی نباشد.

امیررضا امیربختیار
info@amirbakhtiar.org
از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.