عرض به حضور که در آن سال های پس از اعتراض دانش آموزان، خیزش معلمان و تجدید فعالیت جبهه ملی که موجب شده بود مردم دوباره پس از کودتای ۲۸ مرداد فیلشان یاد هندوستان کند و سیاسی بشوند ولی این بار دیگر سازمان مخفی بنام ساواک در کار بود که دست در دست شهربانی نفس مردم را می برید و مطبوعات آزاد نبود و مردم ناچار به رادیوهای بیگانه روی آورده بودند.
یکی از رادیوها که مردم گوش می کردند رادیو قاهره بود که می گفتند عبدالناصراز مصدق تعریف کرده و مردم حسابی برای آن رادیو باز کرده بودند ولی واقعیت این بود که بیشتر مذهبی ها یعنی اعضای نهضت آزادی آن را تبلیغ می کردند. همان ها کتاب های اخوان المسلمین مثل سید قطب را هم ترجمه می کردند. رادیو قاهره را بسختی می توانستیم بگیریم و اغلب هم فارسی خوب صحبت نمی کرد. آخرش هم ناصر با وجود این که خودش قبطی بود و عرب نبود ادعای رهبریت جهان عرب را کرد و خلیج عربی را هم او بر سر زبان ها انداخت و همین هم شد که از چشم خیلی ها هم افتاد.
خوب طبیعی است وقتی راه صحیح خبرها بسته شود مردم به کج راهه می روند و دلبسته رادیوهای بیگانه می شوند ناگفته نماند یک چیز جالب از رادیو قاهره یادم مانده و آن اینکه این رادیو آرم چند ایستگاه رادیویی را پخش می کرد مثلا می گفت: هنا لندان! یعنی اینجا لندن است.
بلافاصله صدای نخراشیده نتراشیده ای به عربی می گفت: اکاذیب!
یعنی خبرهای دروغ پخش می کند بعد مثلا می گفت: صوت العرب من القاهره
این بار همان صدا می گفت: حقایق!
به این ترتیب رادیوها را به دو دسته حقیقت گو و دروغگو تقسیم می کرد.
از رادیو قاهره چیزی نصیبمان نمی شد می رفتیم سراغ رادیوی باصطلاح «رادیو صدای ملی ایران» که توسط شوروی از تاجیکستان پخش می شد. آرم این رادیو هم چنان فزناک و جگر سوز بود که اگر آهنگ تعزیه می گذاشتند بهتر و موثرتر بود. از تصادف روزگار آن زمان هم روابط شوروی و ایران بهبود پیدا کرده بود و این رادیو هم چیز بدرد بخوری نمی گفت.
رادیو پیک ایران هم که رادیوی حزب توده محسوب می شد و مسایل جدی سیاسی مطرح می کرد در این سال ها دست به عصا شده بود. این رادیو بویژه برای هواداران حزب توده جذاب بود و البته بسیاری نیز بدان گوش می کردند.
دوستی نقل می کرد که در قهوه خانه ای یک رادیوی برقی بود که روی پیک ایران تنظیم شده بود و برای اینکه ایستگاه را گم نکنند یک کشمش روی آن چسبانده بودند. زمانی که قهوه خانه خالی از اغیار بود قهوه چی به شاگردش می گفت پسر رادیو را بذار رو کشمش!
مردم اگر اخبار را هم گوش نکرده بودند از برچیده شدن برنامه ی «حرف های شنیدنی» پیش از اخبار که توسط تقی روحانی اجرا می شد متوجه عادی شدن رابطه ایران و شوروی شده بودند.
در این تفسیر خبری طنز آمیز که با مهارت خاص روحانی اجرا می گردید و اغلب با لحن تمسخر آمیز وی آغاز می شد که می گفت: رفیق زاخاروف می گوید…
نویسنده این گفتار انتقادی علی جواهر کلام بود و توده ای ها شایع کرده بود ند که پس از قطع برنامه رفته بود پول ماهیانه اش را بگیرد گفته بودند برنامه قطع شده است، دیگر پولی در کار نیست و جواهر کلام گفته بود کار من فحش دادن است به من چه ربطی دارد که روابط خوب شده، چرا حقوق مرا قطع کردید؟
مردم برای شنیدن خبر و این که کسی درد دل آنها را منعکس کند به در و دیوار می زدند. یادم می آید ۱۴ خرداد سال ۴۲ پیش درآمد تظاهراتی در تهران برقرار شد که جمعیت زیادی در خیابان بوذرجمهری با عکس خمینی و چوب و چماق به میدان آمده بودند. این جمعیت روبروی روزنامه ی اطلاعات جمع شدند و شخصی هم مدت طولانی سخنرانی کرد ولی از افراد مسلح نظامی و پلیس هم خبری نشد.
با کنجکاوی شب رادیو ملی را گرفتم با کمال تعجب شنیدم که حرف ها بکلی تغییر کرده، گویی یکباره اوضاع زیرو رو شده بود و گوینده جملاتی شبیه این را می گفت که مردم شریف ایران تظاهر کنندگان را تنها نگذارید به خیابان ها بریزید و بساط این رژیم را جمع کنید.
باور کردنی نبود. فردا سراسیمه به میدان توپخانه رفتم و فکر کردم امروز شاهد تظاهرات عظیمی خواهیم بود ولی تظاهر کنندگان سرکوب شده بودند و تانک ها مستقر بودند و نظامیان به تظاهر کنندگان تیراندازی می کردند. اوضاع تحت کنترل بود. شب رادیو ملی را گرفتم انگار نه انگار که دیشب می گفت به میدان بروید و تشویقی در کار نبود؛ آری آب ها از آسیاب افتاده بود و حالا صحبت از کلم های چند کیلویی قزاقستان بود.
۸اسفند ۱۳۹۹
۲۶-۰۲-۲۰۲۱
از: ایران لیبرال