غضنفر رکنآبادی
«محمدجواد ظریف»، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی در مصاحبهای با «سعید لیلاز» در برابر نامی قرار میگیرد که در چند سال اخیر سعی میکرد نشنود: «غضنفر رکنآبادی»
رکنآبادی روز دوم مهر ۱۳۹۴ و در جریان کشتهشدن بیش از دو هزار تن زیر دست و پا در حج تمتع آن سال، برای مدتی ناپدید بود. شاهدان عینی گفتند که او را زنده در هنگام انتقال به آمبولانس دیدهاند. رسانههای عربستان که رکنآبادی را منبع «اسرار حزبالله لبنان و موشکهای ایران» میخواندند؛ ابتدا حضورش را در این کشور منکر شدند و آنگاه پس از دو ماه جسدش را بدون قلب، ریه، مغز، کبد، طحال و چند ارگان دیگر، به ایران تحویل دادند.
در این دو ماه، بر غضنفر رکنآبادی چه گذشت؟
در حالی که مقامهای جمهوری اسلامی ایران و پادشاهی سعودی هیچ تمایلی به گفتوگو در این باره ندارند، اعضای خانواده رکنآبادی در فرصتهای مختلف گفتهاند که روایت رسمی مرگ طبیعی این دیپلمات را نمیپذیرند و معتقدند او به قتل رسیده است.
در جدیدترین واکنش به سخنان جواد ظریف که مصاحبهکننده را به پرهیز از «تئوری توطئه» درباره مرگ رکنآبادی و حادثه منا فراخواند، «زهرا رکنآبادی» نوشت: «با دلایل انسانی چطور میتوان توضیح داد؛ چرا مغز و قلب پدرم از بدنش خارج و هیچگاه به ما تحویل نشد؟»
***
حدود یک سال پس از انتشار یک مطلب به قلم من در سایت انگلیسی رادیو فردا، دو منبع اروپایی که پیشتر، از گفتوگو در اینباره سر باز میزدند، سرانجام حاضر شدند در مورد موضوع غضنفر رکنآبادی اظهار نظر کنند. آنها تایید کردند که در آن هنگام، «نگران ناپدید شدن عامدانه تنی چند از مقامهای نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی و احتمال دستداشتن سرویسهای رقیب جمهوری اسلامی در منطقه در ربایش آنان» بودند و این نگرانی را به مقامهای سعودی نیز انتقال دادند.
قصد داشتم این مطلب را برای سالگرد رویداد منا در دوم مهر منتشر کنم که اظهار نظر مجدد زهرا رکنآبادی در واکنش به مصاحبه اخیر محمدجواد ظریف، زمان انتشار این گزارش را به جلو انداخت.
نظامیان و دیپلماتهای امنیتی به حج میروند
یکم مهرماه ۱۳۹۴، چشم و گوش استخبارات سعودی در مراسم موسوم به «برائت از مشرکین» از همیشه تیزتر شده بود. جمهوری اسلامی و پادشاهی سعودی سابقه تنش در جریان برگزاری این مراسم و شعارهای سیاسی در آن را داشتند که معروفترین آنها حج خونین سال ۱۳۶۶ بود.
در سال ۱۳۹۴ جمعی در میان حجاج نشسته بودند که هر کدام از آنها برای بازیگران منطقه خاورمیانه یک جعبه سیاه پر از اطلاعات ذیقیمت محسوب میشدند.
«علیاصغر فولادگر»، سردار سپاه و از مسئولان اولیه آموزش نیروهای حزبالله لبنان، کسی که بین سالهای ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۱ در پوشش دیپلماتیک در «بعلبک» لبنان بهسر میبرد، یکی از حضار بود.
علی اصغر فولادگر
غضنفر رکنآبادی، سفیر و مامور ایران در لبنان و سوریه، خط رابط «میدان» و وزارت خارجه و محبوب «حسن نصرالله»، فرد دیگری بود که بنا داشت، بعد از حج با هماهنگی و پشتیبانی نیروهای حزبالله لبنان به یمن برود و به حوثیها که با عربستان میجنگیدند، کمک کند.
حجاج در صحرای عرفات با لباس احرام نشسته بودند و در گرمترین هوای مهرماه عرفات در ۲۰ سال گذشته، خود را باد میزدند. غضنفر رکنآبادی پشت میکروفون رفت و بیانیهای را خواند.
غضنفر رکنآبادی در مراسم برائت از مشرکین، یک روز قبل از ناپدیدشدن
این مراسم در همان روز از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد. بدینصورت، بدون اینکه نامی از رکنآبادی برده شود، تصاویر او در حال خواندن بیانیه ثبت شد. تنها ۲۴ ساعت به ناپدیدشدن مرموز او مانده بود.
روز واقعه
روز پنجشنبه، دوم مهر ۱۳۹۴، «خونینترین حج تاریخ» در منا رقم خورد. ساعت ۹ صبح آن روز به وقت مکه، زائران در قالب هیاتهای خود به سمت «جمرات» راه افتادند تا به نماد شیطان سنگ بزنند. در مسیر حرکت به پل جمرات، دو گروه مختلف از دو خیابان ۲۰۴ و ۲۲۳ وارد یک تقاطع شدند و مسیر فشرده شد. ازدحام جمعیت فشار بدنها در گرمای ۴۷ درجه، بسیاری را بیحال کرد و به روی زمین انداخت. غوغا و هیاهو باعث شد تا برخی زیر پا بمانند.
بر اثر هرج و مرج و هراس ناشی از این رویداد، بیش از دو هزار و چهارصد تن کشته شدند. از آنجا که شماری قابل توجه از شهروندان ایرانی در قلب واقعه حضور داشتند، زائران ایران با ۴۶۴ جانباخته، بیشترین کشته را در میان تمامی کشورهای مسلمان حاضر در حج داشتند.
از همان ساعات اولیه، برخی در هیات حاکمه جمهوری اسلامی به این رویداد با دیده تردید نگریستند و نگران سرنوشت چهرههای شاخصی بودند که به پیامهای گوشیهای تلفن همراه خود پاسخ نمیدادند. برجستهترین آنها غضنفر رکنآبادی بود. برخی از کارمندان سازمان حج و زیارت رکنآبادی را زنده دیده بودند که سوار آمبولانس شده بود. زهرا رکنآبادی میگوید که همین افراد اندکی بعد «تحت فشار» اظهارات پیشین خود را انکار کردند.
به هر روی، دستکم یک شاهد به نام «حسینی برازجانی»، از کارمندان سازمان حج و زیارت، شهادت داد که ساعت ۱۳:۲۰ ظهر روز حادثه، غضنفر رکنآبادی را زنده دیده است. بنا بر شهادت او، رکنآبادی که در صف اول زائران ایرانی در خیابان ۲۰۴ بود و تنها از ناحیه پا متحمل جراحت شده بود، با برانکار به آمبولانس منتقل شد.
زهرا رکنآبادی میگوید برازجانی میخواست همراه او سوار آمبولانس شود؛ «اما مانع میشوند و اجازه نمیدهند … در صورتی که جا داشتهاند، پس در آمبولانس را میبندند و میروند؛ این آخرین دفعهای بوده است که پدر مشاهده شده است.»
انکار حضور رکنآبادی در عربستان
چهار روز بعد از ناپدیدشدن رکنآبادی، موضوع دیگری نگرانی مسئولان جمهوری اسلامی را دو چندان کرد. خبرگزاریهای عربستان نوشتند که نام رکنآبادی در میان حجاجی که وارد این کشور شدند، نبوده است.
العربیه نوشت که رکنآبادی با نام حقیقیاش وارد عربستان نشده است
بلافاصله «مرضیه افخم»، سخنگوی وقت وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی این ادعا را تکذیب کرد و گفت: «اطلاعات دقیق پاسپورت مربوط به همه حجاج و از جمله ایشان در اختیار مراجع رسمی دولت سعودی است.» افخم انتشار این خبر را «ناشی از اغراض و اهداف دیگر» خواند.
منظور از اغراض و اهداف دیگر را اندکی بعد برخی مقامهای جمهوری اسلامی بیان کردند. «مرتضی آقاتهرانی» نماینده وقت مجلس شورای اسلامی نگرانی خود را از این مساله ابراز کرد که اسراییل به رکنآبادی دست پیدا کرده باشد. خواهر غضنفر رکنآبادی هم بر این نگرانی صحه گذاشت.
شایعات و گمانهزنیها در مورد نقش اسراییل در ناپدیدشدن رکنآبادی و همکاری استخبارات سعودی در این زمینه، برای هفتههای آتی نیز در رسانههای منطقه دیده و شنیده میشد.
تهدید خامنهای به عکسالعمل سخت و خشن
شش روز از ناپدیدشدن رکنآبادی میگذشت و هیچ اثری از او یافت نشده بود. پیگیریهای ایران با بیتفاوتی مقامهای سعودی مواجه شد. «عادل الجبیر»، وزیر خارجه وقت عربستان، ایران را به بهرهبرداری سیاسی از واقعه منا متهم کرد.
مقامهای عربستان گفتند که بسیاری از اجساد را بدون شناسایی دفن کردهاند و امکان انتقال برخی جسدها به ایران وجود ندارد.
مقامهای امنیتی جمهوری اسلامی بوی اتفاقی مشکوک را استشمام کرده بودند. علی خامنهای خود دست به کار شد و روز هشتم مهر ۱۳۹۴ در سخنانی عربستان را به «واکنش سخت و خشن» تهدید کرد. او گفت: «در این موضوع، دولت عربستان به وظایف خود عمل نمیکند و در برخی موارد نیز موذیگری انجام میدهد.»
یک منبع فرانسوی آگاه به مسائل خاورمیانه به من گفت: «ما اخبار مربوط به ناپدیدشدن سفیر سابق ایران در لبنان و چند چهره بلندپایه را دریافت کرده بودیم. رکنآبادی رابطه بسیار خوبی با حزبالله لبنان داشت. فارغ از پیوندهای سیاسی، او با چهرههای بلندپایه حزبالله از جمله دبیر کل این حزب دوستی شخصی برقرار کرده بود. احتمال انتقامگیری گروههای شیعه از سنی و بالا گرفتن تنشها در لبنان وجود داشت و گروههای مسیحی لبنان این نگرانی را به ما انتقال داده بودند. تهدید رهبر ایران نشان داد که قضیه جدیتر از آنی است که فکر میکردیم.»
اروپاییها هنوز محملی برای اقدام به میانجیگری نمیدیدند؛ اما قصد داشتند قضیه را بفهمند: «با استعلام دولت فرانسه، سرویسهای امنیتی این کشور تایید کردند که احتمال دخالت سرویسهای جاسوسی خارجی در ناپدیدشدن رکنآبادی منتفی نیست. احتمالا هم اسراییلیها مشتاق بودند او را در اختیار داشته باشند و هم خودِ سعودیها. اما هیچکس نمیتوانست تایید کند که آنها رکنآبادی را ربودهاند.»
تماس غیررسمی دیپلماتهای اروپایی با مقامهای عربستان پاسخی سرد و رسمی داشت: «آنها (مقامهای سعودی) به ما گفتند که ایران میخواهد بهرهبرداری سیاسی کند؛ زیرا صدها نفر در فاجعه منا کشته و ناپدید شدهاند و تهران باید صبر کند.»
صبر مقامهای جمهوری اسلامی کمکم لبریز میشد. «جعبه سیاه» اطلاعات جمهوری اسلامی در منطقه ناپدید شده بود و اگر زیر بازجویی میبود، هر ساعت که تلف میشد، میتوانست خسارتهای جبرانناپذیری را از نظر اطلاعاتی و امنیتی برای جمهوری اسلامی به بار آوَرَد.
رکنآبادی که بود و چه اطلاعاتی داشت؟
غضنفر رکنآبادی اصل، متولد ۱۳۴۵ در شهر قم بود. با اینکه او به دلیل صغر سن در زمان انقلاب ۱۳۵۷، جزء دیپلماتهای نسل اول جمهوری اسلامی به شمار نمیآمد؛ اما به محض ورود به وزارت خارجه، بهسرعت تبدیل به یکی از چهرههای معتمد نظام جمهوری اسلامی در دنیای عرب شد.
رکنآبادی در زمره تربیتشدگان «دانشگاه امام صادق» به شمار میرفت که مرکزی برای تربیت نیروهای وفادار به جمهوری اسلامی محسوب میشود.
او خیلی زود به وزارت خارجه رفت و سال ۱۳۷۱ نخستین ماموریت ششماهه خود را در دفتر حفاظت منافع جمهوری اسلامی ایران در «مصر» گذراند. اسفند ۱۳۷۲ تحت عنوان کارشناس سیاسی به لبنان اعزام شد و چهار سال و نیم را در این کشور گذراند. رکنآبادی در این مدت، جایگاه خود را به عنوان یک عنصر امنیتی قابل اعتماد و معتقد به آنچه جمهوری اسلامی «محور مقاومت» مینامد، تثبیت کرد. روابط نزدیک با عناصر حزبالله و کمک به رساندن سلاح به این گروه، باعث شد که سال ۱۳۸۰ بریتانیا از صدور ویزا برای او تحت عنوان کارشناس سیاسی خودداری کند. نام رکنآبادی برای بسیاری از سرویسهای ضدجاسوسی از همان سال شناخته شد.
رکنآبادی در کنار حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان
بعد از آنکه تلاش برای اعزام او به اروپا بینتیجه ماند، سال ۱۳۸۱ با سمت کاردار به سوریه رفت. زهرا رکنآبادی میگوید در ماموریت سوریه دغدغه پدرش ارتباط با گروههای اسلامی فلسطین و کشورهای دیگر بود.
رکنآبادی در جنگ ۳۳ روزه اسراییل و حزبالله لبنان نشان داد که تنها یک دیپلمات نیست؛ بلکه یک نیروی امنیتی و عملیاتی موثر است. او از خاک سوریه بسیاری از هماهنگیها را انجام میداد. قاسم سلیمانی با تایید نقش رکنآبادی در آن جنگ گفت که او «نقش مهمی در حفظ شیرازه لبنان در برابر این تهاجم داشت.» دخترش میگوید که او «حضور دائمی که در صحنه جنگ داشت.»
رکنآبادی در حال گفتوگو با خالد مشعل، از رهبران حماس. منوچهر متکی و ابراهیم رئیسی نیز در عکس دیده میشوند
پس از این جنگ، بسیاری او را به عنوان یک بازیگر مهم جمهوری اسلامی در کشورهای عربی میشناختند. سال ۱۳۸۹ بار دیگر به لبنان بازگشت؛ اما این بار در کسوت سفیر جمهوری اسلامی.
سفارت جمهوری اسلامی در برخی کشورهای منطقه، بهخصوص کشورهای هممرز با اسراییل، نیاز به آن دارد که طیف وسیعی از نیروهای امنیتی، بیت رهبری، شورای عالی امنیت ملی و از همه مهمتر، سپاه قدس، سفیر را به رسمیت بشناسند و حاضر باشند اطلاعات فوق محرمانه را با او به اشتراک بگذارند. رکنآبادی از این لحاظ کاملا مورد اعتماد ردههای بالای جمهوری اسلامی بود؛ کمااینکه به بیت علی خامنهای نیز رفتوآمد مستقیم داشت.
رسانههای داخلی پس از مفقودشدن رکنآبادی با اشاره به اینکه «ایران و عربستان این روزها در حال جنگ حساس و نیابتی در سوریه، عراق و تا حدی لبنان و یمن هستند»، نوشتند: «پارامترهای بازی در این زمین بزرگ و خطرناک چیزی نیست جز تیز هوشی مسئولین وزارت خارجه که در چنین شرایطی نباید اجازه میدادند سفیر سابق ایران که حامل اطلاعات ذیقیمت بوده، بدون تذکری از کشور خارج شود. رکنآبادی از سال ۲۰۱۰ تا آوریل ۲۰۱۴ سفیر ایران در لبنان بوده که میتواند حامل اطلاعات بسیار مهم برای کشورهای متخاصم با حزبالله لبنان باشد.»
بخشی از این اطلاعات، به میزان، جزییات و محل نگهداری موشکهای حزبالله لبنان، محل اختفای حسن نصرالله، مسیرهای قاچاق سلاح و پول و موارد محرمانه دیگری از این دست، بازمیگشت. رکنآبادی یک هدف طلایی بود.
ترور نافرجام در لبنان
تیم محافظت از غضنفر رکنآبادی را اعضای حزبالله لبنان تشکیل میدادند. سرتیم حفاظت فردی بود به اسم «رضوان فارِس» با اسم مستعار «حاج رضا» که فارسی را به خوبی عربی میدانست. رضوان فارس دورههای امنیتی را تحت نظر سپاه قدس دیده بود و رابطه نزدیکی با «عماد مغنیه»، فرمانده نظامی حزبالله داشت که در ۲۰۰۶ کشته شده بود.
رضوان فارِس، معروف به حاج رضا
روز ۲۸ آبان ۱۳۹۲ سفارت جمهوری اسلامی در بیروت هدف حمله انتحاری قرار گرفت. قرار بر این بود که یک مهاجم انتحاری خود را در برابر ورودی سفارت منفجر کند و پشت سر او یک اتومبیل بمبگذاری شده وارد سفارت شود و انفجاری مهیب رقم بزند. با اولین انفجار، رضوان فارس به اتومبیلی که به سمت در میآمد حمله کرد و باعث انفجار زودهنگام آن شد.
در این عملیات، رضوان فارِس، «شیخ ابراهیم انصاری»، رایزن فرهنگی ایران در لبنان و همسر یک دیپلمات ایرانی کشته شدند؛ اما رکنآبادی به طرز معجزهآسایی نجات پیدا کرد.
زهرا رکنآبادی میگوید: «شهید انصاری در حیاط سفارت بودند و اندکی پیش از انفجار، پدرم هنگامی که میخواستند سوار خودرو شوند، تلفن مهمی به ایشان شد و باید در دفترشان صحبت میکردند، اینگونه برگشتند و در همین فاصله انفجار اول اتفاق افتاد و آقای انصاری به شهادت رسیدند.»
حمله انتحاری به سفارت ایران در بیروت، ۲۶ کشته و ۱۵۰ مجروح بر جای گذاشت
به گفته همسر رکنآبادی، این اولین بار نبود که او از یک سوءقصد جان سالم به در میبرد. منابع کویتی خبر داده بودند که در تابستان همان سال رکنآبادی از یک انفجار انتحاری دیگر در نزدیکی «مسجد رسول اعظم» در منطقه «طریق المطار» در «ضاحیه» بیروت جان سالم به در برد.
رکنآبادی در وزارتخانه ظریف
گروهی از کارکنان وزارت خارجه، بهخصوص در معاونت عربی و آفریقای این وزارتخانه که به سپاه قدس و قاسم سلیمانی نزدیکتر بودند، دلِ خوشی از وزارت محمدجواد ظریف نداشتند. ظریف نیز با آنها کنار نمیآمد.
یکی از آنها «حسین امیرعبداللهیان» و دیگری غضنفر رکنآبادی بودند. به محض تغییر دولت، تصمیم به بازگرداندن رکنآبادی از لبنان گرفته شد. با این حال امیرعبداللهیان که به عنوان معاون عربی و آفریقا به وزیر خارجه جدید نیز تحمیل شده بود، با پافشاری خود ماموریت رکنآبادی را یک سال دیگر تمدید کرد.
رکنآبادی و تیم حفاظت حزبالله هنگام بازدید جواد ظریف از جنوب لبنان
به هر روی، او در سال ۱۳۹۳ به ایران بازگردانده شد. با بالاگرفتن جنگ در یمن، ماموریت یمن برای او در نظر گرفته شد. همسر رکنآبادی میگوید: «چون در زمان جنگ لبنان با اسراییل خیلی ایشان مثمر ثمر بود، بهخاطر همین تجربه هم فکر میکرد اگر یمن برود، میتواند مثمر ثمر باشد؛ به همین دلیل، خیلی اصرار داشت برود.»
یکی از دو منبع اروپایی که با آنها گفتوگو کردم، کمرنگشدن نقش رکنآبادی را با نزدیکی ایران به غرب و گفتوگوهای منجر به توافق اتمی مرتبط دانسته است: «جواد ظریف همواره سعی داشت بگوید وزارت تحت امرش تنها کار تخصصی دیپلماتیک میکند و او بر همهچیز مسلط است. امثال رکنآبادی به دلیل سوابق غیر دیپلماتیکشان در جنگهای منطقهای با ژست او جور در نمیآمدند. اما میتوانم حرفی را که شما نقل میکنید، قبول کنم که قرار بود او به یمن اعزام شود. به هر حال آنجا جنگ بود و هنوز هم هست؛ کسی به ظریف خرده نمیگرفت.»
منبع پیشین که از ابتدای گزارش از او نقل کردم، گفت این تئوری را باور ندارد که کل حادثه منا برنامهریزی شده بود تا فردی مانند رکنآبادی ربوده شود؛ اما به گفته او فرضیه دیگری محتمل است: «وقتی آدمی با درجه حساسیت سفیر رکنآبادی وارد عربستان میشود، بیشک تمامی چشمها به اوست. میتوان تصور کرد که نیروهای امنیتی سعودی فرصت حادثه را غنیمت دیده باشند و در تصمیمی ناگهانی او را از بیمارستان به مکانی دیگر منتقل کرده باشند.»
البته این منبع گفت که هیچ سندی دال بر تحقق چنین احتمالی ندیده است و حاضر نشد در مورد هماهنگی احتمالی سرویسهای امنیتی اسراییل با عربستان اظهار نظر کند. فقط گفت: «ما سعی کردیم به عربستان هشدار بدهیم که چنین کاری میتواند آتش بزرگی را روشن کند. البته همانطور که گفتم، آنها اساسا چنین فرضی را رد کردند و خوشبختانه کار هم به جای باریک نکشید.»
از ناپدیدشدن تا تحویل جسد
به منا بازگردیم. در پی اظهارات اولیه رسانههای عربستان مبنی بر اینکه رکنآبادی با نام خود وارد عربستان نشده است، وزارت خارجه عکس پاسپورت او و مهر خروجِ منقوش بر آن را منتشر کرد. تاریخ خروج غضنفر رکنآبادی از ایران هشتم شهریور ۱۳۹۴ است.
مهر کنار روادید او نیز نشان میدهد که در همان تاریخ یعنی ۱۵ ذیقعده ۱۴۳۶ هجری قمری وارد خاک عربستان شده است. این موضوع نشان میدهد او تا تاریخ ناپدید شدن، ۲۵ روز را در عربستان به سر برده است؛ زمانی که میتوانست برای یک برنامهریزی دقیق، کافی باشد.
برخی رسانههای ایران در همان زمان پرسیدند: «چرا مسئولین وزارت خارجه این مقام بلند پایه وزارت خارجه جمهوری اسلامی را که مدتی قبل از ترور و انفجارهای برنامهریزی شده سفارت جان سالم به در برده بود، بدون تذکر و یا پاسپورت دیپلماتیک راهی سفر حج کردهاند؟»
اما شاید سوال مهمتر این باشد که چرا رکنآبادی سه هفته پیش از مراسم حج به مکه اعزام شده بود؟
مرتضی رکنآبادی، برادر غضنفر، میگوید به او هشدار داده شده بود به حج نرود؛ ولی جواب شنید: «خاک عربستان حکم سنگر برایم دارد و از من خواسته شده در این مراسم تحت عنوان هیات علمی بعثه رهبری شرکت کنم.» مشخص نیست ماموریت رکنآبادی به عنوان عضو بعثه علی خامنهای چه بود که برایش «حکم سنگر» را داشت.
غضنفر رکنآبادی تنها نبود. سردار علیاصغر فولادگر، رئیس دفتر مطالعات راهبردی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و شمار دیگری از مسئولان ارشد نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی نیز پیش از حج سال ۱۳۹۴ به خاک سعودی وارد شده بودند.
باری، چند هفته بعد، عربستان اعلام کرد که برخی جسدها را دفن کرده و امکان انتقال آنها به ایران وجود ندارد. هنوز نامی از رکنآبادی در میان کشتهشدگان نبود. جمهوری اسلامی به شدت واکنش نشان داد و خواستار تحویل گرفتن تمام اجساد شد.
جسدی بدون امعاء و احشاء
سرانجام گفتند که جسد رکنآبادی شناسایی شده است. به گفته خانواده رکنآبادی، غضنفر تنها فردی در میان اجساد بازگشته به ایران بود که کبد، قلب، طحال، مغز و بسیاری دیگر از ارگانهای بدنش تخلیه شده بودند. مرتضی رکنآبادی معتقد است که او مدتها پس از حادثه منا زنده بوده و موادی برای اعترافگیری به او تزریق شده بود: «۷۰ درصد پیکر سالم بود. فکرنمیکردم پیکرش اینقدر سالم مانده باشد. طبق محاسبات ما، برادرم ۵۵ روز در عربستان دفن شده بود و در این مدت باید تبدیل به خاک میشد، پیکرهای زیادی از آن قبرستان خارج شدند. به چشم خود دیدم از اجساد چیزی باقی نمانده است. پیکر شهید رکنآبادی از بین آن شهدایی که حدود ۵۰۰ نفر بودند، از همه سالمتر مانده بود … بنده با کارشناسان امنیتی صحبت کردم؛ آنها معتقد بودند به احتمال زیاد ایشان را ربوده بودند و به او آمپول اعتراف زدند؛ مغز ایشان را برای این مورد از بدن خارج کردند و برای تخلیه بقیه اعضای بدن گفتند به احتمال زیاد او را با آمپول سمی شهید کردهاند؛ چون آثار آمپولها در بدن میماند. به همین دلیل مغز و اعضا را از پیکر تخلیه کردند. در واقع میخواستند اثر انگشتشان را پاک کنند.»
نکته دیگری نیز وجود دارد که باور روایت شناسایینشدن رکنآبادی پیش از دفن را دشوار میکند. به نوشته باشگاه خبرنگاران جوان، رکنآبادی ابتدا از روی وسایلی شناسایی شده که به هنگام مرگ همراه او بودند. یکی از این وسایل، کارت شناسایی است که مشخصات کامل او بر آن درج شده است.
هیچکدام از منابعی که با آنها گفتوگو کردم، حاضر نشدند در مورد نحوه مرگ رکنآبادی اظهار نظر کنند. سکوت ایران و عربستان که روابطشان از همان سال ۱۳۹۴ به دنبال اعدام «شیخ نمر» و حمله به سفارت عربستان در ایران قطع شد، به مسکوتماندن پرونده رکنآبادی کمک کرده است.
اما کماکان پرونده دو ماه مفقودی و اعلام مرگ یک دیپلمات امنیتی جمهوری اسلامی با سوالهایی از این دست باز است:
چرا رکنآبادی که بنا بر اظهارات شهود، زنده به آمبولانس منتقل شده بود، ناپدید شد؟ چرا رسانههای عربستان ابتدا ورود او را به خاک این کشور انکار کردند؟ چرا تخمین پزشکی قانونی ایران در مورد زمان مرگ او منتشر نشده است؟ چرا بدن او بدون امعاء و احشاء و مغز بازگردانده شد؟ اگر واقعا رکنآبادی تحت بازجویی قرار گرفته و اطلاعاتی از او به دست آمده، این اطلاعات چه بودند و تا چه حد در ضربههای بعدی به منافع جمهوری اسلامی به کار گرفته شدند؟ آیا این رویداد به اجماع کشورهای عرب (حتی عمان) در قراردادن حزبالله در گروههای تروریستی شورای همکاری خلیج فارس و بیانیه معروف اتحادیه عرب که اندکی بعد صادر شدند، ربط داشت؟ و در نهایت، چرا مقامهای جمهوری اسلامی حاضر نیستند، ادعای خانواده رکنآبادی در مورد کشتهشدن عامدانه او را پیگیری کنند؟ شاید اینجا جمله «محمود علوی»، وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران اندکی راهگشا باشد که روز ۲۱ مهر در مورد «فاجعه منا» گفت: «برخی از مستندات را نمیتوانیم رسانهای کنیم.»
با توجه به سکوت دولتهای ایران و عربستان، هر دو منبع اروپایی در پاسخ به اصرار من برای کسب اطلاعات بیشتر، هر کدام به زبان و روش خود تلاش کردند این را بفهمانند: «سری را که درد نمیکند، دستمال نمیبندند!»
از: ایران وایر