طلیعه مهر طاها؛ سرزمین رنگی ۱۵ دختر بی‌سرپرست

چهارشنبه, 22ام اردیبهشت, 1400
اندازه قلم متن
 «طلیعه مهر طاها» یک مرکز شبه‌خانواده و خانه ۱۵ دختر ۴ تا ۹ ساله است که توسط بهزیستی یا اورژانس اجتماعی به این مرکز معرفی شده‌اند.
 
 بچه‌هایی که در خانه «طلیعه مهر طاها» هستند، کاملا به شرایط خودشان واقف هستند و آن را پذیرفته‌اند.
 
 مربیان بچه‌ها می‌گویند اگر آن‌ها به شرایط خود واقف نباشند هم به لحاظ روحی ضربه می‌خوردند و هم آمادگی فرزندخوانده شدن را نداشتند.
 

به جای اسم، هر کدام یک رنگ دارند؛ از زرد قناری و مغز پسته‌‌ای گرفته و آبی و صورتی. با همین رنگ‌ها برای مخاطبان صفحه اینستاگرامشان معرفی می‌شوند تا حریم شخصی‌شان حفظ شود. مادرشان نوشته. روبان‌هایی به همین رنگ به هر کدام از بچه‌ها داده می‌شود و به وسایل شخصی خود می‌چسبانند تا با وسایل بچه‌های دیگر قاطی نشود. در قسمت معرفی صفحه اینستاگرامشان نوشته شده: «روزنوشته‌های مادر ۱۵ دختر، اینجا قطعه‌ای از بهشت است با فرشتگانی رنگارنگ»

«طلیعه مهر طاها» یک مرکز شبه‌خانواده و خانه ۱۵ دختر ۴ تا ۹ ساله است که توسط بهزیستی یا اورژانس اجتماعی به این مرکز معرفی شده‌اند.

***

مرکز خیریه «طلیعه مهر طاها» یک مرکز شبه خانواده مردم‌نهاد است که مثل تمام شبه‌خانواده‌ها زیر نظر بهزیستی فعالیت می‌کند؛ اما هزینه‌های آن توسط خیرین تامین می‌شود.

بچه‌هایی که در خانه «طلیعه مهر طاها» هستند، کاملا به شرایط خودشان واقف هستند و آن را پذیرفته‌اند. مربیان آن‌ها می‌گویند اگر اینچنین نبود، هم به لحاظ روحی ضربه می‌خوردند و هم آمادگی فرزندخوانده شدن را نداشتند.

سرپرستی بچه‌های این مرکز به طور مستقیم نمی‌تواند در اختیار کسی قرار بگیرد؛ چون مثل تمامی مراکز شبه‌خانواده زیر نظر بهزیستی است. خانواده‌ها برای فرزندخواندگی از این خانه، باید ابتدا در سایت بهزیستی ثبت‌نام کنند و در مراحل تحویل فرزند، اگر شرایطشان با شرایط یکی از بچه‌های «خانه طلیعه» سازگاری داشته باشد، بالطبع خانواده از طرف بهزیستی به مرکز معرفی می‌شود و پس از آشنایی با بچه‌ و طی کردن مراحل قانونی فرزندخواندگی صورت می‌گیرد.

روزهای خداحافظی بچه‌هایی که خانواده‌شان را پیدا می‌کنند، یکی از عجیب‌ترین  روزهای «طلیعه مهر طاها» است. اشک دلتنگی، شادی، لبخند و غم انگار دست به دست و کنار هم ایستاده‌اند. مادر خانواده در یکی از پست‌هایش رفتن سبز مغز پسته‌ای را شرح داده و در بخشی از اندوه کودکان دیگرش نوشته است: «وقتى داشتم برایشان مقدمه‌چینى مى‌کردم تا بگویم مغزپسته‌اى دارد مى‌رود، بین هر دو جمله‌ام یکى با گریه و یا با غصه صدا به این سوال بلند مى‌کرد که داره مى‌ره خونه‌شون؟ داره مى‌ره؟ و من بى‌توجه به سوال سعى مى‌کردم، قصه‌سرایى کنم، مسخره بازى در بیاورم و هزار کار بکنم تا ذره‌اى از غصه آن‌هایى که مانده‌اند کم کنم و خدا مى‌داند حالا تا چند روز باید ترکش‌هاى این اتفاق را در رفتار دخترها ببینیم و چشم روى هم بگذاریم و به هر طریق ممکن سعى کنیم آرامشان کنیم و در دلشان امید بگذاریم. امیدى که براى بعضى‌هایشان ممکن است هیچ وقت به ثمر ننشیند.»

اودر بخش دیگری از این پست داستان غم‌انگیزتری روایت کرده است. داستان دختری که هر روز منتظر است تا مادرش که خودش او را به بهزیستی سپرده برگردد و او را با خود به خانه‌شان ببرد: «فرزندان شبه‌خانواده‌ها همگى نیازمند سرپرست هستند؛ یعنى یا بى‌سرپرست و یا بدسرپرست هستند که به نظر من اوضاع دسته اول بهـتر است؛ چون هم تکلیفشان با خودشان مشخص است و هم این که زودتر در پروسه فرزندخواندگی قرار مى‌گیرند. اما امان از دختربچه‌اى که مادرش با دستان خودش او را به بهزیستى تحویل داده و قول داده که به او تلفن مى‌کند و مى‌آید دنبالش و الان معلوم نیست کجاست و تلفنش خاموش است و هیچ ردپایى ندارد و ما باید روزى صد بار و هر بار یک جور دخترک را سر بدوانیم و بگوییم تلفنش خاموش است، لابد کار مهمى دارد، لابد دستش بند است و صد تا لابد بى‌خود و گول‌زنک دیگر که هیچ‌کدام ذره‌اى قلبش را آرام نمى‌کند و براى همین است که تا ولش مى‌کنى یا بالاى درخت است، یا میز و کمد و یا پشت بام.»

دست‌اندرکاران این خانه شرایط سختی برای دیدار خیرین با بچه‌هایشان دارند. یکی از همکارانشان می‌گوید، مجموعه به این نتیجه رسیده که ضرر دیدار با خیرین برای بچه‌ها بیشتر از منفعت آن است: «برای این بچه‌ها پیش‌بینى‌پذیرى مهم‌ترین موضوع است. یعنى باید بدانند امروز در خانه‌هایشان چه خبر است. اینکه خیرى در خانه را بزند و یک بسته شکلات بیاورد و اصرار داشته باشد، خودش شکلات‌ها را به بچه‌ها بدهد؛ خواسته‌ای بسیار غیرمنطقى است. چون اولا این مادر خانه است که مى‌داند بچه‌اش کى باید شکلات بخورد و یا اصلن نخورد و دوم اینکه ورود فرد غریبه مثل این مى‌ماند که شما در خانه خودتان نشسته‌اید و یک دفعه مى‌بینید یکى از این در وارد شد و رفت این طرف و آن طرف؛ در حالى که شما اصلا نمى‌دانید چه کسى است… پس این کار پیش‌بینى‌پذیرى کودکان را دچار خدشه مى‌کند و هرقدر تعداد افراد داخل خانه محدودتر و زمان‌بندى حضورشان مشخص‌تر باشد؛ آرامش کودکان خانه هم بیشتر است. دلیل بعدى این است که این کودکان به دلیل گذشته پرآسیبى که داشته‌اند؛ سریع دلبسته مى‌شوند و شمایى که چند بار مى‌آیى و بعدش سرت شلوغ مى‌شود و یا به هر دلیل دیگرى نمى‌آیى؛ باید بدانى که با این کار، یک حفره عمیق در روح و جان این کودکان ایجاد مى‌کنى که پرکردنش کار هر کسى نیست. کودک احساس مى‌کند که بسیار بى‌ارزش و نخواستنى است و براى همین است که هر کسى مى‌آید و او را دوست دارد، مى‌گذارد و مى‌رود. او این موضوع را ابتدا در خانواده خودش و بعد احتمالا در خانواده فرزندپذیر (براى آن‌هایى که به هر دلیلى از فرزندخواندگى بازپس فرستاده مى‌شوند) و بعدتر از سوى مربى‌ها یا خیرینى که خانه را ترک مى‌کنند؛ تجربه مى‌کند.»

راه‌های همراهی به این موسسه تنها کمک نقدی نیست. افراد می‌توانند با تخصص‌های گوناگون در صورت نیاز و تمایل با این خانه همکاری کنند. در پیج اینستاگرام موسسه هر از گاهی پست هایلایت «کمک به ما» به‌روز می‌شود. مثلا اگر ماشین موسسه که وسیله‌ حمل و نقل بچه‌هاست، خراب شود؛ از مکانیک‌ها کمک می‌گیرند. اگر قسمتی از دیوار کاغذ دیواری بخواهد، از آدم‌های کاربلد کمک می‌خواهند. از پزشکان اطفال و دندان‌پزشکانی که تمایل به کمک داوطلبانه دارند، دعوت می‌کنند تا وضعیت سلامت کودکان را چک کنند. یا اگر برای نظافت یا خرید مایحتاج احتیاج به کمک داشته باشند، آگهی می‌دهند.

بهروز یکی از دنبال‌کنندگان این صفحه است که برای یک کار خدماتی داوطلبانه به خانه بچه‌ها سر زده است؛ او می‌گوید: «مدت کوتاهی برای این خانه یک کار خدمتی انجام دادم؛ اما واقعا به نظرم بچه‌ها شبیه یک خانواده بودند. مثلا آن روز یادم می‌آید که داشتند همراه مربی‌هایشان توی آشپزخانه غذا درست می‌کردند. فکر کنم الویه درست می‌کردند، خیلی برای من جالب بود.»

بچه‌های این خانه یک روز در هفته کنار هم غذاهای ساده درست می‌کنند. اسم این برنامه را گذاشته‌اند؛ «کدبانوی کوچک». الویه، سالاد ماکارونی، پاستا و یا فیله سوخاری از غذاهایی است که در روزهای آشپزی در کنار هم درست می‌کنند و با لذت می‌خورند.

کاشت گیاه یکی دیگر از فعالیت‌هایی است که دختران «طلیعه مهر طاها» با عشق انجام می‌دهند. بهروز می‌گوید: «من واقعا دوست دارم کوکی به سرپرستی بگیرم؛ اما طبق قانون به مرد مجرد بچه نمی‌دهند. من هم راستش تمایلی به ازدواج ندارم.»

در قانون بهزیستی اولویت فرزندخواندگی به ترتیب، ابتدا برای خانواده‌هایی که بچه‌دار نمی‌شوند و بعد خانم‌های مجرد بالای سی سال و سپس خانواده‌هایی که بچه دارند و تمایل به پذیرش فرزندخواندگی دارند، لحاظ می‌شود.

«ماهور» فوق لیسانس جامعه‌شناسی دارد و از نزدیکان به خانه «طلیعه مهر طاها» است. او در مورد این خانه می‌گوید: «اصول تربیتی و رفتار با دختران در این خانه بسیار درست است و به لحاظ شخصیتی، بچه‌ها از میزان سلامت روان بالایی برخوردارند؛ به دلیل اینکه جلسات روانکاوی و روان‌پزشکی در این مرکز به صورت مداوم و خصوصی برای بچه‌ها انجام می‌شود. البته هنوز هم همین جلسات و تامین هزینه‌های آن پررنگ‌ترین نیاز مرکز است و کسانی که قصد کمک دارند، می‌توانند از طریق تامین هزینه‌های مالی جلسات روانکاوی و روان‌پزشکی که برای جلسات بیرون مرکز هزینه هر جلسه‌‌اش صد و بیست تا صد و پنجاه هزار تومان است و یا در صورتی که تخصصشان این رشته‌ها است، به خانه طلیعه کمک کنند.» ماهور این طور صحبت‌هایش را ادامه می‌دهد و می‌گوید: «اما یک مشکل بزرگتر وجود دارد و آن وابستگی این شبه‌خانه به سیستم دولتی یا همان سازمان بهزیستی است. کاش سازمان بهزیستی برای آینده این بچه‌ها فکری می‌کرد یا اختیارات این شبه‌خانه‌ها در واگذاری بچه‌ها بعد از سن مشخصی آن‌قدر محدود نبود که بچه‌ها مجبور نباشند، در صورت عدم فرزندخواندگی چند سال یک‌بار دو ستان و خانواده خود را رها کنند و به محیط جدید دیگری بروند؛ چون این موضوع به شدت امنیت روانی بچه‌ها و مخصوصا دختران را به خطر می‌اندازد و البته این همه ماجرا نیست.» ماهور در پایان صحبت‌هایش می‌گوید: «خود سازمان بهزیستی و بالطبع خانه‌هایی مثل خانه طلیعه، ذهنیت کاملی نسبت به آینده هیچ‌کدام از این بچه‌ها بعد از هجده سالگی و در صورتی که به فرزندخواندگی پذیرفته نشده باشند، ندارند. باید از خانه بروند و یک حمایت مالی محدودی در حد بضاعت و توان بهزیستی و زیر مجموعه‌هایش از آن‌ها می‌شود؛ در صورتی که واقعا دختر هجده ساله توانایی اداره خود و زندگی‌‌اش را دارد؟!»

باوجود تمام نظارت‌هایی که از طرف کارشناسان بهزیستی در مورد صلاحیت خانواده‌هایی که برای فرزندخواندگی اقدام می‌کنند، انجام می‌شود؛ اما باز هم تعداد خانواده‌هایی که چند ماه بعد از تحویل فرزند بنا بر دلایل مختلف، پشیمان می‌شوند و کودک را به بهزیستی و یا شبه‌خانه‌ها بر می‌گردانند، اصلا کم نیست و این کار تاثیر بسیار مخربی در روان کودکان دارد. داستان یکی از این کودکان که بعد از شش سال یک شب به این خانواده برگشته، یکی از تکان‌دهنده‌ترین پست‌های اینستاگرامی این خیریه است: «خاطر تمام آن شش سالى که به آن خانه و امکاناتى که از حد معمول جامعه هم بسیار بیشتر بوده؛ عادت کرده بود، روزگار پس از بازگشت به دخترک بسیار سخت مى‌گذرد. همه چیز برایش عادى است. هیچ چیزى خوشحالش نمى‌کند. حتا در گردش‌هاى بیرون از خانه هم با دیگر دخترها همراه نمى‌شود. یک گوشه براى خودش کز مى‌کند و در فکر فرو مى‌رود. خودش را متعلق به اینجا نمى‌داند، اصلا خودش را متعلق به هیچ جا نمى‌داند.»

دست‌اندرکاران این موسسه از خیرین می‌خواهند که برای کمک به موسسه به اداره‌کنندگان آن اعتماد بیشتری داشته باشند و به جای خریدن هدایای گران قیمت به خرج‌های ضروری این موسسه مردم‌نهاد کمک کنند. «اعتماد سعید» مسئول فنی این مرکز در یکی از مصاحبه‌هایش در این‌باره توضیح مختصری می‌دهد: «بچه‌های ما با یک آب‌نبات چوبی به همان اندازه خوشحال می‌شوند که از یک عروسک گران‌قیمت. پس بهتر است اگر خیّری قصد خوشحال کردن آنان را دارد، به یک هدیه ارزان‌قیمت اکتفا کند و بقیه پول را صرف مخارج اصلی از جمله قبض برق، کتب کمک درسی، میوه و سبزیجات و … نماید.»

از ایران وایر


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.