سالمرگ مهدی اخوان ثالث؛ «هر سازی که می‌بینم بدآهنگ است»

چهارشنبه, 6ام شهریور, 1392
اندازه قلم متن

akhavan sales

یکم شهریورماه سالمرگ دکتر پرویز خانلری بود، شاعر، ادیب، زبانشناس و نویسنده نامدار. سوم شهریور سالمرگ بیژن نجدی، داستان نویس و شاعر معاصر و دوشنبه چهارم شهریور سالمرگ مهدی اخوان ثالث.

چهارم شهریور سالمرگ مهدی اخوان ثالث است. نامی فاخر که با دانش و زبانی درخشان در تالار شعر فارسی نیمایی هر چشمی را خیره می‌کند. «زمستان»، «آخر شاهنامه» و «از این اوستا» از جمله نخستین‌ها و نیز محبوبترین آثار اخوان‌اند. درباره شعر او در مجالی کوتاه با احمد کریمی حکاک، استاد ادبیات دانشگاه مریلند و از پژوهشگران شعر معاصر و نیز شعر اخوان گفت‌وگو کرده‌ام.

اما پیش از آن بخشی از شعر چاووشی:

من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می‌بینم بدآهنگ است
بیا ره‌توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هرکجا
آیا همین رنگ است؟

گفت‌وگو با احمد کریمی حکاک درباره اخوان ثالث در برنامه «نمای دور، نمای نزدیک»

آقای حکاک، شاید بد نباشد نگاه به اخوان ثالث را از زبان نویسنده معاصر هوشنگ گلشیری آغاز کنیم که او را «رندی می‌داند از تبار خیام با زبانی بیش و کم میانه شعر نیما و شعر کلاسیک فارسی».

احمد کریمی حکاک: تعریف خوبی آقای گلشیری دارد. این تعریف را در مهمانی که در منزل خود من هم بود تکرار کرد و می‌دانید که در نسل آنها اساسا بین اصفهانی‌ها و خراسانی‌‌ها نوعی رقابت و رفاقت توامان بود.

اخوان هم گلشیری را بسیار دوست می‌داشت. اما اینکه میانه شعر نیما و شعر کلاسیک، خب می‌دانید این با همان معیارهای قدیمی و نسبتا نخ نمای اگر مثلا وزن و قافیه به شکل نظامی عروضی بوده باشد قدیمی است و اگر طور دیگری باشد که پیشنهادات بسیارانی از جمله نیما بود آن شعر نیمایی است؛ این تعریف در خودش ناکافی است، در عین حال هوشنگ گلشیری آدم بسیار تیزبین و با بصیرتی است. ولی تعریف علمی نیست. من با این تعریف خطی که یک شعر قدیم می‌شناسد و یک شعر نیمایی، با این خیلی موافق نیستم و تعریف درستی نمی‌دانم.

بسیار خوب الان اگر ما بخواهیم در این گفت‌وگو به یکی از مهمترین شاخصه‌های اخوان نگاهی بیاندازیم،شاید یکی از مهمترین شاخصه‌های شعر مهدی اخوان ثالث وفاداری او به آموزه‌های نیما بود. اخوان چه امتیازاتی از شعر نیما را به شعر امروز می‌آورد و آن را از آن خود می‌کند؟

نه تنها می‌آورد بلکه بر آنها می‌افزاید. اخوان می‌شود گفت بهتر از هر کس دیگری درک کرده بود که قصد اصلی نیما چی بود. و این را در دو کتاب «بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج» و «عطا و لقای نیما یوشیج» نگاه تیزبینانه‌ای می‌اندازد به شعر نیما یوشیج.

نیما خودش شاعر مهمی بود از نظر تفکری که آورد به شعر و حضوری که برای انسان در شعر قائل شد. ولی نیما شاعر «گشاده زبان» نبود. تعدیلات زبانی در زبان او بسیار است. اگر شاعرانی مثل اخوان ثالث، شاملو، سهراب سپهری،‌ فروغ فرخزاد نمی‌بودند که این تفکر را با زبانی بسیار سلیس‌تر از استاد خودشان یعنی نیما تحویل بدهند به جامعه ایران شاید شعر نو سرنوشتی به این صلابت پیدا نمی‌کرد. این است که نو شدن شعر در زبان فارسی یک فرآیند تاریخی بود که از مصلحان اجتماعی قرن نوزدهم شروع شد. میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی، ملکم خان و دیگران، تا شاعران عهد مشروطه به اصطلاح و تا خود نیما و بعد از او.

اساس در این است که تحول در شعر فارسی همیشه از طریق الگوهای پیوستاری صورت گرفته و نه الگوهای گسستاری. و این بدین معنا است که باید تداوم بر تحول پیشی و غلبه داشته باشد.

از همین صحبت شما می‌خواهم به ویژگی دیگر شعر اخوان بپردازیم به طور مشخص. آنچه که نادرپور هم می‌گوید،‌ می‌گوید هنر «میم. امید» در ترکیب شعر کهن و سبک نیمایی بود. اخوان آیا دنبال همان پیوستاری بود که شما به آن اشاره کردید؟ آیا فکر می‌کرد که شعر امروز بدون شعر دیروز چیزهای زیادی کم خواهد داشت؟

بله. البته اگر خواننده شعر نتواند در نگاه نخست یا در شنیدنِ برای اولین بار شعر، فکر کند که این به اندازه کافی اجزایی را از شعر قدیم و شعر تثبیت شده زبان فارسی در خودش دارد که حالا بشود به این شعر گفت و بعد نوآوری‌هایش را سنجید با نوآوری‌های دیگران. تقریبا هیچ شاعر قوی را نمی‌شناسیم که کاملا گسست ایجاد کرده باشد از شعر قدیم. مگر اینکه مثلا تندرکیا، هوشنگ ایرانی و دیگرانی که به دلیل همین گسست‌هایی که ایجاد کردند عملا حرف و شیوه آنها به کرسی ننشست.

ولی کسانی که ترکیباتی آفریدند از قدیم و جدید، و هر کسی به شکلی آفرید، نادرپور به شکلی آفرید، شاملو به شکل دیگری آفرید، فروغ فرخزاد که در هر دو شیوه بسیار استاد بود زبان کاملا جدیدی آورد، آن چیزی که اخوان را از دیگران متمایز و ممتاز می‌کند ترکیب نیما با سنت خراسانی بود. سنت شعر فاخر خراسانی که ما آن را در رودکی می‌بینیم، در منوچهری می‌بینیم، در خاقانی می‌بینیم؛ این است که اخوان کاری که کرد آن را به صحنه اجتماع آورد که از ویژگی‌های شعر نو است و در همین جا است که عظمت کار اخوان در شعری مثل «آواز چگور» کاملا دیده می‌شود.

آقای حکاک چند روزی بیشتر نگذشته از سالگرد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و آن وقایعی که ایران را در موقعیت تازه‌ای قرار داد و تاثیرات آن هم تا الان هست. یکی از نکات مهم تاثیر این ۲۸ مرداد بود بر شعر و ادبیات و تولیدات فرهنگی نسل معاصر خودش، نسل جوان خودش که از جمله نسلی که اخوان و شاملو و غیره بودند. اینجا می‌رسیم شاید به سومین ویژگی مهم شعر اخوان، که یک جور سوگمندی شعر او بر گذشته‌های شکوهمند از دست رفته است.

غلامحسین یوسفی درباره اخوان می‌گوید که در سردی و پژمردگی فضای تاریک بعد از ۲۸ مرداد ۳۲ است که شاعر زمستان، اندیشه و پویندگی را احساس می‌کند و در این میان غم تنهایی و بیگانگی شاید بیش از هر چیز در جان او چنگ انداخته‌ است. آیا این سوگمندی شعر اخوان دقیقا متاثر از واقعه ۲۸ مرداد است یا اینکه نگاه تاریخی‌تری دارد به این موضوع؟

در این هیچ تردیدی نیست که با آمدن ۲۸ مرداد، پنج سال بعد از آن با تاسیس ساواک و بعد هم با دستگاه سانسور دوره سلطنت، شیوه بیانی عوض شد و به گونه‌ای نمادگرایی اجتماعی پرداخت که به آن ظاهرا می‌گویند سمبولیسم اجتماعی؛ و این آن چیزی نبود که در زمانه دهخدا یا در زمان لاهوتی یا در زمانه پروین مطرح بود. زبان شعر عوض شد. نمی‌شود این را فقط به ۲۸ مرداد وصل کرد ولی می‌شود تغییر فضا را یک فضای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ یعنی آزادی نسبی،‌ وفور نشریات و دولت‌هایی که اگرچه آنها هم سانسور می‌کردند ولی آن غلاظ و شدادی سانسور بعد از ۲۸ مرداد نبود، و مقایسه کرد با شعرهایی که بعدا بهترین‌هایش در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ به وجود آمد که اتفاقا «زمستان» اخوان و «هوای تازه» شاملو نقطه‌های آغاز این زبان بوند.

هر کسی کوشید به زبان خودش و در لفاف سخن خودش، این خود بیگانه پنداری از جامعه را بر زبان بیاورد. اخوان به خودش می‌گفت «نیم نومید». و این نیم نومیدی به نظر من همان چیزی است که آقای دکتر غلامحسین یوسفی اشاره می‌کنند.

شعر اخوان برای نسل امروز به گمان شما چه چیزی دارد برای آموختن تا کمک کند به غنای بیشتر شعرِ شاعران امروز؟

به نظر من شعر اخوان بیشترین تاثیری که می‌تواند داشته باشد و مثبت ترین تاثیری که می‌تواند داشته باشد تعهد به خود زبان است. تعهد به زبان است که شما وقتی در شعر اخوان می‌نگرید، کمترین خطای دستوری می‌بینید. او از خطای دستوری شعریت نمی‌سازد. بلکه او از فایق آمدن بر قواعد دستوری و آنها را تعمیم دادن، قدرت ماندگاری در شعر می‌سازد. آن پایانه‌های شعر اخوان، که من مقاله‌ای دارم در این مورد به زبان انگلیسی که همیشه آدم را در میانه‌ای آونگان می‌کند. یعنی در خوان هشتم می‌گوید: «می‌توانست او اگر می خواست… لیک.» و بعد با این «لیک شعر» را به پایان می‌برد.

در آخر شعر «سنگ‌ستان» ما نمی‌دانیم وقتی شهزادی درون چاه می‌گوید بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟ صدا نالنده پاسخ داد آری نیست… «این آری نیست» یک ترکیب غیر دستوری است. ولی در این ترکیب دستوری، نوعی فرا رفتن از آری و نه است. بنابراین شما اخوان را از یکسو باید در زبانش تامل کنید و از سوی دیگری در تعهدش به میهنی که او واقعا دوست داشت و به خاطرش سوختار بود، به دلیل این که آن میهن را در وضع خوشی نمی‌دید.
از: رادیو فردا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.