سرنوشت ایران و ایرانیان چه خواهد شد؟

دوشنبه, 8ام شهریور, 1400
اندازه قلم متن

یکی از سوالات مهم و بی جوابی که این روزها ذهن ما ایرانیان را به خود مشغول کرده، سرنوشت کشور و مردم ایران درهیاهوی مرگ و میر ناشی از کرونا، بی آبی، بی برقی و فساد حکومتی ست که قدرت اداره کشور را بدون درآمدهای نفتی از دست داده و آشکارا ضعف مدیریتی خود را نمایان کرده است. حکومتی که سردمداران آن از اداره یک مدرسه ابتدائی هم عاجز و ناتوانند تا به امروز، به لطف درآمدهای حاصل از فروش نفت و معادن غنی توانسته حیات خود را همچنان ادامه دهد. رژیمی به شدت ایدئولوژیک و در نتیجه خالی از منطق سیاسی، فاقد برنامه ای مدون جهت شکوفایی اقتصادی و ایجاد فرصتهایی نو در تجارت آزاد با جهان امروز، متوهم از برنامه ریزی “دشمن” برای نابودی اسلام (و نه ایران!)، مستبد و زورگو در قبال مردم و در عین حال ترسو و باج ده دربرابر فشار یا دریافت حمایت قدرتهای خارجی، امروز به مرحله ای رسیده است که مثل داستان معروف پادشاه بدون لباس، رخت از تن برکنده و همگان به عریان بودن این نظام بی کفایت ولی پرمدعا پی برده اند. مدت مدیدی است که حنای وعده های تو خالی و بدون پشتوانه ی این حکومت در نظرمردم رنگ باخته و دیگر قادر به جلب اعتماد اغلب مردم ایران نمی باشد. دروغگویی، مخفی کاری و فریب کاریهای رژیم، که تا چندی پیش بر اکثریت مردم پوشیده بود یا کسی توجه ای به آنها نمی کرد، پس از تقلب انتخاباتی که محمود احمدی نژاد را برای بار دوم در صندلی قوه ی اجرایی نگه داشت یک به یک همچون دملهای چرکین در حال سر باز کردن هستند و بوی تعفن آنها هر روز بیشتر و گندآبه آنها بیش از پیش روان تر می شود.

حال، صرف نظر از تحلیل های تکراری از فساد حکومت و پیش بینی های پی در پی از نزدیک بودن سقوط نظام، سوال اصلی اینست که آیا واقعاً مردم ایران آماده تغییر نظام هستند؟ و آیا جمهوری اسلامی در این شرایط سقوط خواهد کرد؟

پاسخ به این دو پرسش متاسفانه “خیر” خواهد بود!

در اکثر تحلیل های ارائه شده تا به امروز، عدم وجود یک رهبر شناخته شده و موثر برای مدیریت اعتراضات خیابانی دلیلی بر به نتیجه نرسیدن حرکتهای خودجوش مردمی و به تاخیر افتادن فروپاشی نظام معرفی شده است. عده ای هم دخالت یک ابرقدرت خارجی همچون آمریکا و یا مبارزه مسلحانه را تنها راه رهایی مردم از چنگال رژیم معرفی کرده اند. در حال حاضر اگر از تاسیس بی شمار و در عین حال بی تاثیر گروه های مخالف نظام (اپوزیسیون) در خارج از کشور بگذریم تنها بیانیه های اعتراضی تنی چند از فعالان سیاسی داخل کشور و اعتراضات خیابانی مردمی باقی می مانند که در پاسخِ آنها، حکومت با بازداشت، شکنجه، زندان، اعدام و یا شلیک مستقیم در کف خیابان و برخوردهای قهری تر و شدیدتر تا کنون توانسته هزینه این اقدامات را برای فعالان و معترضین بالا برده و نظام را در حفظ قدرت، و جلوگیری از سقوط با به وحشت انداختن مردم محافظت کند و شوربختانه این داستان همچنان ادامه خواهد داشت!

در خلال این سردرگمی برای یافتن راه حلی مناسب درجهت سرنگونی این نظام مستبد دینی و پاسخ به این سوال که آیا عاقبت این مبارزات و اعتراضات به فروپاشی رژیم خواهد رسید یا نه، نگاهی به انقلاب ۵۷ و همچنین تجربه اخیر سایر کشورها می تواند درکی عمیق تر به سرانجام کارزارها و اعتراضات سیاسی مردم ایران در جهت مقابله با رژیم دیکتاتوری اسلامی بدهد و تحلیلگران را در ارائه راه حل هایی تاثیرپذیرتر و واقع گرایانه تر یاری کند. به طور خلاصه، انقلاب ۵۷ ثمره ی جوششی مردمی بود که با تایید و کمک غرب در جلوگیری کردن از دخالت ارتش همراه شد، و فرار شاه از کشور و پذیرایی از خمینی در اروپا راه را برای به ثمر نشاندن آن هموار کرد. تکرار این اتفاق در ایران ِ امروز امری محال خواهد بود. چرا که خامنه ای برای عدم به وقوع پیوستن این تراژدی سپاه پاسداران خود را آنچنان تا دندان مسلح کرده و پول فراوان در نهادهای منصوب خود ذخیره کرده که در صورت همراهی ارتش با مردم (به فرض محال) قدرت نابودی ارتش ِ به عمد ضعیف شده ی کشور را هم خواهد داشت. نه خامنه ای از کشور خواهد گریخت و نه سپاه پاسداران ارتش ضعیف و گارد ویژه ریاست جمهوری عراق است که با یک عملیات ضربتی در سه هفته توسط نیروهای ائتلاف بین المللی نابود شود. تعلل غرب در مقابله با برنامه ی هسته ای ایران، همه گیری ویروس کرونا و این اواخر انتخاب بایدن به ریاست جمهوری آمریکا همگی تا حدی باعث خارج شدن مسئله ی ایران اتمی از اولویت اصلی ِ لیست دغدغه های کشورهای غربی شد و این فرصت طلایی را برای سپاه و رژیم فراهم کرد تا زرادخانه های موشکی خود را از انواع موشکها پر کند، فعالیتهای اتمی خود را به زیر زمین یا داخل کوهها ببرد و به بلندپروازی های منطقه ای خود با فشار آوردن بر کمر خرد شده مردم ایران زیر بار گرانی و مرگ و میر کرونا ادامه دهد. بنابراین، هزینه اقتصادی ِ اقدام نظامی علیه ایران برای ائتلافهای غربی با توجه به همه گیری و کشتار روزانه کرونا و تاثیر آن بر اقتصاد آنها توجیه پذیر نبوده و کم کم در حال رضایت دادن به پذیرش ایرانی اتمی در منطقه اما تحت تحریم های سخت اقتصادی همچون مدل کره شمالی هستند. البته تنها کشوری که هنوز بر طبل جنگ با ایران می کوبد اسرائیل است و این در حالیست که مذاکرات اخیر آمریکا با اسرائیل خبر از درخواست این کشور از اسرائیل برای نکشیدن پای آمریکا به جنگ جدیدی در منطقه ی خاورمیانه دلالت دارد. در این بین مردم ایران و سرنوشتشان در کجای این معاملات سیاسی قرار می گیرد؟

نگاهی به تجربه کشورهایی چون عراق، لیببی و به تازگی افغانستان و مشترک بودن بسیاری از خصائص رفتاری-فرهنگی مردمان این کشورها با ایرانیان نکات مهمی را در پیش بینی آینده ی سیاسی و سرنوشت مردم ایران آشکار می سازد. ممالک خاورمیانه همگی کم و بیش از دو مشکل اساسی به طور دائم در رنج به سر می برند: ۱٫ عدم آشنایی با عوامل توسعه و در نتیجه عدم توانایی در سازماندهی و ایجاد بستری مناسب برای رشد و پیشرفت همه جانبه کشور به سمت استانداردهای بین المللی حتی پس از سقوط دیکتاتورها و ۲٫ وجود همیشگی عده ای خائن و وطن فروش که در هیاهوی تغییرات داخلی به دنبال منافع شخصی و گرفتن سهمی از قدرت به هر قیمت می باشند.

در کشورهای خاورمیانه یا افراد دلسوزمردم و وطن دانش کافی برای برنامه ریزی و حرکت کشور به سمت توسعه در سایه تامین آزادی و رفاه اجتماعی را ندارند یا اگر از هوش و استعدادی در این زمینه برخوردارند اکثراً به فکر پُر کردن جیب خود و رسیدن به منصب و مقامی حکومتی و قدرت اجرایی به هر بهایی هستند. این مسئله نشان دهنده یک خلاء بزرگ فرهنگی است که مثل یک بیماری حاد تنفسی مردمان کشورهای دیکتاتورزده ای چون ایران را درگیر کرده و مردم را در یک گرداب بی پایان گرفتار کرده است. عراق کنونی هنوز پس از سرنگونی صدام در ۲۸ مرداد ۱۳۸۹ (بیش از ۱۱ سال) قادر به تشکیل حکومتی فراگیرو با اقتدار نبوده و بدون حمایت آمریکا حتی توانایی کنترل مرزهای هوایی خود را ندارد. نیروهای ایرانی بدون اطلاع مقامات عراقی به راحتی وارد عراق می شوند و با تشکیل نیروهای شبه نظامی عملاً ابتکار عمل را از ارتش و پلیس دولت مرکزی می گیرند. در این بین نخست وزیران عراق یکی پس از دیگری با این شعار که به این وضعیت خاتمه خواهند داد وارد چرخه قدرت می شوند ولی هیچ یک هنوز قادر به تغییر این وضعیت نبوده اند. فساد دولتمردان عراقی، وابستگی های جناحی و مذهبی، نداشتن دانش و ابتکار عمل لازم برای متحد کردن جامعه چند پاره عراق و خارج کردن آن از بحرانهای اقتصادی و سیاسی موجود، نیل به پیشرفت و توسعه و رسیدن به دموکراسی را برای مردم عراق، سالها پس از سرنگونی صدام، تبدیل به آرزویی دست نیافتنی کرده است. مردمان لیبی نمونه دیگری هستند که معمر قذافی دیکتاتور را در بهمن ۱۳۹۰ از قدرت کنار زدند تا قوانین شریعت را سر لوحه خود قرار دهند! ولی پس از ۱۰ سال لیبی همچنان در هرج و مرج به سر می برد. در ۵ سال ابتدائی ِ بعد از رهایی، دو دولت وفاق و ارتش ملی لیبی به طور همزمان خود را حاکم لیبی اعلام کردند. مردم لیبی هنوز در آرزوی برگزاری یک انتخابات برای داشتن دولتی پایدار هستند. امری که تا به امروز بعد از ۱۰ سال محقق نشده است و هر حزب و گروهی به دنبال سهم خود از مناصب قدرت است. در افغانستان نیزاگرچه حاکمان قبلی پس از سرنگونی طالبان در ۱۳۸۰ به کمک آمریکا به پیشرفتهای اندکی رسیدند اما پس از۲۰ سال گذشتِ زمان، فساد مالی دولت و نیروهای امنیتی و از آن بدتررسوایی های جنسی مسئولین حکومتی در ولایتها، دعواهای غنی و عبدالله بر سر پُست ریاست جمهوری، ارتش ضعیف و رها کردن ساختارهای لازم برای رشد و توسعه ی کشورنشان دادند که تنها نبود ۷۵ هزار نیروی نظامی طالبان چاره ی کار مردم افغانستان برای داشتن یک کشور دموکراتیک و رو به توسعه نخواهد بود، که اگر چنین می بود ارتش ۳۰۰ هزار نفری افغانستان با آنهمه تجهیزات مدرن جنگی که آمریکا در اختیارشان قرار داده بود نباید فرصت ابراز وجود و برخاستن دوباره طالبان را فراهم می کرد.

جامعه ایران هم که بدون استثنا همواره از ناحیه دو دسته ی فوق الذکر ضربه خورده است سرنوشتی کمابیش مشابه در پیش رو خواهد داشت. تاریخ کشور ما مملو است از انسانهای جاهل و خائن که یا با نادانی و یا با خیانت خود دائما جلوی رشد کشور را در تمام زمینه ها گرفته و برای منفعت خویش آنرا فلج کرده و حتی به عقب رانده اند. از پادشاهان و کارگزاران بی کفایت سلسله های مختلف تا رهبر و مسئولین حکومت دین سالار مذهبی کنونی همگی یا با نادانی و جهالت خود و یا با خیانت به عمد، آینده ی مردم سرزمین ایران را با تباهی، جنگ، بیماری، ناامیدی و فقر گره زده اند. تا زمانیکه این دو دسته ی جاهل و خائن در میان ما ایرانیان وجود دارند صحبت کردن از سقوط رژیم فعلی شوخی ای بیش نخواهد بود! شاه ایران که وطن پرست بود و دغدغه ی ایران داشت به سرعت برنامه ی پیشرفت کشور را سرلوحه خود قرار داده بود غافل ازآنکه فهم و درک مردم و فرهنگ جامعه توانایی و کشش برای جذب و هضم آن شدت و سرعت در تغییرات فرهنگی را نداشت. نگارنده معتقد است که حتی پس از سقوط احتمالی رژیم، چه با مبارزه ی مسلحانه و چریکی از داخل، چه با حمله ی اسرائیل و ائتلافش از خارج و یا ترکیبی از هر دوی اینها، نبود فرهنگی مبتنی بر دانش و فهم سیاسی و اقتصادی لازم برای توسعه ی کشور و وجود عناصر مکار، خائن و فرصت طلب، مردم ایران را همچنان در همان سردرگمی سابق باقی نگه خواهد داشت و حتی در صورت موفقیت نتیجه ای بهتر از انقلاب ۵۷ نصیبشان نخواهد کرد. این بدان معنا نیست که به دلیل عدم فرهنگ دموکراسی و توسعه در ما ایرانیان تحمل حکومت فاسد فعلی ناگزیر خواهد بود بلکه از آن جهت دانستن این مطلب حائز اهمیت است که بدانیم نبود جمهوری فاسد اسلامی تنها قدم و علاج دردِ مردم ایران نخواهد بود. بنابراین، تغییر رژیم فعلی را باید زمانی از مردم ایران توقع داشت که فرهنگ جامعه ی ایرانی به درجه ای از رشد رسیده باشد که آنها را با یکدیگر همصدا و متحد کند تا بتوانند با کمک یا بی کمک نیروهای خارجی چاره ای جدی و مبتنی بر برنامه برای رهایی از ظالمان فعلی پیدا کنند. متاسفانه مردم ایران هنوز به این درجه از رشد فرهنگی نرسیده اند و انتظار فوران خشم آنها و تبدیل آن به یک انقلاب برنامه ریزی شده در آینده ای نزدیک کاملاً بی مورد خواهد بود. عدم اجماع موثر مخالفین نظام در خارج از مرزها پس از ۴۲ سال تاراج حکومت اسلامی هم دلیل محکم بر این ادعاست. مبارزات مردمی با رژیم همانطور که پیداست هر بار فقط در حد اعتراضات خیابانی در چند شهر شکل می گیرد و پس از فروکش کردن آنها این نیروهای امنیتی هستند که چون گرگهای وحشی شبانه به منازل تک تک معترضین یورش برده و آنها را از خانه هایشان بیرون کشیده و پس از چند روز بی خبری جنازه ی شکنجه شده ی برخی از آنها را به خانواده هایشان تحویل می دهند و باقی را در حبسهای طولانی مدت به اسارت می برند. این نوع برخورد وحشیانه ی نیروهای امنیتی هنوز برای مردم  ایران انگیزه ای در جهت تغییر تاکتیک مبارزه ایجاد نکرده و آنها همچنان از همان محل قبلی هر بار در حال ضربه خوردن و قربانی دادن هستند. تا رسیدن فرهنگ ملت ایران به مرحله ای که ظلم را با صبر و تحمل زیاد پذیرا نباشند راه بسیار درازی باقی مانده است. جمهوری اسلامی بجز مامورین و مفت خوران خودی ِ دور سفره ی انقلاب، هنوز طرفداران جاهل و هواداران خائن بسیاری در داخل و به خصوص در خارج از کشور دارد که هنگام نیاز برای حمایت او وارد عمل می شوند. تجربه ی جالب شوی انتخابات رئیسی نشان داد که اعضای این دو دسته با خیال راحت در محل های رای گیری حاضر می شوند، روسری های همراه خود را به سر می کنند و بی اعتنا به فحاشی و دشنام مخالفین نظام در آنسوی خیابان و بدون ترس از مورد شناسایی واقع شدن و فیلمبرداری از آنها با افتخار به حمایت ازین رژیم فاسد در خارج از کشور می پردازند. نگاهی به آسودگی خاطر کارگزاران پوششی نظام و فرزندان آنها که در قلب کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی جای خوش کرده اند و صاحب شرکتها و خانه های گرانقیمت هم هستند و علیرغم شناخته شدنشان برای عموم و تکثیر عکسهایشان در فضای مجازی هیچ ترسی از مردم زخم خورده ندارند تاییدی بر این مدعاست که هنوز جامعه ی ایرانی فرهنگ مقابله با عمال خودفروخته ی این رژیم سفاک را نیاموخته و همچنان زخم خورده منتظر یک معجزه و یا نجات دهنده ای برای درمان وضعیت اسفناک خود می باشد. امری که بر طول عمر این نظام افسارگریخته در جنایت روز به روز افزوده و آن را در برخورد تحقیرآمیزتر با مردم بی پروا تر و وحشیانه تر می کند.          

 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.