برای بررسی روابط -یا دقیقتر بگوییم عدم روابط رسمی- ایالات متحده و جمهوری اسلامی در دوران آیتالله خامنهای میتوان به چهار موضوع پرداخت: موانع ساختاری این رابطه، علل مخالفت جدی و همیشگی آیتالله خامنهای با برقراری رابطه مستقیم در ۲۴ سال گذشته تا دولت حسن روحانی، علت یا علل تغییر نظر وی پس از انتخابات ۹۲، و روندی که این تغییر جهت طی خواهد کرد.
موانع ساختاری و گفتمانی
آیتالله خامنهای جدیترین مانع برقراری رابطه میان ایالات متحده و جمهوری اسلامی بوده است اما نه تنها علت.
هر کس دیگری هم بعد از آیتالله خمینی به قدرت میرسید نمیتوانست به آسانی به عادیسازی روابط جمهوری اسلامی و ایالات متحده اقدام کند چنانکه اکبر هاشمی رفسنجانی خواهان چنین چیزی بود و در دور اول ریاست جمهوری هنوز بی «یال و دم و اشکم» هم نشده بود اما نتوانست. این ناتوانی سه دلیل داشت:
۱. تحکیم قدرت روحانیون با ربودن ردای «مبارزه با امپریالیسم» از نیروهای مارکسیست و مجاهدین خلق. وقتی کسی از پلههای خاصی از قدرت بالا رفت امکان آن که پلهها را خراب کند اندک است. دانشجویان خط امامی هدیهای به روحانیون دادند که تصورش را نمیکردند. آنها خمینی را به رهبر مبارزه با ایالات متحده تبدیل کردند به گونهای که همهی مارکسیستهای منتقد وی مجبور به تمجید از وی شدند. آیتالله خمینی با همین ردا آنها را به تدریج حذف کرد و دیگر رقیبی برای حکومت دینی باقی نماند. مبارزهای که این همه نعمت برای حکومت داشته به راحتی کنار گذاشته نمیشد.
۲. در طول جنگ ایران و عراق دولت ریگان همانند کشورهای اروپایی و شورای همکاری خلیج فارس روابط خوبی با دولت عراق داشت. سقوط هواپیمای مسافربری ایرانی توسط یک ناو امریکایی نیز فضا را بیشتر تیره و تار کرده بود. به همین دلیل مقامات جمهوری اسلامی نمیتوانستند به سرعت به سراغ عادیسازی روابط با کشورهای همکار با دشمن خود بروند.
۳. جریان عملگرایی که از زیر عبای آیتالله خمینی به تدریج بیرون می آمد هنوز قدرت به چالش کشیدن ایدئولوژی تنفر، خشونت و غرب ستیزی را نداشت و این تنفر و خشم و ستیز باید به سمتی سرازیر میشد. اتحاد جماهیر شوروی فروپاشیده شده بود و از نه شرقی- نه غربی تنها طرف غربی برای دشمنسازی باقی مانده بود. موتور تولید تنفر ایدئولوژی همچنان با قوت کار میکرد و سوخت میخواست.
تنفر ویژه خامنهای
غیر از دلایل ساختاری و گفتمانی، ولیفقیه ثانی دلایل خاص خود را برای مخالفت با کاهش تنش با ایالات متحده داشت:
۱. بدبینی به غرب. آیتالله خامنهای شاگرد وفادار سید قطب است که در غرب چیزی غیر از فساد اخلاق و زشتی و سیاهی نمیدید. تصویری که وی از غرب دارد در یک عبارت کوتاه وی خلاصه شده است: «سبک زندگی مادی شهوتآلود گناهآفرین هویتزدای ضد معنویت» (کیهان، ۲۴ مهر ۱۳۹۱) بدبینی وی تا حد نژادپرستی هم پیش میرود: «غربىها، یعنى بخصوص نژادهاى اروپایى، نژادهاى وحشىاند؛ اینها ظاهرشان اتو کشیده و کراواتزده و ادکلنزده و اینهایند امّا همان باطن وحشىگرىاى که در تاریخ وجود داشته هنوز هم در اینها هست؛ راحت آدم می کشند، خونسرد جنایت میکنند.» (سایت رسمی آیتالله خامنهای، دیدار با جمعی از زنان، ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲) طبعاً او رابطه با این مجموعه را مفسده انگیز میبیند.
۳. رهبری جهان اسلام و تلقی وی نسبت به این موضوع به عنوان ابزار بسیج عمومی. کسی که میخواهد بر اساس دشمنی با غرب و ایالات متحده مسلمانان دنیا را در پشت سر خود بسیج کند، نمیتواند با رهبران غربی چای بنوشد و در برابر دوربینها با آنها دست دهد. به همین دلیل میگوید: «آن کسانی که فکر میکنند ما باید با رأس استکبار – یعنی امریکا – مذاکره کنیم، یا دچار سادهلوحی هستند، یا مرعوبند.» (۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۹) حتی هنگامی که پس از ۲۳ سال مصلحت رژیم را در گفتگو با ایالات متحده میبیند از ملاقات حضوری روحانی و اوباما جلوگیری میکند و روحانی مجبور میشود به گفتگوی تلفنی رضایت دهد.
۳. نیاز به قطع رابطه برای تحکیم نظریه توطئه. آیتالله خامنهای بدون نظریه توطئه حتی نمیتواند یک جمله در سیاست خارجی سخن بگوید. کسی که تا این حد دلبسته به این نظریه است نمیتواند دشمن موهوم نداشته باشد. نمیتوان با این دشمن موهوم که هر لحظه در توطئه است از در دوستی درآمد. او در زیر دست مخملی ایالات متحده یک دست چدنی میبیند.
۴. آیتالله خامنهای با درسگیری از تجربه مک فارلین در دوران آیتالله خمینی (اقدام پنهانی برای کاهش تنش در عین تداوم ادبیات ضد امریکایی) که به بدنامی ناشی از رفتار دوگانه منجر شد، نمیخواهد خود را در عرصه خارجی دچار رسوایی کند. از همین جهت ۲۴ سال همه راهها را برای مذاکره مستقیم در باب مسائل فی مابین دو کشور (غیر افغانستان و عراق) بست.
چرخش «نرمش قهرمانانه»
آیتالله خامنهای تا روزهای پایانی دولت احمدینژاد بر طبل اقتصاد مقاوتی و مقاومت در برابر سازش میکوبید. نامزد مورد علاقه و دبیر شورای امنیت ملی وی با همین شعار وارد انتخابات شد. اما مردم در میان نامزدهای منتخب شورای نگهبان به کسی رأی دادند که منتقد سیاست هستهای آیتالله خامنهای بود. تحریمهای گزنده نیز خزانه کشور را خالی کرده بود. بدین ترتیب دیگر مجالی برای پیگیری سیاست دشمنی تا انتها و شعب ابوطالب باقی نمانده بود، آن هم در کشوری که مقامات آن همه در ناز و نعمت زندگی میکنند و مقاومت برای آنها یک شعار توخالی است. آیتالله خامنهای دیگر چارهای جز مذاکره با «شیطان بزرگ« و نرمش در برابر غرب نمیدید.
اما در باب نرمش قهرمانانه دو نگرش وجود دارد. نگرشی که این نرمش را راهبردی میداند. بر اساس این نگرش خامنهای و دولت روحانی در مذاکره جدی هستند. آنها میخواهند تحریمها را بردارند و چارهای غیر از مصالحه ندارند.
نگرش دوم میگوید این تغییر جهت تاکتیکی است، صرفاً برای کاهش تحریمها و تغییر چهره رژیم بعد از جنجالهای احمدینژاد. بر اساس این نگرش ممکن است برخی از وجوه برنامه اتمی ظاهراً متوقف شود اما به طور مخفی این برنامه ادامه خواهد یافت چون آیتالله خامنهای به نحو راهبردی به تغییر سیاست هستهای راضی نیست.
همه میدانند تغییر جهتی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی بدون نظر آیتالله خامنهای صورت نمیگیرد اما رفتار او نشان داده که حتی اگر تغییر جهتی لازم باشد، نمیخواهد زیر بار مسئولیت آن برود. به همین دلیل موضوع مجوز گفتگوی حسن روحانی و اوباما مبهم خواهد ماند و حتی اگر این موضوع میان روحانی و آیتالله خامنهای هماهنگ شده باشد روحانی موضوع را مسکوت خواهد گذارد.
چشمانداز آینده
به دلیل علائم چندگانه و تاریخ وقتکشی جمهوری اسلامی، مسیر مذاکرات روشن نیست. اما موانع ساختاری رفع شده است (مبارزه با امپریالیسم برای نسل جدید یک شوخی است، جنگ فراموش شده و اکثریت مقامات عملگرا هستند) گرچه تنفر آیتالله خامنهای به جای خود باقی است. بدین ترتیب، در صورت تداوم برنامهی اتمی، سه مدل برای رابطه ایالات متحده و جمهوری اسلامی متصور است:
الف. مدل کره شمالی. اگر این مدل دنبال شود جمهوری اسلامی برای فشارها مذاکره کرده و مصالحههایی نیز در برنامه اتمی خواهد کرد اما برنامه اتمیاش را به طور مخفی ادامه خواهد داد. این مدل ممکن است به برخی گشایشها منجر شود اما در دراز مدت به انزوای بیشتر جهانی برای کشور و فقر بیشتر مردم منجر خواهد شد. رابطه با امریکا نیز بدتر خواهد شد.
ب. مدل چین. مقامات جمهوری اسلامی امید دارند ایالات متحده واقعیت برنامه اتمی آنها را بپذیرد و آنها پس از سروسامان دادن به اقتصاد خود در جریان مذاکرات به ابرقدرتی دست نازدنی تبدیل شوند و روابط جمهوری اسلامی و ایالات متحده بدین ترتیب رو به عادی شدن پیش برود.
پ. مدل عراق. بر اساس این مدل جمهوری اسلامی در کنار مذاکرات به برنامه مخفی اتمی خود ادامه خواهد داد و پس از کشف آن این تأسیسات توسط ایالات متحده یا اسرائیل نابود خواهد شد. رابطه با ایالات متحده نیز به مهار بیشتر جمهوری اسلامی خواهد انجامید.
از سه مدل فوق با توجه به تجربه دو دهه گذشته مدل کره شمالی احتمال بیشتری دارد اگر رژیم بخواهد برنامه اتمی خود را به طور مخفی ادامه دهد.
از: رادیو فردا