ر. سامان: نسخه یا الگوریتم گذار و سامان یابی ایران

سه شنبه, 3ام خرداد, 1401
اندازه قلم متن

ر. سامان

سرو هخامنشی.jpegر. سامان saamaniran@gmail.com

(آندیشکده سامان)

(کوتاه شده از دفتری به همین نام است، اگر بعضی جاها مطلب گسست دارد به همین علت است. اصل نوشته پیش تر و ماه ها پیش از اعتراضات کنونی نوشته شده)

۱

جنگ فرسایشی، جنبش گذار، و نقشه راه

صحنه سیاسی ایران آشفته است اما پیچیده نیست؛ به شرطی که بدانیم از کدام روزن به آن بنگریم. کشور ایران به لبه پرتگاه فروپاشی رانده شده، اما هنوز راه های بسیاری برای عبور از جهنم جمهوری اسلامی؛ بدون فروپاشی کشور و با هزینه کمتر و نتیجه بهتر وجود دارد؛ به شرطی که نسخه و نقشه راه داشته باشیم، اما این نسخه و نقشه راه از کجا بدست می آید؟

بسیاری از “گذارگران” و براندازان، تصویر روشنی از فرآیند گذار ندارند. آنها اکثرا گذار را واقعه ای ناگهانی و ناشی از یک قیام میلیونی می بینند. در صورتیکه گذار پیش رو از جنس قیام نیست؛ بلکه از جنس جنگ فرسایشی است. این جنگ فرسایشی را ابتدا نظام، از لحظه استقرارش به مردم ایران تحمیل کرد؛ اما امروز ورق برگشته و پیکان حمله به سمت خود نظام چرخیده است. در آغاز، مقاومت فرسایشی مردم در مقابل تجاوزات نظام بود؛ طی چهار دهه گذشته این مقاومت فراز و نشیب های بسیاری را از سر گذرانده، چند بار از خاکستر خود دوباره زنده برخاسته است. امروز سرشت این مقاومت عوض شده، و به جنبش گذار از جمهوری اسلامی دگردیسی یافته؛ یا در حال دگردیسی یافتن است.

امروز این این جنگ فرسایشی در جبهه های بی شماری به صورت آشکار یا پنهان ، نرم و سخت، با شدت و ضعف های مختلف، گاه خودجوش و گاه با برنامه، گه تند و گه آهسته، اما همواره و پیوسته، بر علیه نظام جریان دارد و در حال گسترش است. گستره این جنگ، همه حوزه های فرهنگی و اجتماعی و اعتقادی زندگی مردم ایران را در بر می گیرد؛ از رنگ لباس گرفته تا کشورداری، از فلسفه و دین و معنای زندگی؛ تا تعریف زن ، مرد و انسان؛ از اخلاق تا عدالت. این جنگ فرسایشی همه قشرهای جامعه را خواه ناخواه در گیر کرده است؛ از کارگر و کارمند و دانشجو و معلم گرفته ، تا بازنشستگان نیروهای نظامی و انتظامی، و حتی جانبازان و … امروز هیچ موضوعی نیست که موضوع یکی از جبهه های این جنگ فرسایشی نباشد؛ از آب و آبادانی گرفته تا مسائل تاریخی مانند کورش و رضا شاه ، تا مراسم تمدنی و جشن های مردمی مانند چهارشنبه سوری و نوروز. در این جنگ فرسایشی همه جانبه، حتی ژئوپلیتیک نظام در خیابان به چالش کشیده می شود؛ از شعار “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران ” در اعتراضات گذشته، تا امروز که به تایوان و اوکراین هم رسیده است.

گذار موفقیت آمیز از جمهوری اسلامی چیزی نیست به جز پیروزی در این جنگ فرسایشی همه جانیه. از این رو، فروکاستن گذار به قیام و خیابان، مانند آن است که بخواهیم اقیانوس را در یک شیشه آب بگنجانیم. هر چند که آن آب هم ممکن است بخشی از اقیانوس باشد؛ اما “تفاوت از زمین تا آسمان است”.

البته باید برای قیام هم آماده بود؛ اما تنها راه آمادگی آپوزیسیون برای قیام نیز، شرکت در همین جنگ های فرسایشی جاری میان مردم و نظام است. در ادامه به چگونگی شرکت گذارگران در این جنگ فرسایشی و از جمله آماده شدن برای قیام و حتی فروپاشی می پردازم. پیش از آن لازم است روشن شود که از چه روزنی به صحنه کارزار سیاسی ایران و مسیر گذار می نگریم.

مشکل اصلی تئوری های “قیام محور” آن است که نقش نخبگان در آن تئوری ها بلاموضوع است. زیرا خواه ناخواه نقش نخبگان در قیام ها محدود است. برای نمونه، در دو قیام ۹۶ و ۹۸ ، نخبگان نقش ویژه ای نداشتند. و اگر هم شرکت کردند، نه در نقش نخبگی ، بلکه در نقش پیروی از حرکت خودجوش بود. علاوه بر آن، مبنای آلترناتیو سازی نیز در تئوری های “قیام محور” روشن نیست. توگوئی همین که رژیم ساقط شد، آلترناتیو مانند معجزه از خلاء ظاهر می شود. با ناروشن بودن جایگاه آلترناتیو، حتی تعریف موفقیت هم در گذاری که قرار است با قیام مردمی انجام پذیرد روشن نیست.

اما با تئوری جنگ فرسایشی، نقش نخبگان در فرایند گذار تعیین کننده است. زیرا پیروزی در جنگ فرسایشی نیازمند نقش ویژه نخبگان برای ساماندهی صف مردم و مدیریت کلان جنگ فرسایشی و نیازمند استراتژی و تاکتیک برای فرسایش توان نظام، و …غیره است. از جمله آنکه، همان سازکارهائی که برای ساماندهی جنبش مردم شکل می گیرد، همان سازوکارها مبنای شکل گیری آلترناتیو هستند.

اما همه اینکارها باید آگاهانه و با برنامه و همراه با تئوری و نقشه راه گام به گام و چشم انداز و روایت و سناریوهای گذار باشد. تصور کنید که حتی برای تهیه یک املت ساده و یا پختن قورمه سبزی نیاز به دستورالعمل است، و دستورالمل آشپز با آشپز تفاوت دارد. در مقایسه می توان پرسید؛ برای پروژه تاریخ ساز گذار ایران به دمکراسی ، کدام نسخه و نقشه راه گذار روی میز است؟ دست کم باید آنچه هست را جمع آوری کرد تا مبنای رسیدن به نسخه مشترک گذار باشند.

کلوخ ناپخته و در سفته

آنچه در این نوشته می آید کلوخ ناپخته ای است که نگارنده به میانه میدان هماوردی تزها و نسخه های گذار میاندازد، به این امید که بزرگان و گذارگران و استادان ، دانشگاهیان و تلاش گران پر نام و پر سابقه هم گوهر سفته و پرداخته خود را به میدان آورند. باشد تا در برخورد سهمگین، اما متین و قاعده مند عقاید، این نسخه ها تصحیح و تدقیق شوند و چکشی شده تکامل یابند، و صیقل بگیرند تا نقوش ذاتی خود را نمایان سازند تا هر یک جای خود را در میان گذارگران پیدا کند. و در این فرایند، نسخه مشترک گذار تکوین یابد. اما مهمترین ارزش این تلاش؛ حتی مهمتر از رسیدن به نسخه مشترک؛ شکل گیری فضای اندیشه ورزی مشترک در سطحی بالاتر، همراه با زبان و مفاهیم مشترک در میان گذارگران است، تا هم افزائی آنان را مهیا، و کارآمدی آنان را تصاعدی افزایش دهد.

۲

“گذارآگاهی” و “جنگ آگاهی” ، روش تبدیل جنبش های کنونی به جنبش خودآگاه گذار

چنانکه گفته شد بخش حاضر کوتاه شده دفتر پر برگ تری است. در دفتر اصلی ، به تحلیل “صف نظام” و سپس “صف مردم” در این جنگ فرسایشی می پردازیم. سپس چگونگی ارتقاء یافتن گام به گام جنبش های صنفی و اجتماعی کنونی به جنبش گذار را توضیح می دهیم. کوتاه آنکه، جنبش های خودجوش صنفی و معیشتی کنونی که امروز عمدتا خواسته های صنفی و معیشتی دارند؛ به تدریج که می بینند حتی حداقل خواسته های صنفی آنان در این نظام برآورده نخواهد شد، و به این نتیجه می رسند که تنها راه برآورده شدن خواسته هایشان گذار از این نظام است. این آگاهی آنها را آماده می کند تا به گفته های “گذارگران” گوش فرادهند ، تا بتدریج با پرسپکتیو گذارگرائی آشنا شوند و آمادگی پیدا کنند تا “گذارآگاه” شوند. اما پیش شرط گذارآگاهی ، وجود یک “گفتمان گذار” پخته و پرداخته، و شایسته است، که مناسب و متناسب گذار پیش رو و شرکت کنندگان آن باشد. از پیوند “گفتمان گذار” با جنبش های صنفی و اجتماعی خودجوش کنونی، آنها “گذارآگاه” می شوند؛ و به جنبش های گذار فرامی رویند. این موضوع اهمیت “گفتمان گذار” را نیز نشان می دهد.

یادآوری می کنم که اصولا” نباید از جنبش های مدنی، بصورت زودرس انتظار داشت تا بهمان اندازه ریسک بردارند که از یک گروه کوچک پیکارجوی گذارگر انتظار است. جنبش های مدنی، ابتدا نیاز دارند که چشم انداز جدی، ملموس، و قابل باوری از آنطرف پل گذار را داشته باشند تا توان نهائی خود را به نمایش بگذارند. فراموش نشود که در اینجا از افراد سخن نمی گوئیم، حتی از گروه ها هم سخن نمی گوئیم، سخن از ضمیر جمعی یک صنف یا گروه اقتصادی یا نهاد اجتماعی است. روانشناسی هر صنفی، ویژگی ها و مقتضیات ویژه همان صنف را دارد، و باید داشته باشد. و اگر نداشته باشند نشانه خوبی نیست. یعنی اگر جنبش های اجتماعی زودرس عمل کنند و یا بیش از حد ریسک کنند، اول آنکه ضربه پذیرتر می شوند. در ضمن نشان می دهد جامعه از خط قرمزهای ثبات و پایداری عبور کرده و پیش درآمد فروپاشی است. البته کشور ما در مرز فروپاشی قرار دارد، اما کماکان نباید آن را به درون دره هولناک فروپاشی راند. در عوض لازم است انسجام فکری و سازمانی جنبش های اجتماعی با کمک گرفتن از نخبگان و گذارگرایان افزایش یابد تا گذارآگاه شوند. آنگاه ، جنبش های مدنی گذارآگاه می توانند مترصد فرصت ها و موقعیت های ویژه باشند، تا در موقع مناسب ، حداکثر توان خود را برای نبرد آخرین ریسک کنند. چنین اندیشه هائی ، به همراه با چشم انداز و سناریوهای گذار، باید از طریق همان “گفتمان گذار” به ضمیر جمعی جنبش های مدنی منتقل شوند، و در آن ضمیر درونی گردد. تا آماده باشند. در این نوشته، جنبش های مدنی و جنبش های اجتماعی به یک معنا بکار برده می شوند. اکنون این پرسش پیش می آید؛ تدوین گفتمان گذار و پیوند آن با جنبش های مدنی وظیفه کیست؟

هر گاه جنبش های اجتماعی گذارآگاه شوند، آنگاه به ستون فقرات جنبش گذار تبدیل می شوند. و در نهایت خواهند توانست با اعتصابات عمومی و فراگیر دولت را عقب برانند. در شرایط ویژه کشور ما، لازم است جنبش های مدنی به موازات گذارآگاهی، “جنگ آگاه ” نیز بشوند. یعنی بر جنگ فرسایشی جاری که خواه ناخواه در گیر آنند، احاطه پیدا کنند. همه اینها در دفتر اصلی شکافته می شوند، در این کوتاه شده، به نتیجه گیری ها می پردازم.

۳

اهمیت تکمیل و تکامل گفتمان گذار برای موفقیت گذار

گفتیم که برای موفقیت در جنگ فرسایشی گذار، نیازمند یک “گفتمان – گذار” قوی و روشن هستیم. خوشبختانه امروز هسته سخت این گفتمان که همانا اصول سکولاردمکراسی و حقوق شهروندی و یکپارچگی ایران است، از سوی “گذارگرایان” پذیرفته شده است، اما هنوز کافی نیست. لازم است به گرد این هسته سخت ، گفتمان گذار بسیار فربه تر و فراگیرتر و صیقل یافته تر ساخته و پرداخته شود که از جمله ، هم چشم انداز آن طرف پل گذار را نشان دهد، و هم نقشه راه و الگوریتم پیروزی در این جنگ فرسایشی را در دل خود داشته باشد. در نهایت ، گفتمان گذار باید بتواند در ضمیر جامعه و جنبش های اجتماعی، پژواک و طنین داشته باشد؛ با آنها پیوند بخورد؛ تا با این پیوند، جنبش ها و اعتراضات خودجوش، و جنبش های صنفی – معیشتی جاری، “گذارآگاه” و “جنگ آگاه” شوند. تا در این فرایند، جنبش های خودجوش جاری به جنبش خودآگاه گذار با مفهوم هگلی آن ( اشاره به روح هگلی جنبش است) فرا رویند. این کار بدون نقش ویژه نخبگان ممکن نیست. تاکید دوباره که منظور از جنگ آگاهی در اینجا، آگاهی بر جنگ فرسایشی تحمیلی نظام بر علیه مردم ایران است که پیشتر گفته شد.

با آنکه گفتمان گذار در یکی دو دهه اخیر بسیار پیش رفته است، اما هنوز یک حلقه مفقوده دارد که از صلابت و کارآمدی آن می کاهد. حلقه مفقوده ای که موجب تناقض های درونی، حفره های متعدد، و بیراهه های خطرناک در مسیر گذار شده است.

۴

پای لنگ جنبش گذار، نخبگان اند

جنبش گذار امروز لنگ نخبگان است. بدین معنا که جنبش های مردمی ایران بیشتر سهم خود در جنگ فرسایشی گذار را به جا آورده اند. از این بیشتر، این جنبش ها به دیوار “کاهش – بازدهی” یا Diminishing Return برخورد می کنند، که برای شکستن آن نیازمند پیوند با سیاست حرفه ای و نخبگان سیاسی اند. این سرشت و طبیعت جنبش های مدنی است که فراتر از یک نقطه فرضی باید از سیاست حرفه ای کمک بگیرند. چرا که از آن نقطه فرضی به بعد وارد حوزه کشورداری می شوند. در نتیجه از آن نقطه به بعد نیازمند کمک کنشگران و نمایندگانشان در حوزه کشورداری هستند. در حکومت های نرمال ، این وظیفه را نمایندگان این جنبش ها در نهادهای کشورداری مانند پارلمان پیگیری می کنند. در شرایط ویژه ایران، خواهی نخواهی این نقش بر دوش “گذارگران” خارج حاکمیت می افتد. وگرنه، از این نقطه به بعد پیشرفت جنبش های مدنی کندتر، هزینه آن ها بیشتر و بازده اشان نسبت به هزینه کاهش می یابد و ضربه پذیرتر می شوند. چه بسا با دسیسه های حاکمیت به بیراهه رانده شوند. عبور از این نقطه نیازمند سازوکارهای دیگری است که بعید است بدون کمک نخبگان سیاسی شکل بگیرند.

گذار از جمهوری اسلامی خواهی نخواهی و بر روی دو پا پیش می رود؛ یک پا مردم و یک پا نخبگان . پای اول پیش رفته؛ معطل پای دوم است. پای دوم لنگ است، اما خودش هم نمی داند که لنگ است یا چرا لنگ است. در عوض گناه را به گردن مردم می اندازد و می گوید: “چرا این مردم کاری نمی کنند؟ مشکل خود مردم اند؛ خلایق هر چه لایق”

چه باید کرد؟

گذار موفقیت آمیز تنها به ۵ درصد نخبگان کنونی نیاز دار؛ در حالی که سه برابر آن افراد شایسته داریم

درست است که گذار بدون نقش نخبگان موفق نخواهد شد و امروز گذار لنگ نقش آفرینی نخبگان است، اما خوشبختانه تنها ۵ درصد از نخبگان کنونی برای موفقیت گذار کافی اند. در حالی که دست کم سه برابر این درصد، یعنی ۱۵ درصد “گذارگرایان” شایسته و توانمند برای بردوش کشیدن این وظیفه وجود دارند. مشکل آن است که آن ۱۵ درصد هنوز از هم پراکنده و نسبت به هم ناشناس اند. و خواه ناخواه ، هنوز در فضای فکری ۸۵ درصد بقیه گرفتارند. این نخبگان، اول باید خود را از آن فضا آزاد کنند. تا بتوانند آگاهانه و با برنامه برای شکل دادن به اقلیم فکری متفاوت و موازی همت گمارند. تنها در آن زمان است که این ۱۵ درصد نخبگان خواهند توانست وظیفه نخبگی خود را در قبال جنبش گذار بجا آورند. و در مسیر همین اهتمام است که یکدیگر را پیدا خواهند کرد؛ تا به جای پراکنده کاری همکاری داشته باشند، و از جمع ساده به جمع مرکب فرارویند؛ تا توان و تاثیر خود را تصاعدی افزایش دهند. این امر خودبخود انجام نمی پذیرد؛ باید بشدت آگاهانه و با برنامه پیگیری شود و نیازمند راهکارهای ابتکاری است؛ و به خاطر وخامت وضع کشور، شتاب لازم است.

مشخصا” آن ۱۵ درصد چگونه یکدیگر را پیدا می کنند؟ با بالا بردن سطح بحث ها، و به ویژه متمرکز کردن بحث ها بر روی راه حل؛ بر روی نسخه و نقشه راه و الگورتیم گذار. به مجردی که بحث “راه حل” جدی شود، سره از ناسره تفکیک می شود، از جمله نخبگان نخودی که تنها تخصص اشان آسیب شناسی است، ناپدید می شوند، اکسیژن اندیشیدن آزاد می شود. می توان یک نفس راحتی کشید.

حاصل؛ هر گذارگر جدی از یک نسخه گذار پشتیبانی می کند، گیرم با انتقاداتی که به آن دارد. امروز پشتیبانی از بدترین نسخه گذار بهتر از نسخه نداشتن است. چرا؟

۵

زمین لرزه در عمق دریاست.

گذار پیش رو بر بنیاد دگرگونی های عمیق تری استوار است. فرهنگ ایرانی درگیرودار یک جهش پارادایمی است

فرآیند گذار از جمهوری اسلامی، بر دگرگونی های عمیق تر و لایه های بنیادی تری استوار است. ایران آبستن یکی از بنیادی ترین انقلاب های فرهنگی – اجتماعی، دینی و تمدنی تاریخ معاصر است، که از حوزه سیاست و قدرت بسیار فراتر می رود. ذهنیت و باورها و روح و روان ایرانی در گیرودار یک جهش پارادایمی است. حتی معیارهای اخلاقی و مفاهیم خیر و شر ، مفهوم عدالت و زیباشناسی دگرگون میشوند. چه بسیار قهرمانان و ضد قهرمانان که جایشان عوض شود.

به ویژه در حوزه دین، تحولی که در اروپا دو قرن به طول انجامید، در ایران ظرف دو سه دهه در حال تکوین است. اگرچه آمار رسمی نداریم. اما اگر کسی با چنین آمارهائی آشنا باشد، عباس عبدی است که سالها رئیس “موسسه نظر سنجی آینده” بوده است. او بطور غیر مستقیم اما با طعنه به اصولگرایان یادآوری می کند؛ ” میلیونها ها جوان و شهروند ایرانی در حال جدا شدن از دین هستند، کک هیچ کدامتان هم نمی گزد” {روزنامه اعتماد، ۱۶ اسفند ۱۴۰۰ ، عباس عبدی : چرا اصولگراها گول چادر شکدم را خوردند؟} .

اعداد سخن می گویند. نیازی به افزودن حتی یک کلمه از سوی نگارنده نیست. بجز آنکه، اهمیت آمار فوق را نباید تنها به مقوله دینداری و دین گریزی کاهش داد، بلکه نشانه ای از روند آزاد شدن وجدان جمعی جامعه ایرانی است ، که در مبحث “آزادی وجدان” می گنجد و توضیح آن مجال دیگری را می طلبد.

حاصل: جهان بینی ایرانی در گیرودار یک جهش پارادایمی است. و چه بسا برای جهش به جلو، دورخیزی داشته باشد به گذشته باستانی خود تا از آن کمک بگیرد برای بازتعریف معانی بنیادی و شکل دادن به پارادایم معنائی فردای ایرانی.

هوش مصنوعی و Singularity

هنوز یک لایه عمیق تر هم وجود دارد؛ جهش پارادایم ایرانی ، خود نیز در دل یک دگرگونی جهانی جریان دارد، دگرگونی ای که جهان و تاریخ انسانها را متحول می سازد. زمینه ساز این دگرگونی جهانی، همانا انقلاب صنعتی چهارم و پیشرفت های تکنولوژیکی مانند هوش مصنوعی و … غیره است. اما انقلاب تکنولوژیکی کنونی، با همه نمونه های قبلی تفاوت دارد. جهان امروز شتابان بسمت موقعیتی می رود که با نام سینگولاریته Singularity شناخته می شود؛ یک واژه نجومی که اشاره به تحولی شگرف در مقیاس آخرالزمانی دارد. در نوشته اصلی شکافته شده است.

بنا بر این ، امروز مردم ایران در کشاکش سه لایه دگرگونی های بنیادی هستند؛ لایه گذار سیاسی، لایه پارادایم شیفت ایرانی ، و لایه دگرگونی جهانی بسمت موقعیت سینگیولاریتی.

این را مقایسه کنید با سقف آرمانخواهی اصلاح طلبان و روشنفکران دینی؛ ( فلک اندرچه خیال و منم اندر چه خیال.) از سوی دیگر باید پرسید؛ آیا این جهش پارادایمی ایرانی، نباید به نوعی در “گفتمان گذار” براندازان و گذارگران منعکس گردد؟

برمی گردیم به مسیر قبلی بحث.

۶

سرنوشت ایران در مسابقه میان آلترناتیو سازی و فروپاشی رقم می خورد.

اصلاح طلبان تبلیغ می کنند که گذار خطر فروپاشی را افزایش می دهد، در صورتیکه درست برعکس است. هر روز گذار عقب بیافتد ، نه تنها به پرتگاه فروپاشی نزدیک تر می شویم، بلکه دره فروپاشی هم عمیق تر می شود؛ در نتیجه سقوط ایران هولناک تر خواهد بود. تنها راه جلوگیری از فروپاشی، جلو انداختن گذار است؛ که آنهم در گرو تشکیل آلترناتیو میباشد

یک – نظام جمهوری اسلامی خواهی نخواهی در حال از هم گسیختن است، اما نمی افتد. چرا؟ چون کسی نیست آن را بیندازد؛ هنوز عاملیت و انجامگر و Agency لازم برای آنداختن آن شکل نگرفته است. در سیاست هیچ پروژه ای موفق نمی شود مگر آنکه گروهی آن را بر دوش خود از میان آب و آتش توفان و فراز و نشیب های کم یا بسیار، به پیش ببرند تا موفق شود.

می گویند سلیمان پیامبر و پادشاه اسرائیل، پس از مرگ به مدت ۴۱ سال بر عصایش تکیه داشت و نمی افتاد؛ همه تصور می کردند او زنده است. تا آنکه موریانه عصای او را از درون خورد و سلیمان افتاد. رژیم ج ا. هم با تکیه بر عصا سر پا است. اما بدون تشکیل آلترناتیو همچنان سرپا خواهد ماند. تا روزی که کشور را با خود به جهنم ببرد. سناریوی سقوط رژیم همراه با فروپاشی کشور ساده و روشن و قابل تصور است؛ در یکی از پیچ های تند سیاسی پیش رو، مثلا” مرگ خامنه ای، سران نظام موج در موج می روند خارج پیش اقوام و اموالشان، و در ایران خلاء قدرت ایجاد می شود؛ نه تنها نظام، بلکه نظم و نهادهای کشورداری هم فرومی پاشند.

دو – فروپاشی برای گذارگران برد نیست، بلکه برعکس ، باخت به توان دو است. زیرا با فروپاشی دست آپوزیسیون از وقایع ایران کوتاهتر می شود. عملا” نسل کنونی آپوزیسیون ایران، به مانند دمکراسی خواهان افغانستان بازنشسته می شوند یا مهاجرت می کنند. اما جهنم فروپاشی برای مردم هزار بار بدتر است. فروپاشی یعنی هرج و مرج و قحطی و اختلال در سرویس های دولتی مانند آب و برق و نان و آرد و سقوط پول ملی و افزایش ناامنی. حتی نان پیدا نخواهد شد . فضائی مناسب جولان بزهکاران حرفه ای ایجاد می شود. به تدریج که شیرازه کشور از هم گسیخته تر شود، چنانکه گفته شد، سران کشور که شامل سران سپاه و نیروهای سرکوب هم می شود ، مهاجرت می کنند و می روند تا نزدیک پولها و خانواده هایشان باشند، در نتیجه بدنه سپاه و نیروهای سرکوب که بدون سر شده اند تجزیه می شوند. آنها به دسته های مسلح رقیب تبدیل می شوند که برای پول و امرار معاش به دزدی و تجاوز و تعدی به مردم روی می آورند. اما این تازه اول راه است. زیرا این گروه های مسلح بسرعت از سوی کشور های خارجی بکار گرفته می شوند. و کشور ایران تبدیل به صحنه جنگ های نیابتی دشمنان می شود، و به تدریج به حوزه های نفوذ کشورهای خارجی تقسیم می گردد. زندگی مردم جهنم می شود و جوانان در مقیاس میلیونی قصد مهاجرت می کنند . آیا بی دلیل است که ترکیه از هم اکنون مشغول دیوار کشیدن در مرز خود با ایران است؟

به مجردی که روزنه ای برای جنگ های نیابتی در ایران بازشود، وضعیت ایران ده ها بار از سوریه و افعانستان بدتر می شود، زیرا اهمیت ژئوپولیتیکی و مرکزیت تمدنی ایران صدها بار بیشتر است. در نتیجه کشور ما به گرانیگاه رقابت های جهانی و طعمه دست اندازی های کشورهای منطقه می شود. نسل کنونی بازنشسته می شود و وظیفه نجات ایران به عهده نسل های بعدی می افتد.

چاره چیست؟

اول – برای مردم و اصناف و جنبش های مدنی؛ باید از آفتاب روشن تر شود که هر روز به عمر این نظام افزوده شود، به پرتگاه فروپاشی نزدیک تر می شویم، و دره فروپاشی عمیق تر، و جهنم فروپاشی سیاه تر و هولناک تر می شود. بر خلاف تبلیغات اصلاح طلبان، تنها راه جلوگیری از فروپاشی، جلو انداختن گذار است؛ هر روز گذار را جلو بیاندازیم، به همان اندازه، بلکه بیشتر از خطر فروپاشی کاسته ایم.

دوم – برای نخبگان ؛ باید از آفتاب روشن تر باشد که سرنوشت ایران در مسابقه میان فروپاشی و آلترناتیو سازی رقم می خورد. یا آلترناتیو زودتر شکل می گیرد و از فروپاشی جلوگیری می کند. یا فروپاشی زودتر به ایران می آید و نسل کنونی آپوزیسیون بازنشسته می شوند و نجات ایران به عهده نسل های بعدی می افتد.

سوم – همه مصالح اولیه و مواد لازم برای ساختن آلترناتیو در جنبش کنونی گذار وجود دارند؛ بجز طرح و برنامه اندیشیده و کارآمدی که بر مبنای آن بتوان از این همه مصالح اولیه آلترناتیو نهائی را شکل دهیم. و عاملیت و انجامگر آگاه که آن طرح را پیاده کند. بدتر آنکه حتی بحث جدی بر سر چنین طرحی نیست. یعنی یک دیالوگ و پلمیک مستدام و سیستماتیک و متدیدک مکتوب و جدی در میان نخبگان جاری نیست که تمرکزش بر تبیین و تدوین طرح و برنامه گذار و نسخه یا الگوریتم آلترناتیو سازی باشد. حتی صورت مسئله هنوز به آن معنا و آنطور که باید و شاید دقیق نشده است. تا آنجا که بعضی از مخالفین، فروپاشی را یکی از راه های عبور از جمهوری اسلامی می بینند.

چهارم – در ادامه بند قبلی، لازم است هر گذارگر جدی پشتیبان قاطع یک نسخه گذار باشد؛ نسخه ای که دست کم شامل نقشه راه گام به گام گذار، شیوه آلترناتیو سازی ، سناریوهای محتمل ، و راهکارهای آمادگی برای پیش آمدهای غیر منتظره مانند فروپاشی باشد. و برای پیاده کردن آن نسخه و نقشه راه بکوشد، گیرم همراه با انتقاداتی که به آن دارد. به علاوه، وظیفه گذارگران است تا جنبش های مدنی و صنفی و اجتماعی را با گفتمان گذار که شامل نسخه مشترک گذار و سناریوهای پیش رو و نقش ویژه خود آنها است آشنا کنند، تا گذارآگاه شوند.

پنجم – از سوی دیگر، آلترناتیوسازی تا هر درجه ای که پیش برود، به همان درجه می تواند کارساز باشد و از فروپاشی جلوگیری کند و آینده ایران را بنویسد؛ به شرطی که اصولی باشد و نسخه و نقشه راه پخته و پرداخته داشته باشد، و بر پشتوانه تئوریک استوار باشد. عمیقا باوردارم ، به مجردی که سنگ بنای اولیه آلترناتیو سازی به صورت اصولی گذاشته شود، روند شکل گیری آن در سرازیری می افتد و به سرعت پیش می رود. و برعکس، اگر سنگ بنای اولیه اصولی نباشد، از همان اول دچار بن بست می شود.

تلاش های تا کنونی برای شکل دادن به آلترناتیو ج.ا. هنوز به جائی نرسیده اند، که بی دلیل نیست. بغرنجی هائی وجود دارند که باید برطرف شوند. در بخش بعدی نوشته به آن بغرنجی ها می پردازم.

۷

حداقل های چه باید کرد و چه نباید کرد؟

حداقل آنچه که باید کرد:

همسوئی و همکاری آپوزیسیون در مسیر تلاش برای رسیدن به نسخه و نقشه راه مشترک

تنها راه اتحاد مفید، ممکن، پایدار، و اصولی میان آپوزیسیون، همانا اتحاد آنها به گرد گفتمان و نسخه و نقشه راه گذار است. آیا باید منتظر شویم تا اول چنان نسخه ای آماده شود و بعد اتحاد کنیم؟ نه. بلکه تلاش مشترک برای برسی طرح ها و نسخه های موجود و تلاش مشترک برای تکمیل و تکامل آنها و رسیدن به نسخه گذار مشترک، خود بستر مناسب اتحاد تدریجی آپوزیسیون است.

کمترین کار ایجاد یک وب سایت مشترک تخصصی برای مباحث گذار است که هدف نهائی آن دست یابی به نسخه مشترک گذار باشد. گام اول جمع آوری همه نسخه های مکتوب گذار در آن وب سایت است که احتمالا” بیش از ۳ – ۴ نسخه نخواهد بود. گام بعدی مهیا کردن امکان بررسی نسخه ها از سوی طرفداران و منتقدین هر نسخه بصورت کتبی و مستدام با حفظ زنجیره بحث است. از جمله مهیا کردن فضای دیالوگ فشرده کتبی، و پلمیک قاعده مند، برای تدقیق و تکامل آن نسخه ها است. در اینجا فرهنگ شفاهی برای انباشت خرد و اندیشه و تولید ابتکارکافی نیستند.

همین همکاری ساده و روشن ، بستر آشنائی مستقیم جریانات مختلف آپوزیسیون با افکار و اندیشه ها و توانائی ها و سبک کار یکدیگر است. و فرصت همکاری آنها “با چشم باز” بر روی پروژه های معین را فراهم می آورد. یادآوری می کنم که در این بحث ها، “چه باید کرد” ها و “پروژه” های کوچک و بزرگ گذار در میان گذاشته میشوند. در اینجا هدف و مسیر رسیدن به هدف در یک پروژه مرکب ترکیب می شوند.

اما، از سوی دیگر، فقدان حداقل سازوکار مشترک در میان آپوزیسیون، موجب شده کمترین معیاری از پاسخگوئی در آپوزیسیون جا نیفتد. هیچ کس مجبور نیست در قبال سخنان و یا اعمال خود پاسخگو باشد. یکی از نشانه های آن، گرم شدن بازار “شبه آلترناتیو” سازی های بی منطق و غیر پاسخگو است، که بعضی از آنها خنده آور و بعضی خطرناک اند. در زیر اشاره کوتاهی به یکی دو مورد از تلاش های بی خطرتر این “شبه آلترناتیو” سازی ها بیاندازیم تا دست کم بدانیم چه نکنیم.

حداقل آنچه نباید کرد؟

فقدان مکانیزم پاسخگوئی در آپوزیسیون، گاهی کار را به جاهای باریک می کشاند. به ویژه در شرایط امروز که هم نیاز به تشکیل آلترناتیو، و هم وفور ماده خام برای تشکیل آن مشاهده می شود. این شرایط باعث شده عده ای هول شوند و به قول نانوائی ها، تا تنور گرم است بچسبانند؛ یعنی با انتخاب یک نام غلط انداز کار را تمام کنند و ” بفهمی نفهمی” خود را بجای “آلترناتیو” یا چیزی حول و حوش آن جا بزنند. انتخاب نام هائی مانند شورای انقلاب، اتحاد فراگیر، دولت در تبعید، مدیریت گذار، و … غیره، دست کم چنین شبهه ای را در شنونده ایجاد می کنند؛ حتی اگر منظور از انتخاب آن نامها ایجاد این شبهه نبوده باشد.

مشکل دیگر، نادقیقی واژگان آپوزیسیون است. مثلا” معلوم نیست منظور از گذار یا براندازی یا حتی قیام دقیقا چیست. برای مثال، منطق سیاسی می گوید که در فقدان آلترناتیو، قیام مردم یا سرکوب می شود، یا در شرایط استثنائی ( مثلا” مرگ خامنه ای ) ممکن است به فروپاشی بیانجامد. وقتی آقای “شعله سعدی” در مصاحبه با رادیو فرانسه ، مردم را به قیام فرامی خواند، روشن نیست که ایشان چه سناریوئی را در ذهن دارند؟ تفاوت قیام مورد نظر ایشان با قیام های ۹۶ و ۹۸ چیست؟ همچنین در مورد واژه “گذار”؛ روشن نیست که تعریف “شورای مدیریت گذار” مهندس شریعتمداری، از “گذار” چیست؟ “مدیریت گذار” قرار است چه چیزی را مدیریت کنند؟ تکلیف گذارگرایانی که نخواهند بوسیله ” مدیریت گذار” مدیریت شوند، چیست؟ به یکی دو نمونه دیگر در زیر اشاره می کنم.

جایگزین کردن اتحاد سیاسی یا ازدواج میان سیاسیون

هر از گاهی فریاد اتحاد، اتحاد، گوش فلک را کر می کند. توگوئی همین که اتحاد بشود کار تمام است؛ در صورتیکه اتحاد با مفهومی که رایج شده نه ممکن است و نه مطلوب. اگر هم اتفاق بیفتد، در اولین پیچ سیاسی از هم می پاشد. برای روشن شدن این موضوع باید تفاوت میان اتحاد سیاسی از یک سو، و ازدواج غیر سیاسی میان سیاسیون را بشناسیم؛ اولی بر سر برنامه سیاسی است، حتی اگر طرفین یکدیگر را دوست نداشته باشند؛ دومی بر سر دوست بودن و همکاری سیاسیون است، حتی اگر برنامه و سیاست اشان همخوان نباشد. در دومی تلاش می شود هر جور شده، با “من بمیرم، تو بمیری ” سیاسیون را تشویق کنند تا از برنامه و طرح و پروژه سیاسی خاص و گفتمان خود کوتاه بیایند، بلکه یک جمعی جور شود. هر کس با هر عقیده و با هر طرحی ، یا حتی فقدان هر طرحی (که چه بهتر) ، بیاید و شرکت کند تا “همه با هم” ما شویم. غافل از آنکه چنین “اتحادی” حتی اگر موقتا شکل بگیرد پایدار نیست و در اولین پیچ تند سیاسی از هم می پاشد. چه بسا اعضای آن با هم دشمن شوند. امروز، اتحاد سیاسی اصولی، یا به گرد نسخه و نقشه راه گذار شکل میگیرد، یا بر مبنای برنامه هائی از جنس برنامه های حزبی برای نمایندگی پایگاه های مردمی است که موضوع بنیادی تری است و در جای دیگری به آن می پردازم.

نهایت منطقی مسیر فکری فوق ، طرحی است از مراد ویسی که در کلاب هاس شنیدم و شگفت زده شدم. ستون فقرات طرح آلترناتیو سازی ایشان “اتحاد” مجاهدین خلق و احزاب کردی است. اولا” اینکار نه ممکن است و نه مطلوب. اگر به فرض محال موفق شود، مصداق همان از چاله به چاه افتادن است. برای مراد ویسی بسیار احترام قائلم. او با بحث ها و تحلیل هایش، یک تنه به اندازه هفتاد تن سطح بحت های گذارگرایان را بالا برده است. از این رو می خواهم راهی پیدا کنم که حتی در اینجا هم، یک جنبه خوب در کارش پیدا کنم. از شوخی گذشته، حتی با همین کار ایشان هم از یک زاویه موافقم؛ زیرا معتقدم بدترین طرح هم بهتر از طرح نداشتن است. چون بدترین طرح ها هم در معرض انتقاد، یا تصحیح می شوند و یا کنار میروند. ولی اگر هیچ طرحی در میان نباشد؛ از هیچ بجز هیچ برون نیاید و لاهیچ.

طرح دولت در تبعید؛ برای خنده

در این میان اما، طرح “دولت در تبعید” دکتر پرفسور “کهن لو”، کار را بجاهای باریک و کمیک کشانده است. البته، بدیهی بود که مسابقه ابتیاع عنوان های هر چه بالاتر و دهن پرکن تر، دیر یا زود به بالاترین عنوان یعنی “دولت در تبعید” می رسد. تا آنکه سرانجام شورای دولت در تبعید اعلام وجود کرد و جائی برای شک و شبهه باقی نگذاشت . روشن شد کار نخبگان ما تا کجا می تواند به جاهای باریک، و البته خنده آور بکشد.

اطلاعی از این دولت در تبعید نداشتم تا آنکه در کلیپی از کانال یک در یوتیوب دیدم که کار آن به جاهای باریک کشیده است. صحبت از کودتای در تبعید بر علیه دولت در تبعید، از سوی برادر رئیس دولت بود. اما در آن ویدئو رئیس دولت در تبعید اجازه نمی داد راجع به کودتای در تبعید بحث شود؛ دست آخر نفهمیدم چه شد؛ آیا سانسور در تبعید بود، یا شاید هم یک برنامه آموزشی در قالب طنز بود که بدانیم؛ چه نباید کرد.

آیا براستی همه می خواهند رهبر شوند؟

در این میان ادعای خنده آور دیگری هم تکرار می شود. می گویند علت شکل نگرفتن اتحاد آپوزیسیون آن است که همه می خواهند رهبر باشند. در صورتی که واقعیت برعکس است. در دو سه دهه گذشته هیچ کس نخواسته رهبر جنبش باشد (بجز کسانی مانند هخا) . . . حتی شاهزاده رضا پهلوی، یا حتی میرحسین از وظیفه رهبری که بر دوششان گذاشته شد سر باز زدند. همین جا اعلام می کنم؛ اگر کسی بخواهد رهبر جنبش باشد، من آماده ام پیرو او باشم، حتی اگر گزافه گو باشد؛ تنها شرط من پاسخگوئی است. یعنی نسخه و نقشه راه گام به گام برای رسیدن به ادعایش را ارائه کند، و در قبال هر گام پاسخگو باشد، و از قبل تعیین کند که در قبال هر گام چگونه پاسخ گو است؛ نشانه پیروزی درآن گام چیست؟ نشانه شکست در آن گام چیست؟ یعنی همان معیارهائی که برای تدوین هر پروژه کوچک یا بزرگ دیگر لازم است ، نه بیشتر.

گفتند یافت می نشود جسته ایم ما // گفت آنک یافت می نشود آنم آرزوست

=-=-==-=-

در خاتمه؛ ضمن انتقاداتی که به گروه های سیاسی موجود وارد است، هنوز شایسته است از کارهائی که در جهت ایجاد کانون های سیاسی کوچک یا بزرگ انجام داده اند استقبال کرد. زیرا تشکیل یک جمع سیاسی و حفظ آن برای مدت قابل توجهی آسان نیست. به علاوه، شرایط سیال و متغییر کنونی ایران ، فرصت مناسبی فراهم آورده تا همین جمع ها نیز از خودفراتر روند و متناسب با نیازهای جنبش گذار تکامل یابند. چالش آلترناتیو سازی فرصت خوبی است تا هر گروه طرح خود را در میان بگذارد و انتقاد بطلبد تا به طرح مشترک برسیم.

=-=-=-

موضوع بخش بعدی نسخه یا آلگورتیم گذار است که از بغرنج آلترناتیو سازی آغاز می شود و کوشش می کند طرحی برای حل این بغرنج در دل الگوریتم گذار ارائه شود. سوال این است: چرا علی رغم آنکه امروز همه مصالح و ماده اولیه ساختن آلترناتیو به وفور وجود دارند، باز هم آلترناتیو سازی در ایران دچار بن بست است؟

ر. سامان { saamaniran@gmail.com }

اندیشکده سامان

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.