حمله به بختیارى حمله به مشروطه است

سه شنبه, 29ام بهمن, 1392
اندازه قلم متن

jamasb soltani

در این چند روز گذشته اعتراض ایل بختیارى به جساراتى که به این قوم و سران تاریخى اش شده، شدت گرفته است. در سریال تلوزینوى <<سرزمین کهن>> که گویا قصد به تصویر کشیدن حوادث سیاسى-اجتماعى کشور را از ١٣٢٠ تا ١٣۵٧ دارد (البته به روایت جمهورى اسلامى)، به چند تن از سران تاریخى این ایل، همچون لطفعلى خان امیر مفخم، اتهاماتى بى پایه زده شده و در آخرین بخش (پنجشنبه ٢۴ بهمن) با بى ادبى که مختص این حکومت اراذل و اوباش است به على قلى خان سردار اسعد، فرزندش سردار بهادر* و به کل ایل بختیارى توهین شده است. بهانه هم البته اینست که منظور به ایل بختیارى نبوده، بلکه به خانواده اى که فامیلش در سریال <<بختیاری>> است بوده که اتفاقاً در داستان نمایندهُ خاندان بختیارى هم می باشد! تصور کنید در فیلمى نام خانوادگى یک فامیل را <<ایرانى>> یا <<هخامنشى>> گذارند و بنابراین هر توهینى که دلشان خواست بکنند و سپس بگویند منظورمان با ایران نبود!

بارى، با شدت گرفتن حملات به تاریخ بختیارى، واکنش بختیاری ها، که من یکى از همتباران پرافتخارشان هستم، نیز سختتر شده و تا جایى پیشرفته که جمهورى اسلامى را دستپاچه و مجبور به عقب نشینى کرده است. مقامات گوناگون رژیم این جسارت را محکوم کرده اند ومدعى پیگیرى و برطرف کردنشان شده اند تا بلکه بتوانند مطالبات مردم را در همین سطح کنونى نگه دارند و اختلافات را در چارچوب نظام حل کنند. نتیجه اینکه دیروز صدا و سیما اعلام کرد که سریال فعلاً متوقف مى شود.

مسئله اینجاست که این حملات فقط مربوط به ایل بختیارى نیست. اگر حکومت اکنون این قوم فداکار را نشان گرفته، هدف اصلى نظام آن اصول سیاسى است که با این ایل مترادف گشته اند و فراقومى و ملى مى باشند: مشروطه خواهى و کوشش بر جدایى دین از سیاست. این امر حساسیت زیادى به ماجرا مى بخشد و باید با دقت با آن برخورد کرد. چون مسئلهُ نظام تنها قوم بختیارى نیست، بلکه آنچه قوم بختیارى نمایندگى مى کند، به همین ترتیب مطالبات مردم هم به زودى مى تواند از اصرار بر پوزش خواهى مدیر صدا و سیما و کناره گیرى وى فراتر رود و خواهان احقاق همان آرمانهایى شوند که رهبران ایل از آن دفاع نموده اند و امروز دلیل توهین رژیم به این قوم میهندوست شده است.

از این دیدگاه این پیشامد شانس خوبى براى رودررویى با نظام مى دهد ولى در عین حال یک خطر هم در بر دارد که باید به آن بسیار آگاه بود.

چرا توهین به بختیارى؟

دشمنى جمهورى اسلامى با نام و تاریخ بختیارى چندین دلیل دارد. اولاً آخوندها با هرآنچه نماد ملى است دشمنىند چون از این مى هراسند که مردم حول نام سران آزادیخواه کشورشان، که تاریخ دراز و درخشانى از مبارزه دارند، جمع شوند و قیام کنند. دشمنى این رژیم با مشروطه، با دست آوردهاى آن و سرانش را دیده ایم. حساسیت رژیم به دکتر مصدق هم که جای خود را دارد. اگر نهضت مشروطه یک چهرۀ واحد نداشت، تمام ارزشها و آرمانهای مشروطیت در مصدق جمع شدند. رژیم هم در طى این سى و پنج سال دائماً به تخریب این آرمانهاى مشروطه پرداخته و از نامیدن سران مشروطیت پرهیز کرده. بختیارى ها که سابقهُ دیرپایى در خدمت به ایران دارند، در مشروطه نیز نقش مهمى ایفا کردند و از سران آن جنبش بودند و بنابراین سالیان درازیست که مورد حمله رژیم آخوندى قرار گرفته اند. دل را نمى توان خوش کرد که این حملات پایان می یابند، چون رژیم نمی تواند از لحاظ ایدئولوژیک با آنان کنار بیاید. علاقهُ مردم به رهبران ملى که پایدار است و علاوه بر آن به خاطر عدم وجود آزادى نام و نشان این سران ملی دائماً یک خطر آرمانى براى جمهورى اسلامى ایجاد مى کند. تا روزى که این حکومت ضد ایرانى برپاست حملاتش به این بزرگواران هم متاسفانه برپا خواهد بود.

علت دوم توهین و اتهام زنى به بختیارى ها علناً به بنیاد جمهورى اسلامى مربوط است، یعنى رودرویى مشروعه و مشروطه. زمانى که مشروطه خواهان تهران را فتح کردند و محمد على شاه و قزاقانش را شکست دادند، با شیخ نورى هم (مجتهد پر نفوذ آن دوران که همپیمان محمد على شاه گشته بود وعلیه مشروطه فتوا داده بود) تصویه حساب کردند. سردار اسعد بختیارى که فاتح تهران بود و ایلش مهمترین پشتوانۀ نظامى مشروطه بود، همراه با سپهسالار تنکابنى خلع سیاسى پایتخت را پر کرد و این دو رهبر به طور غیر رسمى فرماندار تهران در آن مقطع زمانى گشتند. سردار اسعد همراه با سپهسالار و یپرم خان ارمنى در دادگاه نورى شرکت داشتند؛ دادگاهى که به حکم اعدام آن مجتهد انجامید. بر این حساب جمهورى اسلامى به مشروطه خواهان و بخصوص به کسانى که در آن دادگاه شرکت کردند کینه مى توزد. آزادیخواهان به خوبى درک کرده بودند که دین باید از سیاست جدا بماند و در دوران مشروطیت این جدایى را تضمین کردند. از آنجا که رژیم شاهد رو آوردن روزافزون مردم به تاریخ مشروطه است، خود را مجبور مى بیند که سران آن انقلاب را سیاه نام کند.

دلیل سوم براى کینه اى که جمهورى اسلامى به ایل بختیارى و خاندانش دارد بر مى گردد به فرزند فرزانهُ این خاندان، که شاپور بختیار باشد، و نبرد او با خمینى. درست است که دکتر بختیار حدود ٧٠ سال پس از مشروطه و مطابق با شرایط سیاسى و اجتماعى ایران نویین با خمینى روبرو شد و بنابراین در چارچوب قومى عمل نمى کرد؛ نه به عنوان یک بختیارى بلکه به عنوان یک سیاستمدار ایرانى به مصاف خمینى رفت. درستش هم همین است: ما نیز براى انقلاب مى بایست به عنوان ملت ایران پا به میدان گزاریم. اما چون بختیار از آن خاندان بود، چون افتخار داشتن نام ایل را در شناسنامه اش داشت، چون از مشروطه اى دفاع مى کرد که با سابقه ُ ایل و فامیلش گره خورده بود و چون موضع اى که گرفته بود، یعنى جدایى دین از سیاست، در پیرامون موضع من جمله سردار اسعد و دگر خوانین بختیارى بود، طبیعى است که در ذهن مردم او و کردارش مستقیماً به ایل بختیاراى ربط داده شوند. جمهورى اسلامى با تخریب نام ایل و خانوادهُ او در خیال تخریب نام او هم هست، چون شاهد افزایش آگاهى مردم در مورد شخصیت و موضع سیاسی شاپور بختیار در جامعه است. رژیم مى بیند که محبوبیت این اولین و سخت ترین مخالف جمهورى اسلامى رشد چشمگیرى در جامعه دارد و همین اسباب نگرانى آخوندها شده است. خصوصاً که شعار لائیسیته شاپور بختیار، یعنى جدایى بى چون و چراى دین از سیاست، همان تیرى است که سپر جمهور اسلامى تابش را ندارد. بنابراین به هر قیمتى شده بر جلوگیرى از ترویج نام بختیار و اندیشهُ لائیسیته در جامعه مى کوشد.

این سابقهُ ملى ایل بختیارى و پیشگامى سرانش در کوشش بر استقرار حاکمیت ملى و جدایى دین از سیاست دلایل اصلى دشمنى جمهورى اسلامى با تاریخ این قوم است و با توقف سریال و استعفا و از این دست حرف ها پایان نمى یابد.

خطر

خطرى که هر جنبش قومى را شدیداً تهدید مى کند، رنجش قوم است از جایگاهشان در کشور و این احساس که حرمت کافی از سوى ملت گذاشته نمی شود. چنین رنجشى خوراک سو استفاده جویی جدایى طلبان و اربابان خارجى شان است. از طریق شبکه هاى اجتماعى و دیگر روش هاى تبلیغ به این رنجش ها دامن مى زنند و به معترضان یک هویت جداطلبانه تبلیغ مى کنند و خواست تحمیل چنین هدف سیاسى را به آنها دارند. مسلماً در اقوام ایرانى و من جمله ایل بختیارى هویت ملى ایرانى به اندازهُ بسیار بالایى وجود دارد و مى بینیم که بختیاریان توهین را به کل ملت ایران دانسته اند. اما مزدوران بیگانه قصدشان اینست که از نبود یک سازماندهى منظم و مستقل ایلیاتى (که در دوران رضا شاه و محمد رضا شاه نابود گشت) سو استفاده کنند و با کمک فشار تبلیغاتى خلاء رهبرى جنبش را پر کنند تا معترضان را همچون سرنشینان یک اتوبوس که مسیر حرکتشان دست راننده است به بیراهه برند. غافل از اینکه ایل بختیارى کل افتخاراتش را در چارچوب خدمت به ایران مى داند و مى نازد به اینکه از تبار کهن ایرانى است، به اینکه با گویشى از زبان پارسى سخن مى گوید و مرزبان دیرینۀ ایران بوده که در شرایط حساس همیشه کمربسته به کشور خدمت کرده است. آری، در طول تاریخ بسیارى از همتباران من در راه میهن در نقاطى بسا دور از کوههاى زاگرس همچون قفقاز، افغانستان و هندوستان به خاک سپرده شده اند.

با چنین ذهنیتى است که معترضان هیچ علامتى از فریبخوردگى نشان نداده اند، ولى این دلیل نمى شود که دیگر اعضاى خانوادۀ ایران بهشان کمک نرسانند. کافى است آدمى نگاهى بر صفحات فیسبوک بیاندازد تا ببیند که تبلیغات مزدوران تا چه حد شروع شده است. البته همتباران من با آگاهى کامل با این تبلیغات مقابله مى کنند و هرگونه دم زنى از <<ملت بختیارى>> را رد کرده و دائم بر جدایى ناب پذیرى شان از ایران زمین پافشارى مى کنند. با این حال در ایستادگى علیه این تبلیغات نمى توان و نمى بایست تنهایشان گذاشت. هرچند سنگ جدایى طلبان در بختیارى به جایى نخواهد نشست، نباید به دشمنان این آب و خاک کوچک ترین میدانى را داد.

بنابراین اگر اعتراضات ادامه یابند امر خیلى مهم اینست که سایر اقشار ملت به آنان بپیوندد و در آغوش گرم ملت از هویت و حرمتشان نگهدارى کرده و به اعتراضشان (که به نحوى که بالاتر اشاره رفت اساساً ملى است) قوت بخشند. به خاطر حقانیت این اعتراض و ملى بودن آرمانشان، یعنى نماد سردار اسعد و مشروطیت، پیوستن به آنها حرکتى ملى خواهد بود.

شانس

علاوه بر جلوگیرى از خطر تبلیغات جداطلبانه، در صورت پافشارى بختیارى ها بر استعفاى ضرغامى، این پیش آمد شانس خوبى هم به ایرانیان هدیه مى کند و آن اینست که مردم مى توانند دور نام قهرمانان ملى جمع شوند. براى نخستین بار در حیات جمهورى اسلامى عکس یک شخصیت ملى و آزادیخواه براى روزهاى پیاپى در تظاهرات بالا رفته، بدون اینکه نظام توان معنوى محکوم کردن اینکار را داشته باشد.

بنابراین، اگر معترضان با توقف سریال راضى نشدند و اعتراضشان با خواستهُ برکنارى مدیر صدا و سیما ادامه یافت سایر ملت هم باید با بلند کردن عکس سردار اسعد و دگر سرداران ملى چون ستار خان، باقر خان، یپرم خان و سپهسالار در کنارشان بایستاد، و امکان توهین به این بزرگواران را از حکومت سلب کند. با در آمدن اعتراض از جنبهُ قومى، دعوا در سطح اصلى خود مطرح مى گردد که ملى است و موضوع اش جدایى دین است از سیاست، به عبارتى دیگر همان مقابلهُ مشروطه و مشروعه، چون دشمنی آخوند با رهبران ملی بر این موضوع است.

علاوه بر آن، رئیس صدا و سیما را خود خامنه اى مشخص مى کند و پافشارى بر استعفاى وى بعد دیگرى به دعوا مى بخشد: رودررویى با رهبر جمهورى اسلامى. در چنین رخدادى هموطنان دیگر را مى زیبد که با بختیارى ها همراه شوند و خواهان تعریف درست تاریخ ملت و نه تنها قوم بختیارى گردند.

جاماسب سلطانى

١٧!فوریه ٢٠١۴، لاهه

* احمد شاه لقب سردار اسعد را پس از درگذشت او به فرزندش جعفرقلی خان سردار بهادرواگذار کرد.

از: ایران لیبرال


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.