نسبت ما با منازعه اسرائیلی-فلسطینی

جمعه, 5ام آبان, 1402
اندازه قلم متن

شاهین خسروی

در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷، مجمع عمومی سازمان نوبنیاد ملل متحد با صدور قطعنامه ۱۸۱(موسوم به قطعنامه تقسیم) رأی به تقسیم سرزمین فلسطیننِ تحت قیمومت بریتانیا و تشکیل دو دولت یهودی و عرب در مه ۱۹۴۸ داد. به‌موجب این قطعنامه نواحی مهم مذهبی پیرامون اورشلیم تحت نظارت و کنترل سازمان ملل می‌ماند. اعراب فلسطینی از پذیرش این قطعنامه سر باز زدند چون آن را به‌سود یهودیان و ناعادلانه نسبت به جمعیت عربی می‌دانستند که در قلمروی زیر کنترل یهودیان قرار می‌گرفت.

در تقسیم‌بندی سازمان ملل، حدود ۴۹ درصد از این سرزمین‌ به فلسطینی‌ها و ۵۱ درصد به یهودیان تعلق می‌گرفت. در ظاهر اینجا تبعیضی به‌سود یهودیان صورت گرفته بود، اما آن ۴۹ درصد تعلق گرفته به فلسطینی‌ها به‌مراتب آبادتر از آن ۵۱ درصد یهودیان بود که عمدتاً شامل مناطق بیابانی و بایر می‌شد. با این همه، قطعنامه سازمان ملل به تعارض بین گروه‌های عرب و یهودی فلسطین منجر شد.

زد و خوردها با حمله دسته‌جات نامنظم عرب فلسطینیِ وابسته به یگان‌های ارتش آزادیبخش عرب شامل داوطلبان فلسطینی و کشورهای عرب همسایه آغاز شد. این گروه‌ها به شهرها، قرارگاه‌ها و نیروهای مسلح یهودی حمله بردند. نیروهای یهودی از گروه هاگانا، شبه‌نظامیان زیرزمینی جامعه یهودی فلسطین، و دو گروه نامنظم ایرگون و لهی تشکیل می‌شدند. هدف اعراب ابتدا جلوگیری از اجرای قطعنامه تقسیم فلسطین و استقرار دولت یهود بود. از سوی دیگر، یهودیان امیدوار بودند که کنترل قلمروی تخصیص‌یافته به آنان طبق طرح تقسیم را به‌دست گیرند.

پس از اعلام استقلال اسرائیل در ۱۴ مه ۱۹۴۸، درگیری‌ها با دیگر نیروهای عربِ پیوسته به اعراب فلسطینی در حمله به قلمروی واقع در فلسطین تحت قیمومت سابق تشدید شد. از پی آن ارتش‌های عرب لبنان، سوریه، عراق و مصر به فلسطین پیشتر تحت قیمومت حمله کردند. عربستان سعوی یک گروهان نظامی اعزام کرد که تحت فرماندهی مصر می‌جنگید. نیروهایی نیز از ماوراء اردن(Transjordan)، که از سوی انگلیسی‌ها آموزش دیده بودند نیز وارد کارزار شدند، اما فقط به مناطقی که مطابق طرح سازمان ملل در اختیار اعراب قرار گرفته بود، و نیز منطقه ویژه اورشلیم(بیت‌المقدس شرقی)، وارد شدند. پس از درگیری‌های شدید اولیه، نیروهای اسرائیلی که تحت یک فرماندهی متحد می‌جنگیدند، توانستند وارد مرحله تهاجمی شوند. با اینکه سازمان ملل دو مرحله آتش‌بس اعلام کرد، اما درگیری‌ها تا اوائل ۱۹۴۹ ادامه یافت.

نیروهای عرب و اسرائیلی تا فوریه آن سال به توافق آتش‌بس رسمی نرسیدند، اما تحت قراردادهای جداگانه بین اسرائیل و کشورهای عربی مصر، لبنان، ماوراء اردن و سوریه، این کشورهای هم‌مرز بر سر خطوط آتش‌بس رسمی توافق کردند. اسرائیل برخی مناطق را که پیشتر بنا به قطعنامه سازمان ملل به اعراب فلسطینی تعلق داشت، به کنترل خود درآورد. مصر و اردن نیز به‌ترتیب بر باریکه غزه و ساحل غربی رود اردن کنترل یافتند. این خطوط آتش‌بس تا ژوئن ۱۹۶۷ برقرار ماند. آمریکا مستقیماً نقشی در مذاکرات آتش‌بس نداشت، اما امیدوار بود که بی‌ثباتی در خاورمیانه بر موازنه قدرت بین‌المللی با اتحاد شوروی تأثیر نگذارد.(*)

تا اینجای کار نامی از ایران در میان نیست و کشور ما نقشی در رویدادهای جنگیِ منطقه عربی- یهودی خاورمیانه نداشت. همینقدر می‌دانیم که رابطه ایران-اسرائیل را می‌توان به چند مرحله تقسیم کرد. در مرحله نخست، ایران از جمله ۱۳ کشوری بود که در ۱۹۴۷(۱۳۲۶خ) به طرح تقسیم رأی مخالف داد و دو سال بعد نیز با عضویت اسرائیل در سازمان ملل مخالفت کرد. با این همه، ایران دومین کشور مسلمان پس از ترکیه بود که پس از چند سال اسرائیل را به‌عنوان یک کشور مستقل به‌رسمیت شناخت، اما با به‌قدرت رسیدن مصدق در ۱۹۵۱(۱۳۳۰)، این شناسائی پس گرفته شد.

پس از کودتای ۲۸ مرداد(۱۹ اوت ۱۹۵۳) و بازگشت محمدرضا شاه به قدرت، رابطه ایران با اسرائیل رو به بهبود گذاشت. اما رژیم شاه هرگز اسرائیل را رسماً (de jure) به‌رسمیت نشناخت و این شناسائی را غیررسمی(de facto) نگاه داشت. نوعی شناسائی دیپلماتیک کژدار مریز. اما روند دیپلماسی خاورمیانه‌ای رژیم شاه در میانه‌های دهه ۱۹۷۰ سرعت گرفت، بطوری که ایرانِ عصر پهلوی نقش مهمی در نزدیکی مصر به اسرائیل و سرانجام امضای پیمان کمپ دیوید بین دو کشور در تابستان ۱۳۵۷(۱۹۷۸) ایفا کرد.

اما این روند با وقوع انقلاب اسلامی ایران در بهمن ۱۳۵۷(فوریه ۱۹۷۹) تغییری ۱۸۰ درجه‌ای کرد و ایرانی که پیشتر در نقش یک میانجی صلح بین اعراب و اسرائیل ظاهر شده بود، به یک دشمن قسم‌خورده اسرائیل تبدیل شد. بطوریکه در تابستان ۱۹۷۹ (۱۳۵۸)، جمهوری نوبنیاد اسلامی به‌ابتکار ابراهیم یزدی، وزیر خارجه رژیم جدید، واپسین آدینه ماه رمضان را “روز قدس” اعلام کرد و از آن به‌بعد همه‌ساله تظاهراتی تحت این عنوان برگزار و شعار مرگ بر اسرائیل(و آمریکا) سر داده شده و می‌شود.

قابل ذکر است که خمینی در نخستین بیانیه خود در پایان نخستین راهپیمائی “روز قدس” خواستار نابودی اسرائیل شد و رابطه دشمنانه با این کشور را رسماً کلید زد. قابل توجه است که ایران و اسرائیل مرز مشترکی با هم ندارند و ایران تا زمان انقلاب بیشترین جمعیت یهودی را در میان کشورهای خاورمیانه داشت و آن‌ها همچون زرتشتی‌ها، ارامنه و بهائی‌ها نقش مهمی در صنعت و تجارت و فعالیت‌های علمی و عمرانی کشور داشتند.

اما رویدادی که موقعیت را پیچیده‌تر کرد، حمله دانشجویان مسلمان پیرو خمینی به سفارت آمریکا و گروگان‌گیری کارکنان آن در پائیز ۱۳۵۸(اکتبر ۱۹۸۰) بود. کمتر از یکسال پس از گروگان‌گیری، جنگ بین ایران و عراق آغاز شد، که جمهوری اسلامی از زبان خمینی آمریکا را محرک آن دانست. طرفه آن که فلسطینی‌ها به‌رهبری عرفات طرف عراق متجاوز را گرفتند و داوطلبانی از آن‌ها به ارتش عراق پیوستند، در حالی که اسرائیل با بمباران نیروگاه هسته‌ای اوسیراک عراق در ژوئن ۱۹۸۱( خرداد۱۳۶۰) و متعاقباً فروش پنهانی جنگ‌افزارهای آمریکائی به ایران عملاً جانب ایران را گرفت.

البته اسرائیل با بمباران نیروگاه هسته‌ای عراق در درجه نخست نگرانی‌های امنیتی خودرا رفع کرد، اما طرف ایرانی نیز از آن بهره برد. اما به‌رغم آن جمهوری اسلامی تبلیغات و لفاظی‌های ضد اسرائیلی خودرا ادامه داد، و حتی به‌کمک سوریه که لبنان را در اشغال داشت، یک نیروی مسلح شیعی به نام “حزب‌الله” را در جنوب لبنان تشکیل داد که به جنگ و گریز با نیروهای اشغالگر اسرائیلی در جنوب لبنان دست زد. اسرائیل سرانجام در سال ۲۰۰۰ جنوب لبنان را ترک کرد، و بدین ترتیب جمهوری اسلامی در سیمای حزب‌الله جای پای محکمی در صحنه سیاسی و نظامی لبنان پیدا کرد.

پیش از آن در ۱۹۹۱ و همزمان با پایان جنگ سرد، قدرت‌های بزرگ جهانی کنفرانس صلحی برای پایان دادن به درگیری فلسطینی-اسرائیلی در اسلوی نروژ و مادرید اسپانیا برگزار کردند، که پس از یک رشته مذاکرات پیدا و پنهان قرارداد صلحی بین سازمان آزادیبخش فلسطین به‌رهبری یاسرعرفات و اسحاق رابین، نخست وزیر وقت اسرائیل در ۱۹۹۳ امضا شد که برپایه آن قرار شد در مرحله نخست یک تشکیلات خودگردان در کرانه باختری رود اردن به رهبری ساف شکل گیرد. اما مخالفان صلح چه در سوی فلسطینی‌ها و چه اسرائیلی‌ها این ترتیبات را برنتافتند و هر طرف به‌نوبه خود درصدد تخریب آن برآمدند.

فلسطینی‌های تندرو به سرکردگی حماس شروع به بمب‌گذاری در اماکن غیرنظامی شهرهای اسرائیل کردند و ده ها نفر را کشتند. از آن سو، تندروهای اسرائیلی هم بیکار ننشستند و یکی از آن‌ها بنام ایگال امیر در نوامبر ۱۹۹۵ اسحاق رابین را ترور کرد. این رشته رویدادهای خونین همچنان ادامه یافت و طرفین را بیش از پیش از صلح دور کرد.

در واپسین تلاش برای رفع بحران، به‌ابتکار بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا، در سال ۲۰۰۰ یک رشته مذاکرات بین فسطینی‌ها به‌رهبری عرفات و اسرائیل به رهبری باراک در کمپ دیوید انجام شد که می‌رفت مُهر نهائی را بر صلح اسرائیل-فلسطین بزند، که طرف فلسطینی در آخرین لحظه به‌دلیل مسکوت گذاشته شدن معضل آوارگان فلسطینی ساکن در دیگر کشورهای عربی از سوی اسرائیل، شکست خورد.

حکومت اسلامی ایران از بروز این درگیری‌های خونین و شکست مذاکرات کمپ دیوید در پوست خود نمی‌گنجید و ضمن ناسزاگوئی به تشکیلات خودگردان و عرفات، به‌حمایت همه‌جانبه سیاسی، تبلیغاتی و بعدها مادی و نظامی از حماس و دیگر گروه‌های تندرو فلسطینی ادامه داد. قابل توجه اینکه احزاب تندرو و مذهبی افراطی یهودی به‌سرکردگی حزب لیکود نیز نقش قابل توجهی در شکل‌گیری و تقویت حماس در نوار غزه‌ی آن زمان در کنترل اسرائیل داشتند. این یادداشت دیمیتری شومسکی، ستون نویس روزنامه لیبرال-چپ‌گرای اسرائیلی هاآرتض موّید این ادعاست.

چنانکه می‌بینیم تندروها، مشخصاً از ۲۰۰۷ به‌بعد و از پی درگیری خونین بین حماس و ساف در غزه و کشته شدن بیش از یکصد نیروی ساف و اخراج بقیه اعضای آن از باریکه غزه، ابتکار عمل را در هر دو سو به‌دست گرفتند و چنان گره کوری به مسئله اسرائیل و فلسطین زدند که چشم‌انداز امیدوار کننده‌ای برای صلح و تشکیل یک کشور مستقل فلسطینی تا آینده قابل پیش‌بینی متصور نیست.

اما پرسش پاسخ‌نیافته (اکثریت) مردم ایران این است که چرا رژیم اسلامی حاکم بر ایران اینگونه سرنوشت ایران و مردم آن را به مسئله‌ای حل‌ناشدنی گره زده که ربطی منطقی به منافع ملی ایران ندارد. ایرانیان به‌عنوان بخشی از ملل مسلمان جهان باید و حتماً در چارچوب قطعنامه‌های سازمان ملل از حقوق  مردم فلسطین دفاع کنند و خواستار استقرار صلحی دائمی بین اسرائیل و فلسطین و تشکیل دو کشور مستقل شوند. اما فراتر از آن کار مثبت دیگری از دست ما مردم ساخته نیست – هرچند کار منفی به‌وفور از سوی حکومت اسلامی در این چهار و اندی دهه صورت گرفته است که جز افزودن بر درد و رنج دو طرف نتیجه‌ای نبخشیده است.

فلسطینی‌ها عرب و سنی مذهب هستند و نماینده سیاسی و متحدان عرب همسایه خودرا در منطقه و جهان دارند. اگر قرار کمک به هم‌نوعان‌ مسلمان‌مان باشد، این در درجه نخست باید شامل دو کشور هم‌زبان و فرهنگ ایران، افغانستان و تاجیکستان، شود. هر دوی این کشورها(به‌ویژه اولی) در شرایط بد و حتا بسیار بد اقتصادی- اجتماعی و نیازمند کمک هستند. نگاه هم‌نوعانه ما باید بی‌کم و کاست متوجه این پاره‌های تن ایران تاریخی باشد.

در این دو هفته‌ای که دور جدیدی از جنگ و درگیری بین اسرائیل و فلسطینی‌ها آغاز شده، همسایه همزبان و هم‌فرهنگ ما، افغانستان، سه زمین‌لرزه مرگبار و ویرانگر را در منطقه هرات متحمل شده و هزاران نفر از مردم بی‌پناه آن، به‌ویژه زنان و کودکان، کشته و آواره شده‌اند و رژیم همزاد جمهوری اسلامی ِ طالبان کوچک‌ترین قدمی در کمک‌رسانی به اتباع مصیبت‌زده‌اش برنداشته است. آن‌وقت تمام توجهات دولت و حتا بخش بزرگی از ایرانیان معطوف به جنگ بی‌پایان و مکرر در خاورمیانه عربی-اسرائیلی شده، و بدتر از آن دولت و حکومت کودک‌کش و ایران-زن‌ستیز اسلامی حاکم بر کشور ما، آتش‌بیار معرکه شده و دور و دیر نیست که پای ایران را بدون خواست و رضایت مردم ما به این درگیری چاره‌ناپذیر ِ خونبار بکشاند.

چنین مباد!
__________
*- Milestones: 1945-52
شاهین خسروی

از: ایران امروز


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.