یوسفی اشکوری: فریبکاری های اسرائیل و رسانه های تبلیغاتی همسو

جمعه, 3ام آذر, 1402
اندازه قلم متن

یوسفی اشکوری

eshkavari.jpgیوسفی اشکوری – رژیم اسرائیل به ویژه در حاکمیت راست گراهای آن در طول این حدود هفتاد سال، نه تنها در کشتار و زمینخواری و آواره کردن بومیان فلسطینی و ترور فلسطینی ها در اقصا نقاط جهان، در دغلکاری و دروغ بافی و فریب افکار عمومی در جهان و در منطقه نیز ماهرترین نظام سیاسی جهان است. این خصلت ها را از همان آغاز یعنی از زمانی که در اوایل قرن بیستم بر بنیاد طرح هرتسل سرزمین فلسطین تحت عنوان «ارض موعود» به عنوان «وطن ملی» (بخوانید وطن مذهبی) یهود طراحی شد و ادعا شد که خداوند این ارض را به آنان وعده داده است، تا همین الان با شدت و حدّت تمام ساری و جاری بوده است.

در این یادداشت کوتاه می کوشم چند دغلکاری را، که عامدا به قصد تخریب مخالفان و منتقدان از هر دسته و گروهی در جهان همواره مطرح و تبلیغ می شود، بازگو کنم.

نخست می توان به اتهام مخالفت با موجودیت رژیم اسرائیل اشاره کرد. مقامات ایدئولوژیک و سیاسی و تبلیغاتی اسرائیل همواره می کوشند چنین وانمود کنند که مخالفانش بالضروره با اصل وجود سیاسی آن به عنوان یک عضو سازمان ملل مخالف اند و به تعبیر رایج در ایران «برانداز»اند. و حال آن که چنین نیست. درست است که در آغاز یعنی در دهه پنجاه و شصت میلادی اغلب مخالفان و به ویژه اکثریت قاطع اعراب و از جمله فلسطینی ها با موجودیت این رژیم مخالف بوده و چند جنگ نیز در جهت تحقق آرمان الغای این رژیم راه انداختند. اما به تدریج مخالفان، به هر دلیل، ناگزیر شدند که از موضع قبلی خود عقب بنشینند و رسما و تلویحا موجودیت اسرائیل را قبول کنند. از سران کشورهای عربی که بگذریم، جنبش های فلسطینی با زعامت عام یاسرعرفات (ابوعمار) سرانجام به این نتیجه رسیدند که راهبرد براندازی اساس رژیم اسرائیل حداقل شدنی نیست و از این رو راه سازش و مصالحه را در پیش گرفتند تا شاید از حداقل حقوق طبیعی خود برخوردار شوند. زمانی (گویا در سال ۱۹۷۳ میلادی) عرفات در سفری به سازمان ملل این گرایش خود را آشکار کرد. وی در مجمع عمومی طی نطقی پرشور اعلام کرد که: در یک دست سلاح دارم و در دست دیگر شاخه زیتون؛ نگذارید شاخه زیتون از دستم بیفتد. این چرخش مهمی در سازمان های مسلح فلسطینی در مواجهه با رژیم اسرائیل بود.

به هر تقدیر چندی بعد با پیشگامی مقامات آمریکایی تحت زعامت جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آن کشور، طرح صلح کمپ دیوید بین دو طرف امضا شد. سازمان ملل نیز مصوبه ای در این مورد تصویب کرد. قرار بر این شد که در نواحی مشخصی که پس از جنگ بین دو طرف در سال ۱۹۶۷ تحت اشغال اسرائیل قرار داشته در اختیار فلسطینیان قرار گیرد و در آنجا دولت مستقل فلسطینی با پایتختی قدس شرقی تشکیل شود. اما و هزار اما از آن زمان تا کنون نه تنها به این قراردادها عملی نشده بلکه دولت های چپ و راست اسرائیل هرگز به جد تن به صلح و اجرای قراردادها نداده و پیوسته در حال کارشکنی بوده و هستند. اگر هم گاهی به هر دلیل از برخی نواحی فلسطینی عقب نشینی نظامی کرده اند در عمل آن ناحیه را چنان تحت محاصره و کنترل خود گرفته اند که عملا آن ناحیه (به عنوان نمونه: غزه) بزرگترین زندان سرباز جهان لقب گرفته است. در این مدت طولانی مقامات اسرائیلی تقریبا تمامی قطعنامه های سازمان ملل را نقض کرده و صد البته حامی قدرتمندش یعنی دولت آمریکا همواره به سود اسرائیل آن ها را وتو کرده است.

حال من مدعی نیستم که افرادی و یا جریان هایی در منطقه و در میان اعراب و به طور خاص در جریان فلسطینی های از همه رانده و مانده، خواهان محو موجودیت سیاسی و حقوقی رژیم اسرائیل نبوده و نیستند ولی مقامات اسرائیلی همواره آگاهانه و به قصد فریب افکار عمومی در جهان چنین وانمود می کنند که تمامی مخالفان و حتی منتقدان اعمال و سیاست های فاشیستی و سرکوبگرانه حاکمان این کشور (از جمله در جریان جنایات آشکار جاری در غزه) با موجودیت اسرائیل مخالف اند و از این رو هر انتقاد و اعتراضی را به معنای نفی موجودیت خود می دانند. از این نظر درست مانند مقامات جمهوری اسلامی که هر انتقاد و اعتراضی را به براندازی و ارتباط با ««دشمن» خارجی تفسیر می کنند. این نوع مواجهه در واقع صرفا به قصد سرکوبی و خفه کردن معترضان انجام می شود.

اما شگرد تبلیغاتی شگفت دیگری که در ذهن و زبان مقامات اسرائیلی سال ها جاری است، این است که القا می کنند اعتراض به جنایات اسرائیل به معنای مخالفت اعتقادی با قوم یهود به مثابه ی یک دین است و این نیز به ویژه در رسانه های همسو با تبلیغات مسموم در مغرب زمین عیان و رایج است. در ماجرای اخیر نیز از این ترفند ریاکارانه و دغلکارانه به شدت استفاده می شود. در این حدود پنجاه روز رسانه های همسو در اروپا و آمریکا پر است از هشدارهایی در باب احتراز از یهودی ستیزی و یا مخالفت با نفرت پراکنی علیه یهودیان زیسته در اروپا و در جهان. در این جهان گسترده و فراخ تا کنون ده ها و شاید صدها راهپیمایی تحت عنوان مخالفت با یهودی ستیزی برگزار شده و حتی شماری از سیاستمداران و رهبران حکومتی نیز در آن شرکت کرده اند.
بله! این یک واقعیت است که نه تنها بیزاری از یهودیان در جهان وجود دارد که حتی متأسفانه یهودستیزی نیز قدرتمند است. در جریان مسلمانان نیز، به دلایلی که آگاهان با تاریخ اسلام می دانند، کم و بیش چنین است. در واقع بدگمانی و حتی دشمنی از هر دو وجود دارد. اما در این باب سه نکته قابل ذکر است:


یکم این که بیزاری از یهودیان و بالاتر نفرت از این قوم بیش از همه و عمیق تر از هرجا در خود اروپا ریشه دارد و از قضا همین نفرت از یهودیان به ویژه در آلمان بسترهای نظری و عملی لازم را برای یهودستیزی و یهودکشی وحشیانه در عصر نازیسم را فراهم آورد. از این رو یهودی ستیزی اصولا یک پدیده ی غربی و اروپایی است و ربط استواری با شرقیان و به طور خاص با اسلام و مسلمانان ندارد. از قضا در ادوار یهودستیزی گسترده در اروپا یهودیان به سرزمین های اسلامی می گریختند، زیرا در آن نواحی احساس امنیت بیشتری می کردند.


دوم این که وفق قواعد جهان مدرن و از جمله وفق مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر، اصولا نفرت پراکنی به عنوان یک قاعده در باره هر فرد و یا قوم و با دین و مذهب ممنوع و خلاف و جرم است و طبعا هرفرد برابری خواه و مدافع عدالت نمی تواند و نمی باید به هیچ شکلی ایجاد نفرت و کینه و دشمنی بین اقوام و به طور خاص بین پیروان ادیان بکند. اما آیا این قاعده عام و ظاهرا مورد اجماع جهانی در باره مسلمانان نیز حداقل در حد یهودیان رعایت و عملی می شود؟ در هرحال حق آن است که یهودستیزی و یا یهودهراسی همان اندازه مذموم و محکوم است که اسلام ستیزی و یا مسلمان ستیزی و مسلمان هراسی! چگونه است که در این حوالی حداقل بین این دو سیاست های متفاوت و گاه متعارض حاکم است؟


سوم این که غالبا عامدانه مخالفت با صهیونیسم را با مخالفت با یهود و حتی با رژیم رسمی اسرائیل یکی تلقی می کنند. صهیونیسم یک اندیشه و یک طرح و یک ایده ی اساسا سیاسی است برای اشغال یک سرزمین و استقرار یک قوم جزم اندیش و متعصب و نژادپرست و در عین حال ملتزم به ایده های ایدئولوژی خاص صهیونیسم جهانی در آنجا. با این که شهرت دارد که بنیادگذار صهیونیسم (هرتسل) اصولا مذهبی نبوده است ولی در هرحال گفتن ندارد که هر صهیونیستی لزوما یهودی نیست. همان گونه که دیری است که شمار زیادی از مسیحیان اوانجلیست عموما آمریکایی حتی از هر صهیونیستی متعصب تر و جزم اندیش ترند. وقتی رئیس جمهور مسیحی آمربکا (بایدن) رسما و با افتخار اعلام می کند که «من یک صهیونیستم» همه چیز روشن است.


در هرحال امروز میلیون ها انسان عدالت خواه و آزادی طلب و شریف هر روز در سراسر جهان در اعتراض به جنایات و نسل کشی و کودک کشی نظامیان صهیونیست اسرائیلی راهپیمایی می کنند و این نیست جز وجدان بیدارشان. این افراد ممکن است نه مسلمان باشند و نه مسیحی و نه پیرو هیچ دین و مذهبی دیگر. اعتراض به ستم و تجاوز و جنایت مرز نمی شناسد. اندکی عاطفه و وجدان کفایت می کند.

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.