برای آنها که بعد از انقلاب ۵۷ متولد شده و یا آگاهی درستی از وقایع پیش از انقلاب ندارند

سه شنبه, 9ام مرداد, 1403
اندازه قلم متن
 

چون علوم تجربی مبتنی بر آزمایش و تجربه است در نتیجه نظریه های آن با احتمال قریب به یقین پذیرفته و یا رد می شوند. اما در علوم انسانی و اجتماعی اینگونه نیست. برای کشف واقعیات و سره از ناسره باید به روش های شناخته شده پژوهش در این رشته از دانش بشری متوسل شد و بدون وارد شدن تخصصی به بحث روش های تحقیق در علوم اجتماعی (که از عهده من خارج است) به دو روش پژوهشی در این باره که عبارت از پژوهش زمینه ای و تاریخی است، فهرست وار اشاره می شود.

  1. پژوهش زمینه ای، رایج ترین روش گرد آوری داده ها در علوم اجتماعی است، به منظور کشف واقعیات و خود در برگیرنده روش های: مشاهده، مصاحبه و پرسش نامه می باشد.
  2. پژوهش تاریخی عبارت است از کاربرد روش علمی پژوهش در مسائل تاریخی. این پژوهش در واقع کنکاش منظمی است در اسناد و مدارک و منابع دیگری که در زمینه مرتبط با سوال مطرح درباره گذشته، دارای حقایقی هستند. از این رو برای یافتن واقعیت های گذشته؛ باید به این روش ها متوسل شد، مراحل علمی آنها را طی، منابع آنها را شناسایی، راستی آزمایی، تحلیل و سپس اقدام به تهیه گزارش کرده و واقعیت گذشته را بدون کم و کاست به آگاهی علاقه مندان رسانید. “کویلیه” جامعه شناس فرانسوی معتقد است که محقق باید آزاد از تجربه باشد در غیر این صورت نتیجه گیری اش، ملغمه ای از دوستداشت ها، علائق و خواستگاه فکری او خواهد شد. پس لازمه رسیدن به واقعیت های گذشته در گرو، راستی آزمایی نظرات و تحلیل آنها بدون جهت گیری خواهد بود. برای مثال ابن الندیم، یک شیعه متعصب دوازده امامی که در حدود یک صد سال بعد از قتل بابک خرمدین، سردار دلاور ایران زمین به دست معتصم خلیفه عباسی به دنیا آمده و منبع اطلاعاتی اش رهبران مذهبی و مسلمانان تندرو بوده، در کتاب الفهرست درباره بابک می‌نویسد: [۱]

« بابک فرزند زنی یک چشم بود که به حرام با مرد روغن فروش گرد آمده بود.» آیا مطلبی تحقیر آمیزتر از این درباره سرداری که ۲۲ سال آزگار سپاه بزرگ و مهاجم خلیفه عباسی را به منظور آزادی ایران به ستوه آورده بود، می توان به زبان آورد؟ راستی آزمایی در این زمینه بسیار ساده است زیرا ابن الندیم آزاد از تجربه نبوده. علاوه بر آن بابک، مزدکی بوده و برخی دیگر معتقدند که بابک دین زرتشت و مزدک را در هم آمیخته بود و می خواست ایران را از شر دین جدید رها سازد. پس ابن الندیم که همدم و همنشین عیسی بن علی، وزیر دربار عباسی وجیره خوار بوده، نمی توانسته در مورد بزرگترین دشمن عباسیان بی طرف باشد؛ در نتیجه تحلیل این است که ابن الندیم دروغ می گوید.

   نظام الملک که در خدمت ترکان سلجوقی بوده در سیاست نامه خود می نویسد: چون چشم معتصم بر بابک افتاد گفت ای سگ، چرا در جهان فتنه انگیختی؟ هیچ جواب نداد، فرمود تا چهار دست و پایش ببرند. چون یک دستش ببریدند دست دیگر در خون زد و در روی خود مالید و همه روی خود را از خون خود سرخ کرد. معتصم گفت ای سگ، این چه عمل است؟ گفت در این حکمتی است. شما هر دو دست و پای من بخواهید برید و گونه روی مردم از خون سرخ باشد، چون خون از وی برود، روی زرد شود. من روی خویش از خون خود سرخ کردم، تا چون خون از تنم بیرون شود، نگویند که رویش از بیم زرد شد. پس بفرمود تا پوست گاوی با شاخ ها بیاورند و همچنان تازه، بابک ملعون را در میان پوست گرفتند . . . [۲]

این مطلب نشان می دهد که نظام الملک پلید چگونه ،دلاوری را که عملش در تاریخ بی نظیر و رهرو ساز بوده، با چنان گستاخی او را ملعون بنامد؛ و یا در جای دیگری می گوید، از جلادان او (بابک) یک جلاد گرفتار آمده بود، از او پرسیدند که تو چند کس کشته ای؟ گفت او را جلادان بسیار بوده اند اما آنچه من کشته‌ام سی و شش هزار مسلمان است[۳]. عوفی، کشتگان بابک را یک میلیون نفر، طبری و ابن‌الاثیر، دویست و پنجاه و پنج هزار و پانصد تن نوشته اند[۴]. همه این تضادها و ناراستی ها فقط و فقط به منظور تقبیح عمل بابک که نجات ایران از دست مسلمانان بوده نوشته شده است. اما تحلیلگران واقعی تاریخ از این مورخان متعصب نا راستگو خواهند پرسید که چرا بابک این همه را کشت؟ مگر بابک قصد کشور گشایی داشت؟ نه خیر . بابک در وطن خود از سرزمین و  مردمان و آزادی آنها دفاع می‌کرد و لشگریان خلیفه عباسی دیار بابک را مورد یورش قرار داده بودند‌‌. اگر همه این کشتارهایی که می گویند درست نقل شده باشد، بابک آنها را در دفاع از وطن و مقابله با دین تحمیلی کشته است. پس دمش گرم و راهش پر رهرو باد.

اما اینجا من قصد بیان وقایع تاریخی را ندارم، فقط به این دلیل این مطالب را آورده ام که بگویم و ثابت کنم، همه تاریخ نویسان واقعیت ها را به درستی منعکس نمی کنند و این خوانندگان هستند که با تحلیل درست و مطالعه ،دیگر موارد دخیل را بررسی و راستی آزمایی کنند.

اینک به منظور مشابهت سازی، مثال دیگری از اظهار نظرهای یک مورخ امروزی یعنی آقای علی میر‌فطروس نقل می شود که یکی از مهمترین مستند ایشان در کتاب آسیب شناسی یک شکست به منظور حمله به دکتر مصدق، نقل اظهارات لمپن جنایتکاری چون حاج مهدی عراقی عضو فدائیان اسلام و از بنیانگذاران حزب موتلفه اسلامی است. مذهبیون زیر علم ابوالقاسم کاشانی، از شرکای دربار، ارتش، لات‌ها و فواحش به کارگردانی آمریکا و انگلستان کودتای ننگین ۲۸ امرداد سال ۱۳۳۲رابه ثمررسانیده است و دروغ بافی‌های ناشیانه مهدی عراقی نمی تواند واقعیت های آن روز را نشان داد. پس مورخی که منبع اظهاراتش حاج مهدی عراقی معلوم الحال باشد، فاتحه آن اظهارات، آن کتاب، آن تاریخ و آن نوشته را باید خواند. این یعنی راستی آزمایی و تحلیل لازم برای تشخیص و کشف واقعیت های تاریخی .

اینک با توجه به الگوی یاد شده در بالا چند مطلب را که امروز مورد مناقشه بین فعالان سیاسی به ویژه در خارج از کشور مطرح است بررسی و راستی آزمایی می کنیم.

الف. آیا تحولات سیاسی صورت گرفته در سال ۱۳۵۷ در ایران انقلاب بوده؟

امروز سینه چاکان خانوداه پهلوی در خارج از کشور معتقدند که در سال ۵۷ انقلابی صورت نگرفته بلکه فتنه یا شورش بوده است. اما اکثر جامعه شناسان مطرح ،مبتنی بر نظریه های علمی این رویداد را انقلاب معرفی می کنند، قطع نظر از اینکه نتیجه آن چی بوده است. زیرا هم شکل سیاسی جامعه تغییر پیدا کرده، هم ظاهر ایدئولوژیک حاکم بر جامعه شکل دیگری پیدا کرده، هم دیدگاه حاکمان و سلطه گران بر جامعه دگرگون شده ولی به جای تغییر اساسی در نظام اقتصادی حاکم بر کشور که همان سرمایه داری وابسته به خارج و متکی به صادرات تک محصولی و واردات بوده است، فقط روبنای آن و رانت خواران و غارت کنندگان منابع کشور از ۵۰ خانواده در پیش از انقلاب[۵] به بیش از هزار خانواده (آمار دقیقی در این باره موجود نیست) در نظام اسلامی تغییر یافته است ولی زیر بنا، همان اقتصاد دستوری و به مراتب ویرانگر تر، مخرب تر و بر باد ده تر شده است.

ب. آیا روز هفده شهریور ۵۷ فلسطینیان مردم را در میدان ژاله به رگبار بستند؟

امروز سینه زنان حرم پهلوی می گویند کشتار میدان ژاله کار ارتش و حاکمان نظامی نبوده بلکه چریک های فلسطینی بودند که از پشت بام ها مردم را به رگبار بستند. این ادعا بسیار ناشیانه و نا آگاهانه از وضعیت آن زمان و مزخرف است. درست مانند توجیهاتی است که حکومت اسلامی درباره رویدادهایی از جمله قتل ندا آقا سلطان، قتل مظلومانه ژینا، قتل وحشیانه نیکا، قتل ظالمانه و بی شرمانه کودک نازنین کیان پیرفلک و هزاران جنایت دیگر به عمل می آورد و توجیه می کند، است. زیرا :

  1. همایونی در کتاب پاسخ به تاریخ (اگر خود نوشته باشد) آن را تایید و حتی کشته ها را هم به درستی اعلام کرده اند.
  2. شریف امامی نخست وزیر برگزیده ملاهای قم در مجلس شورایملی حاضر و مسئولیت کشتار را پذیرفته است .
  3. پیش از انقلاب بدنه میانی ارتش برخلاف فرماندهان آن، همان بدنه ای بود که دلاورانه از میهن و مردم در برابر حمله ارتش عراقی ها دفاع کرد و دارای نظم و انظباط بود و برای مثال حتی تعداد گلوله های شلیک شده در گزارش های مربوط به واقعه هفده شهریور موجود است.
  4. اگر قرار بود تعدادی چریک فلسطینی با سلاح های خودکار در پشت بام های این مردم پناه گرفته و تظاهر کنندگان را به گلوله بسته باشند باید ارتش، دستگاه های انتظامی و امنیتی که حدود سی و هفت درصد بودجه کل کشور را در آن سال ها می بلعیده، کلا مرده باشند تا تروریست های مسلح خارجی از مرزها گذشته و در وسط پایتخت دست به جنایت زده باشند. جمجمه ها باید واقعا خالی از مغز باشد که این اراجیف را باور می کند.
  5. دوستی دارم که آن روز منزل مسکونی اش واقع در طبقه دوم ساختمانی مشرف به میدان ژاله بوده و با دقت ماجرای به زانو نشستن و تیر اندازی نظامیان را با چشم خود دیده است.

پ. آیا عامل اصلی سرنگونی سلسله پهلوی، تصمیمات کنفرانس کمپ دیوید و موضع گیری رهبران کشورهای غربی بوده است؟

پیش از اینکه به تایید یا تکذیب آن بپردازم به یکی از شاهکارهای فردوسی دست می آویزم که گفته است:

سر تخت شاهان سه پیچد ز کار / نخستین ز بیدادگر شهریار

  دگر آن که بی مایه را برکشد  / ز مرد هنرمند بر تر کشد

     سه دیگر که با گنج خویشی کند / به دینار کوشد و بیشی کند

 

فردوسی بسیار شفاف می گوید که سه کار، طومار و تخت پادشاهی را برباد می دهد. یکی بی عدالتی و ظلم و ستم، دیگر، کار به کاردان نسپردن و سوم مال اندوزی. شاهد می آورم:

محمد‌رضا شاه پهلوی در چهاردهم آبان ۱۳۵۷ یک سخنرانی رادیو تلویزیونی با عنوان« من صدای انقلاب ‌شما  را شنیدم» با این مضمون ایراد فرمودند:

  1. «شما ملت ایران علیه ظلم و فساد به پا خواستید»، یعنی در ایران، ظلم و ستم و فساد برپا بوده است.
  2. « انقلاب ملت ایران نمی تواند مورد تایید من به عنوان پادشاه ایران و به عنوان یک فرد ایرانی نباشد»، ‌در نتیجه ایشان بدون کم و کاست و تردید انقلاب ایران را مورد تایید قرار می دهند.

۳٫« این امکان وجود دارد که اشتباهات گذشته و فشار و اختناق تکرار شود»، و به درستی تایید می فرمایند که اشتباهات و فشار و اختناق در کشور وجود داشته است.

  1. « این خطر وجود دارد که سازش نا مقدس فساد مالی و فساد سیاسی تکرار شود»، یعنی این که سازش نا مقدسی بین فساد مالی و فساد سیاسی وجود داشته است.
  2. « بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار می کنم و متعهد می شوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود» پس قطعا در گذشته خطاهای بزرگی وجود داشته است.

این اقرار بدون شکنجه و شلاق و کابل زیر پا و دست بند قپانی ثابتی جنایتکار و عواملش و در کمال قدرت به عنوان شاهنشاه آریامهر، رئیس ستاد بزرگ ارتش داران و فرمانده کل قوای کشور ایراد شده است. حالا کدام عقل معیوب و عنصر بی منطقی برخلاف ادعای رهبر خود، آسمان و ریسمان را به هم می بافد تا ثابت کند تحولات سال ۵۷ در ایران انقلاب نبوده بلکه فتنه و شورش بوده است. دقیقا این فرمایش هر سه عامل سرنگونی تخت شاهی را ترجمان است زیرا شاه مملکت هر سه عامل نامبرده توسط فردوسی را در آن بازه زمانی تایید می فرمایند. شاه می باید به چه چیز دیگری اقرار می کردند تا جماعت اندک و عقب مانده سنت خواه مانند شرف اهل قلم شاه الهی ها (امیر طاهری) علیرضا میبدی، جمشید چالنگی و آنهای دیگر، نگویند که کشور ایران پیش از انقلاب ۵۷ ژاپن خاور میانه و جلوتر از کره جنوبی و . . . بوده و همه دنیا با حسرت به مردم ایران و پاسپورت ایرانی می نگریستند. جالب نیست که امروز آقای امیر طاهری حسرت می خورند که چرا چهل و پنج سال پیش پوتین های اعلیحضرت را لیس نزده اند؟ ایشان حق دارند زیرا یکی از اتهام های آقای هویدا که خلخالی جنایتکار به عنوان یکی از بندهای کیفر خواست او قرائت کرد، انتصاب عوامل و اطرافیان هویدا به عنوان سر دبیر روزنامه ها بود و آقای هویدا با قاطعیت این بند را رد و تکذیب کرد و بنده خدا درست می گفت. زیرا امیر طاهری منصوب هویدا نبود بلکه او منصوب همایونی بود.[۶] با این وصف آیا می توان حتی به یک جمله از امیر طاهری اطمینان کرد؟ او وامدار پهلوی هاست زیرا با همه بی تجربه گی، بیسوادی و بی لیاقتی، جای دکتر سمسار را گرفته و از این محل بهره مند شده و هنوز هم به لحاظ دروغ بافی ها و چرند گویی هایش از نعمات این خانواده بهره مند است. آیا واگذاری شغل عالیخانی ها به هوشنگ انصاری ها و هوشنگ نهاوندی‌ها یا سپردن جایگاه دکتر سمسار با بیست سال تجربه روزنامه نگاری به امیر طاهری کم دانش و کم تجربه و دادن جایگاه ارتشبد جم ها و ارتشبد آریاناها به عناصر خائن و پلیدی چون فردوست ها، قره باغی ها و به کار گماری باقر نمازی خائن و دلال نفت چهل ساله خامنه ای در پست استانداری خوزستان (در زمان آتش زدن سینما رکس آبادان توسط عوامل اسلامی) و سپس معاون وزارت کشور در روزهای پر التهاب سال ۵۷ همچنین انتصاب سید حسین نصر، فرزند نوه دختری شیخ فضل الله نوری به عنوان رئیس دفتر ویژه فرح پهلوی دقیقا به معنی سپردن کار عاشقان وطن به بیگانه دوستان و آتش بیاران معرکه،کار، به کاردان نسپردن نیست؟ در ارتباط با مال اندوزی نیز حاجت به بیان ندارد البته نه آمار و اطلاعات اعلام شده از سوی حکومت نکبت اسلامی حقایق را درباره ثروت خاندان پهلوی به درستی معلوم می کند و نه ارقامی که توسط سینه زنان حرم بیان می‌کنند. چیزی که در این باره مهم است این است که این خانواده چهل و پنج سال است از این منابع استفاده می‌‌کنند‌. افراد نیازمند را برای زنده باد، مرده باد گفتن می خرند، به هتاکان و حمله کنندگان به مخالفین و سنگ قبر شکنان جایزه می دهند، ریخت و پاش می کنند، تلویزیون راه می اندازند، ولی هنوز این کفگیر به ته دیگ نرسیده است. رقم سرسام آوری که در دوره اقامت در پاناما به مافیا پرداخت می‌کردند و پول پاشی هایی که در دوران سرگردانی از اینجا به آنجا و از آنجا به جای دیگر انجام می گرفت و مبالغی که به گفته خود شهبانو، امانت دارشان به جیب زد و به یغما برد و هنوز کسی از او خبر ندارد و همه اینها نشان می دهد این ثروت لایزال چنان سنگین بوده که به این زودی تمام شدنی نیست. پس گفته فردوسی درباره بند سوم هم با سرنگونی حکومت پهلوی ارتباط دارد. در نتیجه کمپ دیوید کارتر و مارتر و . . .  بهانه است و بزرگترین دلیل سرنگونی و ورود کشور به نا بسامانی های آخوندی حاصل از شیوه حکمرانی خود همایونی و رانت خواری کل خانواده ، اطرافیان و وابستگان و کسانی که به راس هرم قدرت نزدیک بوده، می باشد. امیر اسدالله علم، نخست وزیر و وزیر دربار در جلد پنجم خاطراتش که گزارش هایش با عنوان: “پیشوای بزرگ من، غلام جان نثار به عرض خاک پای مبارک می رساند”، شروع و با ” با تمام قلب پا بوس است، غلام خانه زاد- علم” به پایان می یابد، در یادنوشت سه شنبه مورخ ۲۰/۰۳/۱۳۵۴ می نویسد: سرکار فریده خانم (مادر شهبانو) باز هم تقاضای یک اتومبیل مرسدس بنز بزرگ و عالی کرده بودند که البته دربار برای ایشان (اضافه بر سه اتومبیل عالی که دارند) بخرد. به عرض رساندم، با کنایه فرمودند، البته بخرید، درویشی که بیشتر از این نمی شود![۷] و باز در خاطره ۱۷/۰۷/۱۳۵۴ آمده است: فریده خانم باز تقاضای نشان خورشید و تیتر والاحضرتی(مانند خواهران شاه) کرده اند، البته دیشب پس از شام من بیچاره را یک ساعت به صحبت های بی سر و ته دیگر انداختند.[۸]

در یک معامله ای که شرکت هواپیمایی ایران با شرکت بویینگ داشته آقای مهندس قطبی (دایی شهبانو و پدر رضا قطبی رئیس رادیو و تلویزیون ملی ایران) حدود هفت میلیون دلار گرفته و این . . .[۹]

خوب این مرد شریف هم حق داشته رشوه بگیرد چون در جایگاه دایی جان شهبانو بوده و حق آب و گل داشته، زیرا ملکه در خانه او بزرگ شده است. ضمنا فریده خانم هم بنده خدا مادر شهبانو بوده و می خواسته چیزی کمتر از خواهران و دختر داماد تاجدارش نداشته باشد. آنوقت بگویند فسادی در کار نبوده است.                                                                  

ش. بابکان

تهران – نهم امرداد ماه ۱۴۰۳

پانوشت ها:

[۱]. محمد بن اسحق بن ابی‌یعقوب ابن‌الندیم بغدادی،به نقل از بابک خرمدین نوشته سعید نفیسی صفحه‌۸٫

[۲]. سیاست نامه خواجه نظام الملک به نقل از بابک خرمدین نوشته سعید نفیسی صفحات ۱۲۷ و ۱۲۸٫

[۳]. سیاست نامه خواجه نظام الملک به نقل از بابک خرمدین نوشته سعید نفیسی صفحه ۱۴٫

[۴]. طبری و ابن الاثیر به نقل از بابک خرمدین نوشته سعید نفیسی صفحه ۱۵٫

[۵]. همایون، دکتر داریوش، دیروز و فردا، چاپ سوم، تارنمای حزب مشروطه ایران، ۲۰۰۳، صفحه ۱۶٫

[۶]. میلانی دکتر عباس، معمای هویدا، نشر اختران، ۱۳۸۰، صفحات ۲۹۵ و ۲۹۶٫

[۷]. خاطرات امیر اسدالله علم، صفحه ۱۲۲٫

[۸]. همان منبع،صفحه ۲۷۸٫

[۹]. خاطرات دکتر محمد یگانه معاون وزیر دارایی و رئیس کل بانک مرکزی ایران به کوشش حبیب لاجوردی صفحه ۲۴۴٫

 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.