نقش ایدئولوژی در تخریب هویت انسانی

جمعه, 20ام تیر, 1393
اندازه قلم متن

Akbar-Moarefi

نظر دوستی دینمدار را در باره دستگیری چند جوان ایرانی که ویدیوی “شادی” بر اساس موسیقی ویلیام فرل ضبط کرده بودند پرسیدم. با لحنی معترض پاسخ داد که این خبر بیش از حد اهمیتش خصوصاً از طرف رسانه های اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور بزرگ شده است. گفت “مسئله امروز مردم ایران گرانی کمر شکن، سوء مدیریت در همه ارکان کشور، فساد اداری، رانت خواری تخریب منابع طبیعی خصوصاً منابع آبی کشور است. دستگیری چند جوان به جرم رقصیدن وآواز خواندن در مقایسه با این همه مصائب قابل توجه نیست”. از او پرسیدم که آیا فکر می کند بنیاد مشکلات مردم ایران در تمام این مصائبی است که نام برده یا آنها همه عارضه مشکلی بنیادی تر هستند؟ در گفت و شنود کوتاهی که کردیم به نتیجه ای نرسیدیم. چند روز بعد به یاد دوران نوجوانی خود افتادم که در دبیرستان دارالفنون تحت تاثیر جو مذهبی ضد رژیم سلطنتی از هر چه رنگ شادی و شعف داشت تحت عنوان لهو و لعب بیزاری می جوییدم، فیلمهای فارسی پر از رقص و آواز را نماینده مستهجن فرهنگ منحط می دانستم. کتابهای دکتر علی شریعتی، ماهنامه مکتب اسلام، خطبه های پر شور مکارم شیرازی در مسجد ارک در ماههای رمضان، و عضویت در کتابخانه مسجد شفا در یوسف آباد که در آن زمان شایع بود تحت نظر مهندس بازرگان مدیریت می شد همه تائید کننده احساسات و اعتقاداتی بودند که عاشق آن شده بودم. نتیجه محتوم احساسات رایج آن دوران که من را هم بلعیده بود، انقلاب اسلامی به رهبری خمینی و پیدایش سایکوپتهایی چون خلخالی ولاجوردی بود که بر جان و مال و ناموس مردم حاکم شدند. به یاد دوران ٩ ساله ای افتادم که بیست و خورده ای سال بعد از انقلاب اسلامی در شمال کالیفرنیا ماهی یکبار شبهای چهارشنبه به مدت یکی دو ساعت برای نوشیدن شراب و شنیدن موسیقی به بار “کبوتر آبی” در شهر کوپرتینو می رفتم، تنها در گوشه ای نشسته از دیدن رقص و شادی مشتریان که اکثراً میانسال و کهنسال بودند لذت می بردم، صدای مشتریانی را که با نوای کریوکی (۱) آواز می خواندند در ذهن خود نمره می دادم.

در فاصله این بیست و اندی سال چه چیزی در من تغییر کرده بود؟ آیا این تغییرات ناشی از تغییر فرهنگ و باورهای من بود یا چیز دیگر و بنیادی تری در من تغییر کرده بود؟ شاید این سئوال برای بسیاری از دوستان عجیب و بی مورد جلوه کند. برای روشن شدن اهمیت این سئوال و رابطه اش با گفتگویی که با دوست دین مدار داشتم لازم است در باره برخی از تحقیقات جدید دانش مغز و اعصاب (نورالوژی) شرح کوتاهی بدهم. کشفیات جدید در زمینه بخشی از اختلالهای مغزی که بعضاً در اثر ترکیبی از عوامل ژنتیک، محیطی و تربیتی در انسان بوجود می آیند روشن کننده جنبه هایی از انحطاط هویت انسانی و اخلاقی برخی از ما است که بر تاریخ معاصر ایران سایه افکنده است.

در سال ١٩٩٢ در دانشگاه پارمای ایتالیا دانشمندی به نام “ریزولاتی” (Rizzolatti) موفق به کشف سلولهایی معروف به نورانهای آینه ای در مغز میمون شد (۲). تحقیقات بعدی وجود انبوه بیشتری از این نورانهای آینه ای در مغز انسان را به اثبات رساند. وقتی یک میمون شیئی را بر میدارد این نورانها فعال می شوند. وقتی میمون دیگری همان شیئی را بر میدارد همان نورانها در مغز میمون ناظر فعال می شوند. گویی که همان احساس برداشتن شیئی در مغز میمون ناظر بوجود می آید. تحقیقات بعدی نشان داد که نورانهای آینه ای در درک احساسات دیگران نقشی اساسی بازی می کنند. تا قبل از آن دانشمندان بر این باور بودند که درک احساسات دیگران در ما از طریق ادراکات منطقی حاصل می شود. مثلاً دیدن زمین خوردن یک کودک و زخمی شدن زانوی او از طریق ادراکات منطقی احساس ترحم را در ما بوجود می آورد. با کشف نورانهای آینه ای دانشمندان به این نتیجه رسیدند که ما از طریق ادراکات عاطفی احساسات دیگران را درک می کنیم و نه از طریق ادراکات منطقی (۳). در نوزاد انسان وقتی مادر زبانش را مقابل نوزاد بیرون می آورد، نوزاد هم بی اختیار زبانش را بیرون می آورد. وقتی کسی خمیازه می کشد ما هم بی اختیار خمیازه می کشیم، وقتی کسی می خندد ما هم بی اختیار خنده مان می گیرد، وقتی کسی از شادی و وجد به رقص می آید ما هم شاد شده و به وجد می آییم. در واقع نورانهای آینه ای یکی از مواهبی هستند که در مغز همه موجودات برای هم حسی (empathy) با دیگران شکل گرفته اند.

در سال ١٩٩٨ دانشمند دیگری به نام ویتوریو گالس (Vittorio Gallese) اعلام کرد که نورانهای آینه ای موجودات را قادر به درک احساسات دیگران به منظور درک اهدافشان می کنند. در سال ٢٠٠۶ مارک هاوزر (Marc Hauser) محقق برجسته دانشگاه هاروارد اعلام کرد که نورانهای آینه ای در سیستم اخلاقی ما از طریق تشخیص و هم حسی با دیگران نقشی مهم بازی می کنند (۴).

در حالیکه بنیاد سیستم مغزی ما برای هم حسی با دیگران متکامل شده چه عاملی باعث می شود دیدن شادی و رقص دیگران در برخی احساس انزجار بوجود بیاورد؟ چه چیزی در برخی پیدایش احساس اضطراب را از دیدن دار زدن انسانی دیگر در انظار عمومی مسدود می کند؟ چگونه در ایران تعدادی با کمال تمایل مانند آنکه برای دیدن تئاتر می روند به دیدن صحنه دار زدن می روند؟ چه می شود که عده ای بدون هیچ احساس گناه یا شفقتی زنی را تا سینه در خاک کرده او را با پرتاب سنگ به قتل می رسانند؟ چگونه عده ای پاسدار در دهه شصت فقط با تکیه بر فرمان خمینی هزاران جوان ایرانی و عموماً تحصیل کرده را بدون هیچ احساس گناهی به قتل رساندند؟ آیا آنها فاقد این نورانهای آینه ای بودند؟ آیا نقصی در قوای ذهنی ذاتی آنها بوجود آمده بود؟

برای پاسخ به این سئوالات بررسی مبحثی دیگر ضروری است.

علاوه بر نورانهای آینه ای بخشهایی دیگر از مغز در سیستم اخلاقی ما نقشی اساسی دارند. خشم و خشونت یکی از احساسات ذاتی انسان است. کودکان خشم و خشونت را فرا نمی گیرد. بلکه برخی مواقع بی اختیار دچار چنین احساساتی می شوند. خشم و خشونت ظرفیتهایی هستند که هم انسان و هم حیوان در جریان تکامل به ارث برده اند. این احساسات منتج از فعالیت بخشی از سیستم بیولوژیکی هستند که هویت ما را شکل می دهد. این ظرفیتها ثابت نبوده بلکه در اثر شرایط محیطی یا باورهای ذهنی قابل انعطاف و تغییر می باشند و نقشی مهم در رقابتهای درون و برون اجتماعی بازی می کنند. اکثر ما در مقطعی از زندگی مان هوس صدمه زدن یا قتل دیگری را در ذهن پرورانده ایم. ولی خوشبختانه اکثر ما نه تنها در کنترل اینگونه احساسات خشونت آمیز موفق بوده ایم بلکه در حالت عادی از داشتن چنین تفکراتی بیزاری جسته ایم. مغز با درک شدت قبح اعمال خشونت آمیز نه از طریق ادراک منطقی بلکه از طریق ادراک عاطفی، ما را در کنترل احساسات خشونت آمیزمان موفق نموده است. ولی افراد سایکوپت فاقد سیستم مغزی کنترل احساسات خشونت آمیز هستند. بسیاری از جانیانی که مرتکب وحشتناکترین قتل های زنجیره ای شده اند سایکوپت بوده اند. ولی همه سایکوپتها جانی نیستند. در آمریکا بر حسب تخمین حدود دو میلیون نفر از جمعیت سایکوپت هستند که اکثرشان را مردها تشکیل می دهند (۵). از لحاظ ظاهر سایکوپتها با افراد معمولی تفاوت نمی کنند. بسیاری از جنایتکاران در حالت عادی رفتار خشن و گرایش های خشونت آمیز از خود نشان می دهند ولی چنین علائم ظاهری در سایکوپتها دیده نمی شوند. اغلب جنایتکاران سایکوپت نیستند. آنها خونسرد، ذهنشان سالم و افرادی منطقی به نظر می رسند که توجیهات عقلانی برای رفتارشان می تراشند. چیزی که از میان توجیهاتشان جلب توجه می کند، خودشیفتگی زیاد به همراه بی احساسی نسبت به دیگران است که برای اغلب ما وحشتناک جلوه می کند. یک سایکوپت از رفتار خشونت آمیز احساس گناه نمی کند و از این جهت رفتارش فاقد ترمز لازم برای صدمه زدن به دیگران است. برخلاف جانیانی که به دلیل عقب افتادگی ذهنی نتیجه اعمال خشونت آمیز خود را درک نمی کنند، سایکوپتها کاملاً از نتیجه اعمال خود اطلاع دارند. یکی از بزرگترین متخصصین روانشناسی جنایی به نام رابرت هیر (Robrt Hare) که بیش از چهل سال است سایکوپتها را مطالعه می کند و در سمت مشاور با اف بی آی، پلیس فدرال آمریکا، همکاری می کند، لیستی از صفات شخصی سایکوپتها ارائه داده است که عبارتند از: چرب زبان، سطحی، خود بزرگ بین، زود خشم، بی مسئولیت، مزور، فریبکار و فاقد احساس ندامت (۶). عاملی که زیربنای مشخصات فردی سایکوپتها را تشکیل می دهد عدم ظرفیت درک عاطفی احساس دیگری است. “اغلب ما عمداً مورچه ها را له نمی کنیم، پروانه ها را نمی کشیم، گربه ای را لگد نمی زنیم، به نوزادی کشیده نمی زنیم، چون در ما این ظرفیت عاطفی وجود دارد که ما را در مقام موجود دیگر قرار میدهد تا احساس او را درک کنیم. هم حسی عامل بنیادی رفتار اخلاقی ما است. ولی چنین عاملی در سایکوپتها وجود ندارد” (۷).

فهرست رابرت هیر مرا به یاد رفتار پاسداران ایران، گشت ارشاد، گشت زینب، بسیج، بسیاری از سیاستمداران و روحانیان ایران انداخت. در اوایل انقلاب گشت زینب با دستمالهایی که در آن تیغ پنهان کرده بودند ماتیک دختران جوان را پاک می کردند. پاسداران و بسیجیان بدون هیچ احساسی با کمال خشونت اعتراضات دانشجویی را سرکوب می کردند که هنوز ادامه دارد. مصاحبه های تلویزیونی خلخالی و لاجوردی عرق سرد بر پیکر هر که بویی از انسانیت برده بود می انداخت. چرب زبانی، خود بزرگ بینی صفت مشخصه تقریباً همه متشرعینی بوده و هست که در تلویزیون جمهوری اسلامی ظاهر می شوند. سخنرانی های افرادی چون خمینی، احمدی نژاد، خامنه ای، احمد خاتمی، جنتی تظاهر آشکار ویژگی های سایکوپتی چون چرب زبانی، خودبزرگ بینی، تزویر، فریبکاری، و عدم هیچگونه احساس ندامت بوده است. در حالیکه مشغول نوشتن این سطور بودم مصاحبه تلویزیونی ١٢ خرداد ١٣٩٣ یکی از متشرعین به نام غلامعلی افروز را در برنامه کافه سئوال شبکه دوم جمهوری اسلامی دیدم. ایشان مدعی بود هدف از مطالبی که طرح می کند حل مشکل ازدواج نه تنها در ایران بلکه در همه جهان است. او زمانی رئیس دانشگاه تهران بود و دوره ای هم ریاست دانشکده روانشناسی دانشگاه تهران را به عهده داشت. ایشان را در سال ١٩٧۵ در سن ١٩ سالگی هنگامیکه برای فراگیری زبان انگلیسی به دانشگاه ایالتی میشیگان رفته بودم دیده بودم. اگر اشتباه نکنم او در آن زمان حدود شش سالی از من جلوتر بود و مشغول تحصیل برای اخذ مدرک دکترا. غلامعلی افروز رهبر انجمن دانشجویان مسلمان در دانشگاه میشیگان، پیرو ابراهیم یزدی و خمینی بود و ضمناً دوست دختری آمریکایی داشت. وقتی دیگران به دلیل تضاد ادعاهای زاهدانه و رفتارش با دختران آمریکایی به او طعنه می زدند با افتخار جواب می داد که سرسختانه در حال کوبیدن میخ اسلام در سرزمین کفر است. امروزه داشتن روابط سکسی قبل از ازدواج برای هیچ انسان مدرنی قابل تقبیح نیست ولی استفاده از عبارات مستهجنی چون کوبیدن میخ اسلام در سرزمین کفر برای توضیح روابطی که باید همراه با عشق و عواطف انسانی باشد تنها از زبان کسی خارج می شود که بنیادی ترین خصایص انسانی در او سرکوب شده است. غلامعلی افروز که بعد از انقلاب اسلامی مدتی هم سفیر ایران در انگلیس بود یکی دیگر از افرادی است که تمام ویژگی های یک سایکوپت را آنطور که رابرت هیر مطرح کرده به وضوح به نمایش گذاشته است. خودبزرگ بینی، ادعای حل مسئله ازدواج برای همه دنیا، تزویر و عدم هیچگونه احساس ندامت همه از ویژگی های برجسته یک سایکوپت هستند.

مارک هاوزر گزارش می کند که شواهد علمی بر این دلالت دارند که عوارض سایکوپتی را می توان از دوران کودکی برخی مشاهده کرد که به صورت خشونت علیه حیوانات تظاهر می کند (۸).

این قسمت از شرح او درباره سایکوپتها مرا بی اختیار به یاد دوران کودکیم انداخت که برخی از کودکان که اقلیت قابل توجهی بودند از آزار کبوترها، سگ های ولگرد و گربه های خیابانی لذت می بردند. به خاطر می آورم روزی خواهر کوچکم که از یک گشت و گذار و خرید با پدر و مادر به خانه بازگشته بود با ناراحتی گفته بود در لاله زار بچه گربه زیبای چشم آبی را دیده بود که کسی چوب در چشمانش کرده بود. هنوز با یادآوری این خاطره مو بر اندام من سیخ می شود.

همانطور که گفته شد، در آمریکا حدود یک درصد جمعیت سایکوپت هستند. اگر مشاهدات دوران کودکی من قابل تعمیم به همه جامعه ایران باشد درصد سایکوپتها در ایران حتماً بیش از یک درصد خواهد بود.

مارک هاوزر گزارش می کند که یکی دیگر از مشخصات سایکوپتها عدم تشخیص تفاوت منهیات اجتماعی از منهیات اخلاقی است. منهیات اخلاقی آندسته از رفتارهایی هستند که معارض حق یا آسایش دیگران است. دزدی از ظرف یک گدای کور، معارض حق او و سیلی زدن کودک گریان معارض آسایش اوست که در چارچوب منهیات اخلاقی قرار می گیرند. ولی منهیات اجتماعی در تعارض با حق یا آسایش کسی قرار ندارند بلکه فقط معارض هنجارهای پذیرفته شده اجتماعی یا مقررات وضع شده اند. مثلاً با پیژامه به محل کار رفتن یا هورت کشیدن غذا در میهمانی شام در زمره منهیات اجتماعی قرار می گیرند. سایکوپتها توان تشخیص سلب حق و آسایش دیگران را ندارند و با منهیات اخلاقی و اجتماعی به یک سیاق برخورد می کنند. لذا از نظر آنها سلب حق و آسایش دیگران در صورت تائید افرادی که دارای قدرت و مکنت اجتماعی هستند موجه است. مثلاً در صورت اجازه معلم، هل دادن کودکی دیگر و استفاده از تاب بدون اشکال است. البته اغلب کودکان بطور غریزی به قبح چنین عملی واقفند.

حساسیتی که متشرعین نسبت به لباس زنان و مردان جوان نشان می دهند بطور کامل با این ویژگی سایکوپت ها مطابقت می کند. آزار و اذیتی که آنها در سی و پنج سال گذشته بر جوانان ایران با رخصت روحانیون وارد کرده اند همه با خصوصیات اخلاقی سایکوپتی که مارک هاوزر در عدم تشخیص تفاوت منهیات اجتماعی و اخلاقی تعریف کرده مطابقت می کند.

یکی از دانشمندان انستیتو ملی سلامتی مغز و روان آمریکا (NIMH) به نام جیمز بلیر (James Blair) بر اساس مطالعاتش نتیجه گرفت سایکوپتها توان تشخیص علائم تسلیم را نداشته و از این جهت نمی توانند خشونت خود را کنترل کنند (۹). مردم معمولی توان تشخیص علائم تسلیم از طریق مشاهده حالات چهره، لحن صدا و یا صداهایی که حاکی از رنج، درد و تسلیم است را دارند. این علائم، بخشهایی از مغز انسان معمولی را فعال می کنند که انعکاس دهنده احساسات دیگران هستند و احساس همدردی را به وجود می آورند و از این طریق باعث تعدیل رفتار خشونت آمیز انسان معمولی می شوند. در میان سایکوپتها این بخش از مغز که با عواطف انسانی سرو کار دارد بطور معمولی کار نکرده و باعث تعدیل رفتار خشونت آمیز نمی شود. لذا وقتی اجازه و رخصت تجاوز و تعدی به دیگری از طرف مقام مورد احترام صادر شود هیچ ترمز عاطفی و عقلی برای تعدیل خشونت وجود ندارد.

پاک کردن ماتیک دختران جوان در اوایل انقلاب توسط گشت زینب با دستمالهایی که در آن تیغ پنهان شده بود، اعدامهای افسار گسیخته خلخالی و لاجوردی به دست پاسداران، سرکوب خونین وبی رحمانه دانشجویان توسط گروههای فشار را تنها می توان بر اساس نقصان مغزی سایکوپتی توضیح داد.

برای توضیح اهمیت واقعی مطالبی که عرضه شد باید به تحقیقات یکی دیگر از دانشمندان برجسته مغز و اعصاب به نام مایکل گازانیا (Michael Gazzaniga) اشاره کنیم.

در سال ١٩۴٧ دانشمندی به نام دونالد هب (Donald Hebb) بر اثر تحقیقات علمی به این نتیجه رسید که ساختمان مغز در اثر یادگیری و باور دچار تغییر می شود. کشف او که بیولوژی و روانشناسی را پیوند زد منجر به پیدایش دانش جدید نوروساینس (neuroscience) گردید (۱۰). در سال ٢٠٠٢ دو دانشمند دیگر به نامهای وون سین (Wun Sin) و کورت کاس (Kurt Kass) به این نتیجه رسیدند که تجارب ما بر رشد و نحوه شکل گیری ارتباطات بین سلولهای مغزی تاثیر می گذارند (۱۱). بر اساس تحقیقات دانشمندان اعصار گذشته و تحقیقات شخصی و آزمایشگاهی، مایکل گازانیا به این نتیجه رسیده است که مغز پدیده ای ایستا نیست، بلکه در اثر آموزش و پیدایش باورها دچار تغییر می شود. تغییرات مغزی به صورت شکل گیری ارتباطات جدید بین نورانهای مغزی و یا از بین رفتن آنها ظاهر می شود (۱۲). باورهای ایدئولوژیک مانند باورهای ایدئولوژیک دینی، مارکسیستی، فاشیستی و غیره می توانند تغییرات عمیقی در ساختمان مغز بوجود بیاورند. مجموعه تحقیقات علمی نشان داده اند که مغز انسان از ماجولهای (۱۳) متعددی تشکیل شده است و آنچه بنیاد هویت ما را تشکیل می دهد برایند کنش و واکنش این ماجولها است که به نوع ارتباطات بین آنها مربوط می شود. در مغز یک سیستم مرکزی کنترل کننده بین این ماجولها وجود ندارد (۱۴) ولی همه این ماجولها دارای یک سخنگو هستند که در سمت چپ مغز، قسمتی که تفکر استدلالی و قدرت تکلم را کنترل می کند قرار دارد. این قسمت، مسئول خودآگاهی آگاهانه ما است و خود را به عنوان “من” معرفی میکند. ولی اکثر فعالیتهای مغزی خارج از حیطه خودآگاهی قرار دارند. مایکل گازانیا نام این بخش خودآگاه مغز را “مترجم” نهاده است، او مغز را به یک اتاق کنفرانس تشبیه می کند که افراد مختلف در آن به بحث و تبادل نظر می نشینند ولی فقط یک نفر از میان آنها میتواند نتیجه مذاکرات آنها را به جهان خارج ابلاغ کند که قدرت تکلم و تفکر استدلالی به عهده اوست. افراد مختلف را ماجولهای متعدد مغز تشکیل می دهند و سخنگوی آنها آن بخشی از قسمت چپ مغز است که نام او را مترجم نهاده است. مایکل گازانیا در آزمایشهای گوناگون نشان داده است که “مترجم” گاهی دروغ گفته و نتیجه ادراکات قسمتهای دیگر مغز را اعلام نمی کند. در این جا نقش باورهای ایدئولوژیک مانند باورهای ایدئولوژیک دینی، مارکسیستی و فاشیستی که متکی بر تفکر استدلالی (هر چند فاسد) هستند در شکل گیری ارتباطات بین قسمتهای مختلف مغز و یکه تازی قسمت مترجم آشکار می شود. صوفیان و عارفان ایرانی به رغم بی اطلاعی از کشفیات علمی نورالوژی جدید در تجربه روزمره خطر تبدیل شدن دین به تفکر ایدئولوژیک و ایجاد فساد اجتماعی و اخلاقی را به خوبی حس کرده و علیه غلبه تفکر استدلالی بر عواطف دینی هشدار می دادند. مولانا به وضوح هشدار داده بود: پای استدلالیان چوبی بود – پای چوبین سخت بی تمکین بود. او به خوبی میدانست غلبه تفکر استدلالی در دین نتیجه اش انجماد فکری و اضمحلال ذهن است که فقط بخش کوچکی از آن بر اساس منطق استدلالی کار می کند. بر اساس شرح کوتاهی که از کشفیات جدید نورالوژی رفت می توان حدس زد که در اعصار گذشته غلبه تفکر ایدئولوژیک دینی در ایران و سایر کشورهای اسلامی به دو نتیجه مخرب رسید. از یک طرف به انجماد فکری و توقف تولید استعدادهای خلاق انجامید و از طرف دیگر تاثیر بیولوژیک دراز مدت در ساختمان مغزی مردم این جوامع گذاشت. شاید در نگاه اول چنین حدس هایی شتابزده جلوه کند. بد نیست که به برخی از شواهد تائید کننده این دو حدس اشاره کنیم.

آیا غلبه تفکر دینی-ایدئولوژیک از تولید استعدادهای خلاق جلوگیری کرد؟

میدانیم که جوامع اسلامی در طول پنج قرن حکومت عباسیان، مهد تمدن، دانش، فن، ادبیات و هنر بودند. در این دوران دین در حکومت نقشی فرعی داشت. آنچه غالب بود عرف و هنجارهای پذیرفته شده اجتماعی گاهی با رنگ دینی بود. تمام ادبیات آن دوران پر است از شواهد مربوط به رواج استفاده از شراب، و مجالس عیش و طرب نه تنها در دربار خلفا بلکه در میان مردم عادی که همه با ارزشهای دینی اسلامی-ایدئولوژیک معارضند.

در این دوران بود که محمد زکریای رازی (۳۰۴-۲۴۴ شمسی) مولف صد و چهل و یک کتاب و رساله (۱۵)، بخیه جراحی و عمل آب مروارید را ابداع کرد و شرح مبسوطی از پزشکی کودکان، بیماریهای زنانه، زایمان و چشم پزشکی نوشت. او پیشاهنگ آزمایش پزشکی بر روی حیوانات بود و تنها پس از مشاهده تاثیر داروهای جدید بر میمون آنها را به بیماران تجویز میکرد. او اولین دانشمندی بود که موروثی بودن برخی از بیماریها و تفاوت سرخک و بیماری آبله را تشخیص داد (۱۶). زهراوی اندلسی (۳۹۲- ۳۱۵ شمسی) مشهور به پدر جراحی مدرن، تعدادی ابزار جراحی اختراع کرد که برخی از آنها تا امروز استفاده میشوند. او راه رازی را دنبال کرد و کتابی در سی جلد در مورد معالجات پزشکی تحریر نمود (۱۷). ابن سینا (۴۱۶ – ۳۵۹ شمسی) دانشمند نابغه ای که تحصیل دانش پزشکی را در سن سیزده سالگی آغاز کرد ۴۵۰ رساله و کتاب نوشت که از آن میان ۴۰ رساله و کتاب او در زمینه پزشکی بود (۱۸). کتاب قانون او که قرنها کتاب مرجع پزشکی بود تا سال ۱۶۵۰ میلادی یعنی بیش از ششصد سال پس از فوت او در دانشگاه مونتپلیر فرانسه (Montpellier) و لوون بلژیک (Leuven) تدریس میشد(۱۹) . البصری (۴۲۳–۳۴۴ شمسی ) بنیادگزار بسیاری از اصول فیزیک نوری، موقعیت واقعی خورشید را به هنگام غروب که ۱۹ درجه پائینتر از افق است محاسبه کرد و بر این اساس توانست ضخامت تقریبی جو زمین را محاسبه کند (۲۰). ابن مسکویه ۸۰۰ سال قبل از داروین تکامل موجودات بیولوژیک را اعلام کرد و نتیجه گرفت انسان در اثر تکامل میمون بوجود آمده است (۲۱). سقوط و اضمحلال جوامع اسلامی که در متن آنها استعدادهای شگرفی تولید شدند شاید یکی از بزرگترین ضایعاتی باشد که در تاریخ مدون بر پیکر جامعه بشری وارد شده است.

علت عقب افتادگی جوامع اسلامی و توقف تولید استعدادهای علمی یکی از معماهای اساسی است که در طول یک قرن گذشته در مقابل روشنفکران ایرانی قرار داشته است. بسیاری از متفکرین، علت عقب افتادگی جوامع اسلامی را در رواج خرافات و اقبال عمومی آن میدانند، گروهی دیگر علت را در پایبندی به اعتقادات دینی میبینند. در حالیکه میدانیم رواج خرافات و تعبد گسترده در میان یهودیان از پیشرفت چشمگیر آنها در عرصه های مختلف علمی و فرهنگی جلوگیری نکرده است. لذا به رغم تاثیرات منفی خرافات و تعبد کور، هیچ کدام از این دو، نمیتواند عاملی تعیین کننده در توقف تولید استعدادهای خلاق در جوامع اسلامی محسوب شوند. گروهی دیگر عامل اصلی عقب افتادگی جوامع اسلامی را در دین اسلام میدانند. به اعتقاد این گروه، دین اسلام دارای چنان کیفیات مخربی است که آنرا از ادیان مسیحی، یهود و زرتشتی بکلی متمایز میکند. به اعتقاد این گروه کیفیات مخربِ دین اسلام، عامل اصلی عقب ماندگی جوامع اسلامی است. این استدلال نیز دارای مبنایی سست است. زیرا میدانیم که در پنج قرن حکومت عباسیان، جوامع اسلامی مهد تمدن، دانش و علوم مختلف بودند. گروهی دیگر عامل استبداد را علت اصلی عقب افتادگی جوامع اسلامی می دانند. هرچند امروز استبداد عامل بلاواسطه مشکلات اجتماعی و سیاسی ایران و جوامع اسلامی خاورمیانه است ولی عامل بنیادی نیست. عامل بنیادیِ مشکلات اجتماعی و سیاسی در ایران و سایر کشورهای خاورمیانه، فرهنگی است که تولید کننده حکومتهای استبدادی است. ساده لوحانه خواهد بود اگر تصور کنیم، پیدایش حکومتهای مستبد در خاورمیانه به دلیل وجود افراد مستبد در راس حکومت این کشورها است. اگر فردی را که در سوئیس یا انگلیس تحصیل کرده، به چند زبان زنده دنیا سخن می گوید، با فرهنگ و تمدن غرب به خوبی آشنا ست، دارای امیال و آرزوهای ترقی خواهانه است در راس حکومت هر یک از این جوامع قرار بدهیم به سبب نبود بستر مناسب فرهنگی، سریع به استبداد گرایش پیدا خواهد کرد. شاه ایران و رئیس جمهور سوریه دلیل این مدعا هستند. لذا پیدایش استبداد نمی تواند علت عقب افتادگی جوامع اسلامی و توقف تولید استعدادهای خلاق باشد. حکومت مردمسالار در تاریخ جوامع انسانی پدیده ای نوظهور است. درحالیکه رشد جوامع اسلامی هشتصد سال پیش متوقف شد و حتی در برخی زمینهها از هشتصد سال پیش هم به عقبتر رفته است. نبود حکومت مردمسالار در جوامع اسلامی در طول هشتصد سال گذشته نمیتواند توضیح دهنده اضمحلال این جوامع باشد. استبداد عامل اصلی مشکلات سیاسی و اجتماعی امروز است ولی عامل اصلی عقب افتادگی این جوامع در طول هشتصد سال گذشته نیست. چه عامل مخربی سبب عقب افتادگی و زوال جوامع اسلامی شد؟

یکی از معیارهای سنجش پویایی یک جامعه، تعداد استعدادهای تولید شده در آن است. جوامع اسلامی در مرحلهای از انکشاف خود رشدی فزاینده در تولید استعدادهای علمی داشتند و در دورهای دیگر رشد این استعدادها کند شد. مطالعه منحنی رشد استعدادهای علمی شاید یکی از مهمترین ابزارها برای شناخت عامل مخربی باشد که منجربه اضمحلال جوامع اسلامی شد.

نمودار “تعداد دانشمندان جوامع اسلامی” بر اساس فهرست نام ۲۲۲ دانشمند مسلمان تهیه شده است. این فهرست بر اساس نام دانشمندان شناخته شده و ثبت شده در ویکیپدیا از اوایل قرن هشتم میلادی تا پایان قرن نوزدهم میلادی استخراج شده است (۲۲). این ۲۲۲ نام شامل ۴۸ ستاره شناس، ۱۳ شیمیدان، ۱۴ جامعهشناس، ۱۷ جغرافیدان، ۶۰ ریاضیدان، ۱۳ بیولوژیست، ۳۱ پزشک، و ۲۶ فیزیکدان است. در مواردی نام یک دانشمند در چند رشته علمی ثبت شده است که بر اساس تعداد رشتههای علمی این نامها تکرار شده اند.

daneshmandan

بسیاری بر این باورند که حمله مغول و تخریب مرکز علمی جوامع اسلامی، بغداد، عامل اصلی بود که به زوال جوامع اسلامی منجر شد. درحالیکه با بررسی نمودار “تعداد دانشمندان جوامع اسلامی” به خوبی می بینیم که تولید استعدادهای علمی حدود دو قرن قبل از حمله مغول و تخریب بغداد رو به افول گذاشته بود. جالبتر اینکه با حمله مغول تولید استعدادهای علمی متوقف نشد بلکه زوال آن با همان شیب رو به افول خود حدود دو قرن ادامه پیدا کرد تا به جایی رسید که از نظر علمی، این جوامع به بیابان برهوت وبیثمری تبدیل شدند که هیچ استعدادی نمیتوانست در متن آنها رشد کند.

رشد خلاقیتهای انسانی تحت تاثیر اصولی قرار دارد که روابط انسانها را با یکدیگر و طبیعت تعیین میکند. اصول حاکم بر روابط انسانها با یکدیگر و محیط زیست، در هنجارهای اجتماعی متبلور شده و در مواردی مهم و بسیار ویژه بصورت قانون لازمالاجرا تدوین میشود. لذا برای درک علت زوال جوامع اسلامی در زمان حکومت عباسیان باید علت و مکانیزم تغییر روابط حاکم بر جوامع اسلامی را درک کنیم. به اعتقاد ما تبدیل دین از امری شخصی، معنوی غیر استدلالی و منطقی به یک امر ایدئولوژیک، عمومی، استدلالی و جدلی از طریق تدوین شریعت بر اساس احادیث جعلی و کتابی که خود بنیانگذار اسلام هیچگاه در صدد تدوین آن برنیامد عامل اصلی جمود کشورهای اسلامی شد.

در طول قرن اول اسلامی (اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم میلادی)، حکام و نخبگان عرب، که وارث امپراطوری وسیعی شده بودند با مشکل مدیریت روبرو شدند. آنها برای اداره این جوامع، نشر و تثبیت قوانین و هنجارهای اجتماعی را که با هویت عرب و اسلام رنگ گرفته بود ضروری دیدند. منبع اصلی آنها در تدوین هنجارها، سنت عرب، قرآن، رفتار و اعمال محمدبن عبدالله و خلفای راشدین بود. این منابع بسیار محدود بودند و برای تولید و تنظیم قوانین پیچیدهمورد احتیاج یک امپراطوری بزرگ کفایت نمیکردند. آنها دریافته بودند که در جوامع تازه مسلمان، نشر و تثبیت قوانین و هنجارهایی که منشاء الهی دارند آسانتر از آنهایی است که ریشه در سنت عرب دارند. لذا بیش از پیش توجه خود را مبذول تدوین قوانینی کردند که ریشه الهی داشتند. به علت کمی و قلت قوانین در قران سعی نمودند که داستانهای قابل اعتمادی را که از زندگی محمدبن عبدالله نقل شده بود جمع آوری کنند تا قوانین فقهی را بر پایه اعمال پیامبر که دریافت کننده وحی بود استوار کنند.

تا زمان پیدایش مکتب حنفی که اولین مکتب فقهی جهان اسلام بود، حدود ۱۰۶۷ حدیث جمعآوری شده بود (۲۳). ابوحنیفه (۱۵۰ – ۸۰ هق /۷۶۷ – ۶۹۹ م) که نسبت به اعتبار این احادیث تردید داشت سفری به مناطق مختلف آغاز کرد تا از طریق مصاحبه با هشت تن از صحابهای که هنوز زنده بودند اعتبار این احادیث را مورد سنجش قرار بدهد (۲۴). او پس از مصاحبهها و تحقیقات خود نتیجه گرفت که در میان احادیث تدوین شده فقط ۱۷ حدیث دارای اعتبارند و باقی غلط و یا فاقد اعتبار کافی هستند (۲۵). از آنجا که قرآن دارای قوانین معدودی بود و احادیث مورد اعتماد هم قلیل بودند ابوحنیفه برای تدوین قانون (فقه) شیوه جدیدی اتخاذ کرد که با مخالفت بسیاری از مجتهدین مواجه شد. ابوحنیفه نتیجه گرفت که باید اصل دیگری به هنگام تدوین قانون در نظر گرفته شود که او آنرا “استحسان” (به مفهوم گسترش نیکی) نام نهاد. این اصل جدید بر خِرَد و عواطف انسانی استوار شده بود. حتی گزارش شده است که وقتی شنید همسایه کفشدوزش به علت مستی شبانه و خواندن آواز با صدای بلند در اثر شکایت همسایه ها به زندان افتاده با اسب به پادگان پلیس رفت و بدون آنکه از اسب پیاده شود از رئیس پلیس خواست که همسایه اش را آزاد کند. رئیس پلیس هم به احترام ابوحنیفه که مجتهد شهر بود، همسایه مست را آزاد کرد (۲۶). امروز چنین تسامهی از یک مجتهد به دور از انتظار به نظر می رسد. ولی اصل استحسان که ابوحنیفه وارد فقه کرده بود تسامهی اینگونه را در برخی مواقع حتی بر خلاف دستورات قرآن ضروری مینمود.

مجتهدین مسلمان به درستی تشخیص داده بودند که ابوحنیفه با طرح اصل “استحسان” سعی داشت منشاء فقه را از الهیات به حوزه عقل و عواطف انسانی تغییر دهد. در نگرش ابوحنیفه خِرَد و عواطف انسانی به کرسی قضاوت ارتقاء داده میشدند که با تعبد کورکورانهای که اهل حدیث تجویز میکردند مغایرت داشت. لذا در برخورد با اصل استحسان، کارخانه های جعل حدیث با سرعت هرچه بیشتری شروع بکار کردند تا منشائی آسمانی برای قوانین و هنجارهای زمینی اختراع کنند. هدف از جعل حدیث از یک طرف نشان دادن منشاء الهی فقه و از طرف دیگر جلوگیری از ورود خِرَد و عواطف انسانی در حوزه روابط اجتماعی و انسانی بود. بازار جعل و تولید حدیث پس از قتل ابوحنیفه گسترش بیشتری پیدا کرد. ” احمد بن حنبل” (۲۴۱–۱۶۴هق/ ۸۵۵–۷۸۰م) بنیانگذار سومین مکتب فقه اهل تسنن در کتاب ” المسند و العل ” بیش از ۲۶۵۰۰ حدیث را نقل کرد (۲۷). تعداد احادیث از ۱۷ حدیث در زمان ابوحنیفه امروز از مرز دو میلیون و چهرصد هزار (۲۴۰۰۰۰۰) گذشته است (۲۸).

قبل از انتقال مبانی فقه از منشائی آسمانی به منشائی زمینی توسط ابوحنیفه، گفتمان بنیادیتری در میان متفکرین اسلامی در باره ذات قرآن در گرفته بود. اهمیت این گفتمان در این بود که برای تدوین قوانین و هنجارهای اجتماعی تا چه میزان میشود بر قرآن تکیه کرد. این گفتمان پیرامون مبحث “قدم یا حدوث” قرآن دور میزد. اولین کسی که طرز تفکر ارتدکس در مورد قرآن را به زیر سئوال کشید “جعد بن درهم” بود (مقتول ۱۲۴هق/۷۴۲ م). علمای اهل سنت مدعی بودند که قرآن کلام خدا است. خدا چون بسیط است کلامش و خود او یکی هستند. لذا قبل از پیدایش هستی، قرآن که کلام خدا است وجود میداشته یعنی قرآن قدیم است. به همین دلیل احکام قرآن در طول حیات بشر، در همه دورانها به همه انسانها اطلاق پیدا میکند. جعد بن درهم اعلام کرد که این نوع نگرش به قرآن باطل است. او اعلام کرد که قرآن حادث است. به این معنی که قرآن قبل از پیدایش هستی وجود نداشته و فقط برای محمد بن عبدالله نازل شده است. لذا احکام قرآن فقط به اعراب زمان پیامبر قابل اطلاق هستند و اعتباری در دورانهای دیگر یا مردمی دیگر ندارند. چنین نگرشی به قرآن آنرا از منبع قانون به منبع الهام بخش اخلاقیات تنزل میداد و از تقدس قرآن میکاست. کاهش تقدس قرآن به معنی کاهش موقعیت اجتماعی علما و روحانیونی بود که خود را شارح قرآن و سخنگوی آن میدانستند. به همین دلیل جعد بن درهم را در سال ۱۲۴ هجری (۷۴۲م) در کوفه به دستور خلیفه اعدام کردند (۲۹). چهارسال بعد نیز شاگرد و پرچمدار نهضت فکری او به نام “جهم ابن صفوان” را به دستور خلیفه در شهر ترمذ در خراسان بزرگ اعدام کردند.

پس از سقوط حکومت امویان در سال ۱۳۲ هجری قمری (۷۵۰م) و شروع حکومت عباسیان، مرکزثقل سیاسی حکومت از سرزمینهای سوریه به سرزمینهای ایرانیِ جنوب عراق کنونی و بغداد منتقل شد (۳۰). گفتمان در مورد ذات قرآن با قتل “جعد ابن درهم” و “جهم ابن صفوان” به پایان نرسید. نهضت معتزله که قبل از جعد ابن درهم توسط “واصل ابن عطا” شکل گرفته بود نه تنها پرچمدار گفتمان “قدم یا حدوث” قرآن شد بلکه با شدت بیشتری آنرا دنبال کرد. در زمان عباسیان نه تنها ارتش عظیمی از روشنفکران و متفکرین از نهضت فکری معتزله حمایت میکردند بلکه برخی از خلفا چون مامون و جانشینش معتصم (خلفای ۷ و ۸ عباسی) با شدت زیاد مخالفین را سرکوب میکردند، بطوریکه خلیفه معتصم، “احمد ابن حنبل” بنیانگذار سومین مکتب اهل سنت را به جرم داشتن اعتقاد به قدم قرآن به مدت ۲۸ ماه به زندان بیانداخت (۳۱). ولی متوکل خلیفه دهم (۸۶۱ – ۸۴۷ م) به جانبداری از اهل حدیث و مخالفت با معتزله پرداخت. از آن به بعد برخی از خلفا از معتزله طرفداری کردند و برخی دیگر تحت فشار اهل حدیث به سرکوب آنها پرداختند. تا آنکه صلاحالدین ایوبی (۱۲۵۰–۱۱۷۱م) معتزله را بطور کلی سرکوب کرد.

صوفیان پیرو مکتب اشعری که از مخالفین خردگرایان معتزله بودند اگرچه هم صدا با اهل حدیث، قرآن را قدیم میدانستند و تقدسی عظیم برای آن قائل بودند ولی از طرف دیگر قرآن را فاقد ارزش عملی برای تدوین روابط انسانی میدانستند. بطور مثال مولانا که خود پیرو مکتب اشعری بود ابتدا هشدار میدهد که قرآن را نباید متنی ساده در نظر گرفت بلکه دارای هفت لایه معانی است:

همچو قرآن که به معنی هفت توست
خاص را و عام را مطعم در اوست (۳۲)

و سپس میگوید که از این هفت لایه، پیامبر اسلام فقط لایه چهارم را میتوانست درک کند. و علاوه بر آن اگر شما و عموها و خالههایتان صد سال هم به مطالعه آن بپردازید بیش از یک سر مویی از آن را درک نخواهید کرد:

حرف قرآن را بدان که ظاهری است
زیر ظاهر باطنی بس قاهری است
زیر آن باطن یکی بطن سوم
که در او گردد خردها جمله گم
بطن چارم از نبی خود کس ندید
جز خدای بینظیر بیندید
تو ز قرآن ای پسر ظاهر مبین
دیو آدم را نبیند جز که طین
ظاهر قرآن چو شخص آدمی است
که نقوشش ظاهر و جانش خفی است
مرد را صد سال عم و خال
او یک سر مویی نبیند حال او (۳۳)

با این شیوه برخورد، مولانا ضمن حفظ تقدس قرآن و دادن ارج و مقامی بسیار والا به آن، هشدار میدهد که نه تنها ما نمیتوانیم مفاهیم قرآن را درک کنیم بلکه خود پیامبر هم نتوانسته بیش از چهار لایه از آن متن هفت لایه را درک کند. بنابراین چگونه میتوان از چنین متنی که توان فهمش را نداریم، برای تدوین و تنظیم روابط انسانی و اجتماعی خود استفاده کنیم. به همین جهت آنهایی را که از قرآن برای حمله به دیگران استفاده میکردند اصحاب ضلال مینامد:

که ز قرآن گر نبیند غیر قال
این عجب نبود ز اصحاب ضلال (۳۴)

این شیوه برخورد اشاعره، از یک طرف برای رد نگرش خردمندانه نسبت به قرآن تنظیم شده بود، و از طرف دیگر تلاشی بود برای قانع کردن متکلمین در نگرشی اخلاقی و غیر ایدئولوژیک به قرآن. ولی رد نگرش خردمندانه بازار سالوس و ریا را رونق بخشید و عارفان حقیقی خود نیز چون خردگرایان معتزله عموماً به حاشیه زندگی اجتماعی رانده شدند.

در سرتاسر تاریخ، ضعف نهضتهای روشنفکری ایجاد ارتباط با عامه مردم و قدرت شگرف نهضتهای مذهبی، بسیج عمومی علیه روشنفکران و روشنگران بوده است. خردگرایان و متکلمین اسلامی هم از این قاعده کلی مستثناء نبودند. کشتار و سرکوب خردگرایان توسط متکلمین با حمله نهضت ضد روشنفکری ابوحامد غزالی (۵۰۵ -۴۵۰هق/۱۱۱۱-۱۰۵۸م) در کتاب “التهافت الفلاسفه” (تناقضات فلاسفه) به نقطه اوج خود رسید. مرکز ثقل حمله علیه خردگرایان از حملات کلامی به حوزه فلسفه کشیده شد. اشاعره و متصوفین با استفاده از ابزار فکری خردگرایان، پرچم مبارزه علیه خرد را بیش از پیش بر افراشتند. نتیجه این نهضت ضد روشنفکری نه تفوق و برتری اشاعره و صوفیان بلکه توفیق و برتری متکلمین در تحکیم مبانی شریعت بود.

در پنج یا شش قرن اول حاکمیت اسلام گروه بزرگ و با نفوذی از متفکرین اسلامی نگرشی کاملاً متفاوت از آنچه امروز بر جوامع اسلامی حاکم است نسبت به اهمیت عملی قرآن و اعتبار احادیث در تدوین قانون و هنجارهای اجتماعی داشتند. هرچند در این نوشتار خطوط کلی تحولات فکری بسیار سادهتر از آنچه رخ داد ترسیم شده است ولی هسته اصلی اختلافات فکری بر مبنای شناخت عملی از قرآن و اعتبار احادیث دور میزد. متکلمان با اختراع مبانی جعلی فقه، خود را سخنگوی اراده الهی قلمداد میکردند. آنها ضوابطی منجمد و غیر قابل تغییر را که از این مبانی جعلی استخراج شده بود حاکم بر روابط انسانها قرار دادند که به شریعت معروف شد. در حالیکه خردگرایان سعی داشتند تا بر پایههای دانش و فلسفه آن دوران ضوابطی زمینی، انسانی، قابل تغییر و متحول را حاکم بر روابط اجتماعی کنند. تا زمانی که این دو گفتمان در جوامع اسلامی در جریان بود، رشد و تولید استعدادهای علمی در همه زمینهها نیز جریان داشت. از زمانی که مبانی جعلی شریعت به تثبیت رسیدند، جوامع اسلامی توان تولید استعدادهای علمی را از دست دادند و به شورهزار علم و دانش تبدیل شدند.

نقش تشیع: در نزاعی که بین متکلمین و خردگرایان درگرفته بود، تشیع از خردگرایان طرفداری میکرد. از آنجا که علیبن موسی الرضا امام هشتم شیعیان هم صدا با معتزله قرآن را حادث اعلام کرده بود به مقام ولیعهدی مامون رسید که بنیادگرایان معتقد به قدم قرآن را مورد تعقیب و آزار قرار داده بود. گزارش صفوان بن یحیی از ملاقاتش با امام هشتم گویای هم صدایی امام رضا با معتزله است (۳۵). ولی دیری نپائید که با رسیدن متوکل به حکومت عباسیان، سرکوب معتزله و طرفداری از معتقدین قدم قرآن آغاز گردید. در این دوران علی نقی امام دهم شیعیان که مورد آزار خلیفه قرار گرفته بود طی نامهای به پیروانش دستور صادر کرد که از وارد شدن در مشاجره قدم و حدوث قرآن پرهیز کنند (۳۶). اجتناب شیعیان از ورود به این بحث بنیادیِ جهان فکری اسلام باعث شد که بسیاری چون آیتالله خوئی نتیجه بگیرند بحث حدوث یا قدم قرآن متأثر از ورود فلسفه یونان به فرهنگ اسلامی بود (۳۷). اینگونه نگرش باعث شد که در جهان شیعه هم، دین به یک ایدئولوژی مستحیل شود.

تا اینجا با توضیحات مختصری که ارائه شد، سعی کردیم شواهدی بر این مدعا ارائه دهیم که استحاله دین به یک ایدئولوژی و سپس پذیرش تدریجی اجتماعی آن عامل اصلی توقف تولید استعدادهای خلاق در ایران و جوامع اسلامی بود. خوشبختانه در ایران با انقلاب مشروطه، این فرایند جمود به عقب رانده شد، با تجددگرایی رضاخان و فرزندش محمد رضا شاه، و به حاشیه راندن ایدئولوژی دینی پیشرفتهای چشمگیری در انکشاف استعدادها و خلاقیتهای انسانی آغاز شد. در این مقاله ما حدس دیگری نیز ارائه دادیم که اشاعه ایدئولوژی دینی نه تنها موجب اضمحلال فرهنگ و اخلاق اجتماعی شد بلکه تغییرات بیولوژیکی اساسی در مغز مردمان جهان اسلام و خصوصاً ایران گذاشت. اگرچه این مدعا فقط در حد یک حدس است ولی به لحاظ اهمیت آن باید مصلحت جویی را به کناری گذاشت و به طرح و بررسی آن پرداخت. فساد مالی و تخریب منابع طبیعی ایران در مقابل عقب گرد فرایند تکامل مغز انسانی بسیار ناچیز است و اگر ذره ای اعتبار در این حدس وجود داشته باشد باید با تلاش فراوان در جهت ترمیم آن برآییم.

همانطور که در قسمت آغازین این مقاله اشاره شد، مغز انسان دارای ماجولهای متعددی است که هرکدام نقشی خاص دارد. قسمتی از مغز که در سمت چپ است مسئول تفکر استدلالی و کنترل تکلم است که مایکل گازانیا آنرا مترجم نام نهاده است. یکی از شواهد اضمحلال مغز یا تکامل معکوس آن، اضمحلال توان کلام در طول قرون است. برای بررسی اضمحلال تکلم از یک طرف می توانیم کمیت شاعرانی که از قرن سوم هجری تا کنون در جامعه ایران تولید شده اند را بررسی کنیم و از طرف دیگر کیفیت اشعاری که آنها تولید کرده اند را مقایسه کنیم. ذیل نموداری از شاعران معروفی است که در ایران تولید شده اند. این نمودار بر اساس تاریخ فوت این شاعران منهای پنجاه سال تولید شده تا زمان نقریبی ظهور آنها را به دست بدهد.

shaeran

همانطور که در این نمودار دیده می شود تولید شاعران در ایران تا حدود یک قرن بعد از حمله مغول بطور قوی ادامه داشت. از آن زمان تولید شاعران حدود دو تا سه قرن رو به افول گذاشت، حدود زمان ظهور شاه عباس اول که حکومت عرفی و نه دینی رواج داشت دوباره رو به تصاعد گذاشت، با روی کار آمدن شاه سلطان حسین و رواج حکومت دینی دوباره رو به افول گذاشته و حدود انقلاب مشروطه دوباره اوج گرفت. البته نوسان در تولید شاعران در جامعه ایران را می توان به وجود هرج و مرج سیاسی، نبود قدرت مرکزی و بی نظمی اجتماعی مربوط کرد. ولی می دانیم هرج و مرج سیاسی در هیچ یک از دوران با دوران حمله مغول و یک قرن متعاقب آن قابل مقایسه نیست. درحالیکه نمودار تولید شاعران نشان می دهد که تا حدود یک قرن پس از حمله مغولها به ایران تولید شاعران به رغم شرایط بسیار بد ادامه داشت. حتی اگر بپذیریم که شرایط سیاسی در ایران عامل اصلی افول تولید شاعران بود، کیفیت شاعرانی که در ایران تولید شدند را می توانیم به مثابه عاملی دیگر بررسی کنیم. ذیل نام و تاریخ فوت شاعرانی است که نمودار بالا بر اساس آن تهیه شده است. همانطور که از این فهرست به خوبی دیده می شود اغلب مفاخر ادبی ایران به دوران قبل از حافظ مربوط می شوند. امروز اشعار رودکی، فردوسی، بابا طاهر، فرخی سیستانی، منوچهری، ابوسعید ابوالخیر، اسدی توسی، ناصر خسرو، خیام، سنایی، نظامی، عطار، مولوی، سعدی، شبستری، عبید زاکانی، حافظ چنان جایگاهی در فرهنگ و ادب ایران دارند که هیچ کدام از شاعرانی که پس از حافظ ظهور کردند موفق به کسب مقام ادبی برابر نشدند.

رودکی(ٔ۳۲٠)، کسایی مروزی(۳٨٣)، فردوسی توسی (۳۹۷)، باباطاهر عریان(۴١١)، فرخی سیستانی(۴١٧)، منوچهری(۴٢٠)، ابوسعید ابوالخیر(۴٢٧)، فخرالدین اسعد گرگانی(۴٣٣)، اسدی توسی(۴۵٢)، هجویری(۴۵۶) ناصرخسرو قبادیانی بلخی(۴۶٧)، مسعود بن سعد بن سلمان(۵٠٠)، عُمَر خَیّام(۵۱۰)، سنایی غزنوی(۵٢٩)، عبدالواسع جبلی(۵٣٩)، انوری ابیوردی(۵۵٨)، مهستی گنجوی(۵۶٠)، نصرالله بن محمد بن عبدالحمید منشی(۵۶۶)، خاقانی(۵٧٨)، نظامی گنجوی(۵٨۵)، عطار(۶٠٠)، بابا افضل کاشانی (۶۴٨)، جلالالدین محمد بلخی- مولوی(۶۵۲)، شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر متخلص به عراقی(۶۶۸)، سعدی شیرازی(۶۷۱)، امیرخسرو دهلوی(۷٠۴)، اوحدی مراغهای(۷١۶)، شیخ محمود شبستری(٧١٨)، سیف فرغانی(٧٢٧)، خواجوی کرمانی(۷٣٠)، عبید زاکانی(۷۴٩)، سلمان ساوجی(٧۵۵)، حافظ(٧۶٩)، شاه نعمتالله ولی(۸٠٨)، عبدالرحمن جامی(٨٧١)، هلالی جغتایی (۹٠٩)، محتشم کاشانی(۹۶٧)، عرفی شیرازی (۹٧٠)، وحشی بافقی (٩٧٠)، شیخ بهایی (۱۰٠۰)، رضیالدین آرتیمانی(۱۰٠۷)، صائب تبریزی (۱۰۴۸)، فیض کاشانی (۱۰۵٨)، بیدل دهلوی (١١٠٠)، بیگم دختر هاتف، متخلص به رَشحه (۱۱۹۵)، قاآنی (۱۲٣٣)، فروغی بسطامی (۱۲٣٧)، شاطر عباس صبوحی (١٣١۵)، اقبال لاهوری (۱۳۱۷)، پروین اعتصامی (١٣٢٠)، ملکالشعرای بهار(١٣٣٠)،رهی معیری (١٣۴٧)، خلیلالله خلیلی (١٣۶۶)، سید محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار (۱۳۶۷)،

هرچند این بررسی دارای نواقص زیادی است ولی حدس اضمحلال کلام که نتیجه اضمحلال ذهن و تکامل معکوس مغز است را تقویت می کند. ما در اینجا این موضوع را نه به دلیل داشتن دلایل قاطع بلکه به دلیل اهمیت آن در آینده ایران مطرح کرده ایم. اگر ذره ای حقیقت در نقش تفکر ایدئولوژیک دینی در اضمحلال ذهن وجود داشته باشد باید آنرا از خشک شدن دریاچه رضائیه جدی تر بگیریم.

در اینجا باید به پرسش و پاسخ من و دوست دینمدارم و اولین مبحث علمی بازگردیم که در قسمت اول این مقاله مطرح شد. او با لحنی تحقیر آمیز از رقص و شادی چند جوان و ویدوی شادی آنها صحبت کرده بود و کاملاً روشن بود که او هم چون من چهل سال پیش اینگونه رفتار را لهو و لعب و قابل سرزنش می دید. همانطور که در بحث نورانهای آینه ای اشاره شد، بیولوژی انسانی ما چنان شکل گرفته که ما را بی اختیار از ناراحتی دیگران ناراحت و از خوشی دیگران خوشحال می کند. وقتی کسی را می بینیم که خون از سرو رویش سرازیر است بی اختیار دچار اضطراب می شویم، وقتی کسی خمیازه می کشد ما هم بی اختیار خمیازه می کشیم وقتی کسی می خندد ما هم بی اختیار خنده مان می گیرد. احساس هم حسی با هم نوع یکی از مواهبی است که در طول صدها هزار سال تکامل در ما شکل گرفته است. ولی باورهای ایدئولوژیک دارای این توان هستند که این عواطف انسانی را مسدود کنند. باورهای ایدئولوژیک تنها به باورهای دینی محدود نمی شوند بلکه طیف وسیعی از باورهای ایدئولوژیک ظاهراً ترقی خواهانه را هم شامل می شوند. ولی نتیجه همگی آنها تضعیف عواطف انسانی ما است. در دوران جوانی چندین بار زمین خوردن و گریه متعاقب کودکانی را دیده بودم که احساس ترحم شدید را در من باعث شده بود ولی با تعجب و تاثر شاهد بودم که مادر یا پدر با خشونت هر چه تمام تر با زدن توسری به کودک گریان او را به علت دویدن و شیطنت تنبیه کرده بود. آیا این نشان دهنده ضعف قوای مغزی در اثر جو حاکم ایدئولوژیک نبود؟

پس از زلزله ویرانگر دی ماه ١٣٨٢ در استان کرمان بسیاری از ایرانیان مقیم آمریکا شروع به جمع آوری کمک مالی برای قربانیان زلزله نمودند. در شمال کالیفرنیا در اثر نفوذ متخصصین ایرانی بسیاری از شرکتها منجمله شرکتی که من در آن کار میکردم متعهد شدند در مقابل مبالغ جمع آوری شده برای قربانیان زلزله از طرف کارمندان به همان مقدار از خزانه شرکت به صلیب سرخ برای کمک به زلزله زدگان استان کرمان داده شود. چند روز بعد از زلزله زمانی که هنوز تصاویر دلخراش گزارشهای تلویزیونی در ذهنم آزارم میداد در جمعی از فرهیختگان عاشق فرهنگ ایرانی بودم. یکی از این افراد که تالیفاتی هم در توضیح شاهنامه دارد با افتخار اعلام کرد که شب گذشته در یک برنامه تلویزیونی در پاسخ مصاحبه کننده که پرسیده بود وظیفه ایرانیان خارج از کشور چیست گفته بود آنهایی که از مردم کرمان سود برده اند (رفسنجانی) موظفند که به زلزله زدگان کمک کنند نه ما که هزاران کیلومتر آنسوی اقیانوس زندگی می کنیم. پاسخ او برای من چنان تکان دهنده بود که با ناباوری از او پرسیدم آیا دیدن صحنه های رقت آور زلزله کرمان هیچ احساس شفقتی را در او بر نینگیخته بود. برخورد بی اعتنای او و چند تن دیگر در آن جمع هنوز در ذهنم زنده است. برایم کاملاً اشکار بود که اسارت ایدئولوژیک غیر دینی عواطف انسانی این عزیزان را هم چون بسیاری از متشرعین مضمحل نموده است.

عدم احساس شفقت به هنگام مشاهده درد و رنج دیگران، عدم احساس شادی از شادی، رقص و پایکوبی دیگران، آزار و اذیت حیوانات، دعواهای خیابانی، رفتار غیر متعارف به هنگام رانندگی، خشونت غیر قابل توجیه بسیج و گشت ارشاد، سکوت مرگبار مردم ناظر بر خشونت همه شواهد اختلالات روحی و روانی عمیقی هستند که ناشی از تسلط تفکر ایدئولوؤیک و حکومت سی و پنج ساله سایکوپتها در ایران است. خوشبختانه بسیاری از انسانهای آزاده در ایران با ایجاد انجمن های حمایت حیوانات، سازمانهای حمایت از کودکان خیابانی و کمک سازمان یافته به قربانیان سوانح طبیعی بطور غریزی در جهت ترمیم اختلالهای روحی و روانی جامعه قدم گذاشته اند. اشاعه و ترویج رفتارهای انسانی در کوچکترین مقیاس حتی از جمع آوری آشغال و رانندگی محترمانه و رعایت حریم دیگران می تواند در خدمت ترمیم اخلاق اجتماعی قرار بگیرد. هم رفتارهای جنون آمیز و سادیزمی و هم رفتارهای انسانی و اخلاقی هردو مسری هستند. باید آگاه بود تمام تفکرات ایدئولوژیک از هر آب و رنگ، بالقوه دارای آن توانایی هستند که منجر به جمود ذهنی و انحطاط اخلاق اجتماعی شوند. خوشبختانه در ایران گنجینه ای از میراث فرهنگی قبل و بعد از اسلام که عمیقاً بر بنیاد اخلاق پیشرفته انسانی بنا شده است می تواند ما را در ترمیم اخلاق و روان فردی و اجتماعی یاری کند.

ـــــــــــــــــــــــ
در باره نویسنده: اکبر معارفی مهندس برق، دارای ٩ سال سابقه کار در شرکتهای طراح و سازنده دستگاههای سازنده تراشه های کامپیوتری در سمت مدیر ارشد و ١٧ سال سابقه در سمت مهندس ارشد نیروگاه اتمی است. کتاب “در جستجوی زرتشت” را با اجازه نویسنده و ناشر انگلیسی به زبان فارسی ترجمه کرده و کتاب “جهان بینی ایرانی” را که محصول ٩ سال تحقیق است با کمک “شرکت کتاب” به چاپ رسانده است. تعدادی از مقالات او در باره مذهب وهابیت، اضمحلال جوامع اسلامی، و بررسی کتاب “ایران، امپراطوری اندیشه” در سایت های مختلف منتشر شده اند. چند سال گذشته را به تحقیق و پژوهش در فلسفه اخلاق ایرانی صرف نموده و امیدوار است در طول پنج سال آینده کتابی با همین عنوان منتشر کند.

ـــــــــــــــــــــــ
پانویس
۱- دستگاه کاریوکی با نواختن موسیقی، کلمات را بر صفحه مانیتور ظاهر کرده و فرد را در خواندن کلمات را در میکروفن کاریوکی راهنمایی می کند.
۲- Patricia Churchland, Braintrust, 2011, Princton University Press, page 135
۳- Brain Facts: http://www.brainfacts.org/brain-basics/neuroanatomy/articles/2008/mirror-neurons/
۴- Marc Hauser, Moral Minds, 2006, Harper Perennial, page 224
۵- Ibid page 234
۶- مقاله “چگونه می توان یک سایکوپد را شناسایی کرد” در روزنامه تلگراف ، دوم جون ٢٠١۴:http://www.telegraph.co.uk/culture/books/10737827/Psychopaths-how-can-you-spot-one.html?fb
۷- Marc Hauser, Moral Minds, 2006, Harper Perennial, page 235
۸- Marc Hauser, Moral Minds, 2006, Harper Perennial, page 235
۹- Ibid, pages 235-236
۱۰- Michael Gazzaniga, Who’s In Charge, 2011, Harper Collins, page 13
۱۱- Ibid page 20
۱۲- ibid page 21
۱۳- واژه مناسب پارسی برای واژه انگلیسی “ماجول” (module) که به معنی یک جزء نسبتاً کامل از یک کل است را پیدا نکردم. در این مقاله با عرض پوزش از واژه انگلیسی استفاده می کنم.
۱۴- ibid page 70
۱۵- Browne, Edward Granville (1962), Arabian Medicine, Cambridge University Press. Page 74
۱۶- http://en.islamstory.com/historical-development-of-islamic-medicine.html
۱۷- Wikipedia
۱۸- University of St Andrews Scotland, School of Mathematics and Statistics, John J O’Connor and Edmund F Robertson: http://www-history.mcs.st-andrews.ac.uk/Biographies/Avicenna.html
۱۹- Medicine:An exhibition of books relating to medicine and surgery from the collection formed by J. K. Lilly, LILLY
LIBRARY/INDIANA UNIVERSITY:http://www.indiana.edu/~liblilly/etexts/medicine/#MD02007
۲۰- یونسکو سایت: http://www.unesco.org/science/infocus_full_oct_05.shtml
۲۱- Eqbal Lahuri, Development of Methaphysics in Persia, 1908, Page 29:
http://www.h-net.org/~bahai/diglib/books/F-J/I/Iqbal/metaphys/iqbfn.htm
۲۲- برای تخمین زمان ظهور استعدادهای علمی، پنجاه سال از تاریخ فوت دانشمندان کشورهای اسلامی کسر شده است. این تاریخ تقریبی تعیین کننده دورانی هستند که مشوق پیدایش استعدادهای علمی بودند.
۲۳- این تعداد احادیث توسط ابویوسف شاگرد ابوحنیفه در کتابی به نام “مسند ابوحنیفه” گردآوری شده بود. ولی همانطور که از گزارش ابنخلدون بر میآید ابوحنیفه فقط ۱۷ حدیث را موثق میدانست.
۲۴- این هشت نفر عبارت بودند از: انس بن مالک و عبداﷲبن ابی اوفی در کوفه ، سهل بن سعد ساعدی در مدینه ، ابوالطفیل عامربن واثله در مکه ، جابربن عبداﷲ و عبداﷲبن جزء زبیدی و عائشه بنت اجرد و واثلهبن اسقع به نقل از لغتنامه دهخدا:
http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-4152d1a44fc3449cb329c087024a69c3-fa.html
۲۵- ویکی فقه – دانشنامه حوزوی: http://www.wikifeqh.ir/%D9%85%D8%B0%D9%87%D8%A8+%D8%AD%D9%86%D9%81%DB%8C#foot-main7
۲۶- لغتنامه دهخدا
۲۷- فصلنامه کلام اسلامی، شماره ۲۷، سبحانی، علیرضا: http://www.hawzah.net/FA/articleview.html?ArticleID=77975
۲۸- شجاعالدین شفا، توضیح المسائل، ص ۲۲
۲۹- سایت بنیادگرایان اسلامی (العقیده): http://www.aqidah.com/creed/articles/xiyvh-the-first-deniers-of-allaahs-speech-a-chain-of-evil-narrators.cfm
۳۰- تیسفون پایتخت حکومت ساسانیان در ۳۸ کیلومتری جنوب بغداد قرار داشت. نام شهر بغداد ریشه ایرانی دارد و از نام صاحب ایرانی سرزمینهای زراعی این محل گرفته شده است. نام عراق هم ریشه ایرانی دارد و به معنی سرزمین پست (کم ارتفاع) است. بصره و کوفه هم از شهرهای ایرانی نشین میباشند.
۳۱- علی ربانی گلپایگانی، تاریخچه سلفی (اهل حدیث و حنابله)
۳۲- دفتر سوم ۱۸۹۹
۳۳- دفتر سوم ۴۲۴۷ – ۴۲۵۲
۳۴- دفتر سوم ۴۲۳۳
۳۵- نقل از “مجمع البحرین” فخر الدین طریحی، در مقاله “حدوث و قدم قرآن” ، حمید محسنی عسگرانی، سایت راسخون: http://rasekhoon.net/article/show-94230.aspx
۳۶- “امام هادی (ع) و مساله کلامی حدوث و قدم قرآن” ، سایت خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا):http://www.iqna.ir/fa/news_detail.php?ProdID=93052
۳۷- خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا): http://www.iqna.ir/markazi/news_detail.php?ProdID=222719

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید