آریامن احمدی، نویسنده و روزنامهنگار
ایران وایر
«پروپاگاندا» و «استبداد» دو روی یک سکهاند؛ سکهیی که دو روی آن را در ایدئولوژیهای نازیسم، فاشیسم و کمونیسم در قرن بیستم دیدهایم؛ همان سکهای که «جُرج اُرول»، سرنوشت آن را در رمان «۱۹۸۴» برای نسلهای بعد پیشگویی کرد. اُرول با خلق حکومتی که کنترل مطلق بر ذهن و زندگی شهروندان دارد، نشان میدهد که چگونه این دو مفهوم در کنار یکدیگر میتوانند انسان را از آزادی، حقیقت و هویت خود محروم کنند.
سکهای که با مُهر نازیسم، فاشیسم و کمونیسم در نیمه اول قرن بیستم ضرب شده بود، با منسوخشدن آن، بهشکل دیگری در نیمه دوم قرن بیستم ضرب خورد؛ درست همانطور که جُرج اُروِل در ۱۹۸۴ هشدار داده بود. پروپاگاندا و استبداد مختص یک دوره خاص نیست، با پیشرفت تکنولوژی و فنآوری و گسترش رسانهها، این مفاهیم در لباسهای جدید بازتولید شدند؛ ایدئولوژی اسلامی در لیبی، افغانستان، سوریه و ایران جمهوری اسلامی، تصویر هولناک دیگری از ۱۹۸۴ را به منصه ظهور رساند.
از میان این تصاویر هولناک، جمهوری اسلامی با سکهای که در سال ۱۳۵۷ ضرب کرد، توانست از پروپاگاندا برای پیشبرد اهداف خود استفاده کند. از این زاویه میتوان اذعان کرد که همچنان در «عصر پروپاگاندا» زندگی میکنیم. فرقی نمیکند در یک کشور دموکراتیک باشید یا غیردموکراتیک. عصر، عصر پروپاگاندا است؛ بهویژه در قرنی که زیرعنوان «عصر ارتباطات» و «هوش مصنوعی»، جهان به دهکده کوچکی تبدیل شده که با هر خبر و تغییری، معادلات سیاسی-اقتصادی جهان را تحتتاثیر قرار میدهد. اما عصر ارتباطات چگونه ما را وارد «پروگاندیستی سانسورکننده» میکند تا از یک «شهروند درجهیک»، به یک «شهروند درجهدو» یا «درجهچندم» تبدیل شویم؟
این همان پرسشی است که جُرج اُروِل در سال ۱۹۴۵ با نوشتن «مزرعه حیوانات» و سپس در سال ۱۹۴۹، با نوشتن آخرین اثرش رمان ۱۹۸۴ (نوزده-هشتادوچهار) به آن پاسخ داد؛ پاسخی از منظر ادبیات، تا نشان دهد ادبیات دشمن طبیعی همه دیکتاتوریها است. دقیقا از این زاویه است که جُرج اُروِل به ما هشدار میدهد؛ او پیشگو بزرگ قرن بیستم برای همه اعصار است؛ او وقتی مزرعه حیوانات را نوشت، هشدار داد که چگونه حکومتهای تمامیتخواه میتوانند خطری بالقوه برای نظامهای دموکراتیک باشند؛ هشداری که امروز با پوست و گوشت و خونمان میتوانیم آن را لمس کنیم. از چین و روسیه گرفته، تا کشورهای خاورمیانه و برخی کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین؛ همگی خطری برای دموکراسی و حقوقبشر هستند.
جُرج اُروِل با کابوسِ «برادر بزرگ» در۱۹۸۴، مدام به ما هشدار میدهد که اهمال در «آزادی»، «استبداد» میآورد؛ همانطور که شخصیتهای رمان (وینستون و جولیا) هرگز نمیتوانند در سایه استبداد، انسان و لذتهای انسانی ازجمله «عشق» را تجربه کنند؛ چرا که ایدئولوژی تمامیتخواه حاکم، انسانیت را در آن ها میکشد؛ سرکوبی که در رمان تصویر میشود، دفاعیه پرشور حقوقبشر است.
جُرج اُروِل که خود را سوسیالدموکرات و انسانباور میدانست، از افرادی بود که پس از جنگ جهانی دوم، خواستار تدوین منشور حقوق بشر شدند. دسامبر۱۹۴۸ (ششماه پیش از انتشار رمان ۱۹۸۴) بود که منشور جهانی حقوقبشر سازمان ملل متحد تصویب شد و در آن، حق دادرسی عادلانه و حق آزادی اندیشه و حفظ حریم خصوصی افراد به رسمیت شناخته شد؛ مواردی که اُروِل نیز بهوضوح به فقدان آنها در ۱۹۸۴ اشاره کرده بود.
درحالیکه سال ۱۹۸۴ آمده و رفته است و اکنون ما در قرن ۲۱ (روزهای پایانی سال ۲۰۲۴) هستیم، دیدگاه آرمانشهری منفی اُرِول از حکومتی که از طریق پروگاندا وزارت حقیقت، عشق، رفاه، و صلح، دست به هر کاری میزند تا «انسان آزاد» را به «رمهیی مطیع» (برده) تبدیل کند، از همیشه به ما نزدیکتر شده است.
اُروِل در ۱۹۸۴، دنیایی خیالی را خلق کرده که از ابتدا تا انتها «باورپذیر» است؛ همین باورپذیری است که این دنیای خیالی را به کابوس دنیای واقعی امروز ما تبدیل کرده است؛ کابوسی که به گفته «اومبرتو اکو»، «حداقل سهچهارم آنچه اُروِل روایت میکند، آرمانشهر منفی نیست، بلکه تاریخ است»؛ تاریخی که با ایدئولوژی فاشیسم، نازیسم و کمونیسم در قرن بیستم و از سوی دیگر ایدئولوژیهای اسلامی در قرن بیستویکم، انسان را به بردگی گرفته است.
پس از موفقیت رمان مزرعه حیوانات در ایران که در سال ۱۳۴۸ منتشر شد و تا با امروز ۱۶۴ترجمه از آن صورت گرفته، رمان ۱۹۸۴ با کمی تاخیر به فارسی ترجمه شد. این رمان تاکنون به بیش از هفتاد زبان ترجمه شده است، ازجمله چینی که با همه ممنوعیتها، همچنان در آن کشور کمونیستی دیکتاتوری، فروش میرود.
نسخه ترجمه فارسی ابتدا توسط «ژیلا رستگار» در سال ۱۳۵۹، دو سال پس از انقلاب ۱۳۵۷ ترجمه شد. این رمان در سال ۱۳۶۱ بازنشر شد و در همان سال ترجمهای دیگر از آن به بازار آمد و سپس در سالهای بعد با ترجمههای دیگر، به یکی از پرفروشترین کتابهای تاریخ نشر ایران تبدیل شد.
در ۱۹۸۴ نیز خواننده ایرانی به مانند مزرعه حیوانات، اینبار با «وضوح هولناک»تری، «ایران امروز» را در آن میبیند. همین امر موجب فراگیر شدن این رمان در سراسر ایران شد، بهویژه از دهه هشتاد و سپس در دهه نود و پس از جنبشهای اعتراضی پیدرپی ۱۳۸۸، ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ (جنبش زن، زندگی، آزادی) به اوج خود رسید. همین مسیر اعتراضی، خوانش ۱۹۸۴ را هم بهشکل گستردهای بههمراه داشته است.
ضرورت خوانش ۱۹۸۴، بهمثابه سرنوشت تاریخی مردم ایران، به ضرورت ترجمههای مکرر انجامید و تا امروز بیش از ۸۰ ترجمه از این رمان انجام شده که ۵۵ ترجمه در تهران منتشر شده، ۱۰ ترجمه در قم، چهار ترجمه در مشهد، دو ترجمه در قزوین و ساری، و یک ترجمه در اصفهان، تبریز، بجنورد، دزفول، کاشان، کرمان و کرج.
نکته بارز درباره ترجمه این رمان و ترجمه مزرعه حیوانات در شهرستانها این است که سهم شهر قم (شهر مُلّاها) بیشترین ترجمه است؛ شهری که خود نماد قدرت دینی و حکومتی است. این پدیده، نشاندهنده تقابل میان قدرت فرهنگی ادبیات و قدرت سیاسی سانسور است؛ امری که در رمان نیز بهخوبی آشکار است.
«مصطفی مهرآیین»، جامعهشناس شناختهشدهای که صحبتهایی او پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱ و انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۳ با استقبال گستردهای از سوی مردم مواجه شد، تداوم حیات یک اثر ادبی و اقبال خوانندگان به آن از منظر جامعهشناسی ادبیات، ریشه در دو عامل میداند: قدرت بیرونی حامی یک اثر ادبی یا قدرت منطق درونی یک اثر ادبی.
از این منظر، او به جایگاه آثار جُرج اُرول در ایران نگاه میکند: «بنا به دیدگاه نخست، یک اثر زنده میماند، چون قدرت حاکم از آن حمایت میکند و آن اثر را نمایندهای برای ایدئولوژی خود میداند و میکوشد از طریق ترویج آن اثر، به تثبیت قدرت خود کمک کند. طبعا این نگاه درمورد دو اثر جُرج اُروِل یعنی مزرعه حیوانات و ۱۹۸۴ صدق نمیکند؛ چون بههیچعنوان نمیتوان این دو اثر را مصداق ایدئولوژی قدرت حاکم، یعنی ایدئولوژی جمهوری اسلامی دانست. بااینحال، در قالبی کاملا متناقض میتوان این تحلیل را درست نیز دانست؛ زیرا جمهوری اسلامی خود را تنها حکومت واقعی انقلابی میداند که نه به شرایط جامعه استبدادی توصیفشده در داستان مزرعه حیوانات گرفتار شده و نه ماندگاری و تداوم حیات خود را همچون جامعه توصیفشده در ۱۹۸۴، حاصل پروپاگاندا و حذف حقیقت و تکصداکردن جامعه و حذف نیروهای مخالف میداند؛ بنابراین، عجیب نیست اگر زیاد بودن تعداد ترجمههای موجود از این دو اثر را، حاصل حمایت حکومت بدانیم.»
مهرآیین در تحلیل غیرسیاسی از ماندگاری این دو اثر و گستره نفوذ آنها در جامعه ایران که به تعبیر او تداوم حیات یک اثر ادبی، حاصل حمایت قدرت بیرونی است، به تحلیل اقتصادی این ماجرا اشاره میکند و میگوید: «همانگونه که رابرت دارنتون، مورخ بزرگ آمریکایی متخصص در حوزه تاریخ فرانسه قرن هجدهم نشان میدهد، انقلاب روشنگری در حوزه فلسفه همانقدر که حاصل فعالیت فیلسوفان و متفکران بود، ریشه در اقتصاد کتاب و نشر نیز داشت. دارنتون نشان میدهد که چگونه کتاب دایرهالمعارف دیدرو، یا دیگر متفکران روشنگری تبدیل به یک کالای پرسود در میدان اقتصاد فرانسه و حتی اروپا شد و حتی قدرتهای مخالف آن چون کلیسا و دولت حاکم هم رو به چاپ و تجارت این آثار آوردند. در مورد ترجمه کتابهای اُروِل در ایران و نشر گسترده آن نیز میتوان به توان فروش و ارزش اقتصادی این دو کتاب اشاره کرد و نشان داد که اگر تنها ترجمه کاوه میرعباسی از۱۹۸۴ با قیمت بالاتر از صدهزار تومان به چاپ سیودوم رسیده، احتمالا این کتاب از ارزش اقتصادی بالایی برخوردار است. این ماجرا در مورد ترجمههای دیگر این رمان و مزرعه حیوانات نیز صدق میکند.»
مهرآیین میگوید اگر تداوم حیات این دو کتاب در فضای ادبی ایران و اقبال خوانندگان به آنها را حاصل منطق درونی آنها بدانیم، باید نشان دهیم چگونه روایت ارائه شده از جهان در این دو اثر، از یکسو هم بیان ادبی حیات اجتماعی ما را شامل میشود و هم روان انسان استبدادزده را به تصویر میکشد و هم نشان میدهند چگونه ایدئولوژی مطرح شده در این دو اثر به رسوا کردن خود میپردازند و امکان تازه مطرح در مقابل یک جامعه استبدادی را به آن نشان میدهند و امید میآفرینند. او از این منظر میافزاید: «این دو اثر بهنوعی روایت حیات اجتماعی ما در چهلواندی سال گذشته هستند. اما فراتر از آن به زبان میلان کوندرا به بیان توان انسانشناختی ما آدمیان میپردازند و نشان میدهند ما انسانها چگونه از توان نابود کردن خود و جامعه برخورداریم و تا کجا میتوانیم در خلق فجایع انسانی به پیش برویم.
ادبیات قصه توان و ناتوانی انسانشناختی ماست. ادبیات در کنار تاریخ، تنها جایی است که در آن خود انسان با همه تناقضهای درونی آن ثبت و ضبط میشود. ارزش آثار اُروِل در آن است که امکانات غیرانسانی و غیراخلاقی انسان را برای ما ثبت کرده است تا با هر بار خواندن آنها بدانیم چقدر موجودات ناتوانی هستیم و چقدر نیازمند فروتنی و عشق و حساسیت به انسانبودگی خود هستیم.
اُروِل همانگونه که آدورنو در نقد دیالکتیک هگل گفته بود، دیالکتیک هگل نمیگذارد عقل بداند که همواره عاقل نیست و به عقلانیت وفادار نیست، به ما نشان میدهد که انسان همواره انسان نیست و نمیتواند به انسانیت وفادار بماند.»
رمان ۱۹۸۴ پس از ۷۳ سال، هنوز زبان حال گویای مردم ایران است؛ مردمی که از یکسو خود را در آیینه ۱۹۸۴ میبینند و از سوی دیگر، با شخصیتهای رمان همذاتپنداری میکنند و آنها را از نزدیک دیده یا میشناسند؛ همانطور که جُرج اُروِل در ۱۹۸۴ سعی میکند ما را نسبت به آنچه در جهان پیرامونمان میگذرد دچار شک کند، تا وادارمان کند که مدام پرسش کنیم. از خود، دیگری و قدرت و آن را به نقد و چالش بکشیم.
پرسیدن، مساله اصلی در ۱۹۸۴ است؛ پرسش از خود و قدرت برای مراقبت از حقوقبشر، دموکراسی و آزادی. از این زاویه، ۱۹۸۴ تصویری جسورانه از «نوشتن» و «اندیشیدن» به خواننده میدهد؛ داستانی درباره خواندن، نوشتن و اندیشیدن در عصر پروپاگاندا و مراقبت فراگیر در حکومتهای تمامیتخواه.
«وینستون اسمیت»، هم بهعنوان خواننده و هم بهعنوان نویسنده، با پروپاگاندیستی سانسورکننده که از چهار طرف زیرنظرش دارد و به او میگوید به چه چیزی بیاندیشد، سراسر در نبرد است. از سانسور عکسها و آرشیوهای عمومی، تا صفحههای تلویزیونی که تقریبا تمام ارقام تولید را بهشدت اغراقآمیز بیان میکنند تا نشان دهند که اقتصاد کشور درحال رشد است، حتی در مواقعی که واقعیت برعکس است (مثل تلقینکردن معادله ۲+۲ که میشود ۵)؛ همین دانستن «واقعیت» از «داستان» است که وینستون اسمیت را وامیدارد تا در میانه داستان (متن) و واقعیت (جهان)، بهدنبال خود، شناخت از خود و جهان پیرامونش باشد، حتی اگر زیر شکنجه (اتاق هولناک ۱۰۱ در رمان تصویری عینی از زندانهای امنیتی در ایران است)، اعتراف کند که همچنان به برادر بزرگ عشق میورزد.
اینگونه است که ۱۹۸۴ برای مردم ایران چیزی فراتر از یک داستان تمثیلی است؛ آیینهای است که هم واقعیت خفقانآور جامعه را نشان میدهد و هم مردم را به پرسشگری و مقاومت دعوت میکند؛ در عصری که کنترل و سانسور به اوج خود رسیده است، پیامهای این اثر از همیشه به ما نزدیکتر است. برای مردمی که در طول یکصد سال گذشته، بهویژه در طول دوران حکمرانی جمهوری اسلامی تجربهای تلخ در فضایی سرشار از سانسور، سرکوب و تبلیغات حکومتی را داشتهاند، مفاهیمی مانند «برادر بزرگ»، «وزارت حقیقت»، و «کنترل فراگیر» در رمان ۱۹۸۴، بهطور مستقیم بازتابدهنده شرایط زیست آنها است.
شخصیت وینستون اسمیت، قهرمان داستان و تلاش او برای بازیابی هویت انسانی خود در برابر یک حکومت تمامیتخواه، سرنوشت بسیاری از مبارزان سیاسی است که در طول این چند دهه، شکنجه، زندانی یا کُشته شدند و یا مجبور به مهاجرت از کشور.
«مارگارت اتوود»، نویسنده «سرگذشت ندیمه» که رمان و سریال آن بازنمایی دیگری از تاریخ رفته بر این سرزمین است، و خود از ستایشگران جدی جُرج اُروِل و ۱۹۸۴ است، میگوید: «اُروِل به ما نشان داد که آزادی تنها در برابر زندانیشدن جسم محدود نمیشود. زندان ذهن از هر دیوار آجری خطرناکتر است.» اتوود معتقد است که اُروِل از مرزهای ادبیات عبور کرده و فلسفه آزادی را با روایتی ساده و تکاندهنده در ۱۹۸۴به تصویر کشیده است.
«کریستوفر هیچنز»، از دیگر ستایشگران جُرج اُروِل، تاکید میکند که ۱۹۸۴، بیانهای قدرتمند علیه سرکوب حقیقت و آزادی است. او میگوید اُروِل در این اثر، هم درباره تمامیتخواهی گذشته هشدار میدهد و هم از آیندهای سخن میگوید که حقیقت به کالایی تجاری و کنترلشده تبدیل میشود.
«ری برادبری»، نویسنده «فارنهایت ۴۵۱» در تمجید اُروِل گفته است: «او به ما نشان داد که خطر اصلی، نه از آینده، بلکه از امروز میآید؛ روزی که حقیقت زیر پا گذاشته میشود و ما بیصدا تماشا میکنیم.» امری که خود او نیز در رمانش تصویر کرده است؛ تصویر هولناک از حکومتهای تمامیتخواه.
او در فارنهایت ۴۵۱ ، دمایی که در آن حقیقت میسوزد، به فضای تاریک، سنگین و اضطرابآور دوران جنگ سرد به شکل استعارهای اشاره میکند و کتابسوزی که موضوع اصلی داستان است، علاوهبر اینکه حقیقتی تاریخی است، نمادی از سانسور شدیدی است که به کنترل پنهان اطلاعات میپردازد.
«هانا آرنت»، فیلسوف سیاسی آلمانی-آمریکایی که برای کتابهای «آیشمن در اورشلیم» و «ریشههای توتالیتاریسم» در ایران پرخواننده است، هرچند درباره ۱۹۸۴ اظهارنظر نکرده است، اما دیدگاه او درباره اهمیت مبارزه با «دروغهای سازمانیافته»، همان خط فکریای است که در آثار اُروِل بهوضوح دیده میشود. آرنت معتقد است که دروغ، پایه و اساس هر نظام توتالیتر است که در نهایت به «ابتذال شر» میانجامد؛ مفاهیمی که در «وزارت حقیقت» (در رمان ۱۹۸۴) کاملا نمایان است.
«شهریار مندنیپور»، از نویسندههای مطرح پس از انقلاب و از مخالفان سانسور در جمهوری اسلامی که در خارج از ایران زندگی میکند و رمان «سانسور یک داستان عاشقانه فارسی» از او در آمریکا منتشر شده، از شباهت دنیای۱۹۸۴ با آنچه پس از انقلاب ۱۳۵۷ (۱۹۸۷) بر مردم ایران رفته است، میگوید: «اختناق و سرکوب و دروغ در رژیم هزارونهصدوهشتادوچهاری. دروغ و دروغ و ریا…؛ و حتی جداسازی جنسیتی و حتی تحمیل عفاف ایدئولوژیک به مردم. استبداد عفاف بفرموده و ایدئولوژیک…، ممنوع بودن فردیت و هویت شخصی، اجتماعی و از لحاظ حقوقی، منعداشتن شخصیت حقیقی و حقوقی… . جُرج اُرول سی سال پیش از انقلاب ۱۳۵۷، هم در این رمان، هم در مزرعه حیوانات، به ما هشدار داده بود.»
همه اینها و بیشتر از اینها، نشان میدهد چرا جُرج اُرول، «وجدان بیدار نسلها» برای انسانهای آزادیخواه در سراسر جهان است؛ او نهتنها در مزرعه حیوانات، که در شاهکارش ۱۹۸۴، مدام ما را به چگونهاندیشیدن و چگونهنوشتن وامیدارد؛ از این رو است که ۱۹۸۴ بهدلیل پیامهای محوری خود، تاکید بر پرسیدن و اندیشیدن، خواننده ایرانی را دعوت میکند تا شک کند، پرسشگر باشد و حقیقت را جستوجو کند؛ امری که حکومت تمامیتخواه جمهوری اسلامی با سانسور و سرکوب و فیلترینگ، خواهان جلوگیری از دسترسی آزاد اطلاعات برای شهروندان ایرانی است.