روایت زنی که ایستاد، و جماعتی که تاب نیاورد، ترانه علیدوستی دیگر چرا؟

چهارشنبه, 10ام دی, 1404
اندازه قلم متن

محمود زهرایی

میدان مبارزه با جمهوری اسلامی چندی است که تبدیل به میدانی وسیعتر برای مبارزه با مخالفان فکری و گروهیمان شده است. هم خود را ایستاده در میدانی می بینیم که رودررویمان لشکر پر تعداد و آدمکش جمهوری اسلامی صف آرایی کرده است و هم دیگرانی را که در همین میدان، در کنار ما و‌ رو‌در روی جمهوری اسلامی ایستاده اند، نشانه حملات بی رحمانه خود قرار می دهیم. روزی نیست که در رسانه ها و صفحات مجازی شاهد حمله پرتعداد عده ای بر علیه فرد و یا گروه دیگری نباشیم. یک روز در مشهد نرگس محمدی مورد حمله و اهانت و اعتراض قرار می گیرد و ده ها هزار توییت بر علیه اش پخش می شود و‌روزی دیگر ترانه علیدوستی مورد حمله و حتی فحاشی قرار می گیرد.

اینها نشانه ای از نابردباری سیاسی، همگون و همسان خواهی همه‌دیگران با خودمان و حذف دیگراندیشان و هر که با ما نیست، حتی اگر بر علیه ما هم نباشد.

مستندی که با تهیه‌کنندگی پگاه آهنگرانی ساخته شده، نه تریبون قدرت است و نه پروژه سفیدشویی و نه محلی برای رهبرتراشی. روایت زنی‌ست که بدنش میدان نبرد شد و چهره اش سانسور. حمله به این روایت، حمله به «زن، زندگی، آزادی» است؛ حمله به حق روایت رنج است.

ترانه علیدوستی نه در حاشیه، که در اوج ایستاد. در زمانی که می‌توانست همچنان بدرخشد، انتخاب کرد که دیده نشود؛ انتخاب کرد «نه» بگوید، «نه» به حجاب اجباری، «نه» به تحقیر زن، «نه» به عادی‌سازی زور. بهای این «نه»، سنگین بود: حذف از حرفه‌ای که دوستش داشت، فشار امنیتی، بازداشت. این‌ها ژست نبود، کنش بود؛ کنشی که با بدن و زندگی‌اش پرداخت شد.

چقدر باید ما فراموشکار باشیم تا شجاعت را این‌گونه سنگباران کنیم.

چقدر باید از رنج دور بود تا زندان، حذف، و از دست دادن همه‌چیز را «ناکافی» بدانیم.

امروز، به‌جای آن‌که این شجاعت دست‌کم به رسمیت شناخته شود، مورد شک و تردید و توهین قرار می گیرد. ما از دور شعار می دهیم اما از نزدیک تاب دیدن انسانی را نداریم که مسیر مقاومتش دقیقاً شبیه خیال‌پردازی‌های ما نیست. گویی اگر مبارزه در قالب دلخواهمان نگنجد، باید بی‌رحمانه خرد شود.

ترانه علیدوستی نه رهبر سیاسی است و نه چشم به جایگاه رهبری دارد. او در گوشه مبل خانه اش در آرامشی که هیچ معلوم نیست کی دوباره توسط قداره بندان حکومتی طوفانی خواهد شد، نشسته و روایتگر درد و رنج خود و زنان و مردان هم زنجیرش است. روایت او جزبرعلیه رژیم و افشاگری بر علیه دستگاه ستم خامنه ای نیست. بر علیه هیچکس سخن نگفته و هیچ فرد یا گروهی را مورد انتقاد و سرزنش قرار نداده است.

پس این خشم افسارگسیخته، از چیست؟ این بی عدالتی و برچسب زنی از کجا آمده؟‌

این قاضی‌بازی‌های بی‌هزینه، این مطالبه «قهرمان بی‌نقص»، چیزی جز بازتولید همان منطق سرکوب نیست. وقتی هر کس که به اندازه «کافی» رادیکال نیست، و یا به اندازه کافی به ما و به اندیشه های ما نزدیک نیست، به خیانت متهم می‌شود، نتیجه‌اش نه آزادی، که ویرانی سرمایه‌های اخلاقی یک جنبش است.

 

زن، زندگی، آزادی اگر قرار است معنایی داشته باشد، باید جایی باشد برای زنانی که ایستاده‌اند، حتی اگر ایستادن‌شان مطابق سلیقه ما نباشد. وگرنه آزادی‌ای که در آن، شجاعتِ هزینه‌داده‌شده این‌چنین لگدمال می‌شود، آزادی نیست؛ انتقامی ا‌ست کور، با نقابی زیبا.

 

با این‌همه، آنچه حیرت‌انگیز و در عین حال تلخ است، حجم حملاتی ا‌ست که نه تنها از سوی قدرت حاکم، که از طرف بخشی از اپوزیسیون روانه می‌شود. گویی در منطق این حملات، رنج واقعی، زندان واقعی و حذف واقعی، کافی نیست؛ گویی کنش سیاسی تنها زمانی معتبر است که دقیقاً مطابق نسخه مطلوب ما باشد. اینجاست که نقد، جای خود را به تخریب می‌دهد و اخلاق، قربانی خلوص‌طلبی‌های توخالی می‌شود.

 

شاید مسئله اصلی همین باشد: ناتوانی در پذیرش تنوع مسیرهای مقاومت. همه مبارزان شبیه هم نیستند، همه صداها یک جنس ندارند، و همه «نه» گفتن‌ها از یک گلو بیرون نمی‌آید. حمله به ترانه علیدوستی و دیگر مبارزان بیش از آن‌که افشاگر ضعف آن‌ها باشد، آینه‌ای است روبه‌روی ما؛ آینه‌ای که نشان می‌دهد اگر مراقب نباشیم، می‌توانیم همان‌قدر بی‌رحم شویم که آن‌چه با آن می‌جنگیم.

 

در نهایت، «زن، زندگی، آزادی» اگر قرار است افقی اخلاقی باشد، باید پیش از هر چیز تحمل، انصاف و انسانیت را تمرین کند. وگرنه آزادی‌ای که در آن، شجاعت هزینه‌داده‌شده چنین آسان لگدمال می‌شود، چیزی جز تکرار همان چرخه خشونت در لباسی دیگر نخواهد بود.

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.