از احمد کسروی تا شارلی ابدو

یکشنبه, 28ام دی, 1393
اندازه قلم متن

ghalam-dar moghabele aslahe55۶۹ سال پیش در کشورمان ایران و در شرایطی که فضای باز سیاسی بر میهن سایه گسترد رویدادی رخ داد که عمق مظلومیت روشنفکری و قلم و آزادی بیان را بنمایش گذاشت وسرآغاز دوره تیره و تاری شد که سرانجامش برآمدن حکومت اسلامی به رهبری روح الله خمینی بود .

در بیستم اسفند ۱۳۲۴ تندروهای مسلمان یعنی گروه تروریستی فدائیان اسلام به تحریک برخی روحانیون و استعمار خارجی وارد کاخ عدلیه شدند و در برابر قاضی و نیروهای شهربانی وقت احمد کسروی نویسنده توانا ، منتقد و روشنفکر معاصر را به گلوله بسته و سپس با کمال خونسردی و حوصله با وارد آوردن ۲۷ ضربه چاقو وی را تکه تکه کرده و با “شعارهای الله اکبر” عدلیه را ترک کردند . شگفت آنکه متهمان نه تنها محاکمه نشدند که از سوی دولت و روحانیون وقت اجازه یافتند تا قهرمانانه به زندگی خود ادامه دهند. دردناک تر از آن سکوت مرگ آور نویسندگان و روزنامه نگاران وقت بود که تسلیم وحشت آفرینان شدند . وحشت آفرینان دوباره در کودتای ۲۸ مرداد همسو با کودتاچیان آسیبی شگرف بر بدنه جنبش روشنگری ایران برهبری مصدق زدند. جداشدگان و بازماندگان فدائیان اسلام پس از سال ۱۳۳۴ در پی چهره ای بودند که همان ویژگی های نواب صفوی را داشته باشد . همزمان با اعتراضات آیت الله خمینی علیه حذف سوگند به قرآن و سپس مخالفت با حق رای زنان، افراطیون به جریان خمینی پیوستند و از سال ۱۳۴۳ که موتلفه اسلامی با پشتیبانی وی پدید آمد با وی همداستان شده و زمانی که مبارزه با شاه به اوج خود رسید تندروها سکان رهبری را بدست گرفته وانقلاب ایران را تنها بواسطه کم تجربه گی سیاسیون و کم کاری روشنفکران و ارزیابی نادرست از شخصیت آیت الله خمینی و خامی توده ها ، مصادره کردند. بسیاری از اعضای موتلفه اسلامی وارد حزب جمهوری اسلامی شدند و شاخه های تندرو اسلامی مانند گروه منصورون ، توحیدی صف ، موحدین و فلاح وارد سپاه پاسداران و نهاد های امنیتی شدند و شکست سنگین جریان روشن اندیشی ایران بار دیگر رقم خورد . شکستی که تاکنون هزینه سنگینی را بر جامعه روشن اندیش ایران وارد آورده است.

بسی افسوس که هرگز جامعه روشنفکری ایران ( جدای از زنده یاد جلال آل احمد آنهم تا اندازه ای) رویداد ترور یک روشنفکر و منتقد اجتماعی را در کاخ دادگستری جدی نگرفت و هشدارهای وی را پی نگرفت و کار وی را دنبال نکرد. چاره ای برای آن نیافت و در روند رویدادهای سرنوشت ساز نیز شناخت درست و ژرفی از چهره های روحانی نداشت. بگونه ای که ناباورانه جریان تندرو و تروریستی فدائیان اسلام برهبری روح الله موسوی خمینی که یکی از تند رو ترین روحانیون حوزه علمیه قم بود بار دیگر سربرآورد و سکان جنبش مردم ایران را در برابر شاه بدست گرفت.

پرسش آن است که چرا باید فاجعه کشته شدن احمد کسروی برای طبقه متوسط و جریان روشنفکری ایران مهم باشد و باید به آن بها داد و این رویداد شوم را فراموش نکرد ؟

فدائیان اسلام تخم جریان قشری گری را در ایران کاشتند و این حرکت را با ترور نویسنده و پژوهشگری ژرف اندیش و منتقد نظام فکری، اجتماعی و فرهنگی حاکم برایران آغاز کردند و شگفت آنکه در نخستین گام ، اندیشه و آزادی سخن و قلم را هدف قرار دادند تا با ترساندن، راه را برای جریان فکری همسو با خود هموار سازند . پیام زیبای کسروی در همه نوشته هایش “بخوانید و داوری کنید” بود. شعار وی “بخوانید و باور کنید” نبود. از این روست که در هر ترور مقدسی باید نام وی را بنام نخستین قربانی خشونت دینی در برابر آزادی سخن در ایران زنده نگاه داشت. هم او بود که برآمدن اسلام سیاسی و هدف برخی از روحانیون شیعه را در کسب قدرت سیاسی در کتاب شیعه گری با تیزبینی خود پیش بینی کرد و هشدار داد. او در کتاب شیعه گری اهداف ملایان را برملا کرد و گفت که آنها مخالف مشروطه اند. وی می گوید :
” شیعیگری با آن پیچ هایی که خورده و آن رنگ هایی که گرفته به این نتیجه رسیده است که سررشته داری یا فرمانروایی در این زمان از آن امام ناپیداست. ملایان آن را گرفته و می گویند ” ما جانشین آن امامیم و فرمانروایی امروز از آن ماست ” . ( شیعه گری برگ ۳۹)

نواب صفوی و احمد کسروی

نواب صفوی و احمد کسروی

کسروی نخستین بار پرده از نقشه آخوندها بر سررشته داری سیاسی برداشت و بیم برآمدنش را پیشاپیش آشکار ساخت. نکته شگفت آور در تاریخ ایران که به آن اشاره نشده است آنکه روح الله خمینی که در سال ۱۳۵۷ رهبری انقلاب ایران را بدست گرفت خود از کسانی بود که جوانان مذهبی را به ترور احمد کسروی آشکارا تشویق کرد و برانگیخت. در کتاب کشف الاسرار خود که در پاسخ به کتاب های احمد کسروی و حکمی زاده و سنگلجی در نیمه دوم سال ۱۳۲۳ منتشر شد می گوید:

“هم کیشان دیندار ما ، برادران پاک ما ، دوستان پارسی زبان ما ، جوانان غیرتمند ما ، هموطنان آبرومند ما ، این دوران ننگین ، این مظاهر جنایت ، این شالودهای نفاق ، این جرثومه های فساد، این دعوتهای به زرتشتی گری ، این برگرداندن به مجوسیت ، این ناسزاهای به مقدسات مذهبی را بخوانید و درصدد چاره جویی برآیید و با یک جوشش ملی ، با یک جنبش دینی ، با یک غیرت ناموسی ، با یک عصبیت وطنی، با یک اراده قوی ، با یک مشت آهنین ، باید این تخم ناپاکان بی آبرو را از زمین براندازید.” ( کشف الاسرار ، برگ ۷۴)

در جای دیگری در همان کتاب روح الله خمینی می نویسد:
” … اکنون خوانندگان اجازه می دهند که باین سفله بیخرد بگوییم تو از حقوق انسانیت محروم و از صف شرافتمندان بیرونی.” (کشف الاسرار برگ ۷۶)

روح الله موسوی که هنوز در سال ۱۳۲۳ شناخته نشده بود در ادامه نوشته خود دیدگاهش را علیه آزادی اندیشه و قلم چنین بیان می کند و راه چاره کسروی ها را مرگ می داند :
“هان ای ملت غیور قرآن ، دست این تبه کاران را کوتاه کنید و قلم این جنایتکاران را بشکنید تا تاج کرامت و شرف شما که قرآن است برقرار ماند …” ( کشف الاسرار برگ ۸۰).

کتاب کشف الاسرار مرامنامه فکری آیت الله خمینی بود که عمق نگاه افراطی وی را درباره آزادی اندیشه نشان می داد. او در این کتاب چنین نتیجه می گیرد :

” … ریشه کن کردن جرثومه های فساد را که موجب تشتت وحدت اسلامی و اخوت قرآنی و همکاری ملی و وطنی است برخود فرض می شماریم و با پنچه انتقام مردانه گلوی این بی خردان را فشار می دهیم تا اجازه اینگونه یاوه سرایی ها نکنند و دست ناپاک خود را به گفته های خدا و پیغمبران و اولیا او دراز نکنند.”( کشف الاسرار برگ ۵۶)

خواننده درحیرت می ماند که نویسنده کتاب کشف الاسرار چگونه با چنین ادبیاتی خشن سالها بعد به رهبرانقلابی مردم ایران مبدل شد، بدون آنکه مردم بدانند که آبشخور فکری وی کجا بوده و یا شناختی درخور از وی داشته باشند و بدانند با آمدنش چه فاجعه ای رخ خواهد داد. پاسخ آن کاملا روشن است وجود فضای نقد وآزادی بیان و روشنگری تنها راه رستگاری جامعه مدرن و برون رفت از جهان سیاهی است که بنیادگران جاده صاف کن آن هستند . اگر جامعه ایران از چنین برکتی برخوردار بود امکان روی کار آمدن فرصت طلبان و افراطیون فراهم نمی شد و روشنفکران نیز به رسالت خود بهتر عمل می کردند.

اما چرا شارلی ابدو را نباید فراموش کرد و به آن اهمیت خاصی فراتراز فجایع بی شمار دیگر تروریست ها داد؟

ماجرای شارلی ابدو درد مشترک و تکرار واقعه ننگین ترور کسروی است با این تفاوت که جهان امروز بیدار است و روشنفکران جامعه جهانی راه خود را یافته و راه ارعاب دیگر دست کم برای بخشی از جهان سرانجامی نخواهد داشت. اگر چه بنیادگرایان برای پیشبرد باورهای خود از راه وحشت آفرینی مرزی نمی شناسند و همچنان ارزش های حیاتی بشر در تهدید است. بنیاد دستآوردهای شگرف کنونی، فرآورده جنبش روشنگری چند صد سال اخیر بشر است که پایه اش آزادی اندیشه، قلم و بیان است و شارلی ابدو نمونه بارز آن است . آنان همچون فدائیان اسلام که باورهای خود را لرزان می دیدند اکنون جامعه باز را دشمن خود می شمارند. از همین روست همبستگی جهانی در پشتیبانی از هفته نامه شارلی ابدو نه تایید هر آنچه که در آن چاپ می شود که اعلام دفاع از سنگر آزادی در برابر آنانی است که شالوده آزاد اندیشی را هدف قرار داده اند تا بار دیگر آدمی را به دوره سیاه تاریخ باز گردانند.

از آن روست که این رویداد دردناک نیز برای روشنفکران ایرانیان که در ۷۰ سال گذشته آسیب های بسیاری از تندروی اسلامی دیده اند ، پندهایی دارد و باید موجب آگاهی بیشتر و کوشش سازمان یافته تر و همدلی و هم زبانی آنان شود تا با آگاهی بخشی و روشنگری به مردم و تقویت پایگاه اجتماعی خود ، ناکامی های گذشته را جبران کنند و مانع از آن شوند که جریان سازمان یافته ترور حکومتی ، جامعه ایران را مرعوب ایدئولوژی خشونت کند.

مجید کریمی

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.