جعل تاریخ

یکشنبه, 10ام اسفند, 1393
اندازه قلم متن

Emadedin Baghi8

متن ویراسته شده سخنرانی عمادالدین باقی در مراسم سالگرد انقلاب در انجمن اسلامی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در تاریخ یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۳ بدون متن پرسش و پاسخ ها

http://eslamianjoman.com/baghi/

جعل تاریخ

دهه فجر که فرا می رسد برای نسل ما که جنبه نوستالژیک دارد طبعا باید انگیزه و احساس تعهد بیشتری برای بحث کردن وجود داشته باشد اما واقعیت این است که من چندسال است به ندرت در این نوع مجالس و سخنرانی ها شرکت می کنم. از یکسو امروز آزادی بیان و نقد بسیاری از موضوعات وجود ندارد و از سوی دیگر چندان مسائل فوری و معطوف به آینده و پرخطر برای ملک و ملت پیش روست که بحث از گذشته و نبش قبر کردن تاریخ انگیزه ای نمی آفریند. افزون بر آن من چندین سال است از مطالعات و پژوهش های تاریخی فاصله گرفته ام و امروز در بستر حقوق بشر جاخوش کرده و گویی گمشده ام را یافته ام و رغبتی به بازگشت به سایر حوزه ها ندارم مگر تا جایی که ربطی به این معبد تازه بیابد به همین دلیل چندان با اخلاق علمی موافق نیست که انسان با وجود دور شدن از حوزه ای و نشستن گرد نسیان بر دانسته هایش از یکسو و به روز نبودن در آثار منتشره در این زمینه به این بحث ورود کند اما چون دعوت دوستان بود و از طرفی مطلبی را چند سال پیش تحت عنوان «جعل تاریخ» نوشته بودم که مدت هاست در گلویم مانده فرصت غنیمت شمرده و مطرح می کنم.

بحث درباره تاریخ همواره مهم است اما در برخی جوامع که تاریخ به ابزاری برای توجیه اعمال غیرحقوقی تبدیل می شود مهم تر است. آلفرد شوتس در بحث قلمروهای جهان اجتماعی چهار جهان را معرفی می کند . ۱- قلمرو واقعیت اجتماعی که تجربه مستقیمی از آن داریم. ۲- قلمرو واقعیت اجتماعی بدون تجربه مستقیم که دانشمندان اجتماعی بانمونه های آدمها سروکاردارند و نه باکنشگران واقعی.۳- قلمرواخلاف(آیندگان). این قلمروجهانی یکسره آزاد وکاملاً نامتعین است که قوانین علمی بر آن هیچ‌گونه تسلطی ندارند. ۴- قلمرو اسلاف(گذشتگان). این قلمرو برخلاف آینده تااندازه ای به تحلیل علمی تن درمی دهد اما کنش کسانی که درگذشته زندگی می کردند،کاملاً تعین پذیرفته است، دراین قلمرو هیچ عنصری از آزادی وجودندارد، زیرا علت‌های کنشگران گذشتگان و خود این کنش‌هاو پیامدهایشان،عملاً اتفاق افتاده اند(ریتزر، ). بنابراین درباره مطالعه تجربی قلمرو تاریخ vorwelt امکان جابجایی متغیرها و آزمون و دستکاری رخدادها که لازمه مطالعه تجربی است وجود ندارد و اما در مقام تحلیل تاریخی برخی ناممکن های جامعه شناختی ممکن شده و خود تاریخ یعنی قلمرو خارج از تجربه، از حیطه دستکاری دور شده اما روایت آن اسیر انواع دستکاری است. دستکاری هایی از نوع تقطیع یا تحریف(که به قول مطهری یا تحریف لفظی است یا معنوی).

حذف و اضافه در تاریخ یک جریان مستمر است. در مقدمه جلد سوم کتاب «دیدگاه های آیت الله منتظری» آمده است: تمامیت خواهی محدود به سلطه بر زندگان نیست بلکه آنان دست از سر مردگان هم برنمی دارند و حتی دست از سر تاریخ نیز; به گونه ای که تاریخ سازی می‎کنند، به آسانی می‎کوشند کسانی را از تاریخ اخراج و کسانی را وارد کنند. اما تاریخ حتی با انگشتان بریده قربانیان دیکتاتوری به حقیقت وفادار خواهد ماند. در دوره حکومت استالین، زندانیان تبعید شده به سیبری در صدها کیلومتر دورتر از کاشانه شان و در جایی که امکان فرار و دسترسی به دیگر آدمیان وجود نداشت دوره محکومیت خود را سپری می‎کردند و در همانجا جان می‎دادند و کسی از مکان آنها خبر نداشت. آنان نه تنها افکار و عقایدشان که تمام وجودشان سانسور شده بود و در دیار خاموشی می‎مردند و در گور فراموشی می‎ماندند. یکی از زندانیان انگشت خود را برید و به تنه درختی بست که در رودخانه روان بود تا شاید صدها کیلومتر دورتر به دست کسانی بیفتد و از وجود انسان هایی فراموش شده و سانسور شده در جهنم استالین آگاه شوند». راه مقابله با این دستکاری های تاریخی، نشان دادن پیوسته انگشت های بریده یا یادآوری وقایع و حقایق بریده شده و حذف شده است و همچنین برخورد بنیادی با آن از طریق هدف گرفتن روش های تاریخ سازی و تاریخ نگاری.

ملت ها همواره با دو نوع تاریخ نگاری مواجه بوده اند.تاریخ نگاری ایدئولوژیک و تاریخ نگاری مزدورانه. این دو شیوه گرچه گاه با هم منطبق و یکی می شوند اما تفاوت هایی دارند.تاریخ نگاری مزدورانه یک عمل بوروکراتیک است یعنی به عنوان کارمند تاریخ نویس یا یک موسسه تاریخ نویسی قرار است تحقیق کنند و از پیش معلوم است چه چیزی را باید اثبات یا انکار کنند. در ازای پولی که می گیرند وظیفه دارند و مدیون هستند و تعهد برایشان ایجاد می شود. ممکن است چنین شخصی فاقد ایدئولوژی معین باشد یا تعصبی به ایدئولوژی رسمی نداشته باشد و در مقام کارمند، ایفای نقش کند. حکومت های توتالیتر در مقطعی هجوم به تاریخ آورده و با پول و امکانات دولتی، تاریخ می نویسند. در حالی که این پول متعلق به همه ملت است. اگر شهروندان بتوانند بگویند بروید با پول جیب خودتان تحقیق کنید و تاریخ بنویسید چرا با پول جیب ما و ملت تاریخ ما را تحریف می کنید هم سودی ندارد.

نوع ایدئولوژیک تاریخ نگاری را در کتاب «جدل های تاریخی» به تفصیل بحث کرده ام و اینجا فقط به اجمال اشارتی بدان می اندازم. این نوع تاریخ پژوهی متکی به آرمان گرایی است و می خواهد عقیده ای را پذیرفتنی تر کند.

نوع دیگری از تاریخ نگاری که شبه ایدئولوژیک است نیز وجود دارد که سنت ها و آدابی که بدان خو گرفته ایم را به عنوان تاریخ و آیین به خورد مردم می دهیم.

جالب اینکه دو نوع تاریخ نگاری یاد شده، تاریخ پایداری هم نیست و چندسال یک بار عوض می شود. مثلا الان برخی افراد دارند تاریخ دوره انقلاب را دوباره می نویسند. در این تاریخ جدید، هاشمی جنگ تحمیلی را تمام کرده و مانع ادامه آن تا پیروزی شده است. هاشمی دشمن اصلی انقلاب است و همه فتنه ها زیر سر اوست و حوادث سال ۸۸ هم طراحی اوست. حتی برای جا انداختن این جعلیات، به حرف های مهمی مجال گفتن می دهند مانند مجله رمز عبور ارگان جبهه پایداری که در کنار مؤسسات تاریخ نویسی شان فعالیت می کند و در شماره اخیرش گفتگوی مهمی از مجتهد گرانمایه حاج احمدآقا منتظری و گفتگویی با آقای سیدمحمدخامنه ای منتشر کرد که اگر کس دیگری سخنان او را گفته بود به اتهام اهانت به امام حتما توقیف می شد اما چون چاقو دسته خودش را نمی برد عوامل جبهه پایداری در اینجا جنجال آفرینی نمی کنند و حتی کیهان فقط اظهارات محمد خامنه ای را نقد می کند چون در بخشی که علیه هاشمی است با آن هم عقیده است. در حالی که اگر کمتر از این در یک روزنامه اصلاح طلب آمده بود غوغایی را می انداختند و به کمتر از توقیف وزندان راضی نمی شدند. آقای محمدخامنه ای گفته اند امام کانالیزه شده بود. او برخی از تصمیم‌ها و نظرات آیت الله خمینی را تحت تأثیر گزارش‌های غلط و القائات اطرافیان ایشان معرفی می‌کند و از آیت‌الله بهشتی با عنوان «تمامیت‌خواه»! و دارای «ظاهر لیبرالیستی» یاد می‌کند، برکناری آیت الله منتظری از قائم‌مقام رهبری و همچنین اعدام مهدی هاشمی را توطئه یک جریان مرموز معرفی می‌کند و به صورت تلویحی و غیرمستقیم انقلاب را از اساس طرح آمریکایی‌ها دانسته است. من درباره هر کدام از این فرازها نظرات خود را دارم و اینجا نمی خواهم از درستی و نادرستی آن نظرات بحث کنم، درباره سناریوی جدید بحث می کنم که دارد تاریخ تازه ای می نویسد.

ما تاکنون بسیار درباره سانسور و تحریف تاریخ شنیده و خوانده ایم. بسیار خوانده ایم که چگونه نظام های ایدئولوژیک، مانند تخت پروکوست یونانی عمل کرده و تاریخ را به قامت آن برش می دهند و می دوزند . دانسته ایم که تاریخ نگاری ایدئولوژیک در حذف و بریدن، استاد است. کسانی که در پیدایش یک واقعه تاریخی نقش داشته اند از کتاب های درسی و تاریخ رسمی و رادیو و تلویزیون و روزنامۀ دولتی چنان پاک می شوند که گویی وجود خارجی نداشته و اساسا از مادر زاده نشده اند و کسانی که ذکری از محذوفین به میان آورند جاعل تاریخ شمرده شده و مجرم هم شناخته می شوند و متهم به تحریف گری تاریخ می گردند.

در یک دوره نیز مصدق از جایگاه یک رهبر ضد استعماری به یک خائن به نهضت تبدیل شد و در دهه دوم و سوم جمهوری اسلامی نیز هنگام پخش تصاویر دوره انقلاب با مهارت تمام چهره محذوفین و مغضوبین بعدی انقلاب چنان حذف می شد که گویی اساسا نه در تصویر که در زمین هم وجود نداشته اند. این رفتار گاه به حدی از شوری رسیده است که اعتراض رسمی را برانگیخته است چنانکه درخصوص “مستندهای دفاع مقدس” در تاریخ های ۱۸ و ۱۹ آبان ۱۳۸۷ در سایت های خبری داخلی و مطبوعات، اعتراض شدید هاشمی رفسنجانی و انتقاد تند ارتش و نامه انتقادی دفتر رهبری به مدیریت رادیو و تلویزیون را مشاهده کردیم. اما در سال های اخیر با پدیده تازه تری نیز مواجه شده ایم. اگر تاکنون خوانده بودیم ” تاریخ معلم پیر انسانهاست ” اکنون دریافته ایم این معلم پیر، شاگرد بعضی ها است به عبارت دیگر چند تنی که مقدرات ملتی را در دست باکفایت خویش گرفته اند معلم تاریخند زیرا گامی از بریدن فراتر نهاده و به تصحیح اشتباهات تاریخ می پردازند و بر مسند ویرایش تاریخ نشسته اند. در حقیقت امروز از بریدن تاریخ به خلق کردن و به بیان دقیق تر به جعل تاریخ رسیده ایم. این قضیه، غیر از سانسور است. سانسور این است که برای مثال روزنامه بنیان بخاطر اینکه نوشت آیت الله بروجردی با کودتا مخالف نبود توقیف شد. یعنی آنچه عین تاریخ بوده است گفتنش ممنوع است اما عکس ان که جعل است جایز است مانند مستند روایت انقلاب از دید مستندسازان. گاهی مصلحت سانسور را ایجاب می کند. برای مثال در جو اول انقلاب به دلیل اینکه امام خمینی رهبر کاریزماتیک انقلاب بود و چنان اغراق می شد که گویی همه رهبران انقلاب از درون جنین مادر ضد شاه بوده اند لذا هنگامی که در کتاب «کاوشی درباره روحانیت» که در سال ۱۳۶۵ توقیف و خمیر شد در بحث سیرتکاملی مبارزات آیت الله خمینی متن نامه ایشان به شاه در سال ۱۳۴۰را آوردم که با خطاب «اعلیحضرت همایونی» آغاز و با جمله «الداعی روح الله موسوی الخمینی»(دعاگو روح الله…) تمام شده بود، این مطلب به عنوان یکی از دلایل توقیف کتاب مطرح شد چون تا آن زمان در جایی منتشر نشده بود و من از کتابی که در سال ۱۳۴۳ چاپ شده بود برداشته بودم. البته بعدا این نامه در کتاب صحیفه نور اضافه شد. همین مصلحت ها و گاه منفعت ها موجب می شود با وجود اینکه ۲۵سال از جنگ تحمیلی گذشته و با وجود اینکه اقای خمینی گفت بعدا آن را نقد کنیم (۱) اما با زدن عنوان دفاع مقدس دیگر نمی شود مقدسات را نقد کرد. حتی ۳۵ سال از تاریخ انقلاب گذشته اما هنوز نمی توان انقلاب را نقد کرد. اینها نمونه های سانسور است اما جعل تاریخ، نوعی بازسازی و رفع نقص از تاریخ است.

آنها که ویرایشگر تاریخ شده اند امروز حکم می کنند که آنچه در تاریخ واقع شده همان است که اینان می گویند نه آنچه که واقع شده است. یکی از این ویرایشگران خودخوانده اخیرا در سخنانی در قم مدعی شده است: سخنانی همانند این که امام موافق حذف شعار مرگ بر آمریکا بود و امام حسین در کربلا مذاکره کرد باطل است. برای جعل تاریخ یا ویرایش تاریخ، هنر و تکنولوژی نیز به خدمت گرفته می شوند و شایعات دوره انقلاب را مستندسازی می کنند و به عنوان اسناد تاریخی به خوردمان می دهند. شاید بهتر باشد از سطح انتزاعی و تئوریک به سطح عینیت آمده و مستنداتی برای مدعیات خود بیان کنیم.

از میان دهها نمونه مثال زدنی به یکی از تازه ترین آنها می پردازم . شبکه چهار تلویزیون در دهه فجر سال ۱۳۸۶ مجموعه ای را نشان داد با عنوان: جستجو (روایت انقلاب از دید مستندسازان) و محصول سال ۱۳۵۹. هرقسمت به مدت ۳۸ دقیقه پخش شد. این فیلم چنانکه در ابتدا آمده است با ارائه مستندات درباره گمشدگان شهریور ۱۳۵۷ تا بهمن ۱۳۵۷پرداخته است و نشان می دهد که تعداد فراوانی از مردم در تظاهرات و یا در زندان ها کشته شده و پیکر آنها محرمانه در نقاطی مدفون شده اند. به عبارت دیگر هزاران نفر مفقودالاثر انقلاب که خانواده هایشان چشم به راه بودند وجود دارند. برای اثبات این ادعا فیلم پی در پی تصاویر آگهی های گمشدگان را در روزنامه نشان می دهد که تکرر و تعداد آنها القا کننده این است که صدها نفر بلکه هزاران نفر مفقودالاثر حوادث انقلاب بوده اند. مرد دیگری در صحنه و مکانی حاضر شده و توضیح می دهد که از زبان کسی شنیده است که در این مکان که محل تخلیه زباله های تهران بوده و مساحت بزرگی دارد کامیون هایی حامل اجساد را مشاهده کرده که تخلیه کرده اند و با لودر آنها را زیر کوهی از زباله دفن کرده اند. تاریخ حادثه و اینکه پس از کدام واقعه این حادثه رخ داده است معلوم نیست و فقط خاطره ای کلی و مبهم روایت می شود. در صحنه دیگری کارگردان، زنی را آورده که با چادر مشکی در حال عبور کنجکاوانه از کنار تل عظیم زباله ها و در جستجوی گمشده است. صحنه، کفش های کهنه ای را نشان می دهد که بطور طبیعی در هر زباله دانی با این وسعت وجود دارند و گویی اینها کفش های همان کسانی است که زیر این خاک ها و زباله ها مدفونند. اما در اینجا چند نکته مهم به سادگی به ذهن هربیننده فهیمی خطور می کند که کارگردان و کارگزاران تلویزیون آنها را ندیده و از خود نپرسیده اند.

۱-بریده روزنامه هایی که بدون فوکوس کردن روی آنها، نمایش داده می شوند معلوم نیست متعلق به چه زمانی است.آیا همه آنها متعلق به نیمه دوم ۱۳۵۷ است؟

۲-این فیلم از گمشدگان شهریور تا بهمن ۵۷ گفته است اما در مروری بر صفحات روزنامه کیهان آگهی مفقودی های دی تا اسفند۱۳۵۷ که شدیدترین بهم ریختگی و پرحادثه ترین ایام بوده است حدود یکصد و هفتاد مورد است در حالی که تعداد گمشدگانی که از زبان راویان این مستند روایت می شود چند هزار برابر آن است. اما از این ۱۷۰ مورد نیز۱- تعدادی تکراری است. ۲- برخی از آنها طبق مندرجات آگهی، چند ماه یا چندسال بود گم شده بودند. ۳- تعدادی از آنها کودکان گمشده بودند. ۴- طبق مندرجات آگهی برخی عقب مانده ذهنی بودند. ۵- این گمشده ها از شهرهای مختلف بوده اند در حالی که مستند فوق می خواهد نشان دهد اینان کشته شده های تهران بوده اند. ۶- طبق مندرجات آگهی ها تعدادی از آنها سرباز یا نظامی بوده اند که چون در آن زمان هزاران سرباز فراری داشتیم اینها هم به احتمال زیاد جزو آن سربازان و نظامیان فراری بوده اند. ۷- یکی دو مورد هم جزو اتباع ایرانی نبوده اند. ۸- بعید نیست عده ای از آنها در تصادفات کشته شده باشند.

۳-در تمام سالهای پیش و پس از انقلاب نیز آگهی ها وتصاویر فراوانی در روزنامه ها مبنی بر مفقودی افراد مشاهده می شوند. آیا می توان گفت این گمشدگان که تعدادشان کمتر از نیمه دوم ۵۷ نبوده نیز قربانیان سیاست بوده اند؟ اگر نه به چه دلیل می توان ادعا کرد فقط گمشدگان همین دوره چندماهه قربانیان محرمانه حوادث انقلاب بوده اند؟

۴-چگونه از میان دهها نفر که در جریان کشتن و حمل و دفن مخفیانه جنازه ها حضور داشته اند حتی یک نفر پیدا نشد که آن را افشا کند؟

۵-پس از انقلاب بنیاد شهید در دورافتاده ترین نقاط کشور نیز به شناسایی شهدا می پرداخت و خانواده های زیادی برای تشکیل پرونده به بنیاد شهید مراجعه کردند که در مورد معدودی از آنها مسجل نبود که آیا در جریان درگیری ها و تظاهرات به شهادت رسیده اند یا در یک سانحه. چگونه ممکن است که اینهمه گمشدگان سیاسی شناسایی نشده اند؟

۶-آیا ممکن نیست برخی از جنازه های گمنام در گورستان ها در واقع در سوانح و حوادث دیگری مانند تصادفات و آتش سوزی ها و غیره جان داده اند و چون در بحبوحه انقلاب بود و همزمان با آنها پیکر شهدایی به گورستان انتقال داده می شد حکم واحدی بر آنها بار شده باشد و تصویر گمشدگان نیز مربوط به افرادی است که ربوده شده یا از خانه گریخته و یا در سوانح دیگری از میان رفته اند یعنی پدیده ای که تاکنون نیز همواره وجود داشته است؟

۷-در یکی از صحنه ها، مردی مکانی را نشان می دهد و می گوید در اینجا ۵۰۰یا ۶۰۰ جنازه را مخفیانه دفن کرده اند. این روایت در سال ۱۳۵۹ یعنی حدودا دو سال پس از انقلاب است. درست در زمانی که هنوز تب ضد رژیم خیلی بالا بود و حکومت انقلابی جدید در پی جمع آوری اسناد جنایات رژیم گذشته بود. اگر چنین گورستان های دسته جمعی مشخص و معلومی وجود داشت زلزله ای برپا می کرد و فشار مردم و خانواده های قربانیان و پی گیری افکار عمومی و انقلابیون اجازه مخفی ماندن آن را نمی داد و نبش قبر می شد و خانواده های چشم به راه به جسد آنها دست می یافتند و اخبار و گزارش های تصویری در روزنامه ها و تلویزیون های جهان منعکس می شد. چگونه در سال ۱۳۸۷ یعنی ۳۰سال بعد این فیلم نمایش داده می شود در حالی که در بنیاد شهید انقلاب اسلامی که نهاد رسمی متولی این امر بوده است نیز سابقه ای از این شهدا وجود ندارد .

در بحبوحه انقلاب شاهد بوده ام که در بهشت زهرا برخی جنازه ها که می آمد بدون اینکه کسی بداند از کجا آمده است می گفتند در تظاهرات شهید شده یا در زیر شکنجه ساواک مرده است و کبودی هایی که معمولا روی جنازه ها در موقع غسل دیده می شوند دلیل بر شکنجه گرفته می شد. مردم هم در هنگامه تردید، تمایل داشتند آنها را شهید بنامند خصوصا که به گرم کردن تنور انقلاب و اعتراض کمک می کرد. نمونه ای از آن ماجرای جسد سوخته شده ای بود که ما خودمان از کاباره شکوفه نو برداشتیم و حکایت آن را در کتاب فرادستان و فرودستان آورده ام .

۸- در روزهای انقلاب در دریایی از شایعات غوطه ور بودیم به گونه ای که موضوع شایعات، یکی از فصل های مهم تاریخ نگاری انقلاب در مقالات وکتاب های موافق و مخالف انقلاب را تشکیل می دهد. البته نگارنده پیشتر در کتاب بررسی انقلاب ایران نفس این شایعات را معنی دار و جزیی از وقایع انقلاب خوانده و آورده است. در کتابی که سازمان صدا و سیما منتشر کرده آمده است: ما از سال ۳۲ با یک سازمان منظم در بیشتر تظاهرات شرکت می‏کردیم و در یک برنامه منظم افراد را در نقاط مختلف تعلیم می‏دادیم که چگونه دست به خرابکاری و حمله به ساختمان‏های دولتی و سینماها و باجه‏های تلفن که در معرض دست به خرابکاری و[تظاهرات سال ۵۷]دید مردم بودند از جمله در همین روزها آتش‏سوزی می‏زدیم و کناری می‏نشستیم و این شعارها را هم می‏دادیم تا همه تقصیرها را به گردن دولت بیندازیم: ما بت‏شکنیم، شیشه‏ شکن نیستیم» در سال‏های اولیه انتشار مجله پیام انقلاب ارگان سپاه پاسداران نیز محسن رضایی فرمانده کل سپاه در آن زمان طی مصاحبه‏ای درباره«تاکتیک‏های انقلاب» استفاده از حربه پخش شایعه علیه رژیم را به عنوان یکی از این تاکتیک‏ها نام برد(کتاب تولد یک انقلاب، ص ۱۳۶). اینها در گذشته به این دلیل به سادگی مطرح می شد که یک عمل انقلابی تلقی می شد اما امروز باید با دیدگاه انتقادی به آنها پرداخت.

۹- مهم تر از موضوع گمشدگان انقلاب، تعداد شهدای انقلاب است که شایعه ارقام هزاران نفری آن آنقدر قوت داشت که کسی در آن تردید نمی کرد و رهبران انقلاب بارها به عنوان خبری مسلم و مستند به آن استناد کرده اند ولی بعدها معلوم شد رقم واقعی نه ۶۵ هزار شهید در سال ۱۳۵۷ بلکه حدود ۳۱۶۴ شهید در فاصله ۱۵خرداد۱۳۴۲ تا ۲۲بهمن۵۷ بوده است( برای آگاهی دقیق تر نگاه کنید به بررسی انقلاب ایران چاپ دوم صفحات ۴۲۸ – ۴۳۳).

جعل تاریخ معمولا از سوی مدافعان وضع موجود صورت می گیرد. فاجعه هنگامی عظیم تر می شود که مخالفان هم در حالی که در قدرت نیستند به اتکای قدرت رسانه ای محدودشان همین کار را انجام می دهند هرچند برخی از روی عمد و برخی ناخودآگاهانه و از روی سهل انگاری انجام دهند. گروه رجوی بدون هیچ دلیلی از ۱۲۰ هزار اعدامی در سال ۶۷ سخن گفته و بعد به ۸۰ هزار و در نهایت به ۳۰ هزار تنزل می دهند. البته در میان مخالفان و منتقدان بی غرض و خوش نیت هم اشتباهاتی رخ می دهد اما این موارد را باید بیشتر از نوع سهو و نسیان دانست تا از نوع جعل تاریخ.

ریشه یابی: ریشه این نوع مواجهه با تاریخ در «قدرت» و «ایدئولوژی» است. قدرت می خواهد همه چیز از پول و فرهنگ و سیاست را و حتی تاریخ را در خدمت توجیه قدرت خود بگیرد. ایدئولوژی نیز هرچند خودش به نوع دیگری در خدمت قدرت است ولی تا وقتی قدرت تشکیل نشده فقط یک عقیده در میان عقاید موجود است و وقتی به قدرت رسید فاجعه آفرین است زیرا قدرت ذاتا میل سلطه بر همه حوزه ها دارد و ایدئولوژی هم میل به خلوص دارد. این میل به خلوص که در تولد یک انقلاب توضیح داده ام فقط در حوزه عقاید نیست حتی در تاریخ هم هست. از نظر صاحبان قدرت و ایدئولوژی، تاریخ هم باید خالص شود و پاکسازی و گندزدایی شود. لذا دخل و تصرف در آن مجاز و موجه می گردد. گاه برای این خلوص و برای توجیه قدرت خود لازم می آید که تاریخ هم جعل کنند. حتی زندگینامه درست می کنند، تاریخ مبارزاتی و زندگی علمی جعل می کنند و آنچه وجود نداشته را نقص تاریخ دانسته و تکمیل می کنند.

ایدئولوژیک بودن اختصاص به فرقه خاصی ندارد، مکاتب، چه دارای متدی در تفسیر و تحلیل حوادث باشند، چه نباشند دارای ایده ‏آلها و آرمانها و اهدافی هستند که مدینه فاضله آنها را می‏سازد. یکی از اقتضائات ایدئولوژی زدگی، ناب گرایی است. «ایدئولوژیک بودن انقلاب این است که از قبل مقرر و معلوم شده است که باید یک فکر و مرام مشخصی به قدرت و حاکمیت برسد و چون استقرار این حاکمیت و تحقق بخشیدن به آن فکر، مستلزم خلوص و یکدستی در حاکمیت است، سایر جریانات سیاسی و فکری که در انقلاب مشارکتی داشته‏اند و چه بسا، فقط در برداشت دینی خود اختلافاتی با حاکمیت داشته باشند، حتی در حد سهم خویش در انقلاب هم، نمی‏توانند در حاکمیت پس از انقلاب راه یابند، زیرا در اینصورت، مانع خلوص شده وا یدئولوژیک بودن انقلاب را مخدوش می‏سازند و از همین جا تضادهای سیاسی و اجتماعی و حزبی و دفع و طردهایی به وجود می‏آید که برای حاکمیت و برای جامعه زیانبار است. از طرف دیگر، چون تمامی آحاد جامعه به مرتبه پذیرش کامل و یکرنگ و بدون اختلاف در این ایدئولوژی و به مرتبه شناخت همه جانبه آن نمی‏رسند و یا اصولاً گروههایی هستند که نحوه تفکر دیگری دارند، بالطبع، اقشاری از جامعه از دخالت در سرنوشت خویش برکنار می‏شوند و خط تصفیه درنیروهای انقلاب شروع می‏شود. انقلاب بدن ایدئولوژی قدرت بسیج و پیروزی ندارد. مطالعه کتاب کالبد شکافی چهار انقلاب از کرین برینتون نشان می دهد همین خصلت ایدئولوژیک بودن انقلابات سرنوشت مشابهی را برای همه آنها رقم زده است با وجود اینکه دارای ایدئولوزی های متفاوت بوده اند. از فردای انقلاب یک جریان خود تصفیه ای و دائمی در انقلابات آغاز می شود که ریشه در تلاش برای حفظ خلوص دارد و هر دگراندیشی را با چوب استحاله و تجدید نظر طلبی و رویزیونیسم و غیره سرکوب می کنند. اینکه با مطالعه سرنوشت همه انقلابات می گویند«انقلاب فرزندان خود را می خورد» یک گزاره گزارشی است ولی مهم این است که دریابیم چرا این پدیده رخ می دهد و سازوکار آن چیست؟

از جهت دیگر، چون باید همه مفاهیم و واقعیات در چارچوب ایدئولوژی انقلاب تعریف و تفسیر شوند و ایدئولوژی‏ها، اعم از مادی یا الهی، دارای یک سلسله اصول ثابت و دگم‏های لایتغیرند وقتی با واقعیات نیرومند اجتماعی در تعارض می‏افتند، اغلب سبب نادیده انگاشتن واقعیات می‏گردند. تجربه تاریخ بشر نشان می‏دهد که معمولاً واقعیتها توانسته‏اند، ایده‏آلها و احکام را در صورت هماهنگ نشدن، کنار زده و در هم بشکنند. راه دیگر این است که در برابر نیرومندی واقعیتها دست از آن احکام کشیده شود، که در اینصورت آنچه مطرح است دیگر ایدئولوژی نخواهد بود. اما شیوه رایج در میان بشر این بوده که به تفسیری جدید و ارائه برداشتی نو و اجتهادی از دین پرداخته است و چون موضوعات، دقیقتر و روشنتر گردیده‏اند، وضع احکام متغیر و طرز تلقی‏ها هم دقیقتر و روشنتر شده است. جریان اصلاح طلبی از همین جا شکل می گیرد. یا باید به ایدئولوژی وفادار بود و کوشید واقعیت را به هر قیمتی شده با آن هماهنگ کرد که عملی نیست. یا باید تسلیم واقعیت شد که به معنای دست شستن از ایدئولوژی است. جریان اصلاح طلبی در انقلابات برای عبور کم هزینه از این دوران گذار است و می خواهد با حفظ وفاداری به ایدئولوژی آن را با واقعیت سازگار کند. آنچه در شوروی، زمان گورباچف اتفاق می‏افتد، دقیقاً از همین تعارضات نشأت می‏گیرد، زیرا انقلاب روسیه، یک انقلاب ایدئولوژیک بوده و حاکمیت آن برای حفظ خلوص خود، از همان آغاز دست به تصفیه‏ های خونینی زد و حتی بسیاری از فرزندان و بانیان انقلاب را که اختلافی در برداشت ها داشتند سرکوب و طرد کرد و از طرفی می‏خواست همه واقعیتهای فطری، عینی و اجتماعی را در چارچوب ایدئولوژی تعریف و تفسیر کند و به سود ایدئولوژی تغییر دهد، اما واقعیات نیرومندتر بود. در ابتدا تغییراتی در سالهای ۱۳۴۰ ه.ش به بعد توسط خروشچف اتفاق افتاد و تز همزیستی مسالمت‏ آمیز مطرح شد و سرانجام، اصلاحاتی تحت عنوان «گلاسنوست» و »پروستریکا» توسط گورباچف پدید آمد و به دنبال خود، نفی چهره ایدئولوژیک حکومت را نیز به همراه آورد، که در آن، مارکسیسم حفظ می‏شود، اما نه به عنوان یک مکتب راهنمای عمل و حاکم و مسلط بر واقعیات و پدیده‏های عینی. در مرحله بعدی هم دیگر دلیلی برای حفظ مارکسیسم نبود و آن هم از رسمیت افتاد.

در هر انقلاب و یا حکومت ایدئولوژیک دیگر هم، تعارض بین احکام و واقعیات تا مدتی ادامه خواهد یافت تا سرانجام به غلبه یکی بر دیگری انجامد. به صورتی تدریجی و آهسته و عقب‏ نشینیی های آرام یا به صورتی ناگهانی و انقلابی، مگر آنکه برداشت از ایدئولوژی، همراه با رشد بشر و تحول واقعیات (که مقتضیات زمان را به وجود می‏آورد)، تکامل پذیرد و یا تصحیح شود و پاسخگوی مقتضیات زمان گردد و این امر، بدون وجود آزادی فکر و اندیشه و بیان، امکان‏ پذیر نخواهد بود.

البته در بحث ایدئولوژی عمدتا به ابعاد اجتماعی آن پرداخته و کارکرد فردی آن در ارتباط با انقلاب محل تحقیق قرار نگرفته است که در کتاب تولد یک انقلاب با اتکاء به تجارب شخصی به تحریر آن پرداخته ام از جمله اینکه انقلابیون حرفه‏ای بدون ایدئولوژی قادر به مبارزه نیستند، ایدئولوژی فردیت را چگونه از فرد می‏ستاند، رابطه آن با مفهوم نقش، نیروزا بودن ایدئولوژی و شکنندگی فرد و چگونگی فروریختن باورهای انسان ایدئولوژیک.

دلیل این که توده مردم همیشه انقلابی نیستند و در جامعه ‏شناسی توده ‏ها آنها را در بسیاری از اوقات نسبت به وضع موجود و تنگناها و ستم‏ها بی ‏تفاوت می نگریم همین است که توده‏ های مردم نوعاً ایدئولوژیک نیستند و زندگی در قید و بند و چارچوب آن برایشان سخت است و در صورت تسامح و تساهل یک عقیده یا مسلک آن را راحت‏تر می‏پذیرند».

مختصر اینکه مسئله ناب گرایی یکی از سرچشمه های سانسور و جعل و حذف و تصفیه درهمه انقلابات است. یکی از سردسته های جریان مدافع حذف، همین چند روز پیش در قم برای چندمین بار از اسلام ناب سخن گفته بود. از دل ناب گرایی خط حذف و تصفیه و سرکوب و خشونت بیرون می آید و این خط تمامی ندارد تا جایی که تمام جریان را نابود کند. من نمی خواهم مدعی شوم همه کسانی که از اسلام ناب سخن گفته اند از همین قماش هستند و چه بسا به پیامدهای این سخن واقف نبوده اند چنانکه حتی پاره ای از روشنفکران مسلمان هم از اسلام ناب سخن گفته اند اما کاربست این اصطلاح از سوی ترمز بریده های راست افراطی معنای دیگری دارد.

ـــــــــــــــــــ
۱ – (در قسمتی از پیام به مناسبت پذیرش قطعنامه ۵۹۸ آمده است: من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم، ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلا خودداری می کنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم …. در این روزها ممکن است بسیاری از افراد به خاطر احساسات و عواطف خود صحبت از چراها و بایدها و نبایدها کنند. هر چند این مسئله به خودی خود یک ارزش بسیار زیباست، اما اکنون وقت پرداختن به آن نیست)

از: گویاbaghiEmadedin Baghi8


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.