یادی از دوست عزیزم “حیدر رقابی” (هاله)

سه شنبه, 17ام آذر, 1394
اندازه قلم متن
در میان شماری از اعضای حزب ملت ایران، به ترتیب از سمت چپ تصویر، آقایان: علی اصغر بهنام ، دکتر منوچهر کیهانی ، شادروان فریدون آقاسی ، شادروان اسماعیل فاضل پور ، شادروان دکتر حیدر رقابی (هاله) ، خسرو سیف ، دکتر عباس خاقانی و بابایی

در میان شماری از اعضای حزب ملت ایران، به ترتیب از سمت چپ تصویر، آقایان:
علی اصغر بهنام ، دکتر منوچهر کیهانی ، شادروان فریدون آقاسی ، شادروان اسماعیل فاضل پور ، شادروان دکتر حیدر رقابی (هاله) ، خسرو سیف ، دکتر عباس خاقانی و بابایی

پنج شنبه نوزدهم آذر ماه سال ۶۶ دکتر حیدر رقابی “هاله” شاعر ملی و استاد فلسفه دانشگاه تهران به دنبال پنج ماه بیماری دیده بر جهان فرو بست. دکتر حیدر رقابی تلاش سیاسی خود را از نوجوانی و به هنگام جنبش ملی شدن صنعت نفت به رهبری مصدق بزرگ آغاز نمود. در این راستا گروه سربازان جبهه ملی را پدید آورد. پس از کودتای بیست و هشت مرداد سی و دو از بنیانگذاران “انجمن فرهنگی و هنری آناهیتا” که یکی از سازمان های همگام حزب ملت ایران بود. در سال یکهزار و سیصد و سی و سه به کارهای فرهنگی پرداخت و از کوشندگان نهضت مقاومت ملی بود. یکبار در جریان انتخابات فرمایشی زمستان یکهزار و سیصد و سی و دو و دگر بار در اعتراض به انعقاد “قرارداد کنسرسیوم” در پاییز یکهزار و سیصد و سی و سه به زندان افتاد.

در هنگامه های تلخ و شیرین زندگی ملی در سال های پیروزی جنبش ملی شدن صنعت نفت و سال های پایداری پس از کودتای بیگانه ساخته که شعرهای شورانگیز از خود به یادگار گذاشت که از جمله سرودهای حماسی “جنگ و زندگی”، “فرو ریزیید سنگرهای دشمن” که در نشریه های پنهانی به چاپ رسید و یکی از ترانه ها “مرا ببوس” بود که خیلی زود ورد زبان همه مردم گردید.

هاله که از دانش آموختگان دبیرستان دارالفنون و دانشکده حقوق تهران بود نخست در ایالات متحده آمریکا به اخذ درجه دکترای حقوق بین الملل نایل گردید و به کرسی استادی دانشگاه برکلی تکیه زد.

هاله در تمامی سال های تبعید و تحصیل و حتی به هنگام استادی، لحظه ای از تلاش و مبارزه برای رهایی مردم خود از زیر سلطه باز نایستاد و پیوسته مخالف استبداد و ستاینده”میهن عزیز ایران” بود و برای آشنا ساختن بیگانگان با فرهنگ این سرزمین خدایی کوشش می کرد.

هاله پس از بهمن ۵۷ با سفینه ای از دانش و شور و امید به ایران بازگشت و گذشته از شرکت در کوشش های اجتماعی با پذیرش استادی فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران به کار فرهنگی تازه ای پرداخت.

دکتر حیدر رقابی که در جایگاه استادی فلسفه ی دانشگاه سخت درخشیده بود به رغم نرمشی که برای عدم درگیری با خشک مغزی دست اندرکاران و یکه تازی حاکم بر مراکز آموزش عالی به خاطر پرهیختن نسل جوان از خود نشان داد و در خیل استادان برکنار شده قرار گرفت و همین قدرناشناسی بیش از پیش او را آزرد. با این همه هاله هرگز از انجام وظیفه میهنی باز نایستاد. کتاب “شقایق ها” که انباشته از سروده های پرشور میهنی بود به دو تن از شهیدان خرمشهر در جنگ میهنی هدیه کرد.

با پخش خبر درگذشت “هاله” قهرمان و سراینده مردمی با گرد آمدن خویشان، همکاران و دوستان و هنرمندان خانه برادرش “جهانگیر رقابی” به کانون سوگواری بدل شد و تا هفت شبانه روز چنین ماند.

پیکر بی جان هاله روز جمعه بیستم آذر ماه ۶۶ با حضور شمار بسیاری از مردم بیدار دل و شخصیت های سیاسی و فرهنگی از بیمارستان جم تشییع شد و در ابن بابویه در آرامگاه “حسن شمشیری” به خاک سپرده شد.

به هنگام خاکسپاری دکتر “حسن سادات ناصری” استاد ادبیات دانشگاه تهران در گفتاری عارفانه آزادگی و میهن گرایی آن زنده یاد را ستود و جهانگیر رقابی برادر برازنده “هاله” در سخنان کوتاهی که برای سپاسگزاری ایراد کرد گفت: “برادرم در مکتب مصدق پرورش یافت، مصدقی ماند و مصدقی مرد.”

آیین آمرزش خواهی در خانقاه صفی علیشاه با حضور انبوهی از مردم برگزار شد. در این سوگ نشینی که بیشتر شخصیت های سیاسی و فرهنگی مردمی و نخبگان همه از گروه های اجتماعی به ویژه دانشجویان به همراه مردم از زن و مرد بیدار دل شرکت داشتند دکتر حسن سادات ناصری سخنرانی دیگری پیرامون پایه ی دانش و والایی اثرهای فلسفی و ادبی چاپ شده و چاپ نشده ی آن شادروان ایراد کرد و یکی از شعرهای میهنی “هاله” را خواند.

آیین سوگواری با تمام محدودیت هایی که از سوی مسوولان ایجاد شده بود با شکوه تمام برگزار شد به گونه ای که داوری مردم نسبت به فرزندان آزاده خود و پویندگان راه یگانگی ایران زمین و پاسداری فرهنگ آن در حافظه ملی نقش بست.

آیین شب هفت با فراخوان خانواده رقابی در ابن بابویه با شکوه بسیار برگزار شد. آرامگاه حسن شمشیری این بازرگان رزمنده که مزار جهان پهلوان تختی را در دل خود دارد با خاکسپاری “هاله” ی قهرمان که هر سه از پیروان مصدق بزرگ بودند به راستی شایسته ی نام “زیارتگه رندان” شد. در آیین شب هفت در حالی که گل های بسیار زیبا سراسر آرامگاه را پوشانده بود “بیژن ترقی” ترانه سرای برجسته موسیقی ایران ترانه ای را که در رثای هاله سروده بود خواند و باز هم دکتر سادات ناصری با سخنانی روشنگرانه از دوست و همکار از دست رفته اش یاد کرد و سرانجام برادر عزیزش جهانگیر رقابی با اندامی استوار و چشمانی اشکبار به سپاس از مردم پرداخت و با شعری از برادرش به نام “مرگ در سنگر” به گفتار شیوا و اندوه برانگیز خود پایان داد.

برگزاری چهلم این رزمنده ی سترگ و ترانه سرای مردمی با شکوه خاصی به همت جهانگیر رقابی برادری که عاشقانه هنوز پس از بیست و اندی سال با یاد برادر اشک از چشمانش جاری می شود برگزار شد. در این گردهمایی شخصیت های فرهنگی، سیاسی، هنری، دوستان، علاقمندان حضور گسترده ای داشتند. در ابتدا جهانگیر رقابی با تشکر از حضور خانم ها و آقایان شمه ای از مبارزات آزادی خواهانه و موفقیت های فرهنگی هاله را بیان داشت سپس آقای “گل نراقی” روی سن قرار گرفت و چنین بیان داشت: “خانم ها، آقایان؛ من در زمانی که ترانه مرا ببوس را اجرا کردم نمی دانستم با آقای رقابی فامیل هستم بعدا متوجه شدم. اکنون سال ها است که از خواندن دور ماندم اکنون شرایطی که پیش آمد تحت تاثیر این مجلس قرار گرفتم و آمدم با شما سخن بگویم. ما یک تیم سه نفره بودیم که ترانه مرا ببوس را اجرا کردیم. سراینده:(هاله)، آهنگ ساز: (مجید وفادار) و خواننده: من(گل نراقی) اکنون با تاسف دو تن از تیم در میان ما نیستند و فقط من هستم و اکنون پس از سال ها می خواهم ترانه مرا ببوس را بخوانم بدون ارکستر و شما باید با من همراهی کنید.” و بلافاصله شروع به خواندن شعر مرا ببوس کرد و همه کسانی که در مجلس حضور داشتند دست می زدند و با گریه دسته جمعی در خواندن ترانه مرا ببوس با گل نراقی همراهی می کردند و حال و هوای حاکم بر مجلس را نمی توان بیان کرد و نوشت. این شب بیاد ماندنی که به همت جهانگیر رقابی بر پا شده بود در حافظه تاریخی کسانی که حضور داشتند ماندنی خواهد بود.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

یک نظر

  1. دست شما درد نکند آقای خسرو سیف که یادی هم از دکتر حیدر رقابی کرده اید که همین یک اثرش واقعا برای جاودان ماندن نام او کافیست. بسیار شعرا هستند که به قول زنده یاد دکتر باستانی پاریزی حاضرند تمام دیوان سروده های خود را بدهند، به شرطی که این شعر را آنها سروده باشند!
    عرض میشود درمتن نوشته آمده است که گلنراقی گفته اکنون ازآن تیم سه نفره(مجید وفادار، حیدررقابی و گل نراقی) تنها من باقی مانده ام”…. که نام اوهم بلند آوازه که او نیز اکنون به رفتگان پیوسته است، با “مراببوس” ی که روی سنگ مزارش نقش بسته است.
    اما من حرف ایشان را قدری کامل میکنم که تیم آنها سه نفره نبود بلکه پنج نفر بود که آن دو یا آن سه ! نیز به خیل رفتگان پیوسته اند. نخستین آنها پرویز یاحقی که ازدوستان گلنراقی بود، پیش ازآنکه او این ترانه را بخواند. یاحقی وقتی ترانه مرا می شنود، میگوید حسن فردا بیا رادیو که شاید این ترانه را ضبط کنیم و گل نراقی وقتی به رادیو میرود اتفاقا جواد معروفی یا مشیرهمایون شهردار هم آنجا بوده اند. در استودیو رادیو نیز همیشه پیانوئی گوشه استودیو آماده نوازش بود. یاحقی میگوید حسن ما دونفر میزنیم و تو آزمایشی بخوان و به قسمت ضبط هم اشاره میکند که مشغول باشند و این ترانه تقریبا بدون تمرین ضبط ودرنخستین برنامه شما ورادیو که توسط کمال الدین مستجاب الدعوه و فروزنده اربابی اجرا میشد پخش میشود ومن آن پخش را همان هنگام شنیده ام.
    یاحقی که واقعا نابغه بود، اگر توجه داشته باشید، ویلن را دراین ترانه به سبک زنده یاد مجید وفادار میزند وهیچ شباهتی به سبک خود یاحقی ندارد، که وفادارنیز مثل اغلب نوازندگان سرشناس، شیوه خاصی در نواختن ویلن داشت و مختص خودش بود. به نظرم او نظر خاص وتعمدی در انتخاب سبک وفادار داشته است تا یاد خیری هم از وفادار شده باشد که درآن روز غایب بوده وآهنگ او را یاحقی مینواخته است.
    یک نکته هم لازم است آورده شود. ترانه مراببوس سرگذشت بالابلندی دارد و بسیار کسان آنرا پیش و پس از گلنراقی خوانده اند ازجمله خانمی که برادر زاده مجید وفاداراست که ازقرار دختر خانم پرخیده هنرپیشه قدیمی سینمای ایران بود.
    دیگر خواننده ای که من برای نخستین بار این ترانه را با صدای او درفیلمی به نام “اتهام” شنیدم، خانم “پروانه” بودو قهرمان این فیلم که زنی شوهر دار که رل او را ژاله محتشم بازی میکرد، به اتهام کشتن مردی که قصد تجاوز به او را داشت، عازم محل اعدام بود ودخترش را درآغوش گرفته و این ترانه را میخواند، البته با صدای پروانه که درآن هنگام با خواندن “شب های تهران”، “این بام بلند” و ….سالها پیش ازاین ترانه، خواننده نسبتا معروفی شده بود.