کاک حسن امینی: همچنان ممنوع‌الخروجم و تهدید می‌شوم

شنبه, 15ام اسفند, 1394
اندازه قلم متن

kak-hasan-amini-300x191

کاک حسن امینی، حاکم شرع و یکی از چهره‌های سیاسی و مذهبی کردستان، می‌گوید همچنان ممنوع‌الخروج است و از سوی نهادهای امنیتی احضار و تهدید می‌شود. این مفتی اهل سنت از زمان بازداشت در سال ۱۳۸۸ پرونده ای در در دادگاه ویژه روحانیت دارد که هنوز رسیدگی نشده است.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، کاک حسن امینی، مفتی و حاکم شرع مردمی کردستان، به گزارشگر هرانا گفت: «پرونده ام از سال ۸۸ تا به الان در دادگاه ویژه روحانیت باز است. هر سال ۲ مرتبه به اداره اطلاعات سنندج احضار و بازجویی می شوم و هر مرتبه بخاطر فعالیت های مذهبی ام مورد تهدید از طرف وزارت اطلاعات قرار می گیرم.»

آقای امینی در ادامه گفت: «دو سال پیش، وقتی از سفر دبی برگشتم به همراه دوستم در فرودگاه تهران ۳ ساعت بازداشت شده و پاسپورتم را گرفتند. وقتی علت این کار را جویا شدم، در جواب گفتند به علت همکاری با رسانه های خارجی و مصاحبه با شبکه ی نور که برای اهل سنت هست، پاسپورتم توقیف و ۶ سال ممنوع الخروج شده و حتی نوبت حج عمره ام باطل شد.»

آقای امینی همچنین درباره یکی از محدودیت های اهل سنت در ایران افزود: «بارها از وزارت اطلاعات درخواست کرده ام تا مجوز یک رسانه مذهبی برای اهل سنت در تلویزیون ایران بدهند و هر مرتبه با مخالفت روبرو شده است.»

کاک حسن امینی، حاکم شرع و یکی از چهره‌های سیاسی مذهبی کردستان، در روز دوم مرداد ۱۳۸۸ بازداشت و دهم همان ماه آزاد شد.

او روز پنجشنبه ۳۱ تیرماه ۱۳۸۸، برای شرکت در مراسم فارغ‌التحصیلی مدرسه دارالعلوم به زاهدان رفته بود که زمان بازگشت به سنندج در فرودگاه زاهدان، توسط عده ای لباس شخصی و کسانی با لباس انتظامی، دستگیرشد. کاک حسن امینی در مراسم این مدرسه هم، انتقادهایی را نسبت به وضعیت پیش آمده و برخورد با فعالان سیاسی و مدنی و روزنامه‌نگاران مطرح کرده بودند.

آقای امینی از حامیان مهدی کروبی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و عضو شورای ملی صلح است و سابقه‌ی ۵ سال زندان در دهه شصت را نیز دارد.

be kanal site Melliun Iran bepeyvandid


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

یک نظر

  1. بیوگرافی استاد کاک حسن امینی به اختصار
    (۱)
    ضمن عرض سلام خدمت خوانندگان هوشمند و اهل تحقیق، به واسطه معرفیهای نارسا و گاه ناجوانمردانه، دلم میخواهد به اختصار زندگی کاک حسن را مروری بکنم و در حد امکان وی را به خواستاران حقیقت بشناسانم. از آنجا که توهین های مکرر به این شخصیت عزیز، دلم را به درد آورده شتابزده می نویسم و الان توان مراجعه به منابع گوناگون را ندارم و لذا با معلوماتی که طی سالها تحقیق که بعضی را از دوستان و استادان و گاه از خود کاک حسن شنیدم، بیوگرافی ایشان را به رشته تحریر در می آورم:
    مطابق آنچه که کاک حسن در مجله چشم انداز ۱۳۸۲ بیان فرموده اند، ایشان در سال ۱۳۲۵ در روستای قشلاق از توابع بوکان به دنیا آمده اند. البته ایشان در سخنرانی مراسم تعزیه آقای فاروق فرساد در ۲۹ بهمن ۱۳۷۴ می گویند: من ۱۳ یا ۱۴ سال از فاروق بزرگترم و با این حساب باید متولد ۲۶ یا ۲۷ باشد زیرا آن مرحوم متولد ۱۳۴۰ بود. اما محتمل است که ایشان آقای فرساد را متولد ۱۳۳۸ دانسته باشند. به هر حال تاریخ تولد مهم نیست و اصلا طول زندگی چه ارزشی دارد؟ مهم این است که انسان از آن ظرف زمان که در اختیار دارد به درستی استفاده کند.
    استاد حسن امینی – حفظه الله – طبق رسم و فرهنگ معمول منطقه با تنی چند از دوستانشان از جمله استاد کاک عزیز امینی، به خواندن علوم طلبگی شروع می کنند و دروس مقدماتی و آلی و غایی را نزد علمای منطقه فرا میگیرند. در همان دوران کودکی آثار نبوغ و هوشمندی در ناصیه ایشان پیدا بود و با اقران و همدرسان خود تفاوتی اساسی داشت. تفاوت اصلی وی با همدرسانش در کنجکاوی بیش از حد و پرسشگری های پی در پی بود. چنانکه سعدی از محمد غزالی نقل می کند که ازش پرسیدند: چگونه بدین مرتبت از علم رسیدی؟ گفت: از هرچه ندانستم از پرسیدنش ابا نداشتم. کاک حسن نیز مرتب در طلب دانش از استادان و دیگران می پرسید و گاه سوالاتی از ماموستاهایش می پرسید که آنان از دادن پاسخ عاجز بودند.
    کاک حسن در دوره نوجوانی به دلیل حس شدید ناسیونالیستی (شاید در سن کمتر از ۱۵ سالگی) به عضویت حزب دمکرات در آمد و از کانال این حزب درصدد رساندن ندای مظلومیت ملت کرد به جهانیان برآمد و چندی نگذشت که به عنوان عضوی فعال شناخته شد و بسیاری از اعضای حزب، بعدها در خدمتش زانوی تلمذ زدند. از جمله ماموستا حس زاده، ایامی چند در خدمت کاک حسن تلمذ کرده است و اگر چرخ روزگار به گونه ای دیگر می چرخید، بعید نبود بعد از د. قاسملو ایشان لیدر حزب دمکرات شوند.
    به هر حال این دانشجو و طلبه توانمند در اندک مدتی موفق به اتمام دروس طلبگی شد و در سن ۲۵ سالگی به درجه اجتهاد نایل آمد(۱۳۵۰) . اما تواضع بیش از حد و عطش ایشان برای یادگیری مانع از آن میشد که خود را مجتهد بنامد و وانمود میکرد که طلبه ای بیش نیست و نیاز دارد دوره تکمیلی طلبگی را میخواهد بگذراند. سرانجام قضا را چنان شد که جمعی از علمای سنندج از این جوان دانشمند دعوت کردند که به سنندج بیاید. در سال ۱۳۵۵ به سنندج آمد و با مرحوم مفتی زاده آشنا شد و با وی به مناظره و مباحثه در علوم دینی پرداخت و شهرت خود را فراگیرتر کرد.
    ایشان از سال ۵۵ تا حال به تربیت علمی شاگردان زیادی همت گماشته که یکی از آنها مرحوم ناصر سبحانی بود. آقای سبحانی پیش تر نزد ملا زاهد ضیایی و بعدها پیش شیخ عثمان نقشبندی درس خوانده و به مرتبه مدرسی با اجازه شیخ عثمان رسیده بود اما طبع جویای وی آرام نداشت و دربدر به دنبال کسب بیشتر دانش بود. وقتی آوازه استاد امینی را شنید چون طالبی تشنه، بار و رخت سفر بربست و برای کسب فیض از خدمت این عالم وارسته، راهی سنندج شد و آنجا رحل اقامت افکند. در دیدار اول طبق معمول علمای آن زمان همدیگر را به محک زدند. مرحوم سبحانی وقتی بیشتر از آنچه که شنیده بود، وجود استاد را بارور و پر مایه دید، برآن شد تا روزگاری در خدمتش به تلمذ بنشیند. استاد امینی علیرغم داشتن گرفتاریهای متعدد به ویژه گرفتاریهای ناشی از غلیان و جنبش مردم و مبارزات آزادیخواهانه آنان علیه رژیم شاه، نتوانست دست رد بر سینه مرحوم ناصر سبحانی بزند و وی را نیز در جمع شاگردان خویش پذیرفت. لازم به ذکر است آن موقع جوانان زیادی در حلقه درس استاد حاضر بودند که اینک جمعی از آنان از دانشمندان و اساتید بزرگ به شمارند. از جمله آقایان: کیومرث مرادی مشهور به کاک رزگار، هادی مرادی، فواد روحانی، امیرعبیدی نیا، هاشم سیدالشهدایی، فاروق فرساد و همدرس سابقش استاد کاک عزیز امینی.
    اما ورود ملا ناصر جوان به مدرسه همان و تحول در مدرسه کاک حسن همان. چرا که کاک حسن علاقه ویژه ای به این استاد جوان که اینک در قالب طلبه ای فروتن در برابر وی زانوی تلمذ زده است، پیدا کرد و چنان شد که گاه کاک ناصر مورد رشک پاره ای از همدرسان قرار میگرفت. لیکن گوش کاک حسن به این حرفها بدهکار نبود و انگار کاک ناصر گمشده ای بود که کاک حسن پس از سالها طلب آن را یافته بود. بارها اذعان میکرد که ناصر جان، شما از درس خواندن پیش من بی نیازی؛ اما ناصر دانشجوی دانشمند راضی نمیشد که حلقه درس و معنویت این استاد گرانها را از دست دهد. و این یادآور محفل مولانا و شمس است.
    اما زهی افسوس چند سال پس از انقلاب، کاک حسنی که سالها برای رهایی مردم از بند استبداد مبارزه کرده و مردم را برای این امر خطیر دعوت و راهنمایی کرده بود و اهرمی قوی برای پیروزی انقلاب به شمار می آمد، خود به زندان افتاد که جمعی از شاگردانش نیز با وی بودند اما از ملا ناصر جدا افتاد و داغ فراق را بر دل وی نهاد.
    اما شادمانه باید گفت: شب هجران و روز فراق یار آخر شد و سرانجام خورشید وجود کاک حسن از پشت ابرهای زندان و شکنجه بیرون آمد و مجددا بر مردم کردستان طلوع کرد و بر مشتاقان تابیدن گرفت. و کاک ناصر نیز دوباره زیر پرتو تابناک درس و بحث کاک حسن قرار گرفت و این بار به مدت سه سال و اندی ملازم کاک حسن شد و تا اواخر عمر نتوانست جز در ایامی معدود دوری استادش را تحمل نماید. تا اینکه وی نیز دستگیر و روانه زندان شد و جبر زمانه و دست چپاولگر ستم، وی را برای همیشه از محبوش جدا کرد.
    کاک حسن در غیاب کاک ناصر، بسیار بی تاب بود اما ناچار دلبسته شاگردان دیگرش از جمله کاک عزیز و کاک فاروق شد و آنان را ابژه های دیگری کوچکی میدانست که شاید بتوانند جای خالی کاک ناصر را برایشان پر کند.