در فیلمهای هالیوود، معمولا یک کاراکتر بد، شرور و شیطانی و یک قهرمان خوب و قدرتمند وجود دارد. در نهایت قهرمان فیلم بر فرد و یا گروه شرور غلبه کرده و آنها را شکست میدهد.
در پایان دوران ریاست جمهوری جرج بوش، پس از واقعه ۱۱ سپتامبر، ترس و وحشت مردم به حدی بود که نیاز به یک قهرمان نجات دهنده داشتند. باراک اوباما در یک لحظه تاریخی و استثنایی به این قهرمان تبدیل شد. یک «سوپرمن» سیاهپوست.
باراک حسین اوباما که از یک پدر افریقایی مسلمان و مادر امریکایی در هاوایی زاده شده بود و بخش مهمی از دوران کودکی و نوجوانیاش را در اندونزی وهاوایی گذرانده بود، کاندیدای عجیبی برای یک «سوپر من» بود. ولی وجودش پر از مهر، عطوفت، انسان دوستی و صلح طلبی بود و سخنان با درایت و امیدبخش وی به دلها مینشست.
روزی که در نوامبر ۲۰۰۸ به ریاست جمهوری امریکا انتخاب شد، مردم نه تنها دراین کشور، بلکه در سراسر جهان جشن گرفتند. حتا پیش از اینکه کار ویژهای انجام دهد، جایزه صلح گرفت.
این «مسیح نجات دهنده» در مشکلترین دوران اقتصادی و سیاسی بر سر کار آمد. طرفدارانش انتظار معجزه داشتند. به ویژه، تمام کسانی که در طول آن ۸ سال شغل و کار و زندگی خود را از دست داده بودند، کسانی که آزادیهای فردی و اجتماعی شان را در خطر میدیدند و تمام کسانی که از آن همه دروغ و خیانت قدرتمندان جامعه و حکومت ترس از ترور و تروریست به ستوه آمده بودند، انتظار داشتند که این قهرمان سیاهپوست به نجات آنها بیاید.
از همان نخستین روزها، بودند کسانی که اوباما را یک عامل غیرامریکایی، مردی که برای حکومت بر جان و مال مردم آمده بود میدیدند. برای بخشی از مردم امریکا، اوباما نماینده عناصر بیگانه و حتا دشمن بود. او میخواست از ثروتمندان بگیرد و به مستمندان بدهد. برای گروهی دیگر، این آغاز دوران انتقامجویی بردههای سیاهپوست بود.
اوباما قول داد عدالت را به جامعه بازگرداند. طبقات زحمتکش را کمک کند و بویژه امید به آینده را بار دیگر در دل پیر و جوان زنده سازد. وی تعهد کرد که زندان «گوانتانامو» را که مظهر یک دیکتاتوری سیاه بود ببندد. اوباما از نیروی مردم انرژی میگرفت و ایده آلهای آزادیخواهانه خود را بدون ترس بیان میکرد.
از ابتدا تعدادی به او عشق میورزیدند و به وی اعتماد داشتند و برخی او را به عنوان دشمن امریکا میدیدند. برای این دسته، اوباما نه امریکایی بود و نه مسیحی.
تصمیم مخالفان بر این بود که با همه قدرت در مقابل این عنصر خارجی ایستاده و او را شکست دهند. «میچ مک کانل»، رییس اقلیت جمهوریخواهان در سنای امریکا آشکارا اعلام کرد که بزرگترین هدف وی این است که اوباما، رییس جمهور یک دورهای باشد. از جانب دیگر، انتظارات کسانی که او را «مسیح نجات دهنده» میدیدند این بود که او با «وال استریت»، بانکها و کمپانیهای بزرگ مالی که موجب بزرگترین بحران اقتصادی د تاریخ معاصر شده بودند برخورد حتا خصمانه داشته و آنها را به پای میز محاکمه بکشاند. ولی در نهایت میلیونها مردم عادی بیکار شده و «وال استیرت»، بانکها و موسسات مالی ثروتمندتر شدند.
تلاش اوباما برای ایجاد یک بیمه بهداشت عمومی به سرعت تبدیل به موج اعتراض شد که به مخالفان قدرت زیادی داد. «حزب چای» نماینده آن دسته از مخالفان بود که با همه وجود از اوباما نفرت داشتند و او را مردی خطرناک میدیدند.
هشت سال ریاست جمهوری جرج بوش و نئوکنسرواتیوها که با جنگهای پرخرج، کم شدن مالیات ثروتمندان و در نتیجه کاهش تولید و درآمد همراه بود، با قمارهایی که بانکها و مؤسسات مالی با سرمایه و پول مردم کرده بودند، نتیجهاش یک اقتصاد ضعیف، بیمار و در حال مرگ بود.
شاید انتظارات از اوباما غیرواقعی بود و شاید وی درگیر سیاستهای خصمانه واشنگتن شد. در هر حال، «مسیح نجات دهنده» نتوانست به تمام وعدههای خود عمل کند. با گذشت زمان و ادامه مشکلات اقتصادی، «سوپرمن» تبدیل به یک انسان عادی شد، یک سیاستمدار و یک رییس جمهوری که دیگر نمیتوانست آن محجوبیت اولیه را داشته باشد.
عوامل اقتصادی
مردم امریکا مانند بسیاری مردم دیگر، گذشته را بزودی فراموش میکنند، خصوصیت مهم دیگر این جامعه این است که معتقدند امریکایی باید همچنان در همان سطحی که زندگی میکرد باقی بماند. در حالی که نه تنها امریکا ، بلکه دنیا تغییر کرده و بحران اقتصادی یک عامل جهانی است. امریکا نمیتواند از این بحران، یک روزه و بدون برنامههای اقتصادی عاقلانه و درازمدت بیرون بیاید.
مبارزات انتخاباتی امسال بیش از همیشه منفی و پر از اطلاعات نادرست بوده است. در اولین مناظره انتخاباتی بین پرزیدنت اوباما و میت رامنی مسایل بسیار مهمی مانند رکود اقتصادی، بیکاری، مالیاتها، «اوباما-کر» و نقش دولت مورد بحث قرار گرفت. این مناظره، اختلاف نظر و ایدئولوژی دو کاندیدا را کمتر از آنچه انتظار میرفت نشان داد، ولی در مورد چگونگی اجرای برنامهها و جزییات آن بحث زیادی نشد.
در زمینه ایجاد کار که مهمترین نیاز مردم است، رامنی به اوباما حمله کرد که در دوران ریاست او ۵ میلیون کار از دست رفته است. اوباما در مقابل گفت که وی بیش از ۵ میلیون کار ایجاد کرده است.
واقعیت این است که در سال ۲۰۰۸، همزمان با انتخابات ریاست جمهوری اوباما، بیش از ۵ میلیون نفر بیکار شدند، بحران اقتصادی و بیکاری امریکا را به مرز بحران سالهای ۳۰ نزدیک کرد. اوباما و دولت وی برای بکار انداختن چرخ اقتصادی، چند برنامه را به مرحله اجرا گذاشتند. از جمله با کمکهای دولتی مانع از ورشکستگی بانکهای شدند. کار مهم دیگری که انجام دادند کمک به کمپانیهای بزرگ «جی – ام» مهمترین کارخانه اتومبیل سازی امریکا بود. بخش مهمی از کسانی که بیکار شده بودند در صنعت اتومبیل سازی و صنایع وابسته به آن کار میکردند. این پولها نیز پس از نزدیک به دو سال به دولت پس داده شد.
معلمان بسیاری بیکار شده بودند. با استخدام مجدد آنها و تعلیم تعداد بیشتری، استخدام در این زمینه هم بالا رفت. آخرین آمارها نشان میدهد که علاوه بر ۵ میلیون، حدود ۲۰۰ هزار شغل دیگر در طی چهار سال ریاست جمهوری اوباما بوجود آمده است. ولی بیکاری هنوز مهمترین موضوع و مشکل است. بطور متوسط میزان بیکاری هم اکنون بالای ۸ درصد است. بجز بحران اقتصادی سالهای ۳۰، تاکنون هیچ رییس جمهوری با بیکاری ۸ درصدی دوباره انتخاب نشده است.
رامنی اوباما را مورد انتقاد قرار میدهد که طبقه متوسط فقیرتر شده و درآمد این طبقه پایین آمده است و این را به دلیل سیاستهای غلط اوباما میداند. طبقه متوسط در امریکا در ۳۰ سال گذشته بتدریج ضعیف تر شده و بدون شک پس از رکود اقتصادی سال ۲۰۰۸ در این چهار سال نیز فشار بیشتری به این طبقه وارد آمده است. جالب این که سیاستهای کلی جمهوریخواهان چه در سطح ایالتی و چه در کنگره، بر علیه طبقه متوسط بوده است. کارمندان دولت، معلمان، کارگران و کشاورزان، بخش مهمی از طبقه متوسط هستند. با حذف بودجه دولتی و ایالتی برای آموزش و پرورش، بسیاری از بخشهای دولتی و رکود در خانه سازی، درآمد طبقه متوسط کمتر شده و قدرت خرید نیز کاهش یافته است.
رامنی بویژه در مناظره خود تاکید کرد که مخالف بالارفتن هر نوع مالیاتی است و حتا میخواهد مالیاتها را کاهش دهد. براساس پیشنهاد وی، مالیات ثروتمندان و کمپانیهای بزرگ از ۳۵ درصد به ۲۸ درصد میرسد. در عوض وی ادعا میکند که با گذاشتن مقررات جدیدی، مانع از سوء استفادههای مالیاتی خواهد شد و این جبران از بین رفتن درآمد مالیاتی را خواهد کرد. وی در عین حال ادعا میکند که مالیات طبقه متوسط بالا نخواهد رفت. ولی از آنجایی که جزییات این برنامه روشن نیست، مشکل است بتوان حدس زد چگونه با کمتر شدن مالیاتها که به معنی پایین آمدن درآمد دولت است، میتوان مخارج دولتی را تأمین کرد و حتا بنابر ادعای وی کسر بودجه را کاهش داد.
اوباما برنامه مالیاتی خود را به اینگونه توضیح داد که کسانیکه از ۲۵۰ هزار دلار در سال درآمد بیشتری دارند، مالیات بیشتری بپردازند، ولی مالیات طبقه متوسط را بالا نخواهد برد.
اهمیت مالیاتها و نرخ مالیاتی در این است که مخارج دولت از این راه تأمین میشود. این مخارج، حقوق همه کسانی است که بنحوی شغل دولتی دارند. همچنین حقوق بازنشستگی، بیمه بهداشتی سالمندان معروف به «مدی کر» و کمکهای دولتی به مردم فقیر و ناتوان معروف به «مدی کید»نیز از آن جمله است.
بخش دیگری از مناظره در مورد بیمه بهداشتی معروف به «اوباما -کر» بود. این برنامه بهداشتی که تقریبا همانند برنامهای است که رامنی در «ماساچوست» بوجود آورده بود، از ابتدا با مخالفت جمهوریخواهان روبرو گردید.
رامنی نیز از مخالفان سرسخت این برنامه است و این وعده را تکرار کرد که در اولین روز ریاست جمهوریش، این قانون را لغو خواهد کرد. دلیلی که رامنی میآورد این است که این برنامه در سطح ایالتی مفید است ولی نه در سطح فدرال.
نظر مفسران بر این است که رفرم بیمه بهداشت عمومی یک برنامه دولتی است و تنها از این راه قابل اجرا و ادامه است. رامنی بعنوان بخشی از برنامههایش به ازدیاد بودجه ارتش شاره کرد و اینکه امریکا باید قوی ترین ارتش دنیا را داشته باشد.
ازدیاد بودجه ارتش موردی نیست که «پنتاگون» تقاضا کرده باشد و کمکی به کاهش کسر بودجه نخواهد کرد. اوباما این نکته را تأکید کرد.
نقش دولت از جمله مسایل مورد اختلاف دو حزب است. در این مناظره، رامنی تأکید کرد که هدفش این است که دولت را از سر راه بردارد تا مردم آزادانه بتوانند به کار و فعالیت بپردازند.
اوباما گفت که نگران افرادی است که با حذف برنامههای دولتی زندگی و سلامتشان به خطر خواهد افتاد.
رامنی از مقررات بیش از حد دولتی انتقاد کرد. اوباما در مقابل گفت اگرچه دولت پاسخی برای همه مشکلات نیست، ولی برای رشد اقتصادی و فراهم کردن امکانات عادلانه، بویژه برای آن بخش از جامعه که نیازمند کمک هستند، دولت نقش مهمی را ایفا میکند.
اوباما از کوششهای «ابراهام لینکلن» برای ساختن راه آهن سراسری و آکادمی ملی علوم یاد کرد که با کمک هر دو حزب به پیشرفت امریکا و فراهم آمدن فرصتهای مترقی برای همه مؤثر بود.
اوباما کوشید پیامی را بیابد که پاسخی برای شعارهای ضد دولت، قروض دولتی و در عین حال ایدههای آزادیخواهی وی باشد. واقعیت این است که این یک برخورد ایدئولوژی و سیاسی است که از چند نسل گذشته همچنان بین جمهوریخواهان و دمکراتها ادامه دارد. مفسران سیاسی عموما بر این عقیدهاند که رامنی موفق شد در اولین مناظرهی رودررو با اوباما خود را کاندیدایی میانهرو، قوی و پرتحرک نشان دهد.
پرزیدنت اوباما در هیچ موردی رامنی را زیر پرسش نبرد، در حالیکه در این هفتههای اخیر رامنی به دلیل اینکه تمام اطلاعات مالیاتیاش را علنی نکرده بود و در یک جلسه خصوصی نیز گفته بود که ۴۷ درصد از مردم امریکا سربار جامعه هستند که از کمکهای دولتی استفاده میکنند و به اوباما رای خواهند داد، مورد انتقاد قرار گرفته بود . این ۴۷ درصد شامل بازنشستگان، مردم طبقه متوسط و فقیر است.
کارشناسان سیاسی بر این عقیدهاند که پرزیدنت اوباما به مواردی که رامنی علیه زنان موضع گیری کرده بود نیز اشارهای نکرد و باینگونه در این مناظره رامنی برنده این انتخابات بسیار مهم، بیش از پیش نزدیک و پیش بینی نتایج مشکل تر میباشد.
بخش مترقی این جامعه که برای انتخاب اوباما در ۲۰۰۸ کوشش بسیاری بخرج داد، امروز دیگر هیجانی ندارد، زیرا این اعتقاد که در نهایت کمپانیهای عظیم و موسسات مالی نیروی حاکم هستند را واقعیت میبینند. شاید تفاوت رامنی با اوباما این باشد که رامنی به «مونوپولی» سرمایه کمک بیشتری خواهد کرد.
برخورد با مسایل خاورمیانه
یکی از مهم ترین تفاوتهای این دو کاندیدا در مورد مسایل مربوط به خاورمیانه است. در حالی که خاورمیانه در یک دوران بحرانی پر از چالش بسر میبرد، سیاستهای امریکا در این منطقه آینده ساز است. این آینده میتواند با دخالتهای نظامی، جنگ و ادامه «برخورد تمدنها» باشد و یا آیندهای که امریکا نقش جدید خود را در منطقه بپذیرد.
دست کم برای ۶ دهه روابط امریکا با مصر و اسراییل ستونهای اصلی سیاست خارجی این کشور در خاورمیانه بوده است. پس از ملاقات تاریخی «کمپ دیوید» که به صلح اسراییل و مصر در سال ۱۹۷۹ انجامید، ۴۵درصد از کمکهای خارجی امریکا به این دو کشور اختصاص دارد. البته سهم بیشتری به اسراییل میرسد.
نگرش مصر و اسراییل بر آنچه در خاورمیانه اتفاق میافتد اهمیت زیادی در تعیین سیاست و خط مشئی امریکا داشت و بطور تاریخی هم جمهوریخواهان و هم دمکراتها در این زمینه توافق داشتهاند.
ولی تغییرات بسیار مهمی چه در این کشور و چه روابط امریکا با مصر و اسراییل رخ داده است، «حسنی مبارک» برای سالیان دراز دوست و متحد امریکا بشمار میآمد. امروز «محمد مرسی» از حزب «اخوان المسلمین» بر سر کار است.
دشمنی «اخوان المسلمین» با دستگاه حاکمه مصر سابقهای طولانی دارد. «سادات» توسط طرفداران همین حزب کشته شد. مبارک نیز با همه قدرت برای ضعیف کردن و از بین بردن این گروه کوشید.
انقلاب مصر و انتخابات آن در نهایت به روی کار آمدن این گروه انجامید. اگرچه پرزیدنت اوباما از قیام مردم مصر، معروف به «بهار عربی» و انقلاب آنان پشتیبانی کرد، ولی احساسات ضدامریکایی بویژه در میان گروههای تندرو همچنان ادامه یافت.
دولت «محمد مرسی» در اولین چالش دیپلماتیک خود یعنی زمانی که نمایش یک فیلم ضد اسلام موجب اعتراضات شد و تعدادی به سفارت امریکا در مصر حمله کردند، «مرسی» به موقع علیه اعمال خشونت آمیز سخن نگفت. بخطر افتادن جان دیپلماتهای امریکایی در مصر، تنش بین حکومت «مرسی» و دولت اوباما را تشدید کرد.
روابط با اسراییل از زمان ریاست جمهوری اوباما رو به تیرگی گذاشت و شاید یکی از دلایل آن تفاوت در نحوه برخورد به مسایل سیاست خارجی و بخش دیگر شخصیت و خصوصیات ویژه رهبران این دو کشور است.
به نظر برخی مفسرین سیاسی، «نتانیاهو» تصور میکند پرزیدنت اوباما حساسیتی نسبت به نیازها، ترسها و نگرانیهای اسراییل نشان نمیدهد.
اوباما میپندارد که «نتانیاهو» ریاکارانه عمل میکند و استفاده جو است. وی تنها به فکر منافع اسراییل است و به هیچ عنوان مسایل امریکا را در نظر ندارد.
علاوه بر اینها، مشکلاتی که در زمینه صلح با فلسطین وجود دارد، وضع حاد اتمی شدن ایران و چگونگی برخورد با این مسئله حساس به سردی و تیرگی روابط بین اوباما و «نتانیاهو» افزوده است.
در جلسه اخیر سازمان ملل که «نتانیاهو» خط قرمز را در مورد نزدیک شدن حمله اسراییل به ایران نشان داد، کمکی به حل مسایل بین دو کشور امریکا و اسراییل نکرد. «نتانیاهو» در حقیقت میخواهد امریکا را مجبور به پشتیبانی اسراییل در حمله به ایران نماید و این راه حلی است که اوباما با آن مخالف است.
در مبارزات انتخاباتی، روابط با اسراییل یک موضوع مهم سیاست خارجی شده است. زیرا رامنی و جمهوریخواهان ادعا میکنند که اوباما با دوست و متحد این کشور یعنی اسراییل بدرفتاری کرده است.
«نتانیاهو» دوست زمان دانشگاهی رامنی است و چنانچه جمهوریخواهان به قدرت برسند، حمله به تأسیسات اتمی ایران با سیاست آنها سازش بیشتری دارد.
یکی از مهمترین موارد اختلاف بین اوباما و رامنی مربوط به یک روش و ایدئولوژی میشود که به «استثنایی» بودن (Exceptionalism) امریکا معروف است. رامنی ادعا میکند که اوباما استثنایی بودن امریکا را قبول ندارد. از کشورهای مسلمان عذرخواهی میکند و ضعف نشان میدهد، حتی «بهار عربی» و قیامهای این کشورها را در نتیجه سیاستهای پوزشخواهانه اوباما میداند.
برای مثال، رامنی، «مک کین» و سایر جمهوریخواهان هنوز مخالف خروج امریکا از عراق هستند. همچنین میگویند در جریان لیبی، امریکا باید نقش اساسی میداشت، نه اینکه در پشت صف باشد.
در مورد سوریه هم جمهوریخواهان میخواهند امریکا دخالت کرده و حملات هوایی را شروع کند و به بهانه دفاع از حقوق بشر در پی جنگهای بیشتری هستند.
علیرغم این ادعا که امریکا یک کشور استثنایی و قدرتمندترین نیروی جهان است و باید به نقش خود به عنوان مهمترین قدرت سیاسی و اقتصادی ادامه دهد، واقعیت این است که شرایط جهان تغییر کرده و بنظر بسیاری مفسران سیاسی دورانی که امریکا قدرت چالش ناپذیر در دنیا و بویژه در خاورمیانه بود بسر آمده است و راه حل، دیگر زورگویی و سلطه طلبی نیست.
برای رییس جمهور آینده امریکا خاورمیانه چالش بسیار بزرگی است. درس عراق نباید نادیده گرفته شود. اسراییل، فلسطین، مصر ، ایران و سوریه تنها بخشی از این چالش بزرگاند. افغانستان و پاکستان همچنان در شرایط خطرناکی بسر میبرند. در هر گوشهای از دنیا چالش و خطری وجود دارد که دیگر با برخوردها و ایدئولوژیهای پیشین نمیتوان به آنها روبرو شد.
رییس جمهور امریکا شبهای بسیاری را در بیخوابی و نگرانی بسر خواهد برد. مشکلات اقتصادی و داخلی، همراه با مسایل پیچیده سیاسی خارجی نیاز به راه حلهای درازمدت، انسان دوستانه، صلح جویانه و عاقلانه دارد. دوران هفت تیر کشی بسر آمده است.
از: ایران امروز