سلام نو اندیشان دینى، اسلام واکنشى

جمعه, 18ام دی, 1394
اندازه قلم متن

mim-sokhan

در بررسى اسلام نو اندیشان دینى اگر نخواهیم زیاد به عقب برگردیم و ریشه هاى تاریخى آن را بازیابى کنیم، مى توانیم بحث را از دوران امثال زنده یاد مهندس بازرگان و زنده یاد دکتر شریعتى آغاز کنیم و به دوران سحابى ها و طالقانى ها و سروش ها و یوسفى اشکورى ها و مجتهد شبسترى ها برسیم. در چند کلمه ى مختصر مى توان گفت که اسلام نو اندیشان دینى، اسلام واکنشى است.

از ما سوال مى شود، این اسلام اعتقادى و فردى که شما در مقابل اسلام حکومتى و اسلام سیاسى قرار مى دهید چگونه اسلامى است و تفاوت آن با اسلام نو اندیشان دینى چیست؟

اسلام اعتقادى و فردى، در مقابل اسلام نو اندیشان دینى که نوعى اسلام واکنشى ست قرار مى گیرد. اسلام اعتقادى و فردى، اسلام اکثریت مردم ایران است. اسلامى که اغلب مردم در دوران پیش از انقلاب به آن اعتقاد داشتند. اسلامى قلبى، که به دنبال آگاهى خاص نبود و دلیلى براى ورود به اعماق فلسفى آن وجود نداشت. اسلام پدران و مادران ما که از پدر بزرگ ها و مادر بزرگ هاى ما به ارث برده بودند و ما نیز به شکلى طبیعى آن را جذب کرده بودیم و به صورت خود به خودى، دین و مذهب خود مى دانستیم. اسلامى که با قلب انسان سر و کار داشت و نه با دلیل و منطق علمى. اسلامى که در آن نماز خوانده مى شد ولى کسى در صدد کشف معناى آن نبود. اسلامى که در آن قرآن به زبان عربى خوانده مى شد ولى کسى به فارسى آن کار چندانى نداشت. اسلامى که آرامش بخش بود و لحظات سخت را با دعا و توکل به خدا آسان مى کرد. جایى که علمْ توانایى مقابله با حوادث تلخ را نداشت، دست به دامن خداى اسلام شدن به انسان آرامش مى داد. در مواقع مرگ و میر این اسلام و قدرت ماوراء طبیعى اش، آشفتگى بازماندگان را کاهش مى داد. جهان دیگرى که این نوع اسلام وعده مى داد، و عمر ابدى که براى روح انسان قائل مى شد، تصور باقى بودن فردِ درگذشته را تقویت مى کرد و به بازماندگان امید مى بخشید که متوفى، همچنان زنده است و در جهانى بهتر و در آرامش به زندگى ابدى خود ادامه مى دهد. این اسلام اسلامى بود که در ماه رمضان، انسان لطافت اش را احساس مى کرد و حتى کودکان تحت تاثیر فضاى به وجود آمده در این ماه قرار مى گرفتند؛ ماهى که انسان باید انسان بهترى مى شد و کارهاى خوب انجام مى داد. دروغ نمى گفت، به فقرا فکر مى کرد، ایتام را به خاطر مى آورد، افراد مظلوم را در مقابل چشم قرار مى داد و از انسان عادى، انسانى شفیق و رحیم مى ساخت. کسانى که فریاد رسى نداشتند، اسلامْ فریاد رس آن ها مى شد و سمبل هایى مثل ضریح امام زاده ها، مامنى بود براى انسان درمانده و ناامید.

در بررسى اسلام نو اندیشان دینى اگر نخواهیم زیاد به عقب برگردیم و ریشه هاى تاریخى آن را بازیابى کنیم، مى توانیم بحث را از دوران امثال زنده یاد مهندس بازرگان و زنده یاد دکتر شریعتى آغاز کنیم و به دوران سحابى ها و طالقانى ها و سروش ها و یوسفى اشکورى ها و مجتهد شبسترى ها برسیم. در چند کلمه ى مختصر مى توان گفت که اسلام نو اندیشان دینى، اسلام واکنشى است.

واکنش اول، در زمان شاه، واکنش نسبت به مکتب مارکسیسم لنینیسم بود. مکتبى که به ظاهر پایه اى علمى داشت و جامعه را براى مبارزه با ظلم و استبداد دعوت مى کرد. مکتبى که براى وجود پدیده هاى طبیعى و اجتماعى دلیلى مادى و علمى مى خواست و مذهب را به تعریف آن روزها، افیون جامعه مى دانست. براى این که جوانان به دام این مکتب مادى نیفتند، اسلامى جدید باید معرفى مى شد. اسلامى که صرفا به اعتقاد قلبى بى بنیاد متکى نباشد، بلکه با دلایل علمى جوان پسند، مسائل مهم روز را تجزیه و تحلیل کند و بر اساس داستان ها و اقوال و سمبل هاى انسانى اش، در جوان ایرانى قرن بیستم هیجان و التهاب ایجاد کند و او را از رکود افیونى بیرون آورد و مکتبى جدید و متفاوت از مارکسیسم لنینیسم در اختیار او قرار دهد.

براى این کار اولا باید ترجمه اى مطلوب و امروزى از قرآن ارائه مى شد تا مردم حداقل بفهمند چه چیز در این کتاب نوشته شده، و قرآن، آن کلمات مجزاى بى سر و تهى نیست که مترجمان محافظه کار سنتى، زیر هر کلمه ى عربى فارسى اش را نوشته اند و جملاتى نامفهوم با این کلمات به وجود آورده اند، و ثانیا باید براى هر نکته اى که در قرآن و یا در تاریخ صدر اسلام وجود داشت، تفسیرى جدید و جوان پسند که ظاهرى علمى داشته باشد فراهم آورند.

نظر به این که مارکسیسم، غیر از فلسفه بافى و ارائه جهان بینى مدون و مدرن، جوانان را به شکلى جذاب و هیجانى، به سمت مبارزات علمىِ اجتماعى و طبقاتى مى کشید، لذا اسلام نو اندیشان دینى هم باید همین خواص را مى داشت تا بتواند با مارکسیسم مقابله کند و جوانان را به سمت خود جذب نماید.

چون واقعیت اسلام براى چنین کارى مناسب نبود، و به عبارت صحیح تر جذابیت و منطق قرن بیستمى نداشت، لذا وارد کردن اندیشه هاى تکه پاره شده از مکاتب دیگر و ترکیب کردن آن ها با مواد اسلامى در دستور کار نو اندیشان دینى قرار گرفت. این که امروز مى بینیم این نواندیشان، مانند دانشمندان دوران جدید از واژه ها و مقولات علمى در تفاسیر خود بهره مى گیرند و این واژه ها و مقولات علمى اصلا در اسلام وجود ندارد و به خاطر قدمت این دین اصلا نمى تواند وجود داشته باشد از این روست.

زنده یاد مهندس بازرگان به دلیل تحصیلات مهندسى سعى در ترکیب اسلام با دانشى که آموخته بود داشت. دکتر شریعتى نیز متناسب با تحصیلات و مطالعات جامعه شناسانه ى خود، ترکیب عجیب و جذابى میان مکاتبى که آموخته بود و اسلامى که در ذهن داشت به وجود آورد. اگر مهندس بیشتر در صدد تطبیق مفاد کتب دینى با دانش روز بود، شریعتى با ساختن اسطوره ها، از اسلام، دینى جذاب و پر کشش براى جوانانى که در تردید انتخاب میان اسلام و کمونیسم بودند به وجود آورد. اما نه آن چه بازرگان در طول فعالیت هاى سیاسى و اجتماعى اش ساخت، و نه ترکیب هنرمندانه اى که شریعتى از اسلام و مکاتب روز به وجود آورد، هیچ کدام اسلام به معناى واقعى کلمه نبود، و این امر موجب شد تا روحانیت سنتى علیه این دو نفر بشورند و با تفکرات آن ها به مقابله برخیزند. این اختلاف نظر میان نواندیشان و اصحاب سنتى دین، خود موجب کنش و واکنش در میان این دو گروه شد و دلیل دیگرى براى نو سازى دین توسط نواندیشان دینى به وجود آورد. به عبارتى اگر تا این جا واکنش و مقابله با مارکسیسم لنینیسم دلیل خلاقیت هاى نواندیشانه بود، از این به بعد واکنش در مقابل روحانیون سنتى و دین و مذهب سنتى نیز به آن اضافه شد. اگر به جوانان ثابت نمى شد که موضوع اسلام، تنها موضوع طهارت و نجاست و بول و غائط نیست، به طور قطع آن ها در آن دورانِ مبارزاتِ آرمانى و چگوارایى، جذب گروه هاى مختلف مارکسیستى مى شدند.

شاه هم که از مارکسیست ها به شدت متنفر بود و مایل بود به هر شکل ممکن آن ها را تضعیف کند، به نواندیشان دینى تا حد زیادى اجازه ى تبلیغ افکارشان را داد بلکه جوانان به سمت مارکسیست ها نروند و جذب آن ها نشوند چرا که اسلامى ها، هر مخالفتى هم که با حکومت شاه داشتند، اصلا مهم شمرده نمى شدند، و این اشتباه بزرگ و استراتژیک شاه بود که عاقبت منجر به سقوط نظام او توسط روحانیون و نواندیشان دینى -که هر یک به نوبه ى خود سهمى در وقوع انقلاب داشتند- شد.

بعد از انقلاب نیز، در نبود دکتر و درگیر شدن مهندس به مسائل سیاسى، نواندیشان دینى که ابتدا سعى مى کردند تضادهاى خود را با روحانیت سنتى به حداقل برسانند و با آن ها به نوعى متحد شوند، آرزوهاى خود را نقش بر آب دیدند و به تدریج از بدنه ى حکومت جدا شدند. در اینجا اسلام نواندیشان، در واکنش به کنش هاى حکومت اسلامى شکل و صورتى خاص پیدا کرد و روند نشان دادن این واکنش ها به شکلى تدریجى و بطئى صورت گرفت. از دکتر سروش تا مجتهد شبسترى، یکى با وارد کردن ترکیبات عرفانى و شعر و غزل و مفاهیم استعارى آن ها در تفسیر اسلام، و دیگرى با وارد کردن مقوله ى تفسیر به شکل علمى و غربى در مقابل اسلام خشک فقاهتى که هیچ انعطافى از خود نشان نمى داد قرار گرفتند و حکومت هم که طاقت واکنش آن ها را نداشت و اصالت اسلام آن ها را رد مى کرد، هر یک را به نوعى از عرصه ى اجتماع ایران به بیرون راند و در مقابل اسلام واکنشى آن ها، اسلام سرکوب گر را قرار داد.

مطلب طولانى شد و ما هنوز نتیجه گیرى نکرده ایم. اولا اسلام مردم عادى، اسلام اعتقادى و قلبى ست. اسلامى که ربطى به سیاست و قدرت ندارد و بیشتر باعث تلطیف روح آدمى مى شود. اسلام واکنشى نواندیشان دینى اسلام خالص نیست و به جاى این که با عواطف انسانى کار داشته باشد با منطق علمى کار دارد و پیروان اش را در میان کسانى که از خشکه مذهب ها جان شان به لب رسیده و سواد خواندن کتاب هاى امثال دکتر سروش را دارند مى جوید بل که مانع به بیرون پرتاب شدن این گروه از جوانان بلاتکلیف از گردونه ى اسلام شوند. اما چیزى که مسلم است، عمده ى مسلمانان، اسلام شان اعتقادى و قلبى ست و گروه اندکى، از نظر عقیدتى، اسلام خود را از نو اندیشان دینى مى گیرند و گروه اندک ترى تن به اسلام متحجر روحانیت حاکم بر ایران مى دهند.

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.