احسان نراقی هم مُرد؛ همچنان که تمام آدمیان و دیگر موجودات زنده میمیرند… اما با وجود عمری نسبتاً دراز و ۸۷ ساله، مرگ چنین خواجه کاری خُرد بود؛ هرچند نمیبایست چنان باشد.
رودکی پدر شعر دری مرثیهای دارد در مرگ دوست شاعرش«مرادی» نام که چنین میآغازد:
مُرد مُرادی، نه همانا که مُرد / مرگ چنان خواجه نه کاری است خُرد
احسان نراقی از جمله روشنفکران و نظریه پردازانی بود که با خود نیز مشکل داشت و نتوانست هیچ گروه اجتماعی و سیاسی را با سخن و استدلال مجاب کند. به همین جهت به سان چوب هر دو سر طلا جلوه میکرد؛ به گونهای که نه شاهپرستان قبولش داشتند – که شاهپرست بود – نه روشنفکران مخالف دستگاه سلطنت پذیرایش بودند – هرچند گه گاه از اوضاع ایراد میگرفت و حتا طعنه میزد- و نه در این حکومت نیز علیرغم هواداری و توصیف بسیاری از سران حاکمیّت اسلامی، توانست جای پائی برای خود درست کند. به گونهای که حکومت مانع از دفن جنازه اش در قطعهی «نام آوران» بهشت زهرا و همچنین دفن در گورستان خانوادگی نراقی در کاشان شد؛ و او را به سان مردم عادی دفن کردند.
مرحوم احسان نراقی در ابتدای انقلاب دستگیر شد و مدتی زندانی بود. پس از رهائی از زندان کتاب«از کاخ شاه تا زندان اوین» را به زبان فرانسه در اروپا نوشت که در ایران ترجمه و منتشر شد. در این کتاب او هیچ ایرادی به نحوهی زندان و زندانی شدنش ندارد؛ و بر عکس گاه گاه، از انسانیّت و مروّت زندانبانان نیز به نیکی یاد میکند.
احسان نراقی به عنوان یک کاراکتر جهانی نیز جلوه کرد و مدتی حدود شش سال معاون یونسکو بود. پس از آن که مدت مأموریّتش در معاونت یونسکو پایان یافت به ایران برگشت؛ و در ایران هرگاه پرسشی در مورد حکومت از او شده است، همواره به نیکی از اعمال و کردارشان سخن گفته و هیچ نقدی بر کارکرد حاکمان نداشته است… اما این وام دادنها نیز برایش نقطه مثبت به وجود نیاورده و دیدگاه رژیم را نسبت به او تغییر نداده بود.
او در سده بیستم زاده شده و درس خوانده و بالیده بود، اما میخواست مردمان را و یا دستکم مردم میهنش را به عهد شبانی باز گرداند؛ تا به قول او و دوست و استادش «فردید» از غربزدگی برهند و به خویشتن خویش [خیش] برسند. البته آن خویشتن خویشی که او و فردید از آن دم میزدند و اصرار داشتند جامعه را به سوی آن سوق دهند، «خویش»ی خوداندیش و خودکرده و خودرفتار نبود. بل «خویش»ی که او مطرح میکرد و بر آن پای میفشرد، «خیش» یعنی گاو آهن عهد قدیم بود؛ و نیّت و منظورش چشم پوشی از ماشین و تراکتور و برگشت به عصر گاو آهن و خیش و شن کش بود. او و فردید، در رژیم گذشته در جلسات هفتگیی برنامهی «این سوی و آن سوی زمان» تلویزیون کانال ۲ که به همت زنده یاد ایرج گرگین ایجاد شده و توسط آقای علیرضا میبدی اجرا میشد، مصرانه در پیِ نفی و طرد غرب، و تمدن برآمده از غرب بودند؛ که فردید آن را به «غربزدگی» نام نهاده بود؛ و جلال آل احمد (سرگردان) نیز از روی همین اصطلاح کتاب مشهور غربزدگی اش را نوشته بود.
من در سال ۲۰۰۵ ترسائی در باره یکی از فرمودهها و توصیههای مرحوم نراقی مقالهای نوشتم و پخش کردم که چون با نوع اندیشه و برخوردش با حکومت ملایان در هر زمان تازه است، بخشهائی از آن را در اینجا میآورم و به آن اشاره میکنم.
او در هنگام انتخابت ریاست جمهوری ایران در سال ۱۳۸۴ که سرانجام به انتخاب آقای احمدینژاد منتهی شد؛ در ایران نبود؛ ولی از اروپا با چاپ تصویر و چهرهی نورانی و امام زمانی و با آن هیئت و ریشی که حاصل زندان آخوندی بود و آن را نگه داشته بود، در سایت «گویا نیوز» ندا در داد: «سزاوار نیست جوانان در این انتخابات بی تفاوت باشند!»
حضرت استادی احسان نراقی، از شهر پاریس گویا ندائی از بیت رهبری شنیده و لاجرم خود خواسته و خدا خواسته، سخنگوی آقای خامنهای شده و در یک آگاهی نامه زیر نام «نگاه» با خط درشت خطاب به جوانان فرموده بود:
«دختران و پسران جوان عزیز! از میان شما کسانی که اهل مطالعات اجتماعی هستند، میدانند که در ۵۰ سال اخیر زندگی ام، مسائل جوانان برای من از جمله مسائل عمده بوده است که چه هنگام فعالیتم در موئسسهی مطالعات و تحقیقات اجتماعی و چه هنگام کار و سمتم به مدت شش سال در یونسکو به عنوان رئیس بخش جوانان این سازمان، هیچ وقت فارغ از مسائل جوانان به سر نبردهام. و…
اینک آیا سزاوار است که شما جوانان خارج از صحنه در بی تفاوتی به سر برید؟ آیا برای شما تازگی ندارد که با اینکه کمتر از دو ماه به انتخابات نمانده هنوز دربارهی موفقیت هیچ کاندیدائی نمیتوان اظهار نظر قطعی کرد؟.و …»
آنگاه ادامه میدهد: «مگر نمیدانید که حضور شما در صحنه مهمتر از رأی به صندوق انداختن است؟ وحشت دشمنان از جمع حضور شما مانند وحشت جن از بسم الله است»
و بالاخره با آوردن این بیت از حافظ:
در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان / شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
میفرماید:
«مگر برای جوانان غیرتمند امروزی ایران از آزادی و دموکراسی، دلبری عزیزتر وجود دارد؟»
چه پیش آمده است و چه مشکلی بروز کرده و چه تنگنائی حکومت فقیهان را در خود پیچیده است که آقای احسان نراقی از پایتخت فرانسه، برای کمک به حکومت اسلامی که آن را در مخاطره میبیند، چنین با تمام تارهای حنجره فریاد میکشد؟
انصاف داشته باشیم و بپذیریم که حتا اگر خود حضرت رهبر میخواست توصیهای در این مورد به جوانان کشور بفرماید، هیچگاه بهتر و اسلام پسندانه تر از این متنی که آقای نراقی نوشته است، نمینوشت و نمیگفت. همان اباطیل تکراری و همان پارانویای وجود دشمنان وهمی؛ و همان وحشت از دشمنانی که سالهاست لقلقهی دهان مبارک رهبر حکومت اسلامی در برابر خواستهی ملت بوده است، اکنون از حنجرهی حضرت استاد احسان نراقی با نفیری دیگر به گوش میرسید؛ و در قالب کلماتی آخوندی به چشم ما مینشست. فلسفهی پیدایش دشمنی که اکنون استاد بزرگ جامعه شناسی و معاون پیشین یونسکو هم ازآن خبر میدهد، به همان سال ۱۳۵۸ خورشیدی که خمینی اندک اندک همه چیز را در قبضهی قدرت طلاب فیضیه و حقانی انداخت، بر میگردد. شگفتا! این استاد سابق دانشگاه که ضمن آخوندزاده بودن، همواره، حتا در زمان رژیم پیشین که زینت المجالس دربار مرحوم محمد رضا شاه بود، آخوند مسلک و آخوند صفت بوده است، اکنون سرنا را برداشته و متوجه نیست که بدجوری آن را از سرگشادش مینوازد.
در این برهه که آخوند رفسنجانی در یک گزینش مقابل احمدی نژاد ناچیز و شهردار تهران، قرار میگیرد، این فیل هواکردن آقای احسان نراقی را آنهم در بیرون از میهن، چگونه و به چه چیز میتوان تعبیر کرد؟ آیا این سخن و توصیه از روی حس میهن پرستی است و حضرت استاد نجات میهن را در این برهه، با حضور جوانان در پای صندوقهای رأی همسنگ میداند؟! زهی تصور باطل و زهی کوته اندیشی و کوته بینی…! آیا آزادگی و دموکرات منشی او را به این کار برانگیخته است؟ این که بیراهه رفتن است… آیا این استاد نامدار جامعه شناسی، کسب آزادی و دموکراسی را در عبور از کانال این گونه ترفندها و گزینشهای مسخره، برآورد میکند؟
آقای احسان نراقی در سیمای کدام یک از نامزدهای مطرح کنونی برای پست بی خاصیت ریاست جمهوری که سرانجام باید از حدیدهی شورای نگهبان هم بگذرند، نور رستگاری برای ملت ایران دیده است؟ آیا این نظرباز ماهر و ظاهرِ صحنهی سیاست و اجتماع چهل سال اخیر ایران، از متن قانون اساسی ایران اسلامی و وجود دوالپائی به نام «ولایت فقیه» بی خبر است؟ آیا نتیجه و بهرهی آن همه توصیهها و تأییدها را که در مورد جناب خاتمی گفت و نوشت، نمیبیند؟
نه من و نه هیچ ایرانی آگاه به مسائل میهن که در ضمن آقای نراقی را هم بشناسد، نمیتوانیم بپذیریم که حضرتشان از قانون اساسی ایران و آن نیروی خدائی و پایگاه رفیع ولایت فقیه در این مجموعه بی خبر است. همچنین برای هیچ فرد ایرانی قابل تصور نیست که آقای نراقی استاد جامعه شناسی، مردم هموطن خود را نشناسد. اما قابل قبول است که بخواهد مردم را فریب دهد؛ قابل پذیرش است که آقای نراقی بلندگوی حاکمیت باشد. میتوان باور کرد آقای نراقی، مأمور تبلیغ و تبیین حکومت اسلامی باشد. همهی اینها پذیرفتنی است!
باور کنیم که تاکنون هیچ یک از امامان جمعه و هیچ مسئولی از ابواب جمعیی ولایت فقیه هم، چنین مخلصانه و خاضعانه و رهبرپسندانه از مردم درخواست شرکت در نمایش افتضاحات جدید را نکرده است. نمایشی که اگر سودی برای ملت ندارد، به فرمودهی رهبر و بازگفتش توسط آقای احسان نراقی، دشمنان ولایت فقیه را به وحشت میاندازد.
دقت کنیم در این جملهی حضرت احسان نراقی که میفرماید: «مگر نمیدانید که حضور شما در صحنه مهمتر از رأی به صندوق انداختن است؟…» میبینیم که، برای آقای نراقی به مانند تمام آخوندهای حاکمیت، صِرف بودن در پای صندوقهای رأی مطرح است و نه گزینش «عَمرو» و «زید» آقای نراقی تنها نمایش وجود مردم را در پای صندوقهای آراء میخواهد؛ و برایش مهم نیست که نام چه کسی از آن صندوقها به عنوان مسئول خزانه داری ولایت فقیه بیرون میآید! و درواقع آقای نراقی به گونهای از جوانان میخواهد به رفراندم برای مقبولیّت حکومت آخوندی رو کرده و وجاهت رژیم را با حضور خود تأیید کنند.
آیا شگفت نیست که منظور و خواستهی مقام معظم رهبری نیز همین مفهوم شرکت در پای صندوقهاست؟ آقای نراقی میداند که هرکس از این صندوق لعنت بیرون آید، نه توانا به کار است و نه اختیاری دارد. پس برای آقای نراقی استحکام رژیم و کسب آبرو برای حاکمیت با طولانی کردن صفهای اخذ رأی شایان اهمیّت است. با جرئت میگویم: حتا هیچ یک از آخوندهای ذوب شده در مقام ولایت هم تاکنون چنین بی پروا و روشن حضور در صحنه نمایش و شامورتی بازی را توصیه نکرده است. گویا رندان درون حاکمیت، این قبای زرنگار را به قامت آقای احسان نراقی علیرغم امام جمعه نبودنش دوخته اند؛ تا او بتواند مجوز برگشت به ایران را داشته باشد.
تردید ندارم اگر سبب این ترشحات قلم و افاضات کلام را از آقای نراقی بپرسیم، پاسخش چیزی در این مفهوم خواهد بود:
«جامعه شناسی میگوید! دموکراسی پدیدهای نیست که در کوتاه مدت به دست آید؛ و نیل به هدف، نیازمند تلاش و زمان دراز و برداشتن گامها به تأنی و تأمل است… به سخن دیگر، مردمسالاری نیازمند تمرین و مستلزم اُفت و خیز است و…» از اینگونه حرفها… یعنی به زعم او، نسخهی نوعی دموکراسی به شیوهی قطره چکانی – که تا رسیدن به آن دستکم یک سدهی دیگر باید منتظر ماند – قابل پیچیدن است؛ تا قطره قطره جمع گردد و سرانجام دریا شود!
به گمان من آقای نراقی براین باور بود که ایرانیان با شرکت در انتخابات – به هرگونه و هر طریق – هم یک نوع تمرین برای رسیدن به دموکراسی خواهند کرد و آماده برای آزادی و آزادگی خواهند شد؛ و هم با انبوه تعدادشان در صفهای اخذ رأی، برای رژیم ابهت و مقبولیّت خواهند خرید. البته طرف خطابش جوانان بودند که هم آن زمان و هم اکنون در جمعیّت ایران، رقم حد اکثر را دارند؛ و مرحوم نراقی میخواست با کشیدن آنان به پای صندوقهای اخذ رأی، برای حکومت آخوندی اعتبار و حیثیّت بخرد و حکومت را در نظر جهانیان مقبول و مقتدر نشان دهد.
آقای احسان نراقی نوادهی همان ملا احمد نراقی مشهور است که به عنوان مبدع و پیشنهاددهندهی منصب «ولایت فقیه» شهره است. بنابراین، چه در رژیم پیشین و چه در حکومت فقیهان، رعایت حال و احوال اهل عمامه را داشت؛ و هیچ سخنی در رد و طرد ولایت فقیه و حکومت آخوندی بر زبان نراند. بدبختانه یک و یا دو کسی از هوادارانش جملهای در ضدیّت با آخوند را پیش خود ساخته و به او نسبت میدهند و از او نقل میکنند که کاملاً دروغ است؛ و آن مرحوم گویندهی آن سخن ضد آخوندی نبوده و نیست.
از سوی دیگر میدانیم، جوان ایرانی امروز به چنان اشرافی از جهان و جامعه اش رسیده است که، اگر در برابر نصایح ما، رعایت ریش سفیدمان را کرده و به آن نخندد، بی گمان به دیدگاه و نظریه پردازیهای خنک و باسمهای مان خواهد خندید. ملت ایران نیز امروز به شناخت لازم برای تمیز پسند از ناپسند، سره از ناسره، دوست از دشمن، و سرانجام خدمتگزار از خیانتکار رسیده است. ملت ایران بویژه نسل جوان، گوشش بدهکار فتوای هیچ شیخ و ملا اعم از عمامه دار و بی عمامه نیست. نمونه اش شرکت بسیار کم مردم به ویژه در تهران در انتخابات اخیر مجلس اسلامی بود که اغلب نمایندگان در جمعیت ۱۵ میلیونی تهران و ری و شمیرانات، عددی زیر ۳۰۰ هزار رأی داشتند.
جوانان امروز به چنان مرحلهای از معرفت و جهان بینی رسیدهاند که برای اوهام و ایهام پشیزی ارزش قائل نیستند. برعکس، به مراتب از ما خردگراتر، واقع بین تر و صاحب تمیزتر شدهاند. ماهم هرچه ریش و پشم را در چهره و سرمان بیشتر کنیم، نه ابهتی برای خود میخریم و نه قلبهای رمیدهی آنان را میتوانیم تسخیر کنیم. شاید تنها استهزای آنان را بیشتر پذیرا شده ایم.
مرحوم احسان نراقی را متاسفانه نه در مسجد رهش دادند و نه در میخانه! و این چیزی نبود مگر نتیجهی کارکرد رفتار و کردار خویشتن خویشش!!
کالیفرنیا- دکتر محمد علی مهرآسا ۱۲/۷/۲۰۱۲
از: ایران امروز