رانندگی احمدزاده، آقای گل کشور و مربی سابق فوتبال در بیابان؛ ستاره هایی که راننده بودند

پنجشنبه, 15ام تیر, 1396
اندازه قلم متن

مهرداد شفیع پور، شهروند خبرنگار

«محمد احمدزاده» به خبرگزاری «فارس» گفته است که مربی گری را رها کرده و با کامیون شخصی خود رانندگی می کند. او که در فوتبال ایران به «ممی» شهرت یافته، دلیل این تصمیم خود را اعتراض به شرایط فرهنگی و اخلاقی حاکم بر فوتبال ایران عنوان کرده است.

احمدزاده را باید از نوجوانی شناخت؛ سال ۱۳۵۷، وقتی فقط ۱۸ سال داشت، به عنوان یکی از بازیکنان «ملوان انزلی»، اولین بار در لیگ «تخت جمشید» به میدان رفت. همان سال برای مسابقات قهرمانی آسیا و رقابت های جهانی «کان» فرانسه، به تیم ملی نوجوانان دعوت شد. دو سال بعد هم به تیم ملی جوانان ایران رسید. اما سال ۶۰ ناگهان از ملوان رفت. کجا؟ مقصدش شد تیم «تهران جوان» که البته اعتراض همشهری هایش را هم به دنبال داشت.

اما بعد به جای این که به ملوان برگردد، کلا رشته ورزشی خود را تغییر داد. حد فاصل سال های ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۴ فوتبال را رها کرد و سر از بسکتبال و پینگ پنگ درآورد. چرای آن را در درد و دل او در همان سال ها می توان یافت که گفته بود جو فوتبال ایران ناسالم شده و فرصت ها براساس لابی ها تقسیم می شوند. احمدزاده به همین سادگی از فوتبال خداحافظی کرد. سه سال طول کشید تا بفهمد برای چنین رشته هایی ساخته نشده است و دوباره به فوتبال برگشت و این بار مهاجم ملوان شد. شش سال برای ملوان بازی کرد. سال های آخر بازیگری تصمیم گرفت انزلی را ترک کند و به باشگاه «بانک تجارت» برود.

دو بار آقای گل کشور شد و با ملوان به قهرمانی جام حذفی و دو بار نایب قهرمانی این جام رسید. اما وقتی از بانک تجارت رفت و کفش هایش را آویزان کرد، سراغ مربی گری را گرفت. بعد در همان بانک تجارت، سرمربی تیم جوانان شد؛ وقتی که فقط ۳۳ سال داشت. خداحافظی احمدزاده از فوتبال هم عجیب و حیرت انگیز بود. انزلی چی ها او را می خواستند اما به گوشش رسید که جو باشگاه ملوان و شهر انزلی به خاطر جدایی دوباره و رفتنش به تهران، چندان به سودش نیست. مصدومیتی قدیمی هم داشت. برای همین کلا بازی در فوتبال را کنار زد و مربی شد.

جالب است که دو سال بعد به دعوت «بهمن صالح نیا»، کمک مربی ملوان می شود؛ یعنی سال ۱۳۷۴ خورشیدی. یک سال بعد هم کمک مربی تیم ملی جوانان شد. اما بعد دوباره تصمیمی انقلابی گرفت؛ حد فاصل سال های ۷۶ تا ۷۸، کسی از او خبر نداشت. می گفتند مربی تیم آماتوری شهردای «صومعه‌ سرا» شده اما آن تیم فعالیت چندانی در سطح استان نداشت.

سال ۱۳۸۰ به روزنامه «خبرورزشی» گفت: «در آن سال ها، ماهی‎گیری می کردم. الان هم اگر از فوتبال بروم، باز هم یک تور ماهی‎گیری برمی دارم و می زنم به دل دریا.»

اما فقط ماهی‎گیر نبود. بین سال های ۷۶ تا ۷۸ (سال هایی که باشگاه های استقلال و پرسپولیس هم پولی نداشتند، چه برسد به یک باشگاه آماتور در صومعه سرا)، احمدزاده گه گداری در خط مسافربری تهران-رشت کار کرد؛ مساله ای که هرگز رسانه ای نشد اما از گفتن آن پیش روی بازیکنانش هنوز هم ترسی ندارد.

سال ۷۹ به ملوان برگشت و سرمربی شد. او سازنده یکی از عجیب ترین قهرمانی های تاریخ فوتبال ایران است. در اولین دوره لیگ برتر حرفه ای (فصل ۸۰-۸۱)، وقتی «استقلال» در انزلی فقط به یک تساوی برای قهرمانی نیاز داشت، ملوان بدون آن که به حتی یک امتیاز بازی برای بقا در لیگ نیاز داشته باشد، استقلال را شکست داد. «پرسپولیس» همان روز در بازی هم‎زمان، «فجرسپاسی» را برد و قهرمان شد.

از آن سال، زندگی محمد احمدزاده چرخید. او یک نسل طلایی را در ملوان به فوتبال ایران معرفی کرد و بعد از این باشگاه رفت. طی تمام این سال ها، از سرمربی گری در تیم ملی جوانان تا هدایت باشگاه هایی مانند فجرسپاسی، «برق شیراز»، «استقلال اهواز»، «پیکان»، «گهر دورود»، «شهرداری اردبیل»، «شاهین بوشهر» و هرازگاهی هم ملوان را تجربه کرد. اما حالا دوباره در خودش انقلاب کرده است.

احمدزاده به فارس گفته که این یک تصمیم شخصی است و تو تنها پشت فرمان کامیون می‌نشینی اما در فوتبال همه به خودشان اجازه می‌دهند که به مربی توهین کنند.

بعید است که «ممی» راننده کامیون بین شهری در ایران بماند. نه این که فقط مایل باشد با چنین رفتاری، باز هم به رسانه ها برگردد که اتفاقا سابقه اش در حتی تغییر دادن رشته های ورزشی، آن هم وقتی در اوج بوده، ثابت می کند که در تصمیم گیری هایش بیش تر پیرو احساس است تا منطق.

اما محمد احمدزاده تنها فوتبالیست ایران نبوده که پشت فرمان نشسته است. میان هم نسل های او، می توان ستاره هایی را پیدا کرد که در اوج فعالیت حرفه ای خود در فوتبال هم رانندگی و مسافرکشی می کردند؛ «کاظم سیدعلیخانی» و «اکبر افتخاری»، دو ستاره فوتبال ایران بودند که برای امرارمعاش به مسافرکشی روی آوردند.

اکبر افتخاری همانی است که در جام ملت‌های ۱۳۴۷ با تیم ملی ایران توانست به قهرمانی آسیا برسد و با تیم منتخب آسیا، برابر «آرسنال» قرار گرفت و اتفاقا در همان بازی گل هم زد.

سال ۱۳۸۴ «محمد دادکان»، رییس وقت فدراسیون فوتبال از افتخاری خواست تا دستی به سر و روی اتومبیل خود بکشد و هزینه‌های آن را از صندوق ویژه‌ای در فدراسیون بگیرد. دادکان دستور داد برای افتخاری دو و نیم میلیون تومان بودجه کنار بگذارند اما ستاره سابق استقلال، پرسپولیس و تیم ملی ایران فاکتوری ۷۰۰هزار تومانی به فدراسیون داد. در فاکتور او فقط هزینه خرید چهار حلقه لاستیک، روکش صندلی و سرویس موتور نوشته شده بود.

دادکان از تواضع افتخاری برافروخته بود. دوباره با او تماس می گیرد اما از او می شنود: «ماشین دارم، سلامت هستم و کار می کنم. نیازی به هزینه بیش تر هم ندارم.»

کاظم علیخانی را با بازی های درخشانش در پرسپولیس می شناسیم. طی سال های ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۸، در خط دفاعی پرسپولیس بازی و زندگی کرد. سیدعلیخانی پس از دوران فوتبال، چند سالی روی تاکسی کار می کرد و با درآمد حاصل از آن، زندگی‌ خود را می‌گذراند. اما مشکل چشمش باعث شد تاکسی را هم کنار بگذارد. او دی ماه سال ۹۵ چشم از دنیا بست.

سیاهه بازیکنانی مثل افتخاری و علیخانی بلند است. «عبدالعلی چنگیز»، ستاره دهه ۵۰ و ۶۰ استقلال و «ذوب آهن» در سال ۹۴ به تسنیم گفته بود: «وقتی بازیکن استقلال بودم، کرایه خانه‌ام را نداشتم بدهم. صاحب خانه می‌گفت فوتبالیست معروفی هستی که باش، پول مرا باید بدهی. یادم هست که در استقلال و تیم ملی بازی می‌کردم و هم‎زمان تاکسی هم داشتم. در عین حال، معلم ورزش هم بودم. در دانشگاه تحصیل می‌کردم و شب‌ها شاگرد خصوصی می‌گرفتم و زبان انگلیسی درس می‌دادم.»

این که بشنویم «غلام فتح آبادی» هم روزگاری با تاکسی کار می کرده، عجیب نیست اما این که «امیر قلعه نویی» نیز در سن ۲۰ سالگی پیکان خریده و در تهران مسافرکشی می کرده، حیرت انگیز است. به این لیست، «پرویز مظلومی» را هم در سال های ۶۱ تا ۶۳ اضافه کنیم. حتی «محسن عاشوری»، مدافع سابق پرسپولیس نیز در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ خورشیدی از این راه زندگی می گذراند.

«جواد الله وردی»، ستاره خط دفاعی استقلال بود. او پس از دربی معروف استقلال و پرسپولیس در شهریور ماه سال ۵۲ (که پرسپولیس شش بر صفر پیروز شد)، به پرسپولیس رفت. اما پس از آن که فوتبال را کنار گذاشت، به مسافرکشی روی آورد. او سال ۱۳۹۳ به هفته نامه «تماشاگران» گفته بود: «کلاهی داشتم، آن کلاه را بر سرم می گذاشتم و لبه آن را تا آن جایی که جا داشت، پایین می کشیدم تا کسی من را نبیند.»

فوتبال در روزگاری نه چندان دورتر از امروز، آن قدر فقیر بود که ستاره هایش را مسافرکش خیابان ها کند. اگر دهه ۶۰ و ۷۰ خورشیدی سری به پل «ستارخان» می زدید، جمعی از این ستاره ها که منتظر مسافر بودند را می دیدید.

از: ایران وایر


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.