انگار سرنوشت خوشحالی داشتن یک دختر پرافتخار، محجوب، استاد دانشگاه پرینستون، عضو آکادمی علوم آمریکا و را درست وقتی از آن لذت می بُرد و می بُردیم از همه ما گرفت!
احسان محمدی
عصرایران؛ روز گذشته در میان انبوه آوار خبرهای تلخ از چاقوکشی در متروی شهر ری تا تلاش یک زن برای خودکشی در مترو میرداماد، تلفات سیل در چند استان، تیراندازی در کلانتری آبپخش بوشهر و … خبر جان باختن مریم میرزاخانی ریاضی دان جوان کام ایران را تلخ کرد. ده نکته پیرامون این خبر تلخ را مرور کنیم:
۱- اخبار و تصاویر در خصوص این چهره به نام عالم ریاضیات زیاد نیست. او علاقه چندانی به دیده شدن و گفتگو با رسانه ها یا فعالیت در شبکه های مجازی نداشت. عکس های اندکی که از میرزاخانی منتشر شده است، عموماً چهره ای آرام، لبخندی کمرنگ و وقاری ایرانی دارد. انگار ترجمان این جمله بود: رودخانه هر چه عمیق، تر آرام تر.
۲- ریاضیات در ایران در تصور بیشتر مردم دانشی مردانه قلمداد می شود. اینکه یک دختر بتواند نه تنها این قالب را بشکند بلکه به خاطر کار بر «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانهای آنها» برندهٔ مدال فیلدز شود، که بالاترین جایزه در ریاضیات به شمار می رود، تحسین برانگیر است. به خاطر کار بر؟… بدون اینکه به جمله قبل برگردید فقط عنوانی که او روی آن کار می کرده را به خاطر بیاورید! دشوار است. سطحی که میرزاخانی در آن موفق شد نه انتگرال و دیفرانسیل و مشتق که حوزه ای بسیار پیچیده است.
۳- او دختر اولین هاست. افتخاری که حتی در فقدانش هم به نامش ثبت شده است. اولین دختری بود که به تیم المپیاد ریاضی ایران راه یافت. اولین دختری بود که در المپیاد ریاضی ایران طلا گرفت. اولین کسی بود که دو سال مدال طلا گرفت. اولین فردی که در آزمون المپیاد ریاضی نمره کامل گرفت. اولین زن و نخستین ایرانی برندهٔ مدال فیلدز. او نخستین ایرانی-آمریکایی است که به عضویت در آکادمی علوم آمریکا برگزیده شد.
۴- میرزاخانی الگوی بسیاری از دختران ایرانی بود. حتی آنها که هرگز او را از نزدیک ندیده بودند. در حالیکه عموم چهره های موفق علمی خارج از کشور را مردان تشکیل می دهند، اینکه یک زن ایرانی توانست به چنین جایگاه شایانی برسد به زنان و دختران اعتماد به نفس بزرگی بخشید. به همین دلیل بسیاری از بانوان ایرانی احساس کردند که عضوی از خانواده شان را از دست داده اند.
۵- همسر وی یان وندراک، نیز دانشیار ریاضی دانشگاه استنفورد، و پژوهشگر سابق علوم کامپیوتر نظری مرکز تحقیقات آیبیام و اهل جمهوری چک است، به همین دلیل و بر اساس قوانین داخلی امکان اخذ شناسنامه ایرانی برای دخترش «آناهیتا» که نامی ایرانی و باستانی دارد میسر نشد. اتفاقی که پاره ای نقدها را به این قانون به همراه داشت.
۶- نوع پوشش میرزاخانی موضوع دیگری بود که مورد بحث قرار گرفت. رئیس جمهور روحانی ترجیح داد در صفحه اینستاگرام خود عکسی از او را بدون حجاب روسری منتشر کند اما سایر مقامات عکس های قدیمی با حجاب یا روتوش شده را برگزیدند. در فیلم ها و عکس های منتشره از او، عموماٌ ساده پوشی دیده می شد.
۷- میرزاخانی یکی از دانشجویان بازمانده از حادثه تلخ تصادف اسفندماه ۱۳۷۶ است. اتوبوس حامل او و دوستانش وقتی در حال بازگشت از بیست و دومین دورهٔ مسابقات ریاضی دانشجویی در اهواز بود، به دره سقوط کرد و طی آن شش تن از دانشجوی نخبهٔ ریاضی دانشگاه صنعتی شریف جان باختند. تقدیر این گونه بود که او ۲۰ سال بعد نه در وطن که هزاران کیلومتر دورتر، مرگ را در آغوش کشد. گاهی مرگ نه فقط ریحان که «مریم» می چیند!
۸- او شیفته ادبیات بود. در یک گفتگو عنوان کرد: «وقتی که بچه بودم رویایم این بود که نویسنده شوم. هیجانانگیزترین لحظاتم را به خواندن رمان میگذراندم، در واقع هر چیزی را به دستم میرسید میخواندم.»
زمانی در ایران ادبیات و ریاضی را دو شاخه متضاد هم تعریف می کردند. اگر شیفته یکی باشد لابد از دیگری بیزاری و در آن ناتوان! ریاضی دان ترین دختر ایران هم شیفته جادوی ادبیات بود.
۹- فقدان مریم میرزاخانی یکبار دیگر موضوع مهاجرت مغزها (ترکیب محترمانه تری به جای فرارمغزها) را تازه کرد. اینکه مهمترین سرمایه های هرکشوری نه نفت و گاز و الماس و … که نیروی انسانی آن است. متاسفانه آمار مهاجرت دانش آموختگان از کشور هنوز هم نگران کننده است. سرمایه هایی که می توانند اینجا بمانند و برای وطنی که در آن زاده و بالیده شده اند کارکنند به دلایل اقتصادی، اجتماعی و گاه حتی برخوردهای تنگ نظرانه کوچ می کنند و میوه رسیده درخت خانه ما در دامن دیگری می افتد.
۱۰- در کتاب تحسین شده «بادباک باز» نوشته خالدحسینی دیالوگ مشهوری هست:
گفت: خیلی میترسم
گفتم:چرا؟
گفت: چون از ته دل خوشحالم…این جور خوشحالی ترسناک است…
پرسیدم آخر چرا؟!
او جواب داد: وقتی آدم این جور خوشحال باشد سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد!
مریم میرزاخانی دوبار انگار این اتفاق را تجربه کرده است. یکبار پس از آن حادثه تلخ تصادف وقتی ماجرا را برای نشریه دانشجویی «نقطه سرخط» تعریف کرد گفت:
– پشت سر ما حیدری و حسام سه تار می زدند، ما صندلی ها را خوابانده بودیم و گوش می دادیم. حیدری آواز می خواند و من به تنها چیزی که فکر نمی کردم این بود که دفعه بعد سه تار را شکسته ببینم… نفهمیدم چطور خوابم برد. تا قبل از ۲ نیمه شب همه چیز به خوبی پیش می رفت، اتفاق درست لحظه ای رخ داد که همه ما احساس می کردیم خوشبختیم و به همه آنچه می خواهیم رسیده ایم.
و حالا یکبار دیگر انگار سرنوشت خوشحالی داشتن یک دختر پرافتخار، محجوب، استاد دانشگاه پرینستون، عضو آکادمی علوم آمریکا و را درست وقتی از آن لذت می بُرد و می بُردیم از همه ما گرفت!