رضا گوهرزاد: نیوشا، جان شیفته‌ای در آتش

یکشنبه, 2ام مهر, 1396
اندازه قلم متن

یادداشتی درباره رفیقی که زود از میان ما رفت

سی سال پیش، در اعتراض به ورود علی خامنه‌ای رییس جمهور وقت به نیویورک برای سخنرانی در سازمان ملل، نیوشا فرهی، جان شیفته‌اش را در برابر ساختمان فدرال لوس‌آنجلس، به آتش کشید تا کالبد افروخته‌اش پرچمی باشد برای رسوایی رهبران حکومتی که شکنجه و مرگ را در زندان‌ها به جان بهترین فرزندان ایران زمین پیوند می‌زدند.

نیوشا زندگی را دوست داشت، و برای همین، زندگی بهتر را برای همگان می‌خواست. مخالف رژیم گذشته بود و نابودی رژیم جمهوری اسلامی را می‌خواست. در دورانی نیوشا فریاد اعتراض بر جمهوری اسلامی با پیکر به آتش کشیده‌اش همراه کرد که هنوز برخی در سودای بازگشت رژیم گذشته، در جستجوی ارثیه سیاسی، آینده را به گرو گذاشته بودند.

نیوشا را از نوجوانی می‌شناختم، از سال ۱۳۴۸، هر دو عضو گروه روزنامه‌نگاری کتابخانه‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودیم، نوجوانانی بودیم کتابخوان، فیلمساز، نقاش و نمایشنامه نویس ما نوجوانان گروه ۳۰ نفره‌ای بودیم، که نیوشا نیز عضو آن بود، در جشنواره‌ها به نقد فیلم می‌نشستیم و با نویسندگان و کارگردانان به بحث می‌پرداختیم، در پنجمین جشنواره فیلم با خسرو گلسرخی چندین ماه پیش از دستگیری‌اش آشنا شدیم و بحث و گفتگو کردیم.

آن روزها محمود دولت آبادی تازه آوسنه بابا سبحان را نوشته بود و علی اشرف درویشیان که نخستین کتابش روی پیشخوان کتابفروشی‌ها بود، برایمان سخن می‌گفتند، از فیروز شیروانلو که به تازگی ضرورت هنر در روند تکامل اجتماعی اثر ارنست فیشر را ترجمه کرده بود، یاد گرفته بودیم که معرفی کتاب را یک گام به پیش ببریم و به نقد نزدیک کنیم، عباس کیارستمی نان و کوچه را ساخته بود و بهرام بیضایی عمو سبیلو را…. با خواندن کتاب بود که فهمیدیم چگونه انسان غول شد، ما فرزندان ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی بودیم….

تازه با کارهای برتولت برشت آشنا شده بودیم که نیوشا پیشنهاد کرد «آنکه گفت آری و آنکه گفت نه» را اجرا کنیم، عاشق این گونه نوشته‌ها برای اجرا بود، او در هر کتابی رد پای عدالت را در سیاست تعقیب می‌کرد. ظنز سیاه را می‌شناخت و زهرخند آن را حس می‌کرد.

نیوشا از همان دوران به عدالت اجتماعی باورداشت، سال ۱۳۵۰ در رقابت‌های روزنامه نگاری ۱۵ نفر برای اردوی رامسر انتخاب شدیم و نیوشا از کتابخانه شماره ۱۱ یوسف آباد، یک هفته پیش از سفر گفت نمی‌آید، پرسیدیم چرا ؟ در یک کلام گفت حق دوستمان فرهمند است او باید بیاید چون کار او بهتر بود. نوشته فرهمند اجتماعی بود ولی چون نوشته من سیاسی بود انتخاب شدم، پس بهتر است او بیاید، من پیرو حقیقت و عدالت هستم، نیوشا با شادمانی فرهمند را روانه اردوی رامسر کرد…

آری، همان نیوشای عدالت‌خواه، ۳۰ سال پیش، جان خود را به آتش کشید تا به یاد جهانیان بیاورد که چگونه جمهوری دوزخیان، پاک‌ترین فرزندان ایران را در زندان‌ها دسته دسته اعدام میکند. و آن هنگام که رسانه‌های جهان پیکر در آتش شعله‌ور او را به مثابه نماد اعتراض به جمهوری اسلامی نشان دادند، اپوزیسیون نتوانست به صدای یگانه‌ای بدل شود و جمهوری اسلامی را به چالش جهانی بکشد.

این پراکندگی اپوزیسون هر سال بیشتر و بیشتر شده و اختلاف ناشی از تفاوت‌های ایدئولوژیک اپوزیسیون سبب شده که جمهوری اسلامی ماندگارتر شود و در گذر سال‌ها اصلاح‌طلبان جدا شده از حکومت در خارج از کشور به نام مبارزه با قدرت اصولگرایان، سکه اپوزیسیون را به نام خود ضرب کنند تا سازگارتر از همیشه در فردای ایران، نوع دیگری از جمهوری اسلامی را به ایرانیان قالب و غالب کنند.

این شگفت نیست که امروز دو سوی اپوزیسیون یعنی سلطنت‌طلب‌ها و مجاهدین به ترامپ دخیل می‌بندند و جان بولتون جنگ طلب، سخنران دفاع از حقوق بشر می‌شود… اعتراضی که نیوشا جان شیفته‌اش را به آتش کشید از نوع این اعتراض‌های کارناوالی نبود که منادی صلحش جان بولتون جنگ طلب و دانالد ترامپ باشد، به گفته شاملوی بزرگ «روزگار غریبی ست نازنین».

از: ایران امروز 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.