علی رنجی پور
این روزها در اقتصاد ایران دعوا بالا گرفته است؛ گروهی در راست و گروهی در چپ مشغول منازعهاند. انگشت اتهام از هر سو به مقابل نشانه می رود تا مسوول به وجود آمدن وضع موجود را رسوا کند. کار از نقد و اختلاف نظرهای آکادمیک گذشته و به مرزبندی و سنگربندی رسیده است. انگار که آشفتگی سیاسی این روزهای ایران به اقتصاددان ها و تکنوکراتها هم سرایت کرده است. کار از نقد و کنایههای آکادمیک گذشته، یکدیگر را به تندی زیر سوال میبرند و هر کدام دیگری را از بیسوادی، پوپولیسم، کارشکنی و فساد گرفته تا همکاری با «دشمن» برای کودتا متهم میکنند. این داستان البته تازگی ندارد و بازخوانی تاریخ مختصر اقتصاد ایران بعد از انقلاب میتواند رگ و ریشههایش را دقیقتر نشان دهد.
اقتصاد مال خر است
«اقتصاد مال خر است»؛ این جمله، یکی از مشهورترین نقل قولها از روحالله خمینی است. در سالهای اخیر برخی در اصالت این جمله تردید وارد کرده و آن را جعلی خواندهاند. آن ها می گویند سخنان رهبر پیشین جمهوری اسلامی ایران در ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۸، نه در نفی اقتصاد بلکه در نقد مادیگرایی بوده است: «این هایی که زیربنای همه چیز را اقتصاد می دانند، این ها انسان را حیوان می دانند. حیوان هم همه چیزش فدای اقتصادش است. زیربنای همه چیزش [است]. الاغ هم زیربنای همه چیزش، اقتصادش است. این ها انسان را نشناختند اصلاً که چه هست.» (صحیفه امام، جلد نهم صفحه ۴۵۰ )
صرف نظر از این که گفته آیت الله خمینی در نفی اقتصاد یا هر چیز دیگری بوده، میتوان آن را نماد و نشانهای گویا از وضعیت اقتصاد ایران در سالهای اول بعد از انقلاب در نظر گرفت؛ زمانی که هرج و مرج انقلابی به تئوریهایی گره خورده بود که معجون خام و جا نیفتاده سوسیالیسم و فقه اسلامی بودند.
در آن دوران، هیچ نشانهای از یک اقتصاددان یا گرایش اقتصادی به چشم نمیخورد اما تبعات برخی تصمیمهایی که آن روزها گرفته شد، هنوز گریبانگیر ایران است؛ مثلا اقدامات انقلابی «سیدهادی خسروشاهی» که به دستور آیتالله خمینی، «ستاد ضربت مسکن» تشکیل داد و سخاوتمندانه از «مستضعفان» دعوت کرد به تهران بیایند و هر چه زمین و خانه خالی دلشان خواست، مصادره کنند.
البته شهرداری و دولت وقت به این اقدامات معترض بودند اما سنبه خسروشاهی چنان پر زور بود که چنینتهدید میکرد: «شهردار تهران با بعضی گروه های ضد روحانی وابستگی دارد و هدفش کوبیدن روحانیت است. جواب اظهارات شهردار را باید ملت و روحانیون متعهد بدهند.»
برنامه صفر
اقتصاد و کار اقتصادی از هر گونهاش، دست کم تا زمان استقرار دولت «میرحسین موسوی» در سال ۱۳۶۰، ناپسند و غیرانقلابی انگاشته میشد. اما ضرورت دولتداری از یکسو و روشن شدن آتش جنگی که همه چیز را میسوزاند، سبب شد تا اولین نشانههای ناکام برنامهریزی اقتصادی در اوایل دهه ۶۰ پدیدار شود. اولین برنامه اقتصادی ایران در سال ۱۳۶۲ نوشته شد که به سرانجام نرسید. این برنامه، معروف به «برنامهصفر» است که باوجود تصویب در «شورای اقتصاد» و دولت وقت، هرگز در مجلس شورای اسلامی به تصویب نرسید تا تدوین یک برنامه اقتصادی در ایران شش سال به تعویق بیفتد.
اما فراتر از این برنامه بیسرانجام، در آن سالها ذائقه اقتصاد ایران به شدت چپ بود. سیطره مطلق دولت بر اقتصاد و بنگاههای اقتصادی، سپردن افسار تولید و تجارت به تعاونیها، محدود کردن سرمایهداری و… از ویژگیهای ایران در دهه ۶۰ است.
در مقابل، گروهی که شهرت به «جریان راست» داشت، جز مخالفت با چپگرایی دولت وقت، هیچ نسبتی با راست اقتصادی نداشت. دغدغه «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» هم نه «اقتصاد آزاد» بلکه «فقه اسلامی» و دفاع از منافع بازار بود. هنوز هم میتوان عمق جریان راست دهه ۶۰ را با نگاه کردن به چهرههای شاخص آن، مثل «محمد یزدی» یا «احمد جنتی» و… بازشناخت. هرچه قدر چپ دهه ۶۰ در طول زمان تغییر موضع و ماهیت داد، راستگرایان دهه ۶۰ سفت و سخت سر عقیده خود که چندان نسبتی با علم اقتصاد نداشت، ایستادگی کرده و میکنند.
در منتهیالیه جناح چپ جمهوری اسلامی، میرحسین موسوی در مقام نخستوزیر قرار داشت. دستگاه اقتصادی حاکم بر ایران در آن زمان، به شدت تحت تاثیر فردی به نام «میرمصطفی عالینسب» بود؛ اقتصاددان و صنعت گری که زمانی مشاور «محمد مصدق»، نخست وزیر دوراه پهلوی هم بود.
«ستاد بسیج اقتصادی» یا همان «کوپن»، از ابتکارات عالینسب در زمان جنگ ایران و عراق به شمار می رود.
هواداران عالینسب یکی از افتخارات اقتصاد ایران در دهه ۶۰ را این میدانند که در زمان جنگ کسی در ایران از گرسنگی نمرد:«آن هم مدیون فعالیت عالینسب بود.»
عالینسب پیش چشم نخستوزیر، فراتر از مشاور که پیر و مرادی بود که اقتصاد نیمبند و بحرانزده ایران را به سلامت از گردنه جنگ گذراند. چنان که «فرشاد مومنی» تعریف میکند: «مهندس موسوی در معرفی آقای عالینسب [به رییسجمهوری و نخستوزیر ترکیه] گفته بود که او شخصی است که تاکنون بارها دولت و ملت ایران را از پرتگاههای بزرگ اقتصادی نجات داده است.»
عالینسب به همان نسبت که هنوز هم برای اقتصاددانان چپگرا یک اسطوره است، برای راستگرایان، نماد قبض و بستگی اقتصاد است.
«مهندس موسوی در زمینه مباحث اقتصادی ضعیف بودند… فضای غالب دولت و مجلس، فضای فکری چپ بود و به دنبال فردی بودند که نقطه نظرات آن ها را حداقل در حوزه اقتصادی تعیین کند. در واقع، آقای عالی نسب انتخاب شدند که روشهای اجرایی اقتصاد اسلامی چپگرایانه را ترسیم و اجرا کند… در اداره جلسههای دولت، وقتی همه حرف میزدند، آقای موسوی میگفتند که آقای عالی نسب اظهارنظر نکردند و وقتی هم ایشان حرف میزد، محور راهحلها روی نظرات وی میچرخید… حرف ایشان بود که در نهایت سرنوشت اظهار نظرهای کارشناسی را رقم میزد.»
این روایت «مسعود روغنی زنجانی»، رییس آن سالها و سالهای آتی سازمان برنامه و بودجه است. البته آن طور که رییس پیشین این سازمان گفته است، همیشه هم بحثهای کارشناسی در میان نبود: «به خوبی به یاد دارم که وقتی در شورای اقتصاد به مسایل نقدینگی میپرداختیم… آقای موسوی در پاسخ به نظرات ما میگفتند شما در محاسبات خود ضریب ایثار را اعمال نکردید. ایشان نخستوزیر بودند و ما به راحتی نمیتوانستیم بگوییم که شعر حافظ و مولوی چه ربطی به این مسایل دارد… ایشان روزی به من گفتند به دکتر “نیلی” سفارش کنید این قدر به کمیت اهمیت ندهد و ایشان را تشویق کنید یک مقدار هم به عرفان روی بیاورد.»
چرخش به راست
نخستین گرایشهای راست اقتصادی در چپگراترین دولت تاریخ ایران، در حیاط خلوت بانک مرکزی و سازمان برنامه و بودجه شکل گرفت. در دولت اول میرحسین موسوی، پایگاه راستگرایان بانک مرکزی به ریاست «محسن نوربخش» بود. اما در دولت دوم، گرایشهای راست سازمان برنامه بیش تر به چشم آمد.
البته تا پیش از آن هم سازمان برنامه به لحاظ تاریخی، همیشه یاز مخالف دولت میزد. پیش از انقلاب، دولتها گرایش به راست و بدنه کارشناسی و حتی مدیریتی سازمان گرایش به چپ داشتند. رد این گرایشهای فکری را میتوان در آخرین برنامه عمرانی پیش از انقلاب مشاهده کرد که برای اولین و آخرین بار، برنامه توسعه کشور بر پایه آمایش سرزمین نوشته بود. این برنامه از بد ماجرا، همان سال اول به انقلاب خورد و فرصت اجرا پیدا نکرد.
این بار، راستگرایی از دل دولت چپ بیرون آمد. بعد از سال ۱۳۶۸، خیلی چیزها در ایران عوض شد. جنگ پایان یافت، دولت میرحسین موسوی کنار رفت و یکی از مخالفان قسمخورده دولت چپ موسوی، جانشین آیتالله خمینی شد. این در حالی بود که در سالهای آخر جنگ، برخی از بدنه دولت-از کارشناسان گرفته تا وزرا- با چپرویهای نخستوزیر زاویه پیدا کرده بودند.
این زاویه البته متفاوت از دوقطبی آن روزهای ایران بود؛ جریانی که در سالهای بعد، زیر عنوان جریان راست در اقتصاد ایران شهرت پیدا کرد. این جریان بر خلاف آن چه پیش از آن خود را مدافع اقتصاد راست معرفی میکرد، هم پشتوانه تئوریک در اقتصاد داشت و هم طی هشت سال حضور در دولت، در مقام وزیر و کارشناس، تا حدودی تجربه کسب کرده بود.
تا رسیدن به عطف تاریخی ۱۳۶۸، این گروه با «اکبر هاشمیرفسنجانی» نزدیک شده بود. همین گروه برنامه اول توسعه را در اواخر دولت میرحسین موسوی نوشت، اگرچه تصویب آن به دولت بعدی رسید.
روایت مسعود نیلی، تصویر نسبتا روشنی از فضای آن روزگار ترسیم میکند: «دولت ذوق و شوق چندانی نشان نمیداد. ما ابتکاری به خرج دادیم و جلسههای ماهانه با حضور آقای هاشمی رفسنجانی، روسای کمیسیونهای مجلس، مهندس موسوی و وزرای عضو شورای اقتصاد در این جلسات حضور مییافتند… صداقت بسیار زیاد آقای موسوی مانع از ارایه برنامه اول در زمان ایشان به مجلس شد. آقای موسوی هرگز تصمیم نداشتند برنامهای را به دولت بعد از خودشان تحمیل کنند. این کار ایشان هیچ سرچشمهای در رقابتهای سیاسی و جناحی نداشت، اگر چه بعدها چنین تصوراتی ایجاد شد. این را باید توجه داشت که اصولا در نگاه و زاویه دید مهندس موسوی به اقتصاد، هیچ تغییری ایجاد نشده بود. او در سال ۱۳۶۸،اقتصاد و مسایل آن را در همان اقتصاد سال ۶۰ میدید. از این لحاظ، آقای موسوی یکی از اصول گراترین مسوولان اجرایی بعد از انقلاب است. همان قاعدهها و اصولی را که در سال ۶۰ داشت، بدون کم ترین تغییری، تا سال ۱۳۶۸ حفظ کرد و تصور میکنم الان نیز چنین است. آقای موسوی برای گسترش فعالیتهای اقتصادی هرگز اعتقادی به استفاده از منابع خارجی نداشت و این تنها چیزی بود که تا آخرین روز نخستوزیری بر آن تاکید کرد. تصور ایشان این بود که اقتصاد به هر قیمتی باید به صورت نقدی اداره شود. ایشان هم چنین معتقد به دخالت دولت در قیمتگذاری بودند و تلاش کردند این اعتقاد خود را تا پایان نگه دارند.»
از: ایران وایر