روز یکشنبه ۱۱ آذر، محمدجواد ظریف وزیر خارجه جمهوری اسلامی به کمیسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی رفت و پس از پاسخگویی به سوالات نمایندگان، ۱۴ نفر از امضاکنندگان طرح استیضاح وی از پاسخهایش قانع شدند و همانطور که قابل پیشبینی بود امضا جمعکردنها برای استیضاح فراتر از یک فشار و مانور جناحی نرفت.
اگرچه بهانهی نمایندگانِ مخالف دولت در مجلس برای طرح استیضاحِ ظریف حرفهای او در مورد وجود پولشویی گسترده در کشور بود اما بخشی از سپاه و حتی تعدادی از روحانیون بلندپایه و مراجع تقلید هم مستقیم و غیرمستقیم هشدار دادند که با توجه به اوضاع نظام، زمان مناسبی برای این اقدامات نیست.
محمدجواد ظریف زیر سایهی باراک اوباما و جان کری قد کشید و پس از امضای توافق اتمی (برجام) در سال ۲۰۱۵ اوضاع آنقدر بر وقف مراد او و اهداف رژیم شد که از وی به عنوان «مصدق و امیرکبیر زمانه» و «سردار دیپلماسی» نام بردند. اما آرزوهای دولت روحانی و وزیر خارجهاش زودتر از آنچه نظام فکرش را میکرد نقش برآب شد. با روی کار آمدن دونالد ترامپ و به ویژه پس از عزل رکس تیلرسون و انتصاب مایک پمپئو به عنوان وزیر خارجه ایالات متحده دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی که فاقد استقلال حقیقی داخلی و بینالمللی است در عمل به بنبست خورد و از بازی کنار گذاشته شد و ستارهی بخت ظریف هم افول کرد.
با وجود عقبنشینی استیضاحکنندگان اما مسائلی که وزارت خارجه جمهوری اسلامی با آن دست به گریبان است بسیار مهم است. تأخیر در اجرای ساز و کار مالی ویژه اروپا برای تجارت با ایران، بدون سفیر ماندن بعضی سفارتخانهها از جمله چین و هند که جمهوری اسلامی در شرایط تحریم به شدت نیازمند هماهنگی بیشتر با آنهاست، عملکرد ضعیف برخی سفارتخانهها در اجرای سیاستهای جمهوری اسلامی و بیتوجهی به اقتصاد در دیپلماسی موضوعات مورد اشاره در دلایل طرح استیضاح بودند.
در ایران سالهاست تعداد زیادی از سفارتخانههای کشورهای مهم منطقه و دنیا تعطیل است. سفارتخانههای جمهوری اسلامی در تعدادی از کشورها کاربری پادگانی پیدا کرده و بیش از آنکه سقفی برای نمایندگی کردن سیاست خارجی تهران باشد خانه تیمیِ اطلاعاتیها و امینتیها برای توطئه و ترور است. در مورد این مسائل کیهان لندن با احمد رأفت روزنامهنگار بینالمللی و تحلیلگر مسائل سیاسی گفتگو کرده است.
-در هفتههای اخیر اخبار غیررسمی حکایت از تعطیل واحدها و تعلیق فعالیتهای بخشهایی از سفارتخانهها در تهران داشته است. حتی مطرح میشود کارمندان برخی از سفارتخانهها در ایران به کشورشان برگشتهاند. نظر شما چیست؟
-بعد از امضای توافق هستهای (برجام) سفارتخانههای کشورهایی که فکر میکردند بتوانند روابط اقتصادیشان را با جمهوری اسلامی بسیار گسترده کنند تعدادی دیپلمات برای تقویت بخش اقتصادی به تهران فرستادند. اینها یا در دفتر اقتصادی سفارت کارشان را آغاز کردند و یا اگر دفتری نداشتند برای تقویت همکاریهای اقتصادی آن را ایجاد کردند؛ دفاتر اقتصادی اغلب داخل خود سفارتخانهها هستند.
میزان همکاریهای اقتصادی بر اساس صادرات و واردات سالانه متغیر است اما دو کشوری که در اتحادیه اروپا بیشترین مراودات اقتصادی را با ایران دارند آلمان و ایتالیا هستند. به عنوان مثال آمار سال ۲۰۱۷ میلادی نشان میدهد بیشترین داد و ستد ایران در اتحادیه اروپا با ایتالیاییها بوده. آمار سال ۲۰۱۸ هنوز اعلام نشده و احتمالاً باز هم یکی از این دو کشور خواهد بود و دستکم در ۲۰ سال اخیر هیچ وقت کشور سومی بجز این دو در مقام اول و دوم همکاری تجاری با جمهوری اسلامی قرار نداشته.
ایتالیا و آلمان فعالیتهای اقتصادی خود را در ایران خیلی گسترش دادند اما با خروج آمریکا از برجام و با پیشبینی اینکه این خروج تاثیرگذار خواهد بود و ترامپ هم اعلام کرده بود میخواهد تحریمها را بازگرداند نگرانیهای آنها آغاز شد و ناگهان دیدند اوایل تابستان مرحله اول تحریمها اجرا شده و متوجه شدند آمریکا در این قضیه اصلاً شوخی ندارد. بنابراین چون شرکتهای بزرگ همه اعلام کردند با ایران همکاری نخواهند کرد اینها مجبور شدند شماری از کسانی را که از دو سال پیش برای گسترش سرویسهای اقتصادی به ایران فرستاده بودند، چون دیگر عملاً اضافی بودند، به کشورهاشان بازگردانند و تا جایی که اطلاع دارم این دو کشور بخشهای اقتصادی خود را کاهش دادهاند. احتمالاً در مورد بقیه سفارتخانهها که در این دو سال مسئولان و دیپلماتهای اقتصادی به ایران فرستاده بودند نیز همینطور باشد چون برای سفارتها هزینههای اضافی داشتند.
-از ابتدای انقلاب بعضی سفارتخانهها مثل آمریکا، اسراییل و مصر تعطیل شدند. در این چهار دهه بهخصوص در چند سال اخیر سفارتخانههای کانادا، امارات، مراکش، عربستان و بحرین، و در دورههایی انگلیس و فرانسه بسته شدند و بعضی از آنها تا الان هم باز نشدهاند. بعضی کشورهای اروپایی در ماههای اخیر نسبت به سفر دیپلماتها و شهروندان خود به ایران هشدار دادهاند. از سوی دیگر سفارتخانههای جمهوری اسلامی هم در بسیاری از کشورها بسته است، مثلاً در پکن در شرایطی که نقش چین برای حکومت ایران حیاتی و سیاست «نگاه به شرق» در دستور کار آن قرار گرفته ۹ ماه است بدون سفیر مانده، به نظر شما این ضعف وزارت خارجه جمهوری اسلامی و از هم گسستگی سیستم است یا بخشی از آثار تصمیمهای حسابشده؟
-فکر میکنم فرستادن و نفرستادن سفیر یا تاخیر در اعزام سفیران دو علت دارد. یکی مسائل دوجانبه است. مثلاً کانادا ایران را متهم به دست داشتن در جنایات و پرونده ترور مخالفان میکند. تکلیف آمریکا و اسراییل مشخص است. فرانسه سفیر جدید معرفی نکرده چون طرح توطئهی بمبگذاری در همایش سازمان مجاهدین پیش آمد. دانمارک سفیر خود را به دلیل تحقیق در مورد طرح ترور اعضای الاهوازیه توسط عوامل جمهوری اسلامی خواست و مدتی بعد بازگرداند. در واقع روابط وقتی میان دو کشور بحرانی میشوند یا سفیر را فرا میخوانند یا فرستادن آنها را به تاخیر میاندازند. عامل دوم در داخل ایران است که فکر کنم مسئله چین شامل آن میشود.
سفارت در چین برای ایران یکی از سفارتخانههای مهم است. در اروپا بسیاری مواقع وزیر خارجه فردی انتخاب میشود که اگر دیپلمات باشد کسی خواهد بود که حداقل در واشنگتن و مسکو سفیر بوده. در واقع رفتن به این سفارتخانهها به عنوان سفیر بسیار مهم است و سر آن دعواهای جناحی در میگیرد. به همین دلیل فکر میکنم علت نفرستادن سفیر به پکن بیش از آنکه مشکلاتی در روابط یا چین باشد به دلیل دعواهای جناحی است که کدام جناح میخواهد سفارتخانه را در دست بگیرد. خاطرم هست چند سال پیش نیز در مورد انتخاب سفیر در چین اختلاف بود و مدتها خالی ماند تا در نهایت یک جناح پیروز شد و دوباره سفیر به این کشور فرستادند.
-در واقع شما اعتقاد دارید رد پای دعواهای جناحی را حتی میتوان پیرامون سفارتخانههای جمهوری اسلامی نیز دید؟ مثل سفیر جمهوری اسلامی در بغداد که عضو سپاه است…
-اواخر دولت محمد خاتمی، بهرام قاسمی که الان سخنگوی وزارت خارجه است سفیر جمهوری اسلامی در ایتالیا بود. ماموریت او تمام شد و دولت هم عوض شد و بر سر انتخاب سفیر در دولت احمدینژاد دعوا بود. چون ایتالیا از مهمترین شرکای اقتصادی ایران است و سفارتخانه آن بسیار مهم است. مثلاً علی آهنی که معاون وزارت خارجه شدسفیر تامالاختیار جمهوری اسلامی در ایتالیا بود و یا قاسمی در ایتالیا سفیر بود و الان سخنگوی وزارت خارجه است. درواقع سفارت جمهوری اسلامی در بعضی کشورها مثل ایتالیا پلکان ترقی است. در دوره احمدینژاد فردی را به اسم قاسمعلی ظهیرنژاد به عنوان سفیر معرفی کردند اما به علت افتضاحاتی که به بار آورد او را به کابل فرستادند.
بنابراین دعواهای داخلی در تعیین سفیر تاثیر دارد. ضمن اینکه سفیران هم شأن و منزلت پیدا میکنند و هم وضعیت مالی خوبی به همراه دارد. چون سفیران هم حقوق خوبی دریافت میکنند و هم در برخی کشورها بودجههایی دارند که صرف مسائل فرهنگی و مهمانی و برگزاری نمایشگاهها و مسائل مشابه میکنند و دستشان باز است. قبل از انقلاب نیز همینطور بود. حالا یکی میتواند استفاده بهینه کند و عدهای هم میتوانند با فاکتورسازی بخشی از این بودجهها را در جیبشان بگذارند یا جایی که به نفعشان هست خرج کنند. وقتی کسی در رُم سفیر میشود و بعداً به پستهای بهتر در وزارت خارجه میرسد موضوع تا حدود زیادی حیثیتی نیز میشود و بحث رقابت فردی و جناحی خیلی برای این مقام نقش دارد.
-بعد از خروج آمریکا از برجام وقتی عملکرد سفیر آمریکا در آلمان را بررسی میکنیم میبینیم چقدر در پیشبرد سیاست خارجی آمریکا در آلمان و حتی اروپا نقش دارد؛ از دیدارهای او با مدیران کارخانههای بزرگ آلمانی و توجیه آنها برای خروج از بازار ایران تا رایزنیهای وی با دولت آنگلا مرکل. خلاء چنین سفیرانی در دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی محسوس است، آیا این ضعف وزارت خارجه نیست؟ آیا جمهوری اسلامی تا کنون سفیرانی با قابلیت بالا داشته؟
-یکی از سفیران با نفوذ جمهوری اسلامی در اروپا علی آهنی بود. او وقتی در رُم بود عملاً مذاکرات اتحادیه اروپا با سفیر ایران در بروکسل نبود بلکه با وی مذاکره میکردند و نقش سوپرسفیر را داشت. در حال حاضر اما چنین سفیری نمیبینم دلیل آنهم این است که وزارت خارجه و شخص وزیر میخواهد همه جا کنترل مستقیم داشته باشد و حتی به سفرای خود هم اطمینان ندارد؛ شما میبینید برای کوچکترین مسائل خود ظریف سوار هواپیما میشود و این طرف و آن طرف میرود! هیچوقت وزرای خارجه آنقدر سفر نمیکردند که ظریف سفر میکند! سفیر آمریکا در آلمان دقیقاً در بین تمام سفرای ایالات متحده نقش اصلی را بازی میکند. حدود ۲۰ سال پیش در زمان کلینتون نیز این نقش را گاردنر سفیر آمریکا در ایتالیا به عهده داشت. نقش مسائل اقتصادی بسیار مهم است. اینکه شرکتهای آلمانی از تحریمهای آمریکا پیروی کنند بسیار مهم است و حتی وزیر خزانهداری و همچنین برایان هوک چند بار به آلمان سفر کردند.
-آیا میشود گفت چون فرمان وزارت خارجه و کنترل سیاست خارجی جمهوری اسلامی در دست علی خامنهای و اطرافیان اوست، جایگاه وزارت خارجه و سفیران تا این حد افول کرده؟
-میتواند چنین باشد، چندین نهاد زیر پر و بال خامنهای و «بیت» وی هستند که در مورد سیاست خارجی تصمیمگیری میکنند و حرف آخر را میزنند. یکی از آنها نهادی است که کمال خرازی مسئولیت آن را به عهده دارد و دیگری نهادی است که مسئولیتاش به عهده علیاکبر ولایتی است. درواقع در «بیت رهبری» چند وزارت خارجه موازی وجود دارد.
-در سال ۸۸ در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری تعدادی از سفارتخانههای کشورهای اروپایی از جمله سفارت آلمان و انگلیس در اعتراض به سرکوب معترضان تا مدتها فعالیت خود را به تعویق درآوردند و وزارت خارجهی کشورهای اروپا به جمهوری اسلامی به خاطر برخوردهای شدید با تظاهرکنندگان هشدار میدادند. اما از دیماه سال ۱۳۹۶ که اعتراضات سراسری شروع شد و اتفاقاً فراگیرتر و پایدارتر نیز هست، نه تنها انتقادی از سوی اروپا نمیشنویم بلکه در تلاش برای خدمات بیشتر به رژیم ایران هم هستند! دلیل این تناقض آشکار در سیاست خارجی اروپا چیست؟
-ما نباید بدون در نظر گرفتن سیاست این کشورها در قبال ایران مواضع آنها را بررسی کنیم. در حال حاضر اروپا اگر بخواهد بیش از حد در بارهی مسائل داخلی ایران به جمهوری اسلامی اعتراض کند عملاً به نوعی از سیاستهای آمریکا پیروی کرده و اروپا نمیخواهد این کار را کند. مسئله ایران برای اروپاییها به یک مسئله حیثیتی تبدیل شده، یعنی حاضر نیستند از آمریکا پیروی کنند. مسئله اقتصادی جداست چون شرکتها و نهادهای مالی خصوصیاند و به دولتهای اروپایی ربطی ندارند و منافع خود را میسنجند اما دولتها با آمریکا همصدا نمیشوند چون تبعیت از آمریکا قلمداد میشود. رسانههای ایتالیایی در روزهای اخیر نوشتند که اگر قرار باشد در مورد تحریمهای ایران با آمریکا همصدا شویم عملاً با دستهای خودمان اروپا را کُشتیم و ذلیل کردیم!
بنابراین باید مواضع اروپا در قبال ایران در چارچوب مناسبات داخلی کشورهاشان بررسی شود. اتفاقاً در موضوع تروریسم اروپا جواب بسیار محکمی به حکومت ایران داد و تحریمهایی وضع کرد و قرار است باز هم تحریمهای دیگری وضع کند.
اینکه در ایران تظاهرات کارگری انجام میشود، مسئله داخلی کشورهای اروپایی نیست. سیاستی که دولتهای اروپایی در قبال مسائل کارگری ایران اتخاذ کردهاند، چه حمایت بکنند چه نه، در انتخابات بعدی این کشورها تاثیر ندارد ولی اگر در مقابل آمریکا عقبنشینی کنند در انتخابات بعدی خودشان تاثیرگذار است! یا اگر در مقابل طرحهای تروریستی جمهوری اسلامی در شهرهای اروپایی واکنش نشان ندهند در آرای انتخابات آینده کشورهای اروپایی تاثیر دارد. بنابراین اینها اولویتهای خودشان را دارند از جمله عدم پیروی از آمریکا و جلوگیری از فعالیتهای تروریستی ایران در اروپا. حمایت از تظاهرات کارگری ایران یا اعتراض معلمان اولویت هیچ کشور اروپایی نیست چون برای آنها رأی نمیآورد!
-فکر نمیکنید اگر اعتراضات اخیر اهواز و اصفهان در تهران میبود یا تظاهرات تهران ادامهدار میشد برای اروپاییها اهمیت پیدا میکرد؟ مثل تظاهرات جنبش سبز در سال ۸۸ که اروپاییها حمایت کردند.
-نه، چون در سال ۸۸ آمریکا پشت تظاهرات نبود. اگر یادتان باشد شعاری سر داده شده «اوباما، اوباما یا با اونا یا با ما» آن زمان آمریکا سمت حکومت بود و اروپا نقش مقابل را بازی میکرد. ببینید، آمریکا و اروپا اکثراً با هم به نوعی در رقابتاند و گاهی هم نقش پلیس خوب و بد را بازی میکنند. ایران یکی از کشورهایی است که بین اینها در موردش رقابت وجود دارد. بنابراین مواضع آنها متقاوت خواهد بود. در سال ۸۸ حمایت دولت و مردم ایتالیا از جنبش سبز بیسابقه بود. در مسابقات ورزشی و تئاتر و سینما و کنسرتها مردم با دست بند سبز رفت و آمد میکردند. حتی مجسمه داوود که نماد فلورانس است سبز شد.
حتی عکس زندانیان و جانباختگان در ایران سردرِ وزارتخانهها قرار گرفت و سیاستمداران اروپایی از اتومبیل خود پرچم سبز آویختند اما الان یک کلمه نمینویسند؛ در تهران هم اعتراض میبود باز نمینوشتند. برای اینکه الان آمریکا از تظاهرات حمایت میکند. مطمئن باشید اگر آمریکا از تظاهراتی که از دیماه آغاز شد حمایت نمیکرد اروپاییها حمایت میکردند!
از: کیهان لندن