کارنامه سیاه روحانیون و حوزه‌های علمیه، تاملی بر کشتار هفته سیاه، رسوایی‌های وزارت اطلاعات و قوه قضاییه

جمعه, 15ام آذر, 1398
اندازه قلم متن

mehran rafii

صدور فرمان آتش بسوی فرودستانِ معترض در آخرین هفته آبان ماه نود و هشت میخ دیگری بود که بر تابوتِ اعتبارِ روحانیت و حوزه‌های به اصطلاح علمیه کوبیده شد. تابوتِ پوسیده‌ای که داخل آن نیم مرده‌ای سیه دل و خون آشام نفس هایِ آخرین خود را می‌کشد. هر چند که سیدعلی خامنه‌ای با استفاده از اختیارات مطلقه ولی فقیه، کوبنده این میخ بود و این ضربه هولناک در کارنامه سیاه او ثبت گردید اما پیش از وی، فقهای دیگری برای ساختن و تکمیل این تابوتِ متعفن تلاش خود را کرده‌اند. در روزهایی که مردم ایران همچنان سوگوار قتل عام‌های اخیر بوده و نگران موج‌های گسترده دستگیری و اعمال شکنجه‌های قرون وسطایی و اعتراف گیری‌های استالینی هستند، فرصت مناسبی برای پرداختن به تاریخچه ساختن این تابوت نیست و از این رو این نوشته سعی می‌کند که فقط عملکرد فقیهان کنونی را زیر ذره بین بگذارد. ناگفته نگذارم که در گذشته و حال روشنفکرانی مثل احمد کسروی، علی دشتی و عباس میلانی سعی فراوانی کرده و می‌کنند تا ماهیت ارتجاعی روحانیون را با سخنان و نوشته‌های خود بر ملا کنند اما همانطور که شاهدیم عملکرد خود روحانیون در ظرف چهل سال گذشته، بهتر از هر کسی این روشنگری را انجام می‌دهد. بدون شک خوانندگان آگاه از نقش فقهایی مثل شیخ فضل الله نوری و سید روح الله خمینی در ساختن چهارچوب اصلی این تابوت باخبرند. در ضمن، در طول این دوران سیاه کسانی هم بوده‌اند که به دلایل مختلفی تلاش کرده‌اند با استفاده از رنگ و عطر این تابوت سیاه و بدبو را زیباتر و خوشبوتر کنند ولی اینک بر کسی پوشیده نیست که این افراد آب را در هاون کوبیده‌اند.

بد نیست از چند ماه قبل شروع کنیم، زمانی که مصاحبه‌های تصویری و شجاعانه مازیار ابراهیمی بر روی آنتن‌ها رفت وجزییات دقیق تری از عملیات تبهکارانه وزارت اطلاعات افشا گردید. او ازشکنجه شدن و اعترافات اجباری خود در مقابل دوربین تلویزیون غیر ملی سخن گفت. معلوم شد که مازیار و دهها نفر دیگر را به اتهام قتل دانشمندان هسته‌ای در سال ۱۳۸۹ دستگیر و شکنجه کرده بودند تا در مقابل دوربین‌های صدا و سیما نشسته و به هر آنچه که بازجویان خواسته بودند اعتراف کنند، به عبارتی تکرار سناریوهای قبلی وزارت اطلاعات.
اجازه دهید کمی به عقب تر برگردیم، هنگامی که در اواخر فروردین سال ۱۳۹۰ جنگ قدرت بین نفر اول و دوم رژیم جمهوری اسلامی، یعنی سیدعلی خامنه‌ای و محمود احمدی نژاد، به اوج خود رسید و بی ثباتی وبی سرانجامی این نظام غیرمتعارف علنی تر گشت. خامنه‌ای که از طریق مهندسی آرا توانسته بود احمدی نژاد را برای دوم بر مسند ریاست جمهوری بنشاند برای مدتی سرمست بود، اما دیدیم که سرخوشی وی دوامی نداشت و رفته رفته به سردردی بی درمان مبدل شد. دردِ سری که پس از گذشت هشت سال، هنوز مثل پتکی بر سر خامنه‌ای کوبیده می‌شود. هر چند پیش از این نزاع، اختلافات این دو نفر به اشکال گوناگونی نمایان شده بود اما این مقابله مهم ترین و کلیدی ترین دعوای آنها بود، یعنی رقابت بر سر تسلط بر وزارت اطلاعات. زمانی که احمدی نژاد در حرکتی غیرمنتظره حیدر مصلحی را از وزارت اطلاعات برکنار کرد خامنه‌ای حاضر نشد بازهم به ساز وی برقصد. دهن کجی احمدی نژاد ادامه پیدا کرد و با قهر و خانه نشینی یازده روزه نمک بیشتری بر زخم ولایت پاشیده شد. این معرکهِ خجالت آور، رژیم را با بحران عمیقی روبرو کرد و منافع بسیاری از سران نظام را به خطر انداخت. صاحب منصبان وحشت زده شدند و برای حفظ منافع خود چاره‌ای بجز میانجی گری پیدا نکردند. در طی چند سال گذشته بخش هایی از خواسته‌های دو طرف توسط برخی از این واسطه‌ها منتشر شده است. هنگامی که احمدی نژاد پیشنهاد می‌کند که برای فیصله دادن دعوا شخصا مسئولیت وزارت اطلاعات را بر عهده بگیرد، خامنه‌ای مخالفت شدید خود را با این پرسش نشان می‌دهد: “کسی که می‌خواهد در وزارت اطلاعات تسلط داشته باشد باید شرط اجتهاد داشته باشد، در متن قانون آمده، شما که اجتهاد ندارید” (۱). این گفته خامنه‌ای این نکته مهم را به یادمان می‌آورد که در چهل سال گدشته همه وزرای اطلاعات مجتهد بوده‌اند.
وضعیت دادگستری هم بهتر از این نیست. روش انتصاب رییس قوه قضاییه در جمهوری اسلامی چنین است: “رییس قوه قضاییه با حکم رهبر و به مدت پنج سال منصوب می‌شود و این مدت قابل تمدید است. این مقام را باید یک مجتهد عادل و آگاه به امور قضایی و مدیر و مدبر تصدی کند”. در مرداد ماه امسال جنگ کلامی شدید بین محمد یزدی و صادق لاریجانی، که هر دو جزو فقهای شورای نگهبان هستند و هر یک به مدت ده سال رییس انتصابی قوه قضاییه بوده‌اند، حقایق بیشتری را آشکار کرد.
در ضمن، یکی از شرایط عضویت در مجلس خبرگان رهبری که از مهمترین ارگان‌های جمهوری اسلامی می‌باشد چنین است: “اجتهاد در حدی‌ که قدرت استنباط بعض مسائل فقهی را داشته باشد و بتواند ولی‌فقیه واجد شرایط رهبری را تشخیص دهد”. (۲)
براساس قانون اساسی کنونی فقها نصف اعضای شورای نگهبان را تشکیل می‌دهند، همان نهادی که صلاحیت کاندیداهای ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و شوراهای شهر را بررسی می‌کند و تاکنون صلاحیت بسیاری از برگزیندگان مردم را تایید نکرده است. منتخبینی که صلاحیت آنها قبلا توسط ارگان‌های اطلاعاتی، امنیتی و قضایی تایید شده است.
دست اندازی فقها به مشاغل کلیدی مملکت به موارد بالا ختم نمی‌شود، امامان جمعه هم که از قدرت منطقه‌ای زیادی برخوردارند از میان برجسته ترین روحانیون دستچین می‌شوند تا نقش بلندگوی تبلیغاتی ولی فقیه را در گوشه و کنار کشور بازی کنند. دهها سازمان و نهاد مذهبی دیگر را هم با صرف هزینه‌های سنگین تشکیل داده‌اند و برای ده‌ها هزار روحانی پست سازمانی تراشیده‌اند.
با توجه به تجربه‌های تلخ چهل سال گذشته، پرسش‌های زیر در مورد حکومت مطلقه روحانیون به ذهن می‌رسند:
۱- چرا براساس قانون اساسی این نظام، فقط مجتهد‌ها می‌توانند بر صندلی وزارت اطلاعات تکیه بزنند؟ آیا این نوعی از آپارتاید صنفی نیست؟
۲- چگونه می‌توان فقیه یا مجتهد شد؟
این افراد جزو بهترین خروجی‌های حوزه‌های به اصطلاح علمیه می‌باشند، البته منظور از حوزه علمیه همان مدارسی است که برای تربیت طلبه‌ها ساخته می‌شوند، مثل مدرسه‌های فیضیه و حقانی که مواد درسی‌شان ارتباط چندانی هم با علم ندارند. حسینعلی منتظری که به درجه مرجعیت رسیده بود و استاد بسیاری از مجتهدین کنونی هم بود در مصاحبه‌ای با عمادالدین باقی در مخالفت با حوزه‌ها سخنان صریحی بر زیان آورد. او از تلف شدن عمرش در حجره‌های تاریک حوزه‌ها اظهار تاسف کرد. منتظری به صراحت گفت: اگر در دوره خردسالی من مدارس نوین بوجود آمده بودند حتما من هم کسی شده بودم.
در دوران مدرن مراکز آموزشی علمی، نظامی و حرفه‌ای بر اساس معیارهای تعریف شده و استانداردی تاسیس و اداره می‌شوند و مدارک و گواهی نامه‌های آنها بر همان اساس ارزیابی می‌شوند و ارزش این مدارک بر حسب اختلافات شخصی و وابستگی‌های جناحی بالا و پایین نمی‌روند. به عنوان مثال کسی پرستار را پزشک یا بهیار نمی‌خواند و سرهنگ را سرگروهبان یا ژنرال خطاب نمی‌کند. در جمهوری اسلامی گاهی رتبه برخی از روحانیون بدنبال اختلافات درونی از درجه آیت الله العظمایی به حجت الاسلامی تنزل کرده است و کسانی هم با اشاره رهبر مسیر صعودی را یک شبه طی کرده‌اند.
۳- آیا این مجتهدان در انجام وظیفه‌های خود موفق بوده‌اند؟
پاسخ پرسش سوم مشخص است، نه بر اساس شایعات و ادعاهای مخالفان نظام بلکه بر مبنای اقرار چندین مقام ارشد جمهوری اسلامی در زمان‌های مختلف. یکی از مهم ترین این نمونه‌ها سخنان رییس جمهور وقت (محمد خاتمی) در مورد قتل‌های زنجیره‌ای و اخراج وزیر اطلاعات (علی فلاحیان) بود. احمدی نژاد هم وزیر مجتهدش (حیدر مصلحی) را به دلیل نالایقی و کم هوشی برکنار کرد. شکنجه زندانیان سیاسی و اعتراف گیری پس از تقلب در انتخابات سال هشتاد و هشت نیز بدستور ولی فقیه و زیر نظر مستقیم فقهایی چون صادق لاریجانی و حیدر مصلحی انجام شدند. فراموش نکرده‌ایم که در مشاجرات اخیرفقها در مردادماه گذشته، آنها بطور علنی و مکتوب مخاطب خود را دروغگو، چپاولگر و نادان خطاب کردند.
۴- آیا هزینه‌های سنگینی که برای تولید این مجتهدان (تعداد کثیری حوزه علمیه) بر بودجه مملکت تحمیل می‌شود ضروری و موجه است؟. در بودجه سال ۱۳۹۸ سهم نهاد‌های مذهبی و تبلیغاتی رژیم بیش از ۵۰۰۰ میلیارد تومان است (۳)، یعنی بیش از پنجاه هزار توامان برای هر نفر از جمعیت کشور. آیا این یک تصمیم عادلانه و عاقلانه است؟

پانوشت‌ها
۱- متن کامل سخنان آیت‌الله یزدی، پس از ۶ سال: آقا به احمدی‌نژاد گفتند شما را تحمل کردم
https://www.isna.ir/news/96012610631/
قانون انتخابات مجلس خبرگان رهبری۲-
https://www.shora-gc.ir/
۳- بودجه ۹۸؛ سهم نهاد‌های مذهبی و تبلیغاتی ۱۳ برابر محیط زیست است
http://www.bbc.com/persian/iran-features-46716263

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.