امید امیدوار
(۱) ناکامی ِ خمینی
پس از آنکه خمینی در سال ۵۷ با رندی بر روی موج نیروهای مخالف شاه سوار شد و موفق به ربودن انقلاب با سوء استفاده از پایگاه مذهبی اش به نام خود شد تصمیم گرفت انقلاب شیعه را به حرکتی جهانی تبدیل کند. جو به وجود آمده در زمان انقلاب و سرنگونی حکومت شاهنشاهی با آن ارتش قدرتمندش چنان برای خود ِ خمینی غیر قابل تصور بود که واقعا باور کرده بود او این انقلاب را به ثمر رسانده و پروردگار عالم او را از میان باقی انسانها انتخاب و ماموریت مهمی را بر گرده او نهاده: آزادی مستضعفان جهان! خمینی که از کشورداری فقط در حد دروس فقه و اصول و تفسیر می دانست به جای متحد کردن گروههای مختلف سیاسی، به کارگیری افراد متخصص حکومت سابق و ادامه حرکت به سمت توسعه اقتصادی کشور، ترجیح داد با وعده های کودکانه ی آب و برق مجانی، اتوبوس مجانی و کنار گذاشتن دانش اقتصاد، دو سال ابتدایی حکومت الهی اش را با اعدام امرای ارتش شاهنشاهی و مسئولان حکومت سابق، فراری دادن متخصصین به خارج، حذف انقلابیونی که او را در به ثمر رسیدن انقلاب یاری داده بودند و به دنبال آن خاموش کردن صدای مخالفان در گوشه و کنار ایران سپری و نظام مورد نظر خود را با زور اسلحه و اعدام تثبیت کند. او که همچنان تحت تاثیر انفجار ناباورانه نور در سال ۵۷ بود تصمیم گرفت از فضای به وجود آمده استفاده کرده و جنبشهای انقلابی شیعه را بر علیه حکومتهایشان تحریک کند تا مقام امیرالمومنین ِ جدید ِ دنیای اسلام را عهده دار شود. تشکیل حزب الله لبنان و نیروی قدس سپاه پاسداران در راستای همین هدف صورت گرفت. نتیجه آنکه صدام حسین دست ِ پیش گرفت و پس از احساس خطر از ناحیه شیعیان عراق به ایران حمله کرد تا به مخالفان خود بفهماند که انقلاب خمینی و مدل حکومتی اش در عراق محلی از اعراب ندارند و راه قدس لزوما از کربلا نمی گذرد! آمریکا و متحدانش که از ایدئولوژی احمقانه خمینی مطلع بودند و از بیرون نظاره گر ماجرا، ۸ سال او و نظام اسلامی اش را سرگرم جنگی بی نتیجه و فرسایشی کردند تا دیگر وی رمقی برای توسعه شیعه گری در منطقه نداشته باشد. خمینی با از دست دادن فرصت های طلایی (معروف به دوران طلایی امام!) برای رشد و پیشرفت اقتصادی کشور، ایران را ضعیف تر از قبل و بسیاری از شهرها را به ویرانه ای غم انگیز تبدیل کرد که هنوز هم بازسازی نشده و جزو مناطق جنگی به حال خود رها شده اند. خمینی که فهمید غرب نخواهد گذاشت وی به رویای از پیش بافته اش برسد با حسرت از عدم فراگیر شدن انقلاب اسلامی در میان کشورهای همسایه عربی و درک این واقعیت که ابرقدرت شدن شیعه در دنیا با داد و فریاد و عربده کشیدن بدست نمی آید و احتمالا نیازمند درایت و تخصص سیاسی خاصی است! جام زهر را نوشید تا جنگ به پایان رسد و او بتواند همچنان بر مسند رهبری ِ مردمی که قول داده بود آنها را به مقام انسانیت برساند تکیه زند. او که ایدئولوژی خود را در خارج از مرزها شکست خورده می دید سعی کرد تا حداقل برای حفظ آن در داخل، موتور تبلیغاتی اش را بعد از پایان جنگ همچنان روشن نگه دارد. خمینی و اطرافیانش با حماسه سازی های پر هزینه، برچسب دفاع مقدس را بر پیشانی جنگ چسباندند تا از آن برای سرپوش گذاشتن بر آمار بالای تلفات انسانی، ضعف دانش نظامی فرماندهان، شکست های مفتضحانه و متعدد در عملیات های از پیش لو رفته و ساقط کردن اشتباهی ِ جنگنده های خودی با پدافند داخل استفاده کنند. آنها با مظلوم نمایی و سوء استفاده از خون جوانان وطن با تاکید بر یادآوری خاطرات نبردها در برنامه های صدا و سیما، جنگ مداوم با کلید واژه «دشمن» را همواره آرمان طرفداران خود قرار دادند تا فریب خوردگان نیز با مشتهای گره کرده و نعره زدن های بی حاصل و طلب مرگ برای این و آن و آتش زدن پرچم و هویت ملی دیگر کشورها تنور این ایدئولوژی را گرم نگه دارند. خمینی حتی پس از جنگ به جای بازگشت به عقل و درایت و اتخاذ تدابیری منطقی برای رشد و توسعه کشور، تا آخر عمر بر طبل ِ مقابله با «دشمنان ِ» به زعم خود اسرائیل، آمریکا، انگلیس و عربستان کوبید و سعی بر گسترش جنبشهای شیعه در منطقه کرد، چرا که برای او جنگ و خونریزی و کشتار انسانها از مرد و زن تا کودک و پیر و جوان «نعمت» بود!
(۲) خامنه ای و سپاه
پس از مرگ خمینی و به گور رفتن رویاهای مالیخولیائی اش، علی خامنه ای به لطف و مدد هاشمی رفسنجانی به جایگاه رهبری نشست. خامنه ای قرار بود بنا بر طرح هاشمی رفسنجانی تنها نقش ِ سمبلیکی چون ملکه الیزابت در انگلستان را بازی کند و اداره کشور را به باند هاشمی واگذار کند. وی در هنگام قبول مسئولیت صراحتا اظهار کرد که به حال مردمی که او رهبری آنها را به عهده می گرفت باید گریست! علی خامنه ای بدون مشورت با هاشمی، در تصمیم گیریهای کلان کشوری و بین المللی، آخوندی بسیار کم تجربه و متزلزل نشان می داد و فاقد شخصیت کاریزماتیک خمینی بود. اما به مرور زمان به خود آمد و سعی در ایجاد یک دولت موازی در کنار دولت انتخاباتی مردم کرد تا چنانچه روزی رئیس دولتی در کشور قصد مخالفت و یا رویارویی با او و برنامه هایش را داشت از طریق بازوی دیگر خود، دولت مردمی را سرکوب و اداره کشور را بدون توقف با دولت مسلح ادامه دهد. ناگفته نماند که حتی انتخاب یک رئیس جمهور به ظاهر مردمی از درون صندوقهای رای نیز باید به تایید شورای نگهبان او برسد و وزیران دفاع، امور خارجه و اطلاعات دولت هم باید بعد از هماهنگی با او انتخاب شوند. خامنه ای این تاکتیک را از مرشدش خمینی در زمان دولت موقت مهدی بازرگان آموخته بود! وی با اختصاص بودجه های کلان به فرزندان ولایی و وفادارش و اعطای پروژه های مختلف عمرانی به آنها به بهانه بازسازی کشور پس از جنگ، باعث افزایش قدرت مالی سپاه شد. او با اصرار به درجه دار کردن سپاهیان بدون آنکه دانش نظامی لازم را داشته باشند، بخش موشکی و فضایی را به نیروی هوایی سپاه اضافه کرد و اختیارات سازمان اطلاعات سپاه را تا حدی فراتر از وزارت اطلاعات دولت بالا برد. جمهوری اسلامی ِ مدل خامنه ای اهدافی به مراتب گسترده تر از دوران طلایی خمینی! برای تقویت قدرت اسلام شیعه در نظر داشته و دارد: توسعه توان موشکی، وارد شدن به جمع کشورهای دارای ماهواره های فضایی، فرستادن انسان به کُرات دیگر (البته این پروژه فعلا در حد فرستادن یک میمون به فضا و بازگشت یک میمون دیگر جلو رفته!)، تکمیل هلال شیعی، گرفتن حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل، رهایی سرزمینهای فلسطینی با محو اسرائیل و رسیدن به سلاح هسته ای. خامنه ای از قدرتمند کردن سپاه سه هدف اصلی داشت: ۱. تشکیل یک دولت مسلح ِ در سایه که از طریق آن تصمیمات سلیقه ای خود را بدون نیاز به در جریان قرار دادن یا گرفتن تائیدیه مردم و نماینده آنها جامه عمل بپوشاند، ۲. تضعیف نقش نیروی نظامی و انتظامی رسمی کشور در بحرانهای امنیتی و سیاسی داخلی و خارجی در برابر یک نیروی چریکی وفادار با تسلیحات پیشرفته تر و دلارهای بیشتر، چرا که ممکن است مثل بعضی کشورها روزی بر علیه حکومت او کودتائی همچون ارتشهای شیلی، مصر، پاکستان و یا ترکیه به پا کنند، و ۳. تشکیل یک شاخه چریکی – نظامی برای هماهنگی در بین جنبشهای اسلامی منطقه و برخورداری از قدرت چانه زنی در معادلات سیاسی خارج از کشور با کارت نیروی قدس سپاه پاسداران. خامنه ای که در ابتدای رهبری مشغول ترمیم نیروهای نظامی داخل کشور بخصوص فرزندان سپاهی اش پس از جنگ بود با سقوط حکومت صدام به لطف آمریکا در سال ۸۲، فضا را در عراق برای پیشروی سیاسی مناسب دید، اگرچه مناسبات اقتصادی با عراق بلافاصله پس از آتش بس آنهم از طریق سپاه پاسداران شروع شد و نشان داد که تضرع و سوگواری برای خونهای بی گناه ریخته شده در جنگ فقط مصرف داخلی داشته اند، سقوط صدام فرصت مناسبی برای شتاب گرفتن نفوذ سیاسی ایران در عراق ِ به هم ریخته فراهم کرد. از این جا به بعد درآمد بیشتری از نفت به سفره سپاه پاسداران ریخته شد و یکباره گروههای حماس و حزب الله لبنان به موشکهای جدید ِ ساخت یا مونتاژ ایران مجهز شدند. نیروی قدس و در راس آن قاسم سلیمانی نقش مهمی در تشکیل و تجهیز حزب الله های جدید در عراق و بعد از آن در سوریه، پس از آغاز جنگ داخلی آن کشور در سال ۸۹، و در این اواخر یمن داشتند. دلارهای نفتی کشور که قبلا یا به جیب حماس در فلسطین میرفت و یا برای جنگ با اسرائیل و پس از آن بازسازی جنوب لبنان و عملیاتهای تروریستی حزب الله از جیب مردم ایران هزینه می شد حالا چندین نان خور جدید در عراق و سوریه و یمن هم پیدا کرده که باعث فشار بیشتر اقتصادی بر مردم ایران و فقیرتر شدن آنها شده است.
(۳) خودی و غیر خودی!
علی خامنه ای در طول ۳۰ سال حکمرانی بر کشور ایران از همان ابتدا آشکارا ساکنین ایران زمین را به دو گروه «خودی» و «غیر خودی» تقسیم کرد! خودی ها همان خانواده ی سپاه پاسداران، ائمه ی جمعه، نمایندگان رهبری و بسیجی های شستشوی مغزی داده شده و متعصب هستند که در کلیه تبلیغات و نمایشهای حکومتی بلافاصله وارد میدان می شوند و در طرفداری از او فضاهای خالی خیابانها را پر می کنند. سایر مسئولین حکومتی ِ مشغول در قوای سه گانه، ارتشی ها، نیروهای انتظامی، قضات و نمایندگان بی اختیار مجلس، اعضاء مجلس پخمه خبرگان و خانواده شهدا و جانبازان هم مادامی که در خط او، مشهور به خط ولایت، حرکت کنند و افعال و افکار او را – هر چند غلط – تبعیت کنند نیز در دایره فامیلهای خودی قرار می گیرند. لازم به ذکر است که در ادبیات خامنه ای و نوکران ولایی او مقصود از کلمات «مردم» و «ملت شریف ایران» همین دسته اند! سایر مردم جزء دسته غیر خودی ها هستند که به طور کلی به حساب نمی آیند و به وجودشان در کشور نیاز چندانی نیست مگر برای شرکت در جنگ به عنوان گوشت دم توپ! این دسته که اکثرا هم افرادی با تخصص، روشنفکر، تحصیل کرده، منطقی و صلح دوست هستند می توانند برای همیشه از ایران خارج شده و به کشورهای دیگر پناه ببرند و در صورت ماندن باید ملتزم به پیروی و اطاعت بی چون و چرا از فرامین رهبری بوده و از پرسشگری و انتقاد – حتی به حق – از وی خودداری کنند! این گروه از مردم در صورت اعتراض در داخل یا خارج از کشور با واژگانی چون خودفروخته، غرب زده، جاسوس، وطن فروش، مزدور، خس و خاشاک و فتنه گر مورد خطاب قرار گرفته و می گیرند. توجه به این ساختار قطبی باورنکردنی و مضحک ولی بسیار مهم در تقسیم بندی افراد یک جامعه که بطور علنی در مدل فکری رهبری همچون خامنه ای معماری شده قطعا پاسخ بسیاری از سوالهای شکل گرفته در ذهن گروه غیرخودی ها را به روشنی می دهد. برای بسیاری از خودی ها ساخت مدرسه، پارک، مسجد و بیمارستان و سرازیر کردن دلارهای نفتی کشور به جیب گروههای محور مقاومت همراه با نفوذ سیاسی در یمن، سوریه، عراق، لبنان و فلسطین به هر قیمتی حتی ساقط کردن ۱۷۶ مسافر هواپیما قابل قبول است. خودی ها اصولا همچون رهبرشان از زاویه ای دیگر به مشکلات جامعه نگاه می کنند و برای هر کاستی و نقصی هر چند واضح و بدون نیاز به توضیح، دلیلی از آستین خود بیرون می آورند. از دید آنان، ازدیاد آمارهای اعتیاد و فحشا در سنین پایین، جرم و جنایت، بیکاری و افسردگی، فقر و گرسنگی، طلاق و خیانت، اختلاسهای کلان بانکی مسئولین، مهاجرت نخبگان از روی ناچاری، کشته شدن شهروندان در سقوط های پیاپی هواپیماهای فرسوده، گرانی های نفس گیر و سه برابر شدن یک شبه ی قیمت بنزین، آنهم در کشوری که منابع سرشار نفتی و گازی در اختیار دارد، امری کاملا معمولی و طبیعی است! درست مثل بی اعتنایی و عدم توانایی آنها در مدیریت بحران سیل سال ۹۸ که خشم مردم را برانگیخت. برای خودی های ذوب شده در ولایت، تقلب در رای انتخاباتی غیر خودی ها، قلع و قمع روزنامه نگاران و ترور نویسندگان غیر خودی، کشتن معترضان به رهبری و نحوه مدیریت او، تجاوز به زنان و مردان در زندان ها برای گرفتن اعترافات اجباری و قتل آنها زیر شکنجه، بازداشت شهروندان عادی و گرفتن اقرار از آنها به جاسوسی و قتل سردار تهرانی مقدم و همکارانش زیر وحشیانه ترین شکنجه ها برای خنک شدن دل خانواده شهدا و نشان دادن اقتدار و تسلط نیروهای اطلاعاتی، هتک حرمت اقلیتهای دینی، توهین و تحقیر زنان کشور به خاطر حجاب و حتی دروغ ها و پنهان کاریهای رهبری و سپاهیان همگی کاملا شرعی، درست و قابل توجیه به نظر می آیند! قابل توجیه برای هدفی از پیش تعیین شده! هدفی برآمده از یک ایدئولوژی ِ رویایی! رویای تحقق امپراطوری ِ شیعه برای ظهور امام زمان!. از نظر دسته خودی های ِ ولایتمدار اگرچه مشکلات ذکر شده نباید وجود داشته باشند! اما هیچ تقصیری در این موارد متوجه فرد اول مملکت و مدیریت او نیست! بسیاری از موارد فوق با دلایلی چون حوادث طبیعی، مشکلات خود فرد، مشیت الهی، امتحان الهی، دستهای پشت پرده آمریکا، انگلیس و اسرائیل ارتباط داشته و قابل توجیه اند! خامنه ای رهبری است پاک و بی خطا و اگر تازه جایی باور کنند که اشتباهی از او سر زده «احیانا» این اطرافیان او هستند که درست عمل نمی کنند! منظور نگارنده از مرور بخشهای ِ تاریخی در قسمتهای (۱) و (۲) این نوشته بیان این نکته بود که کلید حل این معمای دو قطبی شدید در جامعه ایران به نوع نگاه و ایدئولوژی طیف خمینی، خامنه ای و خودی ها بازمی گردد، که اگر غیر خودی ها از آن آگاه نباشند در یک سردرگمی پر از پارادوکس گرفتار شده و پاسخ بسیاری از سوالات خود را در مواجه با عملکرد این گروه نمی یابند. جمهوری اسلامی ِ خامنه ای و طرفداران او تنها از «خاک» سرزمین ایران برای رسیدن به رویای امپراطوری شیعه ی مورد نظر بهره می برند تا آن را برای ظهور امام دوازدهم خود آماده کنند. برای آنان، ایران تنها تلی است از خاک و خیمه ای است بزرگ که با توسعه وسعت استراتژیکی و قدرت مرکزی آن شرایط ظهور امامی که بر طبق نظریه شیعه هم اکنون از نظرها پنهان است فراهم شده و عدل و قسط «اسلامی»! در سراسر دنیا برقرار خواهد شد. گرچه در ظاهر قادر به اعتراف بی پرده به این حقیقت نیستند و ناگزیرند هدف اصلی خود را پشت ِ ژست وطن دوستی ِ مصنوعی شان پنهان کنند ولی واگذاری بخشهای اعظمی از دریای خزر به روسها، اعطای امتیاز ترال ماهیگیری دریای عمان به چینی ها، بی اعتنایی به خشک شدن زاینده رود و دریاچه ارومیه، جلوگیری از برگزاری مراسم های نوروزی و جشن تولد کوروش در پاسارگاد، عدم حمایت و نگهداری از محیط زیست کشور و برخورد امنیتی و بازداشت فعالان دلسوز آن، رها کردن استانهای محروم جنوبی کشور به حال خود، عدم اهتمام به بازسازی ِ مناطق جنگی محروم از امکانات، عدم یادبود از قهرمانان ملی ایران در عهد قدیم در تقویم کشور، به رسمیت نشناختن تاریخ کهن ایران، ارجحیت دادن اسامی عربی به نامهای فارسی و بالاخره گنجاندن اجباری وصایای خمینی، روخوانی قرآن و تاریخ اسلام به جای دیوان حافظ و مولوی و شاهنامه و تاریخ ایران در برنامه واحدهای درسی دانشگاهها، همگی نشان از فقدان تعلق خاطر ِ دسته خودی ها به مُلک و خاک این سرزمین غریب دارد. بنابراین طبیعی است که بدانیم «حکومت هیچ برنامه ای در هیچ زمان برای رفاه و خوشبختی مردم ایران در نظر نداشته و نخواهد داشت!». این همان ایدئولوژیی است که سرمنشاء پرورش قاسم سلیمانی ها، حسن نصرالله ها، ابو مهدی مهندس ها، و عماد مغنیه هائی می شود که برای رسیدن به آن هدف مقرر حاضر به راه اندازی جنگهای خانمانسوز در تمامی کشورهای قرار گرفته در هلال شیعی می شوند. جنگهایی که عده زیادی از زنان و مردان ِ پیر و جوان همراه با کودکان بی گناه، قربانی ِ این ایدئولوژی می شوند و همگی در نظر این دسته شهید محسوب شده و در دنیای دیگر به سعادت می رسند! مردم بیچاره ای که در سرزمینهای خود تنها به دلیل قرار گرفتن در مسیر این هدف ِ درازمدت کشته یا آواره می شوند. خانه هایشان ویران و شهرهای زیبایشان زیر چکمه های سربازان ِ امام زمان در آتش و خون لگدمال می شود. هر چه هست، خامنه ای و ذوب شدگان ِ ولایت او با همین فرمان به سمت قدرتمندتر کردن و توسعه محور مقاومت با هزینه ی هدر دادن میلیاردها دلار از سرمایه های کشور به پیش می روند. اما اخیرا آمریکای ترامپ موی دماغ آنها شده و راه تنفس را برایشان سخت کرده است!
(۴) کلید واژه ی دشمن!
روابط ایران و آمریکا از زمان گروگانگیری سفارت آمریکا در سال ۵۹ رو به تیرگی گذاشت و آمریکا ناخواسته وضعیت سیاسی ایران را به کلی تغییر داد. حرکتی احمقانه و احساسی از طرف یک گروه تندرو که متاسفانه خمینی هم ابتدا چندان اشتیاقی به آن نشان نداد ولی پس از مشاوره با اطرافیان یکباره آنرا لازم و تاکید کرد (تاییدی بر موج سواری او!). سیاست رهبران و به طبع آن مسئولین جمهوری اسلامی از آغاز انقلاب تاکنون بر معرفی یک یا چند کشور به عنوان «دشمنان ملت» و «دشمنان ایران» بوده تا همواره تحت لوای بازی با کارت آنها بتوانند نقشه های سیاسی خود را نزد افکار عمومی داخل و طرفداران خارج توجیه و به پیش ببرند. در اینکه آمریکا و هر کشور دیگری (بجز حکومتهای دیکتاتوری) ابتدا به فکر منافع و رفاه و آسایش مردم خود می باشد شکی نیست. فراهم آوردن این رفاه و کسب منفعت در هر کشوری علاوه بر تلاش مردم آن در جهت پیشرفتهای علمی، نظامی، فرهنگی، پزشکی و اقتصادی نیازمند قدرت سیاسی آن کشور در دهکده جهانی هم می باشد. بسیاری از اقدامات آمریکا، بخصوص در طول سالیان بعد از انقلاب، گرچه به مذاق هیچ گروهی در کشور خوش نیامده و اساسا چهره ای ریاکار و زورگو از خود به جای گذاشته اما باید این نکته را هم در نظر داشت که یکی از علل حضور آمریکا در این منطقه از کره زمین – به بهانه مبارزه با تروریسم – مسابقه ایست که با رقیب دیرین خود روسیه کنونی در نفوذ بیشتر به کشورهای خاورمیانه دارد. آمریکا و روسیه هر دو از هر فرصتی برای یارگیری استفاده می کنند تا نفوذ خود را در کشورهایی که در آن منافع استراتژیک می یابند با یک بهانه ساختگی گسترش دهند. در سال ۸۲ آمریکا به همراه متحدانش به بهانه «ارتباط صدام با القاعده» و «نابودی سلاحهای کشتار جمعی» – که هیچوقت پیدا نشدند! – به عراق حمله کرد. از آنطرف، شروع بهار عربی در سال ۸۹ این فرصت را فراهم آورد تا اینبار روسیه مهره شطرنج خود را حرکت دهد و به دنبال منافع بیشتر در سوریه به بهانه «حفظ حکومت اسد» نفوذ کند و حرکتی را که آمریکا در خاورمیانه آغاز کرده بود را به شکلی پاسخ دهد. روسیه در این اثنا، شبه جزیره کریمه را هم با قلدری از اوکراین جدا کرد و در سال ۹۲ به خود ملحق کرد. جمهوری اسلامی هم برای آنکه از قافله عقب نماند و خود را در قامت یک قدرت منطقه ای که بعد از حذف صدام دوباره جان گرفته بود نشان دهد، تصمیم گرفت به کمک سپاه قدس ِ سلیمانی در هر دو جبهه ی عراق و سوریه نفوذ کند. باید دانست که بهم ریختگی ِ حکومتهای کشورهای منطقه خاورمیانه فرصتی بی نظیر را برای ابرقدرت ها و کشورهای پیشرفته تر فراهم می کند تا به بهانه های مختلف به ساختار سیاسی این حکومتهای غیر متعادل نفوذ کنند و در نهایت از منابع آن کشور به عنوان بازاری جدید برای مصارف انرژی و اقتصاد داخلی خود بهره برند. پس با این وجود، دلیل مخالفت، تنفر و عدم حمایت غیر خودی ها در کشور ما از مدل رهبری خامنه ای و سپاهیانش که قصد نفوذ بیشتر به کشورهای عربی و مسلمان همسایه را دارند چیست؟ چرا اگر روسیه و آمریکا به دنبال بهره برداری از منابع کشورهای دیگر در منطقه هستند ایران نباید بجنبد و خود را به این بازار بی حساب و کتاب برساند تا از منافع دراز مدت آن بهره مند شود؟ پاسخ به این سوال بسیار ساده است!
(۵) شیر و موش!
ابرقدرتی مثل آمریکا و کشورهای پیشرفته اروپایی و حتی آسیایی همچون ژاپن و کره جنوبی که حتی در جنگ عراق هم حضور داشتند اگر در اقدامی نظامی به نفع یا علیه کشور دیگری شرکت می کنند دغدغه ای از تاثیر سوء این اقدام بر وضعیت اقتصادی مردمان خود ندارند. در واقع قبل از هر گونه ماجراجویی ِ نظامی، دولت و ارتش ِ این قبیل کشورها ابتدا برآوردی منطقی و تقریبی از میزان هزینه ها و خسارات احتمالی ِ انسانی و مالی ِ مشارکت در لشکرکشی خود خواهند داشت. در مرحله بعد، این هزینه ها در مقابل سود حاصله و عواید اقتصادی آن از قبیل یافتن بازارها و منابع انرژی جدید مقایسه می شوند و آنچه به عنوان امتیازات دریافتی در قبال به خطر انداختن جان سربازان خودی محاسبه می شود مبنای تصمیم گیری قرار می گیرد و در نهایت مسئولین کشوری و لشکری درباره مشارکت در یک عملیات جنگی برون مرزی یا عدم آن به اجماع می رسند. بنابراین نقش مذهب، ایدئولوژی و عقاید دینی در تصمیم گیریهای کلان سیاسی و نظامی عملا منتفی بوده و رفاه و امنیت اقتصادی و نظامی مردم آن کشور در اولویت قرار می گیرد. این در حالیست که متاسفانه خامنه ای، سپاه و خودی های مملکت ما به تنها چیزی که در خلال ماجراجوییهای شیعه گستری ِ خود توجه نمی کنند وضعیت معیشتی و «حداقل» رفاه عمومی مردم کشور است. کدام کشور در دنیا از بودجه مردم مناطق محروم خود که نیاز مبرم به مسکن، درمانگاه، بیمارستان و مدرسه دارند می زند و خرج ساخت همان مجموعه ها در عراق و لبنان و سوریه می کند؟ آیا خامنه ای و سپاهش تا به حال مریضی یا مجروحی را از مناطق محروم کشور با هواپیما به بیمارستان بقیه الله تهران منتقل کرده اند که این خدمات را به یمنی ها دادند؟ آیا فوج فوج غذاهای گرم، ملحفه و پتو، شربت و نوشیدنی های خنک، میوه های تازه و رسیده را نمی توانستند همانطور که برای زوّار اربعین آماده کردند در داخل شهرهای زلزله زده و سیل زده هم توزیع کنند؟ با فرض این که نفوذ سیاسی و عقیدتی جمهوری اسلامی در کشورهای همسایه بسیار ضروری و حیاتی است! ۵۴ مرکز مذهبی و تبلیغات اسلامی با اسامی بعضا مشابه و مجموع بودجه ای بیش از ۵ تریلیون (۵ هزار میلیارد) تومان در سال در این اوضاع اسفناک اقتصادی التیام بخش کدام دردی از دردهای مردم ِ تحت فشار است که فرزندان نوجوانشان مجبورند با کولبری نان خانواده را فراهم کنند تازه اگر خوش شانس باشند و با تیر ماموران مرزی کشته نشوند یا در سرمای کوهستان یخ نزنند؟ اما همانطور که قبلا گفته شد پاسخ به این سوالات دردناک در قالب همان هدف مقدس و الهی قابل توجیه است! دار و دسته خامنه ای و سپاهش ثابت کرده اند که از یک دشمن خارجی برای مردم و سرزمین ایران دشمن ترند. آنها نه تنها توجهی به نداری و خالی بودن سفره های مردم ندارند که با صراحت و بدون ترس ِ از پیگرد قانونی از طریق رسانه انحصاری خود (ملی سابق!) معترضان را تهدید به زجرکش کردن در صورت بازداشت و تشویق به خروج از کشور می کنند! رهبری که خودی هایش را به آتش اختیار بودن ترغیب کرده و از آنها می خواهد منتظر مراتب دست و پا گیر و زمانبر قانونی نباشند! و آنچه که را صلاح می دانند بدون حکم قانونی و با حکم خود در محل انجام دهند! بدا به حال ملتی که قانون در کشورشان شامل همه افراد نمی شود! بنابراین جای تعجب نیست تنها فاکتوری که در کشورگشائیهای خامنه ای و فرزندان سپاهی او در نظر گرفته نمی شود رفاه و آسایش مردم ِ غیر خودی و حتی خودی است. نگاهی به کارنامه ۴۰ ساله جمهوری اسلامی این موضوع را روشنتر می سازد که مردم ایران پس از انقلاب ۵۷ گرچه لاجرم در بعضی زمینه ها پیشرفت هایی حاصل کرده اند اما در کل، سطح رفاه اجتماعی با شیبی تندتر از قبل به شدت نزول کرده و کیفیت زندگی طبقه متوسط و زیر متوسط را پایین تر کشیده است. نظام جمهوری اسلامی به قیمت از بین بردن پتانسیل های رشد و توسعه موجود در کشور همواره با کله شقی، بی سیاستی و لاف زدن های مکرر به راحتی در دام تحریمهای هر از چند گاه آمریکا و متحدانش گرفتار می شود و در عین حال همچنان خود را با افتخار پرچمدار مبارزه با استکبار معرفی و ژست یک قهرمان حریف طلب را به خود می گیرد! گرچه بارها خامنه ای برای از دست ندادن اعتبار خود در مقابل خودی های فامیل با نرمش های قهرمانانه در پشت پرده با آمریکا به گفتگو و مذاکره نشسته اما حادثه ترور قاسم سلیمانی به وضوح پرده از نفاق و دوروئی ِ سیاست او برداشت و آن همه لاف و تهدید به گرفتن انتقام سخت در نمایشهای داخلی اش تبدیل به یک توافق پنهانی با ترامپ برای گرفتن ِ «اجازه ی» حمله به پایگاه عین الاسد در عراق شد! این در حالیست که سیاستمداران آمریکایی همواره به مردم ایران پیام می دادند که رفتار رهبران جمهوری اسلامی در مذاکرات پشت پرده بسیار متفاوت تر از آنچه در داخل نشان می دهند می باشد! در سال ۹۷ بود که مقامهای ایران از آمریکا به دلیل خسارتهای وارده از جانب تحریمها و خروج آمریکا از برجام به دادگاه لاهه تظلم خواهی کردند. این در حالیست که در شکوائیه تنظیم شده، دولتمردان جمهوری اسلامی بر پیمان مودّت ِ بین ایران و آمریکا استناد کرده بودند!. آنها به طرف آمریکایی گفته بودند که شعارهای ضد آمریکایی فقط مصرف داخلی دارد و رژیم به پیمان مودّتی که با آمریکا بسته پایبند است! خامنه ای و اطرافیانش به خوبی به این حقیقت واقفند که جنگ با آمریکا به معنی پایان حکومت ایدئولوژیک آنها در ایران خواهد بود و صادرات این ایدئولوژی ِ دینی برای توسعه ی امپراطوری ِ شیعی برای همیشه بسته و بایگانی خواهد شد! برای همین با آنکه برای مصرف داخلی با غرش و تب و تاب فراوان از انتقام سخت خود سخن می گویند و با استفاده از ذوب شدگان ولایت، نمایشی همراه با ۲۰۷ کشته ایرانی در داخل به جای می گذارند! همچنان با پررویی – که از خصوصیات همیشگی آنها بوده – اصرار بر ادامه مبارزه با آمریکا و خروج نیروهایش از سراسر منطقه می کنند! سیاست زیرکانه ی «نه جنگ، نه مذاکره ی» خامنه ای حاوی این پیام بوده که از آمریکا درخواست می کند به او و سپاهیانش اجازه دهند به حکمرانی و سلطه بر این سرزمین ادامه دهند اما برای حفظ آبروی خود در داخل، نمی توانند تا اطلاع ثانوی مذاکره ای انجام دهند! پنهان کاری علت سقوط هواپیمای اوکراینی و دروغهای پی در پی ِ بعد از آن، خاطر غیر خودی های نظام را جمع کرده است که این نظام ِ برافراشته از ایدئولوژی ِ سلیقه ای و ویرانگر ِ خامنه ای کاملا ضد ایرانی، ضد اخلاقی، ضد ملی و حتی ضد دینی است! حکومتی که به جای سازندگی در داخل، پیشرفت و رفاه و ایجاد محیطی امن و آرام برای مردمش با ناشیگری قصد فریب آنها را در ۴۰ سال گذشته داشته اکنون برای ماندگاری دست و پا می زند و کاملا آشفته حال است. دستپاچگی حکومت در اعتراف به ساقط کردن هواپیمای اوکراینی با آوردن دلایلی مبهم، غیرممکن و کودکانه آنهم با منّتی بس احمقانه تر بر سر مردم که «اگر پنهان می کردیم کسی را یارای کشف آن نبود!» نشان از تهی بودن اخلاق، سواد و ارزشهای انسانی در این جماعت دروغگو می باشد. این واقعه دردناک و شوک آور پرده از بی شرمی، قلدری، نفهمی و بی سوادی ِ سپاهی برداشت که چون شیر بیشتر ِ زور و قدرت خود را در سرکوب مردم داخل کشور به کار می برد و در مقابل نیروی ابرقدرتی مثل آمریکا همچو موشی سر به زیر به خوردن پنیر خود مشغول می شود. خون ۱۷۶ انسان بیگناه ِ پرپر شده شامل ۱ نوزاد و ۱۵ کودک دیگر ماسک «خدمت رسانی ِ به خلق ِ» سپاهیان را برداشت و دلایل بسیاری از سقوط های قبلی را هم که بدون بررسی و در همان ساعات اولیه به نقص فنی و خطای خلبان بیچاره نسبت داده می شد را زیر سوال برد. خلبانانی که هیچ یک زنده نماندند تا از خود دفاع کنند و اصل ماجرا را بیان کنند! در همین مورد اخیر ِ سقوط هواپیما هم اگر پای مسافران اروپایی و کانادا در میان نبود سرنوشت گزارش سقوط، قطعا شبیه موارد گذشته ی نقص فنی و اشتباه خلبان می شد و پرونده مختومه اعلام می گردید! سپاه که از قبل در جریان سقوط هواپیمای خودی قرار داشت (و به احتمال زیاد هم عمدا آنرا ساقط کرده) و همچنان غرق در جشن موشک پرانی ِ توافقی خود با آمریکا بود تنها پس از آن لب به اعتراف گشود که از طریق کارشناسان هواپیمایی متوجه شد ثانیه به ثانیه ی حادثه از روی جعبه های سیاه حقیقت یابی خواهد شد. خامنه ای و سپاه گرچه در طی سالیان گذشته با خوش شانسی و البته نبود امکاناتی چون اینترنت و فضای مجازی در ایران توانسته بودند آمارهای غلط به مردم بدهند و آنها را همواره با دلایل و گزارشهای ساختگی قانع کنند اما در این سالهای اخیر آه و خون قربانیان ِ بی کفایتی و بی عدالتی ِ این گروه خشن! و تبهکار ظاهرا دامن آنها را گرفته و روز به روز از محبوبیت و ترس ِ از قدرت پوشالی شان کمتر میکند. هنوز کارناوال تبلیغاتی تشییع قاسم سلیمانی که از آن برای دمیدن ِ روح تازه ای در بدنه خودی ها و مظلوم نمایی برای جلب نظر غیرخودی ها بهره برداری می شد به پایان نرسیده بود که کشته شدن ۶۰ نفر زیر دست و پا نشان از ناتوانی این حکومت قلدر و پرمدعا در مدیریت برگزاری یک مراسم ساده سوگواری داشت. پس از نمایش سلیمانی نوبت به اجرای پرده بعدی برای سرپوش گذاشتن بر مشکلات داخلی و تحت الشعاع قرار دادن مرگ آن ۶۰ نفر در کرمان بود. اما برخلاف نقشه، کام ِ استفاده ی ابزاری از موشک پرانی های توافقی با آمریکا که در بوق و کرنا به عنوان انتقام سخت معرفی شده بود به یکباره با هدف قرار گرفتن ِ به عمد ِ هواپیمای مسافربری اوکراینی با دو موشک برادران سپاه (که به گفته سردارشان گردن های باریکتر از مو دارند!) تبدیل به عزای ملی شد. دست مریزاد! و حالا خامنه ای و خودی های او با پررویی تمام و حرفهای پوسیده و سناریوهای نخ نما و تکراری سعی در لاپوشانی ِ مستندات این حادثه ناگوار دارند تا از یک طرف دوباره افکار عمومی را به سمت یادآوری شلیک موشکهای نم کرده شان – که دو تای آنها در خاک ایران عمل نکرد و دو تا هم در اربیل عراق – ببرند و از طرفی دیگر مردم را برای انتخابات پیش رو آماده کنند. فعلا که سرداران سپاه، مشغول پختن فرضیه دست داشتن آمریکا و اسرائیل (طبق معمول!) در ایجاد اخلال راداری ِ پدافند ها هستند! به قول شطرنج باز انصرافی ِ تیم ملی، سارا خادم الشریعه، نمی فهمند و نخواهند فهمید! و من هم اضافه می کنم که: نمی خواهند بفهمند!
گربه شیر است در گرفتن موش
لیک موش است در مصاف پلنگ!
عکس ِ پیوستی از:
https://www.deviantart.com/ladylithia/art/2017-MMM-Leopard-Cat-vs-Grasshopper-Mouse-669608158.