انسداد در بالا، ناامیدی در پایین

یکشنبه, 12ام بهمن, 1399
اندازه قلم متن

tajzadeh

وظیفه اصلاح‌طلبان است که به ارزیابی دلایل موفقیت دو دولت خاتمی و نیز دولت اول روحانی و شکست دولت دوم روحانی بپردازند. چرا ما در آن ۱۲ سال موفق بودیم و در فاصله ۱۳۹۶ تاکنون ناموفق؟

از سال ۱۳۹۴ شاهد روندی هستیم که آشکارا با خواست و رای مردم برای تغییرات در حوزه‌های مختلف، به‌ویژه در سیاست‌خارجی مخالفت و در برابر آن مقاومت می‌کند. این روند، بعد از انتخاب مجدد روحانی به ریاست‌جمهوری در سال۹۶ سرعت گرفت.

دخالت‌های گسترده سپاه در تمام زمینه‌ها به‌ویژه در سیاست خارجی و مسایل منطقه‌ای، در دوره اصلاحات سابقه نداشت. به‌همین علت حضور در قدرت برای اصلاحات توجیه داشت. اگر قرار باشد به‌خاطر کارشکنی‌های انتصابیون نتوان کار مهمی انجام داد، دلیلی برای حضور اصلاح‌طلبان در قدرت وجود ندارد.

۴۲سال زمان مناسبی است برای ارزیابی اینکه آیا سیاست‌های کلان کشور درست بوده یا نه.

بسیاری از اصولگرایان هم امروز دچار تردیدهای جدی شده‌اند و پرسش‌های جدیدی مطرح می‌کنند که می توان آن را تزلزل گفتمانی سیستم دانست.

سیاست خارجی کنونی پرهزینه و کم‌حاصل است و آمریکاستیزی به این معنا که پیروزی جمهوری اسلامی در گرو آن است که یا ساقط شود یا آمریکا سقوط کند، راهبردی عقیم و شکست‌خورده است.

ما با یک وضعیت استثنایی در نظام مواجه شده‌ایم. دیگر نمی‌توان اوضاع‌واحوال کشور را تحلیل کرد مگر اینکه در درجه نخست به نقش و رفتار و گفتار رهبر پرداخت. در غیراین‌صورت، هر تحلیلی‌ ناقص خواهد بود.

رهبری طی دوره مسئولیت خود، قدرت بی‌نظیری پیدا کرده‌ که حتی در برخی موارد از بنیان‌گذار نظام بیشتر است. درعین‌حال، با مشکلات بزرگی مواجه شده، که مهمترین آن بحران دستاورد و ناکارآمدی سیستم است.

جمهوری اسلامی هیچ زمانی در ۴۲سال گذشته به‌اندازه امروز با بحران مشروعیت و کارآمدی مواجه نبوده است. آقایان توجه نداشتند که در شرایط خطیر کنونی اگر دولت شکست بخورد، جایگزینش یک دولت اصولگرا نیست و روز از نو و روزی از نو. بلکه ناامیدی اکثریت جامعه و تبدیل نظام سیاسی به حکومت در ظاهر و باطن اقلیت است.

ما در مسیر مدل شکست‌خورده شوروی سابق حرکت می‌کنیم؛ قدرت نظامی داریم اما، نمی‌توانیم به توسعه اقتصادی دست یابیم. صنایع پیشرفته نظامی و دفاعی داریم، اما صنایع پیشرفته مصرفی پابه‌پای آن نداریم. البته با این تفاوت که در شوروی انصافا عدالت اجتماعی تاحدود زیادی وجود داشت و فساد اقتصادی‌اش قابل قیاس با شرایط ما نبود و از همه مهم‌تر اینکه مردم در زمینه مسکن، آموزش، بهداشت، اشتغال و تغذیه از حداقل زندگی شرافتمندانه بهره‌مند بودند. ما در این موارد دچار مشکلات اساسی هستیم.

یکی از چالش‌های مهم مسئله جانشینی است. برخلاف اواخر عمر بنیان‌گذار نظام که با گذشت زمان، امور را واگذار و شرایطی را فراهم می‌کرد تا در فقدان ایشان جامعه دچار گسست و بحران نشود، اکنون عکس این وضعیت را مشاهده می‌کنیم.

نگرانی از آینده یکی از دلایلی است که به نظر می‌رسد موجب شده سیاست همیشگی نظام در دفاع از مشارکت حداکثری در انتخابات کنار گذاشته شود و «انتخاب مطمئن» اولویت یابد.

به‌قول مهندس سحابی، سرنوشت جمهوری اسلامی با سرنوشت ایران فعلا به هم گره خورده است و سقوط اولی می‌تواند به سقوط دومی منجر شود. پس باید این مرحله را بگذرانیم تا سرنوشت این دو از هم جدا شود. بعد بحث عمومی کنیم که باید چه استراتژی‌ای دنبال شود که به نفع ایران و ایرانیان باشد.

تجربه نشان داده راهبرد اعتراضات خیابانی، در ایران کنونی جواب نمی‌دهد. معنای حرف من، این نیست که سیاست خیابانی غیردموکراتیک است یا قانونی نیست یا در خیلی از کشورها تاثیر مثبت نداشته است. بلکه در ایران امروز جواب نمی‌دهد. به‌دلیل اینکه یا با آن برخورد سریع و خشن می‌شود یا کشور دچار هرج‌ومرج خواهد شد و همین آزادی‌ها و فرصت‌هایی را هم که امروز داریم، از بین می‌رود.

نجات کشور و نظام در گرو آن است که همه پاسخگو شوند؛ صداوسیما ملی شود و یک‌صدا نباشد؛ نظامیان به پادگان‌ها برگردند؛ دستگاه قضا مستقل شود و از همه مهم‌تر آزادی اندیشه و بیان و قلم و اطلاع‌رسانی و مطبوعات و همین‌طور آزادی انتخابات تامین و نظارت استصوابی لغو شود تا حاکمیت ملی و ملت معنا یابد.

مبادا بعضی مشکلات در طول سال‌های بعد از ۸۸ باعث شود که ایمان خود را به قدرت ملت و نقش آنها در تحولات بزرگ ازدست بدهیم.

این متن در شماره ۴۲ دوره جدید هفته‌نامه صدا، منتشر شده است.

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.