حکایت فرو ریختن نظام پادشاهی و پشیمانی احمقانه خواهندگان آن!

سه شنبه, 21ام بهمن, 1399
اندازه قلم متن

2911E261-DFE6-4E8C-B705-38D862B0AB72.png

توضیح: این مطلب اگر درست و کامل خوانده نشود، موجب بدفهمی و سوء تفاهم نسبت به نویسنده خواهد شد.

*****

کسانی که تصور می کنند، به تنهایی و صرفا بر اساس اراده و عمل فردی شان، موجب تغییرات بزرگ در عرصه ی سیاست کشور و بالاتر از آن عرصه ی سیاست جهانی شده اند، از روند تاریخ و سیاست هیچ نمی دانند و این توهم باعث می شود که جمله ی مشهور «عجب غلطی کردیم» را بر زبان بیاورند.

برخی دیگر نیز چنان نقش خود را در این تغییرات مهم و اساسی می دانند که اگر تاریخ نتایج زشت به بار آورد، خود را مقصر اصلی می پندارند و ضجه زنان از کرده ی خود اظهار پشیمانی می کنند.

اگر چنین توهماتی از طرف مردم عادی و عوام قابل قبول باشد، از کسانی که ادعای آگاهی سیاسی و مبارزه ی سیاسی دارند قابل قبول نیست.

با فرا رسیدن سالگرد انقلاب نکبت بار اسلامی، باز شاهد انگشت حسرت گزیدن کسانی هستیم که تصور می کنند آن ها باعث و بانی این انقلاب بوده اند و کشور را به این روز انداخته اند!

البته احساس مسوولیت کردن در این حد و از تاریخ و مردم و جوانان عذرخواهی کردن، عملی شایسته و پسندیده است، ولی واقعیت این است که این افراد، چه، کاری می کردند، چه نمی کردند، چه آن چه که ۴۰ سال قبل بودند نمی بودند، یا می بودند، جمهوری اسلامی به وجود می آمد و کشور به این روزی که امروز افتاده است می افتاد.

بنابراین اظهار پشیمانی و سر در جیب فرو بردن، به همان اندازه ابلهانه است که تصور کنیم عمر نظام پادشاهی در ایران تا ابد ادامه می داشت اگر این افراد دست به «خرابکاری های سیاسی» نمی زدند.

اصولا ما ملتی ساده نگر هستیم. یعنی همه ی چیزهای پیچیده جهانی را تبدیل به یک معادله ی دو دو تا چهار تا می کنیم و از این معادله ساده نتایج عجیب غریب می گیریم.

تاریخ، یک روند است.

اولا این روند اجتناب ناپذیر است.
ثانیا برگشت ناپذیر است.

انسان ها و نظام های سیاسی و معادلات پیچیده ی جهانی در این روند «همگی با هم» نقش دارند و این نقش، «به تنهایی» نیست و اگر این نقش را در این روند ایزوله کنیم، به اندازه ی گرده ی خاک نیز اهمیت نخواهد داشت.

چپ هایی که امروز شیون و زاری سر داده اند که اگر ما چنین نمی کردیم، چنین نمی شد و به چنین روزی نمی افتادیم، به همان اندازه ی ۴۰ سال قبل با عرض معذرت ابله هستند.

نظام پادشاهی وقت، در فعل و انفعالات جهانی و داخلی آن روزگار به مرحله ای رسیده بود که باید تغییر می کرد. این که این تغییر تبدیل به فاجعه شد، نه قابل پیش بینی بود، نه قابل جلوگیری.

ما اگر این قدر قدرت داشتیم که مسیر حرکت گذشته را تغییر دادیم، چرا امروز از این قدرت شگفت انگیز برای تغییر مسیر تاریخ استفاده نمی کنیم؟

کسانی که در دهه ۵۰ خواهان تغییر در نظام سیاسی کشور بودند، خواست شان بر اساس نیازهای زمانه بود و از این خواست ها به هیچ شکل گریزی نبود.

در کشور خودِ ما، غیر از تاثیر فعل و انفعالات جهانی، دو ایده، دو مکتب، دو ایدئولوژی دگرگون ساز و «آفریننده» (و نه الزاما آفریننده ی مثبت) جوانان روزگار را به حرکت برای ایجاد تغییر سیاسی واداشت.

اولی ایده ی کمونیسم بود، که انسانی که با این ایده آشنا می شد، احساس می کرد، نگاه اش به دنیا و به همه چیز تغییر کرده و این تغییر چنان اساسی و هیجان انگیز بود که گروندگان به این ایده حاضر بودند از تمام خوشی ها و لذت های دنیایی چشم بپوشند و سر در راه این آرمان عجیب و دگرگون ساز بدهند.

دومی ایده ی مذهب مدرن و پیشرو بود که خوانندگان جوان کتاب های شریعتی، تفکرات او را می بلعیدند و خود را به شکل اسطوره هایی مثل حسین و زینب و ابوذر می دیدند.

شاید امروز، با افتضاحاتی که طی ۴۰ سال گذشته دیده ایم حرف های من به نظر خنده دار و مسخره بیاید، ولی در زمان خودش این حرف ها خیلی جدی و دگرگون کننده بود.

این که چپ های دیروزی و مذهبی های از نوع شریعتی چهل سال پیش، احساس می کنند که آن ها باعث بدبختی ملت شده اند، بهتر است دست از این توهم خود مهم پندارانه بردارند، و از تجاربی که در طول زندگی سیاسی شان کسب کرده اند، برای جوانان امروز بنویسند که دستکم، این جوانان تصور نکنند، راهی که می روند بر اساس اراده ی فردی آن ها، قطعا و یقینا به بهشت برین ختم خواهد شد!

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.