حسین این روزها گزارش ها خبر از به وقوع پیوستن فاجعه ای دیگر می دهند و سکوت بسیاری از فعالان عرصه های سیاست، اجتماع و حقوق بشر در قبال وضعیت تو و مادر بزرگوارت تلخی این روزها را برای من دو چندان می کند.
برادرم باور کن نمی توان جان فرزند و مادری را که در خطر است نادیده گرفت اما ما بی تفاوت از کنار جان تو می گذریم چرا هر روز در ایران چنین می کنیم. چرا که ما با مرگ خو گرفته ایم. همین چند روز پیش بود بعد از مرگ رشید اسماعیلی ما تازه او را دیدیم تازه به دردهایش و حرفهایش گوش جان سپردیم اما چه حاصل ؛ یک بار شعری برایم خواندی و امروز که آن را می خوانم تازه می فهمم چه می گفتی و اشک از چشمانم جاری می شود :
توان تحملت ار هست شکوه مکن.
به پرسش اگر پاسخ می گویی پاسخی در خور بگوی.
در برابر رگبار گلوله اگر می ایستی مردانه بایست.
که پیام ایمان و وفا بجز این نیست!
به قول شاهین من از غرور تو در اعتصاب غذا می ترسم، غروری که از انسانیت و بزرگ منشی مادرت به تو ارث رسیده است. آه برادر، چه روزهای تلخی را رقم می زنیم و به قول خودت ما مسئول این روزها، این جان ها و این زندگی ها هستیم.
برادرم من فردا همچون تمام این سالهای که همراه و همرزمت بوده ام خواهم بود و از فردا صبح تو را در این راه با اعتصاب در مقابل سفارت ایران در وین همراهی خواهم کرد امید که بدانیم بدون همراهی هم نمی توانیم روزهای سخت را پشت سر بگذاریم، امید که دوستان و هم میهنانت هم تو را تنها نگذارند.
برادرت، همراه و همرزمت
مازیار یادگاری