در روزهای ۲۶ و ۲۸ آبان ۱۴۰۰، دو گردهمایی چند هزار و چند۱۰هزار نفری در دو شهر یاسوج و اصفهان، ناظران مسائل ایران را شگفتزده کرد. جمعیتی که بدون هیچ فراخوان (که هزینه بالایی برای فعالان سیاسی در ایران دارد) و هیچ سازماندهی گرد آمدند که چندین برابر جمعیت گردهماییهای حکومتی (مثل نماز جمعه) در آن دو شهر بودند.
دستگاههای امنیتی (۱۶ تا از آنها) که ارتباطات و رسانههای اجتماعی را شبانهروزکنترل میکنند تا مبادا خیابان و میدان به تصرف محذوفها درآید، نتوانستند این دو گردهمایی را پیشبینی کنند و با بسیج نیرو جلو آنها را بگیرند. بوقهای تبلیغاتی حکومتی کوشیدند این دو تجمع را گردهماییهایی عادی و اعتراض به سیاستهای دولت قبلی جلوه دهند، اما هر گردهمایی در کشوری که در آن گرد آمدن دو نفر با هدفی غیر از غذا خوردن یا خرید لباس، مجوز و عقدنامه میخواهد و حکومت چنین اجازهای نمیدهد، غیرعادی است.
در جمهوری اسلامی ایران، مرز میان فتنه و راه رفتن در خیابان بسیار باریک است و فرد ممکن است تصادفی به تیر نیروهای انتظامی و بسیج و سپاه گرفتار آید. البته اگر اعتراضی در کار نباشد، از خانواده چنان فردی فقط «دلجویی» میشود (اطلاعیه نیروی انتظامی در مورد خانمی که ۹ مهر ۱۴۰۰ در اهواز به دست نیروهای انتظامی کشته شد). ارزش جان انسانها در جمهوری اسلامی ایران با یک دلجویی مساوی شده است.
گردهمایی یاسوج به تشییع جنازه سجاد رزمجو، خواننده محلی نغمهها و ترانههای لری که هیچ ربطی به حکومت نداشت و برای مردم میخواند، مربوط میشد. این جمعیت قابلتوجه برای تشییع پیکر و تدفین، در شهری به خیابان و کوه آمدند که جمعیت آن حدود ۱۴۰ هزار نفر است. در مراسم تشییع این خواننده، تنها صدای موسیقی به گوش میرسید و کسی برای فاطمه زهرا یا حسین مداحی نمیکرد. هیچ روحانی، مداح، یا پاسداری در استان کهگیلویه و بویر احمد با چنین تشییعی به خاک سپرده نشده است.
سجاد رزمجو خواننده حکومتی و کارمند سازمانهای دولتی تبلیغاتی نبود و برای ائمه و رهبران جمهوری اسلامی ایران هم کاری انجام نداده بود (برخلاف بندبازانی مثل بنیامین که هم برای امام زمان و بسیجیها میخوانند و هم برای ایرانیان مقیم لسآنجلس). او برای مردم در مراسم عروسی و عزای آنها میخواند. برخلاف تشییعجنازه شجریان که حکومت آن را مهندسی کرد، در این مورد موضوع از دست «برادران» خارج شده بود.
در گردهمایی زایندهرود که روز جمعه و همزمان با نماز جمعه در اصفهان برگزار شد، شعارهایی نیز داده شد که همه سیاستهای محیط زیستی حکومت را به چالش میکشیدند: «حقابهمونو بردند، ۲۰ ساله رودخونه رو، آبشو غارت بردند»، «فرونشست زمین، مشکل این سرزمین»، «به اصفهان نفس بده، زایندهرود رو پس بده».
مردمِ معمولا محذوف، در این گردهمایی کف میزدند و وقتی یک سخنران پشت بلندگو خواستار دعا برای خامنهای شد، جمعیت حاضر او را هو کردند. این هو کردن بدین معنا است که «قرار نیست هر اجتماعی را به نفع خود مصادره کنید». خامنهای معمولا یا جمعیت زائر را برای سخنرانیهایش مصادره میکند (روز اول سال در مشهد) یا به روشی مهندسی شده افرادی را با اتوبوس برای دیدارش میآورند. او در دوران رهبری، حتی در یک سخنرانی عادی، جمعیتی برابر با معترضان به خشک بودن زایندهرود، نداشته است.
اعتراضات مردم در گردهمایی چند صد نفری شهرکرد در مقابل استانداری، همانند اعتراضات مردم اصفهان به انتقال آب آن استان برای مصارف صنعتی است که درآمد آن مستقیما به جیب سپاه و بیت و شرکتهای دولتی (امپراتوریهای فاسد حکومتی) ریخته میشود. در این گردهمایی شعارها لبه تیزتری علیه حکومت دارند؛ مثل «ننگ ما ننگ ما صدا وسیمای ما»، یا «وای اگر ایل ما برتوه دست بگیرد».
در دهها فیلم منتشر شده از گردهماییهای یاسوج و اصفهان حتی یک حرکت یا نماد مذهبی دیده نمیشود تا یادآور حکومت دینی و نیروهای هوادار آن باشند. کلماتی مثل جهاد و شهادت و اللهاکبر از این تجمعات حذف شدهاند. این سه گردهمایی در مورد نبض جامعه و مسیر حرکتهای اعتراضی و گردهماییهای غیرحکومتی در جامعه ایران چه میگویند؟
عمیقتر شدن شکاف میان حکومت اسلامگرا و مردم
شکل و محتوای این سه گردهمایی در حالی که همه مناصب حکومتی را طرفداران تمامیتخواه و فاشیست خامنهای-رئیسی اشغال کردهاند و وفاداران به خامنهای همه خواستههای خود را بهسرعت به اجرا درمیآورند، بسیار گویا است.
این سه گردهمایی بدون مجوز دولتی و بدون هماهنگی با نهادهای دولتی شکل گرفتهاند، اما در گزارشهای دولتی به غیرقانونی بودن آنها اشارهای نشده است. حاضران در این سه گردهمایی با علم به عطش دستگاه سرکوب برای تیراندازی، شعارهای ضد حکومتی سر نمیدهند، اما نفس برگزاری آنها جنبه «ابراز ناهمرنگی» و «شما از ما نیستید» دارد. در یکی، موسیقی (که حکومت با همه ابعاد آن مشکل دارد) بزرگ داشته میشود، و در دیگری، با گردهمایی بر بستر رودخانهای خشک، شکست کامل سیاستهای زیستمحیطی به تمسخر گرفته میشود.
هیچ یک از اجزا و مولفههای این سه گردهمایی، کوچکترین نسبتی با اسلام سیاسی و سیاستهای موجود ندارد.
رفتار مدنی
بهرغم شکست اصلاحطلبانی که مشی بیخشونت و مدنی را ترویج میکردند و اکنون به حاشیه رفتهاند، مردم محذوف هنوز به دنبال ابراز مخالفت با رژیم با روشهای مدنی و کمهزینهاند. در شرایط بسیار دشوار زندگی و سقوط بیش از سهچهارم جمعیت به فقر مطلق، در عین هزینه شدن منابع مردم در برنامه گسترشطلبی و موشکی و هستهای، باز هم تمایل عمومی به اعتراض بیخشونت و بدون عصبانیت است؛ در حالی که مردم ایران برای عصبانی بودن از حکومت، همهجور حقی دارند.
تا سال ۱۴۰۰، هنوز به جریان اصلاحات امیدهایی وجود داشت، اما با قطع آن امیدها، مردم عادی به دنبال بیان اعتراضهای خود به روشهای کاملا مدنی با استفاده از فرصتهای کاملا تصادفی بودهاند. بوقهای دولتی تجمع پر از سکوت و ناگفتهها در اصفهان را «نجیبانه» خواندند، چون در آن، شعارهای ضدحکومتی داده نشد. هر گونه شعار ضدحکومتی از منظر این بوقها «نانجیبانه» است؛ نجیب از منظر رژیم اسلامی یعنی «رمه» و بیصدا.
هراس متقابل
در شرایط امروز ایران، به دلیل سرکوبهای مکرر و دشواری معیشت، هم حکومت از شورشهای عمومی (که بسیار نزدیک و محتمل به نظر میرسند) میهراسد و هم مردم از حکومتی که آماده شلیک با تیربار و سلاح تانکزن بهسوی مردم است، بیم دارند. به همین دلیل، نوعی جنگ سرد و خفته میان جامعه و حکومت در جریان است که روزی سر باز خواهد کرد.
حکومتی که در برابر مطالبات عمومی با فریب و قلدری و یکدندگی به همراه تلاش برای مهندسی فرهنگی و اجتماعی به میدان میآید، روزی با اعتراض و شورش همگانی آنها روبهرو خواهد شد. چون این حکومت خوب میداند که اکثریت مردم آن را نمیخواهند، خود را برای «درو کردن آنها مثل علف هرز» (تعبیر خامنهای برای سرکوب اعتراضهای عمومی) آماده کرده است. از این رو باید منتظر روزی بود که این هراس متقابل به انجام برسد و حکومت، با یا بدون کشتارجمعی، سرنوشت مردم را به خودشان بسپارد.
پاییدن متقابل
در شرایط جنگ سرد، معمولا دو طرف بادقت رفتارهای یکدیگر را زیرنظر دارند. هم حکومت و هم اکثریت مردم، در حال نظاره کردن یکدیگرند. مردم منتظرند که حکومت در مواردی به خطای راهبردی دچار شود یا ضعف نشان دهد تا پیشروی کنند و حکومت نیز مردم را زیرنظر دارد تا زمان را برای تحکیم بیشتر قدرت و نظارت همیشگی خود مناسب تشخیص دهد. سه گردهمایی موردبحث، از آزمونهای خودجوش محذوفان برای آزمودن حکومت بودند.
آزمون متقابل
تا رسیدن به تقابل نهایی، دو طرف مدام یکدیگر را میآزمایند؛ سپاه و بیت پس از تسخیر کامل دولت و مجلس با فشارهای گوناگون مثل طرح صیانت از فضای مجازی (محدود کردن دسترسی به اینترنت) یا طرح جوانی جمعیت (اسلامیسازی خانواده) یا مقابله با حیوانات (حذف حیوانات از کره زمین) میخواهند ببیند مردم تا چه حد میخواهند از خود مقاومت نشان دهند. مردم کوچهوبازار هم با حضور در تشییعجنازه یک خواننده یا همراهی با کشاورزانی که فقط آب چند هزار سالهشان را میخواهند، در حال سنجش واکنش حاکمان هستند.
حکومت با همین آزمونها، یک به یک حقوق مردم را از آنها ستانده و نهادهای فاسد با امتیازهای ویژه را بر آنها تحمیل کرده است. مردم نیز با چنین آزمونهایی، قوانین مسخرهای مثل ممنوعیت استفاده از نمابر، ماشین چاپ، دستگاه ویدیو، تجهیزات ماهوارهای، یا حجاب اجباری را به تمسخر گرفتهاند.
جنگ سرد میان حکومت و مردم ناهمرنگ با آن، همچنان ادامه خواهد یافت تا روزی که حکومت به حضیض ذلت گرفتار آید و با یک حرکت عمومی بدان پایان داده شود. آینده ایران را باید در گردهماییهای اصفهان و یاسوج دید نه در مراسم دولتی و نفتی اربعین و نماز جمعه. دوربین رسانههای بیآبروی غربی تشییعجنازه سلیمانی را زنده پوشش دادند، اما در گردهماییهای ناهمرنگها حضور ندارند؛ چون نمیخواهند آینده جامعه ایران و بخش محذوف را ببینند و مقامهای حکومتی را از خود دلچرکین کنند.
از: ایندیپندنت