به گزارش کلمه، وقتی تعدادی از معلمان و خانوادههای زندانیان سیاسی وارد منزل خانم احترام السادات نواب صفوی میشوند با چنان صحنهٔ غیرمنتظرهای مواجه میشوند که خودشان میگویند آنقدر هول شدیم که هیچ سوالی به ذهنمان نمیرسید. دیدار با میرحسین و رهنورد شاید آخرین تصوری بود که آنان از حضور در منزل مادر زهرا رهنورد در خیال خود داشتند.
زهرا رهنورد در این دیدار به خانمهای حاضر میگوید که باید صبر کنیم و استقامت داشته باشیم. میرحسین هم لحظهٔ خداحافظی گفته بدانید که حال ما خوب است. سخنانی که از منظر حاضران نشانهٔ روحیهٔ قوی و محکم این دو همراه محصور مردم پس از سه سال زندان خانگی بوده است. و حالا حاضران شادند که زهرا رهنورد با چشمان خود دیده است که گرچه سه سال حصر دست او را از خدمت به خانوادهاش کوتاه کرده اما خواهران و مادرانی هستند که خانوادهاش را تنها نگذاشتهاند.
زهرا رحیمی، همسر ابوالفضل قدیانی، که در این دیدار حاضر بوده است به کلمه میگوید: ما، تعدادی از معلمها مدتی است که دور هم جمع شدیم و گاهی به خانوادهها و مادران شهدا و زندانیان سیاسی سبز سر میزنیم، امروز هم تصمیم داشتیم به دیدار یکی از مادران سبز برویم که مادر خانم رهنورد را انتخاب کردیم. وقتی رسیدیم جلوی در منزل ایشان دیدیم دم در یک ماشین پارک است که دو نفر در آن نشسته بودند و به ما نگاه میکردند. حس کردیم که از برادران هستند اما چون کاری با ما نداشتند در را زدیم و باز شد. و وقتی وارد حیاط شدیم چند نفر آمدند آنجا و شروع کردند به سوال کردن از ما که شما با چه کسی هماهنگ کردید و سوالهایی که ما را متعجب میکرد که چرا از ما چنین سوالهایی میکنند و جریان چیست؟ ما توضیح دادیم که آمدیم به مادر پیر خانم رهنورد سر بزنیم و دیداری داشته باشیم چون شنیدیم که کمی احوالشان ناخوش است. کمی معطل شدیم تا یکی از داخل بیرون آمد و گفت اجازه بدهید بیایند داخل.
زهرا رحیمی در ادامه تشریح میکند: ما همچنان متعجب و شوکه وارد خانه شدیم و ناگهان چشممان به خانم رهنورد افتاد. همه خوشحال و هول شده بودیم و یکی یکی با خانم رهنورد روبوسی و احوال پرسی کردیم. مامور خانمی هم کنارشان بود که رفتار مودبانه و خوبی با ما داشت و حضورش معذبمان نمیکرد. همانجا نشستیم به احوال پرسی و گپ زدن.
او میگوید: خانمهای معلمی که با ما بودند اصلا افراد سیاسی و شناخته شدهای نبودند و همه خوشحال و هیجان زده شده بودند، شروع کردند به صحبت که چقدر خوشحالیم از دیدن شما. همه واقعا شوکه بودیم و نمیدانستیم باید چه کار کنیم و چه بگوییم. حتی سوال خاصی به ذهنمان نمیرسید و مرتب حال و روزشان را میپرسیدیم.
به گفتهٔ همسر قدیانی، خانم رهنورد اول از همه از حال بقیهٔ خانوادههای زندانیان سیاسی پرسید و تاکید کرد که سلام مرا به همه برسانید.
همسر این زندانی سیاسی در ادامه میافزاید: خانم رهنورد پیش از حصر از همراهان همیشگی خانوادهها بودند و در همهٔ جمعها در کنار ما حضور داشتند. ما به عنوان یکی از یاوران و حامیان خود روی ایشان حساب میکردیم. هیچ وقت ما را تنها نگذاشتند. از احوال پرسی که میکردند معلوم بود که دلشان تنگ شده و نگران همه هستند.
خانم رحیمی میگوید: خانم رهنورد میگفت که شرایط برای ما بهتر شده و دختران را هفتهای یک بار میبینند. خانمهای همراه ابراز خوشحالی کردند و دعا کردند که ایشالا به زودی حصر رفع شود و شرایط بهتر و فضا آزاد شود که خانم رهنورد در جواب گفت ما و شما باید صبر کنیم و باید که استقامت کنیم.
بر اساس گزارش رسیده از خانوادهها برخورد ماموران آقا و خانم نسبت به گذشته بهتر و محترمانهتر شده است.
همسر ابوالفضل قدیانی ادامه میدهد: خانم رهنورد میگفت که در مدت کوتاهی یک دفعه ۱۴ کیلو کم کردند و ظاهرشان کمی نحیف شده بود اما اصلا صورتشان تکیده نشده بود. آقای مهندس هم موهایشان یک دست سفید شده بود. ولی خدا را شکر از نظر روحی فوق العاده محکم به نظر میآمدند. کمی که نشستیم خانم رهنورد گفت که ما داشتیم میرفتیم الان هم میگویند که باید برویم. آن طور که ایشان میگفتند حضورشان در آنجا کاملا اتفاقی بوده است. ظاهرا قبل از آن رفته بودند بیمارستان برای یک سری آزمایش. هنگام برگشت ماموران گفته بودند که چون نزدیک خانهٔ مادرتان هستیم سری هم به آنجا میزنیم.
زهرا رحیمی میگوید: من حال آقای موسوی رو پرسیدم که گفتند در اتاق دیگر نشستهاند. من رفتم دم در اتاق و احوال پرسی کردم و گفتم که بقیهٔ خانمهای معلم هم دوست دارند میرحسین را ببینند. آقای ماموری که کنار ایشان ایستاده بود که ایشان هم رفتار بسیار مودبانهای داشت، نگاهی کرد و گفت اشکالی ندارد بیایید داخل و ببینیدشان. همه رفتیم داخل و با آقای موسوی هم سلام و احوال پرسی کردیم. ما هول شده بودیم اما ایشان خیلی با روی باز و گشاده یکی یکی احوال پرسی میکردند. و احوال زندانیان سیاسی و همسرانمان را جویا میشدند. وقتی هم که داشتند میرفتند رو به ما گفتند که بدانید که حال ما خوب است.
به گفتهٔ خانم رحیمی مشخص بود منظورشان احوال روحیشان است و میخواستند بگویند که روحیهشان خوب است. انصافا هم روحیهشان فوق العاده بود و کلامشان مثل همان روزها قوی و محکم بود و هیچ لرزشی در صدایشان نبود.
وی میافزاید: وقتی که داشتند خارج میشدند گروهی دیگر از معلمها هم آمدند که باز هم در حیاط ایستاده بودند و با آنها هم سلام و احوال پرسی کردند. آنها هم خیلی خوشحال بودند که چنین دیدار غیرمنتظرهای با میرحسین و رهنورد داشتند.
خانم رحیمی، که خود همسر یک زندانی سیاسی است در پایان میگوید: اینکه این دیدار غیرمنتظره چقدر همهٔ ما را خوشحال کرد و پس از سه سال دلتنگی میرحسین و خانم رهنورد را دیدیم یک طرف شادی دیگر ما این بود که خانم رهنورد با چشم خود دیدند که ما خانوادهشان را فراموش نکردیم و ناگهان حدود ۲۰ خانم با گل و شیرینی وارد خانهٔ مادر پیرشان شدند. مطمئنا این دلگرمی بزرگی است برای کسی که دسترسی و امکان خدمت به مادر پیرش را ندارد. مطمئن هستم که امشب قدری خیالشان راحتتر است و میدانند اگر خودشان به جبر از خانواده دورند، خواهران و مادرانی هستند که هر چند توان رسیدگی مرتب نداشته باشند اما دلشان و ذهنشان با خانوادهٔ آن هاست و آنان را تنها نمیگذارند.
در همین حال، معصومه دهقان، همسر عبدالفتاح سلطانی، وکیل دربند نیز در همین باره به روزآن لاین گفته است: اینقدر خوشحال شده بودیم که فقط میگفتم ما چقدر خوش شانس هستیم. واقعا تعجب کردیم. احتمال دیدنشان یک چیزی نزدیک به صفر بود. وقتی دیدیم و روبوسی کردیم و نشستیم کنارشان، متوجه شدیم که فضا تغییر کرده و باز شده. به نظرم میآید اگر حکومت اینکار را ادامه بدهد و دسته دسته دوستان و آشنایان بروند و سر بزنند و آقای موسوی و خانم رهنورد را ببینند، حساسیتی که خود آقایان داشتندهم از بین میرود. هیچ لزومی ندارد که اینقدر بگیر و ببند باشد، هیچ لزومی ندارد که اینقدر سخت بگیرند. فضا را باز کنند. ما رفتیم دیدیم چیزی هم نشد. برای خود آقایان هم خوب میشود و آبرو و حیثیتشان در جوامع بین المللی حفظ میشود که گذاشتند ملاقات کردند. من امیدوارم که حساسیتها کمتر شود و به این سمت برویم که رفع حصر هم شود.
همسر عبدالفتاح سلطانی میافزاید: من با دستبند سبز و شال سبز رفته بودم. حیف شد نتوانستم به آقای موسوی بگویم که ما نگذاشتیم شال سبزتان زمین بیفتد. ما نیت کردهایم و نمیگذاریم شال سبز آقای موسوی زمین بیفتد و تا زمانی که آزاد نشوند بند سبزمان را باز نخواهیم کرد.
منبع: ایران امروز