رادیو فردا
محمد آریان خوشگوار نوجوان ۱۷ سالۀ سنندجی بود که آبان سال گذشته بر اثر ضربههای سخت و متعددی که مأموران در جریان سرکوب اعتراضات «زن زندگی آزادی» به سرش وارد کردند، به کما رفت و چهار ماه بعد جان باخت.
در سالگرد شروع این اعتراضات، یکی از نزدیکان آرین خوشگوار در گفتوگو با رادیوفردا جزئیاتی را از روز واقعه و ماههای پس از آن بیان کرده است.
آریان خوشگوار که بود؟
آریان خوشگوار متولد ۱۸ اردیبهشت سال ۱۳۸۴، اهل سنندج، اولین فرزند فرشید خوشگوار و سحر زندی بود.
آریان دانشآموز سال سوم دبیرستان در رشته تأسیسات مدرسه نمونه دولتی «شهریار نمکی» سنندج بود که علاوه بر تحصیل، در یک کارگاه کابینتسازی هم کار میکرد و گاهی اوقات هم در مغازه نان فانتزی کمکحال پدر بود.
یکی از نزدیکان خانوادۀ خوشگوار در گفتوگو با رادیو فردا گفت آریان هم آرام و باهوش بود و هم در هر کاری پرتلاش و در کنار درس و کار، بسیار به ورزش هم علاقه داشت، بهویژه ورزش شنا.
اعتراضات «زن زندگی آزادی» در سنندج
سنندج، مرکز استان کردستان، از شهرهایی بود که از روزهای نخست پس از خاکسپاری مهسا امینی شاهد حضور گسترده مردم در خیابانها و اعتراضات و درگیریهای نیروهای امنیتی با مردم بود.
براساس گزارشها و ویدئوهای منتشرشده در آن زمان، ابتدا میدان اقبال و خیابانهای منتهی به آن کانون اعتراضات در سنندج بود.
تجمع نیروهای حکومتی در این نقطه از شهر زمینۀ سرکوب شدید معترضان را فراهم کرد تا جایی که چند تن از جانباختگان سنندج در روزهای نخست اعتراضها در میدان اقبال و خیابانهای منتهی به آن کشته شدند.
این موضوع باعث شد مردم شیوۀ خود را تغییر دهند و تجمعات محلهمحور جایگزین تجمع در یک نقطۀ مشخص شد. بهگفتۀ شاهدان عینی، این اقدام معترضان نتیجهبخش بود و تجمعات و اعتراضات محلهمحور باعث سردرگمی و آشفتگی نیروهای حکومتی شد و شرایط سرکوب را برای آنها سختتر کرد.
از آن پس، مأموران حکومتیِ خسته از رفتوآمد بین محلههای متعدد سنندج، همزمان با تاریک شدن هوا به کوچهها و محلههای شهر میرفتند و بیهدف به منازل شهروندان شلیک میکردند و تا جایی که میتوانستند، به خانهها و خودروهای شهروندان خسارت میزدند.
یک شاهد عینی در گفتوگو با رادیو فردا در این باره میگوید: «شبها از ترس مأموران ماشینهای خود را به داخل پارکینگ میبردیم. هر ماشینی در کوچه بود را با باتون یا شلیک با سلاحهای جنگی تخریب میکردند.»
حملههای گاهوبیگاه به مدارس و حملات شبانه به محلههای مختلف شهر و ایجاد رعب و وحشت از دیگر روشهای نیروهای حکومتی برای سرکوب اعتراضها بود. مدرسۀ آریان خوشگوار هم از این حملات در امان نماند و یک بار که به آن حمله شد، بهگفتۀ یکی از نزدیکان آریان، «دانشآموزان از روی دیوار مدرسه مجبور به فرار شده بودند».
شاهدان عینی وضعیت محلۀ حاجیآباد، محل کشتهشدن آریان در روزهای اعتراضات محلهمحور، را اینگونه برای رادیو فردا روایت میکنند: «مأموران حکومتی چند بار به محله حاجیآباد حمله کردند، حتی در روزهایی که این محله شاهد اعتراض نبود و نسبتاً آرام بود.»
بهروایت شاهدان عینی، در آن زمان ساکنان محلههایی که مورد حملههای شبانۀ نیروهای حکومتی قرار میگرفتند، شبها، همانند شرایط جنگی، چراغهای خانههایشان را خاموش میکردند. محلۀ حاجیآباد هم جزو مناطقی بود که ساکنانش این شرایط را تجربه کرده بودند.
روز حمله به آریان خوشگوار
روز ۲۶ آبان ۱۴۰۱ مادرِ آریان، نگران از شرایط آن روزهای سنندج، منتظر بازگشت پسرش به خانه بود. حوالی ساعت ۱۷:۳۰ آریان با مادرش تماس میگیرد و میگوید در راه بازگشت به منزل و در مغازۀ نان فانتزی پدر است. این مغازه در محله حاجیآباد قرار دارد، یکی از محلههای شلوغ آن روزها.
بهگفتۀ یکی از نزدیکان آریان خوشگوار، «اگرچه آریان پسر آرامی بود و پدر و مادر بارها به او هشدار داده بودند که این روزها بیشتر مراقب خودش باشد، اما وضعیت خیابانها و شدت سرکوب اعتراضات توسط نیروهای حکومتی دلِ مادرانی را که دختران و پسران جوان داشتند، آشوب میکرد و گویی از اضطراب آن روزها راه گریزی نبود».
مادر آریان که خود شلوغیهای آن روزهای سنندج و شدت سرکوب نیروهای حکومتی، بهویژه در محلۀ حاجیآباد را به چشم دیده بود، تا رسیدن پسر به خانه دلش آرام نمیگرفت. حدود ساعت ۱۸:۳۰ بار دیگر با آریان تماس میگیرد، اما اینبار موبایل او خاموش بود.
روایت یک شاهد عینی
یکی از نزدیکان آریان بهنقل از شاهدان عینی ماجرا را چنین بازگو میکند: پسر نوجوانی که سرش به گوشی موبایلش گرم بود (آریان) وارد کوچه شد که ناگهان تعداد زیادی از نیروهای امنیتی موتورسوار به او حمله کردند. محلی که مورد حمله نیروهای حکومتی قرار گرفت تنها دو کوچه بالاتر از مغازۀ پدر آریان در حاجیآباد بود.
بسیاری از همسایهها شاهد حملۀ این افراد به آریان بودند و حتی یکی از آنها از لحظۀ حمله و ضربوشتم وی فیلمبرداری کرده بود که بعدها در شبکههای اجتماعی دست به دست شد.
بهگفتۀ یکی از نزدیکان آریان خوشگوار، «نیروهای امنیتی آریان ۱۷ ساله را با چاقو، قمه و باتون مورد حمله قرار دادند. توحش آنها در زدن این نوجوان بیدفاع به حدی بود که کسی جرئت نداشت به کمکش برود. آنقدر او را زدند که جای سالم در بدنش باقی نمانده بود».
زمانی که مأموران حکومتی آریان را رها کردند، یکی از همسایهها بدن نیمهجان این نوجوان را به داخل خانه خود میبرد.
نیروهای حکومتی موبایل آریان را با خود برده بودند اما او هنوز هوشیار بود و موفق میشود شماره دایی خود را به همسایهها بدهد. همسایهها با دایی آریان تماس میگیرند. دایی آریان خودش را میرساند و خواهرزادهاش را به بیمارستان کوثر میبرد.
بهگفتۀ یکی از نزدیکان خانوادۀ خوشگوار، زمانی که مادر آریان به بیمارستان رسید، پسرش هنوز هوشیار بود. کمی با مادرش صحبت کرد و حتی ماجرای حملۀ مأموران به خود را برای مادر تعریف کرد.
کمی پس از دیدار کوتاه پسر با مادر، آریان تشنج کرد و بیهوش شد. بهگفتۀ فرد نزدیک به خانواده، ضربات سختی که به سرِ آریان زده بودند، باعث آسیب مغزی او شده بود و به کما رفت.
آریان در چهار ماهی که در کما بود، حدود ۳۰ کیلوگرم وزن از دست داد و با وجود چند جراحی سنگین، در نهایت در ۲۴ تاریخ اسفند ۱۴۰۱ زندگی کوتاه ۱۷ سالۀ آریان پایان یافت و بر اثر آسیب مغزی ناشی از اثر ضربات سنگین مأموران به سرش جان باخت.