اسد سیف
به سنت پادشاهان، هر از گاه نویسندگان و شاعران حکومتی به بارگاه سیدعلی خامنهای میشتابند تا در پیشگاهش داستان و شعر بخوانند. رهبر نشسته بر تخت خویش در فاصلهای دورتر از حاضران، با شنیدن هر شعر سری میجنباند و با احسنت و به تعریف و یا نقد مطالبی بر زبان میراند.
خامنهای چه میگوید، ادبیات را چگونه میبیند و چه انتظاری از آن دارد؟ شاعران و نویسندگان حاضر در جلسات او چه کسانی هستند و در ادبیات چه میجویند؟
در تاریخچه زندگانی خامنهای آمده است که او پیش از انقلاب در محافل ادبی حضور داشته، هر از گاه شعر میسروده و با شاعرانی نیز دوستی داشته است. میگوید، پدر و مادرش ذوق ادبی داشتهاند و مادرش “بسیار باسواد، کتابخوان، دارای ذوق شعری و هنری، حافظشناس… ” بوده است.
میگوید پس از انقلاب مهرداد اوستا و مهدی اخوان ثالث را به همکاری با رژیم دعوت کرده است. اوستا به دعوت او آری میگوید و «وارد میدان انقلاب میشود». از اخوان میخواهد که او نیز “بیاید توی میدان و با زبان، از انقلاب حمایت کند”. اخوان اما پاسخ میدهد: «ما همیشه بر سلطه بودهایم نه با سلطه». خامنهای در پاسخ میگوید: «بیایید بر سلطه باشید چون سلطه واقعی الآن آمریکاست. بیایید هر چه میخواهید به او بگویید.»
اینترنت بدون سانسور با سایفون دویچه وله
رهبر همچون تمامی دیکتاتورهای تاریخ از گذشته خویش افسانهسازی میکند، از “علیآقا”یی میگوید (نامی که در خانواده و میان دوستان صدایش میکردند) که در سالهای نوجوانی، شب و روز «در کنار مطالعه کتب تاریخی و حدیثی، با گونهای از ادبیات نوین به نام رمان آشنا شد که دنیای آن برایش شگفتآور بود.» داستان و رمان میخواند، به آن اندازه که «کتابخانه آستان قدس نیز نمیتوانست کفاف اشتیاقش را بدهد.»
“علیآقا” البته نمیگوید که اسلام شاعری را برنمیتابد و قرآن شاعران را “دروغگو” مینامد و شاعران را در شمار “کفار” و دشمنان اسلام، “سرگشتگان وادی حیرت” و “یاوهسرایان”ی میداند که “مردم جاهل و گمراه از آنان پیروی میکنند”. او حتی به این نیز اشاره نمیکند که فقهای مسلمان تا سالهای سال خواندن رمان را برنمیتافتند و در دوران مشروطیت روحانیونی چون شیخ ابراهیم زنجانی در ترس از متهم شدن به “ارتداد” مجبور بودهاند “سیاحتنامه زینالعابدین مراغهای” را در خلوت و خفا بخوانند.
خامنهای و رمان
در میان انواع رمان خامنهای علاقه فراوانی به رمان تاریخی دارد. میگوید: «هیچ بیانی نمیتواند تاریخ را مثل داستان و قصه بیان کند… مثل این است که از فاصله دههزار پایی زمین، از شهری عکس برمیداریم». به نظر او «بینوایان ویکتور هوگو برترین رمانی است که در طول تاریخ نوشته شده است.»
میدانیم که رمان خیال است؛ خیال نابی که بنیان در هستی انسان دارد. اگر حوادث تاریخی نیز دستمایه آن باشد، همین خیال است که آن را از تاریخ جدا میسازد.
به نظر خامنهای، نباید هر رمانی را خواند: «خواندن رمان به صورت کنترلشده چیز بسیار خوبی است… بعضی از رمانها صرفاً خیالپردازی است و چیزی در آن نیست. هیچ پیامی ندارد. اینها را اصلاً نباید خواند… آن رمانی را باید خواند که پیامهای تاریخی دارند، یعنی آموزشهای تاریخی در آن است.»
خامنهای میگوید “هزاران قصه” خوانده است. علاقهای فراوان به ادبیات شوروی سابق دارد. از رمان “داستان یک انسان واقعی” اثر بوریس پالووی و آثار آلکسی تولستوی خوشش میآید. از “اسلامینویسان” میخواهد تا چنین داستانهایی خلق کنند، ولی هشدار میدهد که مبادا به دام تبلیغات نهفته در آنها گرفتار آیند و بهتر آن میبیند که نسخه فارسی آنها با تبلیغات اسلامی به جای تبلیغات کمونیستی نوشته شود. از رمان “دل سگ” اثر میخائیل بولگاکف به عنوان رمانی “ضدانقلاب” نام میبرد، زیرا به نقد حکومت شوروی پرداخته و «نویسندهاش به انقلاب و بعضی کارها معترض است و آنها را مسخره کرده است.»
از مترجمها میخواهد در کار ترجمه هر جا فکر کردند به درد کشور نمیخورد، آن را حذف کنند: «مترجم قسم نخورده که هر مطلبی را که نویسنده نوشت، عین آن را بیاورد… حذف هیچ مانعی ندارد… در گفتوگویی بین یک کشیش طرفدار مذهب و یک فرد ضدمذهبی… چه داعیهای دارید که آن ملحد را پیروز کنید… آن را حذف میکردید. مانعی ندارد.». در همین رابطه “عشقبازی” در رمان را برنمیتابد.
خامنهای و شعر
در زندگینامه خامنهای از علاقه او به شعر بیش از داستان نوشتهاند. او خود نیز با احتیاط خواندن رمان را توصیه میکند. وحشت از این دارد که جوان در دنیای زیبا و خیالی رمان غرق گشته، گول آن را بخورد. به نظر او رمان به عنوان سوغات غرب «معرف وجه زمینی انسان است و شعر معرف وجه ملکوتی و آرمانی اوست». و اینجاست که “شعر و شرع و عرش” را در رابطه باهم “معرف گوهر ایمان و سعادت” انسان میداند.
زندگینامهنویسان خامنهای کوشیدهاند تا در عرصه شعر نیز برای او جایگاهی “ولایت فقیه”وار بیابند. از زبان شاعرانی چون فیروزکوهی او را “بزرگترین شعرشناس ایران” مینامند. خامنهای خود نیز میگوید که در جلسات ادبی مشهد «گمان نمیکنم که نظری داده باشم و مقبول واقع نشده باشد. در مورد اشکال مضمونی شعرها و عیوب زبانی آنها من غالباً اظهارنظر میکردم.»
در ارزش بخشیدن به شعور ادبی “رهبر” اضافه میشود که در این جلسات کسانی چون دکتر فیاض، غلامحسین یوسفی، شفیعی کدکنی، نعمت میرزاده، قهرمان، اخوان ثالث و دیگر کسان از صاحبنامان ادبیات فارسی نیز حضور داشتهاند.
در همین ارزشگذاریهاست که در خامنهای “افقهایی به وسعت جهان اسلام” کشف میشود. در “۲۴ سالگی، در آستانه اجتهاد”، زمانی که “جهان عرب” موضوع رسانههاست، خامنهای نیز به ترجمه روی میآورد، آثار خلیل جبران را به فارسی برمیگرداند که البته منتشر نمیشوند. به ترجمه در «حوزه دین و تفکر ادامه میدهد که برایش حکم زندان به ارمغان آورد!»
با بازسازی چنین پشتوانهای از او رهبر ادبی نیز ساخته میشود تا به “نقش بیبدیل و ممتاز” او در “پیشرفت ادبی کشور و درخشش شاعران انقلاب” سخن به میان آید.
خامنهای و ادبیات ایدئولوژیک
“ادبیات انقلاب”، “ادبیات پایداری”، “ادبیات اسلام” و “اسلامینویسی” مفاهیمی هستند که در پی انقلاب در ایران رواج یافتند. این نوع ادبیات که امروز خامنهای را پدر معنوی آن میدانند، ادبیاتی است که نویسندگان پیرامون حکومت تولید میکنند تا مبلغ ارزشهای آن باشند. این ادبیات در واقع همان ادبیاتیست که با عنوان “ادبیات ایدئولوژیک” در جهان مشهور است. نویسندگان آن از خزانه دولت تأمین میشوند تا سیاستهای آن را به شعر و داستان و دیگر عرصههای هنر بکشانند. هنر و ادبیات ایدئولوژیک سراسر تبلیغ است. هنریست که مصرف روز دارد. از امروز به فردا فرق میکند. آنچه امروز ارزش است و باید تبلیغ شود، فردا موضوعیت خویش را از دست میدهد.
هستی ادبیات حکومتی در ایران امروز بر چنین بستری جریان دارد. خامنهای شاعران و نویسندگان را فرامیخواند، رهنمودهای لازم را برای آفرینشهای ادبی و هنری صادر میکند تا آن را بسرایند و بنویسند. “صله” میبخشد، بر کرسی استادی دانشگاه مینشاند، شغل و مال در اختیارشان قرار میدهد تا تمامی احساسات مردم را به سویی بکشانند که رهبر اراده کرده است.
از ادبیات ایدئولوژیک در ایران امروز میتوان به عنوان ادبیات رسمی و حکومتی نیز نام برد. در برابر این ادبیات، ادبیاتی آزاد نیز داریم که در استقلال خویش تولید میشود. تفاوت سخنان اخوان ثالث با رفتار مهرداد اوستا در برابر خامنهای نیز همین است. جمهوری اسلامی میکوشد با تیغ سانسور و حذف، آزادی را محدود کند. دامنه محدودیتها چه بسا از سانسور فراتر رفته، به بازداشت یا حتی قتل نویسنده نیز برسد.
شاعران پیرامون حکومت آثار خویش را “اصیلترین و خلقیترین جریان شعر فارسی” میدانند و بر این باورند که این آثار «میرود تا فصلی درخشان در دفتر شعر فارسی رقم بزند و نقطه عطفی در غنای فرهنگی باشد». از رهبر خویش نمونه میآورند که میگوید: «شعر یک ثروت ملی است… باید بر این ثروت افزود… از آن برای نیازهای کشور استفاده بهتر و برتر کرد.»
با این همه اگر قصد آوردن نمونهای ماندگار از ادبیات امروز ایران باشد، این نمونه را در ادبیاتی که “اسلامینویسان” در چهار دهه گذشته آفریدهاند نمیتوان یافت.
(نقل قولها همه از سایت رسمی علی خامنهای آورده شدهاند)