ایران وایر
آخرین بار که مادرش او را دید دست لای موهایش کشید، نخ قرمز بخیه روی سرش بود. دو تیر، یکی زیر کتف و یکی دیگر زیر سینه، تقریبا پهلویش را شکافته بود. در گواهی فوتش نوشتهاند که علت مرگ، «عملکرد وسایل جنگی خارج از جنگ» است.
نامش «عرفان رضایی نوایی» است، ۲۱ سالهای که شب ۳۰شهریور۱۴۰۱ برای دادخواهی «مهسا (ژینا) امینی» در آمل در استان مازندران به خیابان رفت. وقتی در آن قیامت بیلبورد عکس «علی خامنهای»، رهبر جمهوری اسلامی را پاره کرد و روی کاپوت خودرو یگان ویژه ایستاده بود، با گلوله سرکوبگران جمهوری اسلامی کشته شد. پیکرش را دو روز بعد با کلی تهدید و تعهد مادرش دادند.
یک منبع مطلع به «ایرانوایر» گفته است که عرفان دو سالی میشده که گیاهخوار بوده، حیوانات و طبیعت را بسیار دوست داشته، به نیازمندان کمک میکرده و میخواسته با پول موتورش سالن پرورش قارچ بزند، اما این آرزو نیز با تن جوانش زیر خاک رفته است.
در دومین سالگرد اعتراضات سراسری ایران در پی جان باختن مهسا (ژینا) امینی در بازداشت گشت ارشاد، «ایرانوایر» در مجموعه گزارشهایی تحتعنوان «علیه فراموشی»، از کشتهشدگان اعتراضات، دادخواهی خانواده قربانیان اعتراضات و آنچه تا کنون بر آنها گذشته مینویسد.
***
نامش را بگو؛ عرفان رضایی نوایی، ۲۱ سالهای غرق در خون
در همان روزهای نخست بعد از کشته شدن عرفان رضایی، یک منبع مطلع به ایرانوایر گفته بود که در اسناد دولتی مربوط به فوت عرفان نوشته شده، علت مرگ خونریزی شدید بوده است. تا مدتها کسی نمیدانست عرفان از کجا گلوله خورده است. تا اینکه ۹ ماه بعد مادرش، «فرزانه برزهکار» به «رادیو فردا» گفت که عموهای عرفان دیدهاند که دو تیر، یکی به زیر کتف و دیگری به زیر سینه این جوان برخورد کرده است.
در سردخانه، نگذاشته بودند خانم برزهکار پیکر فرزندش را ببیند، اما او خون روی کفن جگرگوشهاش را دیده بود.
در شب ۳۰شهریور۱۴۰۱، بنا به گفتههای یک فرد نزدیک به خانواده عرفان که بهدلایل امنیتی از بردن نام او معذوریم، عرفان از خواب بعدازظهر بیدار میشود، با مادرش تماس میگیرد و وقتی مادرش که برای ترمیم ناخن به مرکز شهر آمل رفته بوده میگوید که اینجا شلوغ است، نیا، میگوید: «رها کن مامان، من میرم قدم بزنم.»
فرد آگاهی که با ایرانوایر صحبت کرده می گوید که این تکه کلام عرفان بوده و او از مادرش پول میگیرد که برود قهوه بنوشد. اما پول بهاندازه کافی نبوده و از مادر میخواهد که بیشتر واریز کند، اما این دفعه دیگر اینترنت قطع میشود. مادر از واریز وجه به حساب فرزندش و خبر گرفتن از او باز میماند:
«حدود ساعت ۸:۳۰ شب هرچه تماس میگیرد، عرفان گوشیاش را جواب نمیدهد. فرزانه خانم زنگ میزند به یکی از دوستان عرفان و او هم میگوید که خاله ما هم دنبال عرفان میگردیم.»
تماسها ادامه پیدا میکند، تا اینکه یک آشنای خانوادگی میگوید که عرفان بازداشت شده است. مادر سراسیمه و نگران از آزارواذیت فرزندش به دست نیروهای امنیتی، راهی اداره اطلاعات میشود؛ ولی انتظار یکی-دو ساعته او آنجا به نتیجهای نمیرسد.
برادر یکی از دوستان عرفان به او میگوید که دیده که عرفان تیر خورده و او را بردهاند به بیمارستان. خانم برزهکار راهی بیمارستان «۱۷ شهریور» شهر آمل میشود، منبع مطلع ایرانوایر میگوید که همان شب پیکر بیجان ۱۱ معترض جانباخته در آن بیمارستان رویت شده است.
مادر عرفان برای ساعتها دربیمارستان سر دوانده میشود. به او نمیگویند که چه بر سر فرزندش آمده، او ضجه می زند و التماس میکند، پیراهن خونین فرزندش را که رد گلوله و سپس قیچی کادر درمان روی آن بوده میشناسد و با یک مامور که به او می گوید پیراهن بچهات را ببر خانه، دعوا میکند. آخر سر، پس از چهار ساعت دربدری این مادر و تلاش او و اتاقبهاتاق گشتناش برای یافتن نشانی از فرزندش، یک نفر به عموهای عرفان میگوید که او همان چند ساعت پیش جان باخته و پیکرش را بردهاند به سردخانه: «یعنی وقتی مادرش التماس میکرد که خانم پرستار روی دست بچهام یک ترازو تتو شده، یک ستاره هم روی دستش است، اینها چیزی نمیگفتند. این زن با اسپری تنفس، از این طبقه به آن طبقه میرفت و چیزی نمیگفتند، میخواستند صدایش در نیاید. بعد که به او مرفین زدند و خیالشان راحت شد که سروصدا نمیکند، گفتند عرفان اولین نفر فوت کرده است.»
ویدیوها و تصاویری که از شب ۳۰شهریور۱۴۰۱ از شهر آمل منتشر شده، بیانگر خشونت شدید نیروهای امنیتی و مقاومت شهروندان با دست خالی است. تصاویر و ویدیوهایی هم از عرفان رضایی نوایی منتشر شده با که بلوز ذغالیرنگ آستینبلند، یک شلوار خاکستری رنگ آدیداس و یک جفت کفش نیمبوت، روی کاپوت یک خودرو یگانویژه که در حال فرار از دست معترضان است، میرود. در ویدیو دیگری، او روی یک بیلبورد بزرگ در مرکز شهر رفته و عکس خامنهای را پاره میکند. مادر عرفان قبلا این موضوع را تایید کرده است.
عرفان گیاهخوار بود، عاشق حیوانات و خوشحال از شروع یک انقلاب
فرد آگاهی که با ایرانوایر گفت وگو کرده میگوید که پدر عرفان مجروح جنگ عراق و ایران و جانباز اعصاب و روان، یا «موجی» بوده و عرفان کودکی آسانی نداشته، ولی از همان زمان عاشق زندگی بوده است.
او میگوید که این جوان کشته شده، اهل «مراقبه» بوده و از قدم زدن برای خلوت کردن با خود و تفکر درباره زندگی و هستی استفاده میکرده است: «غروبها همیشه میرفت پیادهروی. ضدجنگ بود، مخالف سربازی، بچه که بود خیلی باهوش بود. مادرش میگوید که کتاب ریاضیاش را همیشه چند درس جلوتر حل میکرد و کفر معلمهایش را در میآورد. فرزانه خانم دلش میخواست عرفان وکیل شود. میگفت از کوپن پدرت استفاده کنیم، ولی این بچه آنقدر با شرافت و بزرگوار بود، ناراحت شده بود. از اینکه در سیستم آموزشی بچهها را شستوشو مغزی میدهند ناراحت بود و همیشه از برخورد خشن مدیر مدرسه شان گلایه داشت.»
اشاره این شخص آگاه به آموزش ایدئولوژیک در مدارس ایران است که بسیاری از مخالفان این سیستم از آن تحتعنوان «شستوشو مغزی» دانشآموزان یاد میکنند.
به گفته منبع مطلع ایرانوایر، عرفان غروبها از مغازه پروتئینی عمویش اسکلت مرغ یا پوست آن را جمع میکرده و برای سگهای روستاهای اطراف میبرده است. او عاشق طبیعت و مراقبه در طبیعت بوده و نسبت به مردم تهیدست و نیازمند، بسیار بامحبت بوده است: «یک آقای ناشنوایی هست که در شهرشان جوراب دستفروشی میکند، اسمش عبدی است. اغلب از این آقا جوراب میخرید، جورابهایی که به دردش هم نمیخورد، ولی برای اینکه به او کمک کند میخرید. میگفت دوست دارم عبدی زودتر برگردد خانهشان. میخرم که زودتر کارش تمام شود، برود.»
او توضیح میدهد که از زمان کشته شدن مهسا امینی، عرفان خیلی به زندگی امیدوارتر بوده است: «مدام راجعبه تظاهرات مردم به مادرش میگفت و توضیح میداد. آن حس نگرانی را در چهرهاش میشد دید، اما خیلی ذوق کرده بود و به مادرش میگفت، مامان اینا (جمهوری اسلامی) دیگه رفتنیاند.»
سنگ لای چرخ دادخواهی؛ دیه بگیرید، رضایت بدهید
براساس اطلاعاتی که به دست ایرانوایر رسیده، علیرغم شکایت مادر عرفان رضایی در قوهقضاییه، تاکنون که نزدیک به یک سال و یازده ماه از آن میگذرد، نتیجهای حاصل نشده است.
فرد آگاهی که با ما صحبت کرده میگوید که مادر عرفان بعد از چهلم فرزندش شکایت کرده و آخرین نامه مربوط به شش-هفت ماه پیش بوده که قاضی به اطلاعات سپاه نامه زده تا دوربینهای محل شلیک به او مورد بازبینی قرار گیرند، اما اطلاعات سپاه هیچ جوابی نداده است.
او توضیح میدهد: «مادرش همان بعد از چهلم وکیل گرفت. وکیلش میگفت کار از کار گذشته و اینها که قاتلش را معرفی نمیکنند، برو دیه را بگیر و بده به چهار نفر فقیر. مادرش هم میگفت محال است. شده خانهام را بفروشم به فقرا کمک کنم، این پول را نمیگیرم. وکیل میگفت احساساتی برخورد نکنید. میگفت حداقل یک کار خیری برای عرفان بکنید، ولی مادرش میگفت عرفان کار خیر خودش را کرده است.»
به گفته این شخص مطلع، بعد از بیخبری چندین ماهه از اطلاعات سپاه، مادر عرفان تصمیم گرفته خودش برای پاسخگو کردن اطلاعات سپاه درباره دوربینها وارد عمل شود، ولی وکیلش گفته است که خطرناک است.
او درباره ممانعت نیروهای امنیتی از برگزاری مراسم، جشن تولد و حالا دومین سالگرد عرفان رضایی به ایرانوایر میگوید: «خود فرزانه خانم که نه، ولی خانواده او را خیلی تحت فشار گذاشته بودند. تا ۲مهر پیکر عرفان را نداده بودند. پیکر را هم بهزور گذاشتند همانجایی که خانواده میخواست دفن شود، چون پدرش جانباز است و خانواده پدرش افراد بانفوذ زیادی دارند.»
حالا مزار عرفان رضایی در آرامگاه «امام زاده عبدالله» آمل، قطعه ۲۹ است: «از ترسشان که کسی مزار این بچه را پیدا نکند، تابلو شماره قطعه را نزدند. مادرش میخواهد به کسی آدرس بدهد میگوید دور میدان، کنار آبسردکن. شما هم همین را بنویسید.»
شخص آگاهی که با ایرانوایر گفتوگو کرده، تاکید میکند: «ولی مادرش یک تاج خیلی بزرگ برای مزار این بچه زده. هرکس میآید حتی اگر عرفان را نشناسد، میگوید این پسر زنده است. انگار عرفان را میبینند.»
او درباره فشارها به خانواده نیز میگوید: «در این مدت، مدام زنگ میزنند به خانواده، مخصوصا به برادر فرزانه. به خودش نمیزنند، چون میترسند چیزی بگوید و کار به جاهای باریک بکشد. قبل از دستگیریاش دو بار زنگ زده بودند، فرزانه خانم گفته بود چه میخواهید از جان ما و گوشی را قطع کرده بود. بعد نگو بازجو بوده و بازداشتش کردند.»
اشاره این منبع مطلع به بازداشت فرزانه برزهکار، مادر عرفان است. خانم برزهکار ۱۲شهریور۱۴۰۲، در آستانه اولین سالگرد مهسا امینی و فرزندش و دهها جوان و نوجوان دیگر که در روزهای آخر شهریور کشته شدند دستگیر و اوایل مهر، با وثیقه از زندان قائمشهر آزاد شد.
بر اساس اطلاعات رسیده به ایرانوایر، نیروهای امنیتی هم در مراسم تولد عرفان که ۱۱شهریور امسال با حضور شماری از دوستان و خانواده او بر سر مزارش برگزار شد و هم در آستانه سالگرد او، بارها با دایی او تماس گرفته و او را تحت فشار گذاشتهاند تا مراسمی برگزار نشود: «۱۱شهریور که تولد عرفان بود، کابل برق را بهانه کرده بودند و آنجا، سر مزار بودند. یک ماشین دقیقا روبهروی این جمع کوچک هفت-هشت نفره سر مزار ایستاده بود، با شیشهها دودی و در این گرما، دو ساعت داخل ماشین نشسته بودند.
جلوی مزار عرفان چهارتا دوربین نصب است. گفته بودند کسی حق فیلم گرفتن از دور و اطراف ندارد و حق ندارد برای ایراناینترنشنال و شبکهها و سایتها از تولدش ویدیو بفرستد.»