ترامپ در حال آغاز عصر جدیدی است

شنبه, 19ام آبان, 1403
اندازه قلم متن

فرانسیس فوکویاما

فایننشال تایمز

پیروزی چشمگیر دونالد ترامپ و حزب جمهوری‌خواه در شب سه‌شنبه، به تغییرات عمده‌ای در زمینه‌های مهم سیاست‌گذاری، از مهاجرت گرفته تا اوکراین، منجر خواهد شد. اما اهمیت این انتخابات فراتر از این مسائل خاص است و نشانگر رد قاطعانه‌ای از سوی رأی‌دهندگان آمریکایی نسبت به لیبرالیسم و درک خاصی است که از دهه ۱۹۸۰ تاکنون از «جامعه آزاد» شکل گرفته است.

وقتی ترامپ در سال ۲۰۱۶ برای اولین بار انتخاب شد، به‌راحتی می‌شد باور کرد که این رویداد یک انحراف است. او در برابر رقیبی ضعیف قرار داشت که او را جدی نگرفته بود و در عین‌حال ترامپ رأی عمومی را به دست نیاورده بود. وقتی بایدن چهار سال بعد به کاخ سفید رسید، به نظر می‌رسید که پس از یک دوره فاجعه‌آمیز یک‌ساله، اوضاع به حالت عادی بازگشته است.

پس از رأی‌گیری سه‌شنبه (۵ نوامبر ۲۰۲۴)، اکنون به نظر می‌رسد که این ریاست‌جمهوری بایدن بود که یک استثنا بوده و ترامپ در حال آغاز دورانی جدید در سیاست ایالات متحده و شاید برای جهان به‌طور کلی است. آمریکایی‌ها با آگاهی کامل از اینکه ترامپ چه کسی است و نماینده چه چیزی است، به او رأی دادند. او نه تنها اکثریت آرا را به دست آورده و پیش‌بینی می‌شود تمام ایالات چرخشی را ببرد، بلکه جمهوری‌خواهان دوباره سنای آمریکا را تصاحب کرده‌اند و به نظر می‌رسد مجلس نمایندگان را نیز حفظ کنند. با توجه به تسلط فعلی آنها بر دیوان عالی، اکنون قرار است تمام شاخه‌های اصلی دولت را در دست بگیرند.

اما ماهیت اصلی این دوره جدید از تاریخ آمریکا چیست؟

لیبرالیسم کلاسیک یک آموزه است که بر احترام به شأن برابر افراد از طریق حاکمیت قانون که از حقوق آنها محافظت می‌کند، و از طریق کنترل‌های قانون اساسی بر توانایی دولت برای مداخله در این حقوق تأکید دارد. اما طی نیم قرن گذشته، این انگیزه بنیادی دو انحراف بزرگ پیدا کرد. نخستین انحراف، ظهور «نئولیبرالیسم» بود، آموزه‌ای اقتصادی که بازارها را مقدس شمرده و توانایی دولت‌ها را برای حمایت از کسانی که تحت تأثیر تغییرات اقتصادی آسیب دیده‌اند کاهش داد. جهان در مجموع بسیار ثروتمندتر شد، در حالی که طبقه کارگر فرصت‌ها و مشاغل خود را از دست داد. قدرت از مکان‌هایی که میزبان انقلاب صنعتی اولیه بودند به آسیا و دیگر نقاط جهان در حال توسعه منتقل شد.

انحراف دوم، ظهور سیاست‌های هویتی یا آنچه ممکن است آن را «لیبرالیسم بیدار» بنامیم، بود که در آن نگرانی‌های پیشرو درباره طبقه کارگر جای خود را به حمایت‌های هدفمند برای مجموعه محدودی از گروه‌های به حاشیه رانده شده مانند اقلیت‌های نژادی، مهاجران و اقلیت‌های جنسی داد. قدرت دولتی به‌طور فزاینده‌ای نه برای خدمت به عدالت بی‌طرفانه، بلکه برای ترویج نتایج اجتماعی خاص برای این گروه‌ها استفاده شد.

در همین حال، بازارهای کار به سمت یک اقتصاد اطلاعاتی تغییر پیدا کردند. در دنیایی که بیشتر کارگران به جای اینکه اجسام سنگین را از کف کارخانه بلند کنند، در مقابل صفحه کامپیوتر می‌نشستند و زنان از موقعیت برابری بیشتری برخوردار شدند. این تغییرات قدرت را درون خانواده‌ها دگرگون کرد و به تصویرسازی مستمر از موفقیت‌های زنان انجامید.

ظهور این درک‌های تحریف‌شده از لیبرالیسم موجب تغییر عمده‌ای در پایگاه اجتماعی قدرت سیاسی شد. طبقه کارگر احساس کرد که احزاب سیاسی چپ دیگر از منافع آنها دفاع نمی‌کنند و شروع به رأی دادن به احزاب راست کردند. بدین ترتیب، دموکرات‌ها تماس خود را با پایگاه کارگری خود از دست دادند و به حزبی تبدیل شدند که عمدتاً حرفه‌ای‌های تحصیل‌کرده شهری بر آن تسلط یافته بودند. در اروپا، رأی‌دهندگان احزاب کمونیست در فرانسه و ایتالیا به مارین لوپن و جورجیا ملونی روی آوردند.

تمامی این گروه‌ها از سیستم تجارت آزاد که معیشت آنها را از بین برد حتی در حالی که طبقه‌ای جدید از ثروتمندان افراطی را ایجاد کرد، ناراضی بودند و همچنین از احزاب مترقی که به نظر می‌رسید بیشتر به خارجی‌ها و محیط زیست اهمیت می‌دهند تا وضعیت خودشان، ناراضی بودند.

این تغییرات بزرگ جامعه‌شناختی در الگوهای رأی‌گیری انتخابات روز سه‌شنبه آمریکا منعکس شد. پیروزی جمهوری‌خواهان بر اساس رأی‌دهندگان سفیدپوست طبقه کارگر بنا شد، اما ترامپ موفق شد تعداد بسیار بیشتری از رأی‌دهندگان سیاه‌پوست و لاتین‌تبار طبقه کارگر را نسبت به انتخابات ۲۰۲۰ جلب کند. این امر به‌ویژه در میان مردان این گروه‌ها صادق بود. برای آنها، طبقه مهم‌تر از نژاد یا قومیت بود. هیچ دلیل خاصی وجود ندارد که چرا یک کارگر لاتین‌تبار باید به‌طور خاص به «لیبرالیسم بیدار» که از مهاجران غیرقانونی تازه‌وارد حمایت می‌کند و بر پیشرفت منافع زنان متمرکز است، جذب شود.

همچنین مشخص است که اکثریت بزرگی از رأی‌دهندگان طبقه کارگر به سادگی به تهدیدی که ترامپ برای نظم لیبرالی، چه داخلی و چه بین‌المللی، محسوب می‌شود توجهی نکردند.

دونالد ترامپ نه تنها می‌خواهد نئولیبرالیسم و لیبرالیسم بیدار را کنار بزند، بلکه تهدیدی جدی برای خود لیبرالیسم کلاسیک است. این تهدید در بسیاری از مسائل سیاستی آشکار است. دوره جدید ریاست‌جمهوری ترامپ شبیه به دوره اول او نخواهد بود. سوال واقعی در این مرحله نه شرارت اهداف او، بلکه توانایی واقعی او در اجرای تهدیداتش است. بسیاری از رأی‌دهندگان به سادگی سخنان او را جدی نمی‌گیرند، در حالی که جمهوری‌خواهان اصلی معتقدند که سیستم کنترل و تعادل‌های نظام آمریکایی از انجام بدترین کارهای او جلوگیری خواهد کرد. این یک اشتباه است: ما باید اهداف اعلام شده او را بسیار جدی بگیریم.

دونالد ترامپ خود را یک حمایت‌گر اقتصادی معرفی می‌کند و می‌گوید “تعرفه” زیباترین واژه در زبان انگلیسی است. او پیشنهاد داده تا تعرفه‌های ۱۰ یا ۲۰ درصدی روی تمام کالاهای تولید شده در خارج، چه از سوی دوستان و چه دشمنان، وضع شود و نیازی به مجوز کنگره برای انجام این کار ندارد.

همان‌طور که بسیاری از اقتصاددانان اشاره کرده‌اند، این سطح از حمایت‌گرایی اقتصادی می‌تواند اثرات بسیار منفی بر تورم، بهره‌وری و اشتغال داشته باشد. این موضوع زنجیره‌های تأمین را به شدت مختل خواهد کرد و تولیدکنندگان داخلی را مجبور به درخواست معافیت از این مالیات‌های سنگین خواهد نمود. این امر فرصت‌های زیادی برای فساد و تبعیض فراهم می‌آورد، چرا که شرکت‌ها برای جلب‌نظر رئیس‌جمهور تلاش خواهند کرد. تعرفه‌های سنگین همچنین باعث واکنش مشابه سایر کشورها می‌شود که می‌تواند منجر به فروپاشی تجارت و کاهش درآمدها گردد. شاید ترامپ در برابر این مسائل عقب‌نشینی کند؛ او همچنین ممکن است مانند کریستینا فرناندز د کرچنر، رئیس‌جمهور پیشین آرژانتین، با دستکاری آمار بد، به گزارش‌دهی بپردازد.

در خصوص مهاجرت، ترامپ دیگر تنها به بستن مرزها اکتفا نمی‌کند؛ او می‌خواهد تا حد امکان بسیاری از ۱۱ میلیون مهاجر بدون مدارک را که هم‌اکنون در آمریکا حضور دارند، اخراج کند. اجرایی کردن چنین سیاستی به لحاظ اداری یک کار عظیم است که نیاز به سرمایه‌گذاری‌های سالانه در زیرساخت‌هایی مانند مراکز بازداشت، مأموران کنترل مهاجرت و دادگاه‌ها خواهد داشت.

این موضوع تأثیرات ویرانگری بر صنایع متعددی که به کارگران مهاجر متکی هستند، به‌ویژه ساخت‌وساز و کشاورزی، خواهد داشت. همچنین این اقدام از نظر اخلاقی چالش‌برانگیز است؛ چرا که والدین از فرزندان خود که شهروند هستند جدا می‌شوند و زمینه را برای تنش‌های مدنی فراهم می‌کند، به خصوص که بسیاری از این مهاجران بدون مدرک در مناطقی زندگی می‌کنند که از ترامپ حمایت نمی‌کنند و سعی در جلوگیری از اجرای سیاست‌های او دارند.

در مورد حاکمیت قانون، ترامپ در این کمپین تمرکز ویژه‌ای بر گرفتن انتقام از افرادی داشته که به عقیده او به او ظلم کرده‌اند. او وعده داده تا با استفاده از نظام قضایی، علیه افرادی همچون لیز چینی، جو بایدن، مارک میلی و باراک اوباما اقدام کند. او می‌خواهد منتقدان رسانه‌ای خود را با لغو مجوزها و تحمیل جریمه‌ها خاموش کند.

این‌که آیا ترامپ می‌تواند چنین قدرتی به دست آورد یا نه، نامشخص است؛ سیستم قضایی یکی از مقاوم‌ترین موانع در برابر او در دوران اول ریاست‌جمهوری‌اش بود. اما جمهوری‌خواهان به‌طور مداوم در تلاش بوده‌اند تا قضاتی هم‌سو با خود، مانند قاضی ایلین کنون در فلوریدا، را وارد سیستم کنند که پرونده‌های حساس را به نفع او مسدود کرده‌اند.

برخی از تغییرات مهم‌تر در حوزه سیاست خارجی و نظم بین‌المللی خواهد بود. اوکراین بزرگترین بازنده است؛ مبارزه نظامی اوکراین علیه روسیه حتی قبل از انتخابات با مشکل مواجه بود و ترامپ می‌تواند این کشور را مجبور کند تا با شرایط روسیه کنار بیاید. ترامپ به طور خصوصی تهدید کرده تا از ناتو خارج شود، و حتی اگر این کار را نکند، می‌تواند اتحاد را با عدم پایبندی به تعهدات آن تضعیف کند.

کشورهای آسیای شرقی و متحدان آمریکا نیز وضعیت بهتری ندارند. ترامپ با وجود صحبت‌های تند علیه چین، از شخصیت‌های اقتدارگرایانه شی جین‌پینگ ستایش می‌کند و ممکن است با او در مورد تایوان معامله کند. ترامپ به‌طور ذاتی از استفاده از نیروی نظامی بیزار است و به راحتی تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد، اما خاورمیانه ممکن است یک استثنا باشد، جایی که احتمالاً به طور کامل از جنگ‌های بنیامین نتانیاهو علیه حماس، حزب‌الله و ایران حمایت خواهد کرد.

دلایل محکمی وجود دارد که نشان می‌دهد ترامپ در این دوره دوم، توانایی بیشتری برای اجرای این برنامه‌ها خواهد داشت. او و جمهوری‌خواهان متوجه شده‌اند که اجرای سیاست به نیروی انسانی وابسته است. در دور اول، ترامپ بدون گروهی از دستیاران سیاسی وارد کار شد و مجبور بود به جمهوری‌خواهان سنتی تکیه کند.

در بسیاری از موارد، این افراد مانع اجرای دستورات او می‌شدند. در پایان دوره اول خود، او یک فرمان اجرایی صادر کرد که “برنامه ف” نام داشت و محافظت شغلی از کارمندان دولتی را لغو کرد تا بتواند هر بوروکراتی که خواست را اخراج کند. احیای برنامه ف در مرکز برنامه‌های ترامپ برای دوره دوم قرار دارد و محافظه‌کاران مشغول تهیه لیست‌هایی از مسئولان احتمالی هستند که ویژگی اصلی آن‌ها وفاداری شخصی به ترامپ است. این همان چیزی است که احتمال اجرای برنامه‌های او را در این دوره بیشتر می‌کند.

پیش از انتخابات، منتقدانی مانند کامالا هریس ترامپ را فاشیست خطاب کردند. این برداشت نادرست بود، زیرا او قصد نداشت یک رژیم تمامیت‌خواه در آمریکا پیاده کند. بلکه قرار است نوعی انحطاط تدریجی در نهادهای لیبرال ایجاد شود، مشابه آنچه در مجارستان پس از بازگشت ویکتور اوربان به قدرت در سال ۲۰۱۰ رخ داد.

این روند انحطاط هم‌اکنون آغاز شده و ترامپ آسیب‌های زیادی وارد کرده است. او اختلافات اجتماعی موجود را بیشتر کرده و آمریکا را از یک جامعه با اعتماد بالا به یک جامعه با اعتماد پایین تبدیل کرده است؛ او دولت را شیطانی جلوه داده و اعتماد به اینکه دولت نماینده منافع جمعی آمریکایی‌هاست را تضعیف کرده است؛ او گفتمان سیاسی را به سوی خشونت و بدرفتاری کشانده و به تبعیض و زن‌ستیزی آشکار اجازه ابراز داده است؛ و توانسته است اکثریت جمهوری‌خواهان را متقاعد کند که بایدن رئیس‌جمهوری غیرقانونی است که انتخابات ۲۰۲۰ را به سرقت برده است.

گستردگی پیروزی جمهوری‌خواهان، از ریاست جمهوری تا سنا و احتمالاً مجلس نمایندگان، به عنوان تأییدی بر این ایده‌ها تعبیر خواهد شد و به ترامپ اجازه خواهد داد به دلخواه عمل کند. تنها می‌توانیم امیدوار باشیم که برخی از موانع نهادی باقی‌مانده همچنان پابرجا بمانند. اما ممکن است که اوضاع قبل از بهتر شدن، بسیار بدتر شود.


* فرانسیس فوکویاما پژوهشگر ارشد مرکز دموکراسی، توسعه و حاکمیت قانون در دانشگاه استنفورد و نویسنده کتاب «لیبرالیسم و نارضایتی‌های آن» است.

ایران امروز 


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.