چرا داعش و داعشهائی نظیر القاعده و بوکو حرام و … به وجود میآیند و چه دلیل و سببی باعث نُسجگیری و تولید چنین گروههای قشری و لاشعور و فاقد اراده میشوند؟ یعنی جهت چیست که مشتی عقل باخته که جز کشتن دگراندیشان خیالی در مغز گندیده شان نمیپرورند، این چنین بزرگ و قوی میشوند و میتوانند در مدت چند روز به پیروزیهائی شگفت انگیز دست یابند و هزاران آدم را بکشند و چندین نقطه مهم را تصرف کنند؟ باید دلیل و انگیزه و علتی برای این کار و این آتش افروزی باشد. زیرا دنیای مادی و علمی، تابع قانون علت و معلول است.
جای هیچ گونه انکار نیست که این گروهها همه بعد از پیروزی انقلاب مذهبی ایران که در سال ۱۳۵۷ خورشیدی اتفاق افتاد به وجود آمدند و پیش از آن نشانی از آنها نبود. البته چند دهه پیش از انقلاب، گروه «اِخوان المسلمین» در مصر درست شده بود که ادعای حکومتمداری میکرد و برآن بود که دستکم کشورهای عرب را که دین اکثریّت قاطع مردمش اسلام بود، با شریعت دین اسلام اداره کنند. اما نخست اینکه آنان چندان قشری و دگم نبودند و کشتار پیروان دیگر ادیان و مذاهب در اعتقاد و دکترین و ایدئولوژی شان به ظاهر نبود. از نظر قیافه و طرز لباس پوشیدن نیز با گروههای جدید تفاوت و فاصلهی زیادی داشتند. کت و شلوار غربی میپوشیدند؛ و کراوات میزدند؛ و تنها برخی از آنان ته ریشی میگذاشتند که علامتی باشد برای تعریف دینداری شان. دوم این که هیچ گاه دست به قتل و کشتار نیالودند و تنها با متینگ و هیاهو ادعای خود را به گوش حاکمان وقت میرساندند. باید گفت خوشبختانه جمال عبدالناصر حاکم مقتدر مصر، در واکنش به این طرز اندیشه کوتاه نیامد و با آنان به مقابله برخاست و سرانجام آنان را تار و مار و یا دستکم، صدایشان را خفه کرد.
از بخت بد ایران، فردی به نام سید جمال الدین اسدآبادی که به غلط به افغانی مشهور بود، همان نظام را در زمان ناصرالدین شاه قاجار برای ایران تدارک دیده بود و درصدد بود که با سقوط قاجاریان، چنان حکومتی را در ایران برپاکند. به همین جهت یک نفر به نام میرزا رضا کرمانی را زیر تبلیغات شدید مذهبی و مغز شوئی قرار داد و او را روانه تهران کرد که ناصرالدین شاه را به قتل برساند. اتفاقاً او دراین کار موفق شد و ناصرالدین شاه با نیم قرن سلطنت به دست او کشته شد. اما آب از آب تکان نخورد و پسر ارشد ناصرالدین شاه به عنوان «مظفرالدین شاه» بر تخت سلطنت ایران نشست… سالها پیش یکی از دوستان معمرم ماجرای زیرا برایم تعریف کرد:
بازپرس یا قاضی محاکمه میرزا رضا از او میپرسد:
چرا شاه را کشتی؟
پاسخ میدهد چون مستبد و دیکتاتور بود.
قاضی عصبانی میشود و میگوید پدر سوخته، انوشیروان عادل را پشت دروازه تهران حاضر کرده و به انتظار گذاشته بودی که جانشین ناصرالدین شاه شود!!
ممکن است این گفتگو اصلاً به وقوع نپیوسته و ساختگی باشد؛ اما مراد سازنده این است که وقتی نظام کشوری بر مبنای استبداد است، قتل یک فرد تغییری در اوضاع نمیدهد.
اما انقلاب مذهبی در سال ۱۳۵۷ خورشیدی در ایران که توسط آخوندی بسیار قشری و متعصب – در شیعیگری – به نام روح الله مصطفوی مشهور به «خمینی» به پیروزی رسید، زنگ خطر را برای جمعی از مسلمانان سنی متعصب به صدا درآورد. چون خمینی از همان روز اول پیروزی، فریاد میزد که انقلاب نباید مختص ایران باشد و باید به دیگر کشورها نیز صادر شود و اقلیم و کشورهای دیگری که به اسلامی شهرهاند و در ضمن تعداد شیعیانشان نیز کم نیست، همه باید از رفتار و کردار من پیروی کنند و حاکمان وقت خود را به زیر کشند و حکومت شیعی در آن کشور برپا دارند. به همین دلیل خرابکارانی به کشورهای عراق و لبنان و سوریه و حتا یمن روانه کرد تا با خرابکاری در لولههای گاز و نفت و یا بمبگذاری در اماکن مسکونی خارجیهای آن گونه کشورها، پیش قراولان انقلاب را در آن سرزمینها پیاده کند. همچنین علی رغم توصیه تمام سران حکومت برای عدم مداخله در کشور عراق و تحریک نکردن صدام حسین، خمینی گوشش به هیچ توصیه و پند و اندرزی بدهکار نبود و به دستور او خرابکاران کاری کردند که صدام مجبور به لشکرکشی به ایران شد. آخوند خمینی جنگ ایران و عراق را به راه انداخت و هشت سال مانع پایان گرفتن این جنگ شد تا بلکه بتواند صدام را از اریکه قدرت پائین بکشد. اما نشد و سدها هزار ایرانی کشته و چند برابر آن زخمی و علیل شدند و سدها میلیارد دلار خسارت به کشور رسید. آنگاه در کمال حقارت و حالت ضعف، اجازه پایان جنگ را داد و به قول خود جام زهر را سرکشید! در همین سالها که ایران با عراق درحال جنگ بود، گروههای شیعی لبنان را واداشت تا با حمله انتحاری به مراکز ارتش امریکا در لبنان، شماری نزدیک به ۳۵۰ امریکائی را روانه گور کنند.
اما پس از تحمل خواری شکست جنگ عراق و قبول آتش بس، برای جبران مافات و فراموش شدن این شکست در ذهن هواداران و مردم کشور، اندک مدتی بعد هیاهوئی دیگر به راه انداخت و با صدور فتوای قتل «سلمان رشدی» نویسنده انگلیسیی هندی تبار و نویسنده کتاب مشهور «آیات شیطانی» تک خال دیگری بر زمین کوبید. هیاهوئی برخاست و سلمان رشدی از ترس در بیغولهها قایم شد و مدتها از انظار مخفی ماند. اما اجل مهلت خمینی را نیز نداد و چند ماه بعد، او هم روانهی همان جهنمی شد که در قرآنشان به آن اشارهها شده است.
به هر حال فتنه خمینی در خاورمیانه جوانه زد اما ریشه نگرفت. در واقع در میان شیعیان و بویژه آخوندهای شیعه کسی دنبال حرف و حدیث و توصیه او نرفت. تنها کسی از شیعیان گوش به فرمان او داد، نوکر جیره خوارش همان آخوند عمامه سیاه لبنانی«سید حسن نصرالله» رئیس گروه حزب الله بود؛ و دیگر شیعیان جهان به حرف و توصیهاش وقعی ننهادند. اما نتیجه معکوس این تصمیم و عمل این شد که پیروان مذهب شیعی در جهان اسلام منفورتر شدند؛ و اگر سابق در خفا شیعه را کافر میپنداشتند، اکنون رسماً برآنان انگ کافری میزدند و در پی قلع و قمع شیعیان برآمدند. همین نفرت در میان سنیهای متعصب به حد غلیان رسید و گروههائی نظیر «القاعده، بوکو حرام، و داعش» را رویانده و به وجود آورده است.
مسلمانان قشری و متعصب سنی هنگامی که دیدند خمینی سر تسخیر جهان اسلام را زیر عنوان امپراتوری تشیّع دارد، به صرافت افتادند که باید برای این گروهی که تعداشان در میان مسلمانان رقمی حدود ۸% است، فکری عاجل کرد و ریشه کفر را – به نظر آنها – خشکاند. شیعی شدن نظام حکومت کشور عراق، سنیهای آن کشور را بسیار آزرده کرده و اعراب قشری و متعصب در برابرش گروه داعش را به وجود آوردهاند که در آدمخوری بی نظیر است.
نخست بگویم همچنان که بارها اقرار کرده ام و نوشتههایم نیز نشان میدهد، من پای بند هیچ دین و مذهب و خدائی نیستم و در یک کلام بی دینم. حال کافرم میپندارید یا زندیق، در اختیار شمای خواننده است. بنابراین هرچه مینویسم از روی تعصب آئینی نیست بل یک نوع اظهار واقع است.
مذهب شیعه نوعی آئین بتپرستی است؛ البته از نوع بی در و پیکرش. این سخن یک اتهام نیست، بل قولی است که جملگی برآنند و کردار پیروان نشان آن است! البته تاریخ بت پرستی نشان میدهد که در عادت و عبادت بت پرستی، هر دسته و قومی بت ویژهی خود را داشته و مردمان قوم آن را ستایش میکردند. اما در مذهب شیعه بتها ضمن اینکه از شمار بیرون است و به قوم و قبیله بستگی ندارد، هیچگاه محدود به تعداد و اندازهای نمیشود؛ و همیشه از نظر شمار در حال تزاید و توسعه است. خوی امامزاده پرستی فراگیر است و عامه شیعیان اثنی عشری روی به درگاهشان دارند. بدبختانه شمار این مقابر و گنبد و گلدستهها مرتب در حال تزاید است و هر سال و هر ماه به تعدادشان افزوده میشود. کافی است فلان فرد دهاتی که گاه از نماز و عبادت نیز بوئی نبرده است و سالی دو بار بیشتر حمام نمیرود، صبح از خواب بیدار شود و به آخوند ده خبر دهد که شب گذشته خواب دیده است و در خواب امام غائب به او گفته است که در فلان نقطه و روی فلان تپه؛ و یا کنار فلان رودخانه، یا زیر فلان درخت، مدفن اکبر ابن اصغر ابن تقی ابن فلان… و یا یکی از پسر عموها یا پسر عمههای موسی ابن جعفر خوابیده است؛ و یا زن پدر مهتر امام رضا در فلان نقطه دفن است؛ و زود این مطلب را به گوش اهالی برسانید … در این مورد، اغلب اوقات خود آخوند محل امامزاده ساز است و به یکی از معمرین روستا دستور میدهد که ادعای رؤیای صادقه کند! با بیان چنین رؤیائی از فردای آن روز مردان ده کارشان را تعطیل کرده و با آوردن بنّا و تهیه مصالح ساختمانی، بر روی فلان نقطهای که دهاتی رؤیائی یا آخوند تعیین کرده است گنبد و بارگاهی در حد وسع اهالی ده ساخته میشود و آخوند مسجد ده به حکم و تصمیم خود، سمت متولیگری آن را به عهده میگیرد؛ و یکی از مردان ده را نیز به سرایداری این اطاق و گنبد برمی گزیند. به این ترتیب امامزادهای تولید و متولد میشود که علامت فضل و کمال و موجودیّتش را با پرچمهای سبز و سیاه برافراشته بر روی گنبد به دید اهالی ده میرسانند.
آنگاه اهالی روستا – و روستاهای نزدیک نیز – نذورات و حق امام و دیگر نیازهای خود را به سوی این اطاقک روانه میکنند و حاصل دسترنج خود را در صندوقی که آخوندک در گوشهای از این چهاردیواری تعبیه کرده است سرازیر میکنند؛ و یا به طور مستقیم اسکناسها را بر روی مقبرهی ساختگی میریزند و شفای بیماران را از آن اطاقک خود ساخته خواستار میشوند. به این ترتیب هم یک دکان جدید با متاعی مجهول برای آخوند ده باز میشود؛ و هم یک امامزاده جدید به وجود میآید و یک بت مسلم برای مردم نادان در آن محیط، به بتهای ایران افزوده میگردد. جالب است که اداره اوقاف نیز به زودی آن را در دفاتر خود به ثبت میرساند!
بر اساس آمار رسمی اداره اوقاف دستگاه حکومت آخوندها، تعداد امامزادگان ایران در اوایل انقلاب اسلامی حدود یک هزار و پانصد بقعه بودهاند و اکنون بر۱۲ هزار و پانصد بارگاه بالغ گشته و این بدان معناست که طی ۳۵ سال گذشته به طور میانگین، سالانه تعداد ۳۰۰ امامزاده در ایران از زمین روئیده است. نکته درخور توجه این جاست که بیش از پنج هزار تن از این امامزادگان مدفون در ایران را به نام نوادههای امام موسی کاظم میشناسند.
به چه دلیل و عنوان تعداد گور امامزادههای مرده در ایران باید این چنین رشد عددی داشته باشد، پاسخش را تنها در میزان عادت بتپرستیی پیروان شیعه دوازده امامی باید جستجو کرد.
همین پیروان شیعهی دوازده امامی از همان هنگام که سلسله صفوی تشیُّع را در ایران همه گیر کرد و شیعه به مذهب غالب مردم تبدیل گشت، در تولید امامزاده کوشا بودهاند و تلاش کردهاند که مرتب بر تعداد آنها بیفزایند… در ضمن، به هنگام مسافرت به سوریه جهت زیارت قبر زینب و رقیّه – که معلوم نیست چه شغل و مقامی در دین و مذهب دارند- به امر آخوندهای همراه به صرافت افتادهاند تا گنبد و بارگاهی جدید نیز به تعداد بتهای موجود در آن کشور بیفزایند. به این ترتیب نادره آدمی به نام «حجر ابن عدّی» را ساختهاند و او را به نام صحابی محمد و رفیق گرمابه و گلستان علی ابن ابوطالب به مردم نادان و قشری و متعصب به زور احادیث ساختگی قبولاندهاند و شیعیان علی را وادار کردهاند تا گنبد و بارگاهی برای این یار و دوست مجهول و دروغین علی بسازند و بتی دیگر بر بتهای موجود بیفزایند.
چند وقت پیش مسلمانان سنی و سلفی تندرو که این گونه تظاهرات را بت پرستیی مطلق میدانند و به همین دلیل برای پادشاهان مردهی سعودی عربی نیز حتا سنگ قبری تعبیه نکردهاند، به هنگام درگیریهای سوریه، علاوه بر ویران کردن بارگاه، چالهای مستطیل شکل را در همان مکان کندهاند که با طول و عرض ۳ در ۴ متر و گودی بیش از دو متر همه چیز را نمایان کرد؛ به این ترتیب، هر گونه شبهه برای وجود استخوان مرده در زیر آن گنبد و بارگاه را از بین برده اند؛ و معلوم شده است که اندر آن صندوق جز لعنت نبوده است. اما روزنامههای ایران که توسط شیعیان نوشته و منتشر میشوند آه از نهاد برآورده بودند که جسد صحابه پیامبر اسلام و دوست امام علی را سلفیها دزدیدهاند. به این ترتیب خالی بودن گودال را با دزدین جسد پر کرده اند!!
چند روز در ایران این کار جالب مسلمانان عرب سنی سوژه مطبوعات شده بود و واکنشهای مردم ایران را نسبت به آن به رخ میکشیدند و سنی و شیعهی ایرانی را قاطی این ماجرا کرده بودند و برای «حجر ابن عدّی» که معلوم نیست اصلاً بوده است و یا ساختهی ذهن کسانی مانند ملا باقر مجلسیهاست چه سینهای به تنور مالیدند.
اما در همین روزها به ما خبر رسید که قبرستان مهم شهر سنندج را که تنها نزدیک به بیست سال است اجازه دفن مرده جدید در آن ندادهاند و بیشتر گورها حدود بیست سال قدمت دارند، با بولدوزر صاف کردهاند و مشغولند که آن را به پارک تبدیل کنند. در این قبرستان چند نفر از مشایخ طریقت نقشبندی دفن شدهاند و کردهای سنی برای قبرها روپوشی از چوب و حلبی به همان حد و اندازه قبر نیز درست کرده بودند تا با دیگر قبرها متفاوت باشند و قابل تمیز. دولت شیعه تمام این قبرها را با خاک یکسان کرده و هیچ به باور مردم کردستان اهمیّت نداده است. ولی درعوض، برای «حجر بن عدی» شخصیّتی دروغین در زمان محمد و چهارده قرن پیش، این چنین خاص و عام جزع و فزع میکنند.
کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا 27/۸/۲۰۱۴
از: ایران امروز