پاسخی به سخنان اخیر اقتصاددان لیبرال در نشست «ملی شدن صنعت نفت، آرمان گرایی یا واقع گرایی»
حالا فقط فرزند سید ابوالقاسم کاشانی نیست که می گوید آنچه در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اتفاق افتاد کودتا نبود موسی غنینژاد اقتصاد دان ایرانی هم می گوید کودتا نبود هر چند هنوز به مرحله ای نرسیده که بگوید قیام ملی بود و به شهدای آن درود بفرستد!
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- حالا دیگر فقط فرزند سید ابوالقاسم کاشانی نیست که می گوید آنچه در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اتفاق افتاد کودتا نبود موسی غنینژاد اقتصاددان ایرانی هم میگوید کودتا نبود هر چند هنوز به مرحلهای نرسیده که بگوید قیام ملی بود و به شهدای آن درود بفرستد! آن چنان که تا قبل از انقلاب و هر سال چندش آورترین صفحات روزنامههای کیهان و اطلاعات در سالگرد ۲۸ مرداد تبریکات کلیشهای و باسمهای بود همه با یک متن و حتی در ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ و آن تجمع مضحک در میدان مخبرالدوله:

اما اگر برای خوشایند سلطنتطلبان این مدعا را دارد مدعای خود را کامل کند و بگوید قیام ملی و اگر می خواهد توجه نیروهای مذهبی مخالف مصدق را جلب کند بگوید مسلمان نبود و گرنه بدون رد اسلامیت او و توصیف کودتای سیاه ۲۸ مرداد با عنوان قیام ملی مطلوب آنان نخواهد شد. تازه خود شاه هم آن اواخر به یاران مصدق رو آورده و دانسته بود اگر به توصیههای آنان عمل کرده بود گرفتار نمیشد.
اول ببینیم جناب اقتصاددان که پا در کفش تاریخ و علوم سیاسی کرده دقیقا چه فرمودهاند:
“یک چیزی هم درباره کودتا بگویم. آن افرادی که می گویند در سال ۱۳۳۲ در ایران کودتا شد، مثل اینکه اصلاً علوم سیاسی نخوانده اند. کودتا یعنی چی؟ کودتا یعنی اینکه با نیروی قهریه نظامی، رئیس کشور را برکنار کنید. رئیس کشور که در آن زمان شاه بوده است.
برکناری نخست وزیر که کودتا نمی شود. اگر می خواهید درباره کودتا حرف بزنید، ۲۴ مرداد ۳۲ کودتا شد که آقای مصدق به دستور کتبی شاه که او را عزل و زاهدی را نخستوزیر کرده بود، تمکین نمی کند و این دستور را هم به کسی نشان نمی دهد. ۲۸ مرداد چه اتفاقی می افتد؟ یک عده مردم ایران جمع می شوند و به کمک نظامی ها می آیند و آن نخست وزیری که کودتا کرده بود را برکنار می کنند. من چرا از آبراهامیان گفتم؟ برای اینکه برای ما جاانداخته اند که کودتاست. استدلال هم این است که خود آمریکایی ها و انگلیسی ها می گویند کودتاست. پس بعضی اوقات حرف آمریکایی ها و انگلیسی ها را هم قبول می کنید.”
همین سه روز قبل بود که در سالروز نخستوزیری دکتر مصدق روایت روزنامهها را نوشتم که نشان میدهد شاه ابتدا به ساکن او را منصوب نکرده بود تا النهایه عزل کند بلکه ابتدا نظر مجلس شورای ملی را خواست و بر اساس آن به نخست وزیری او تن داد و طبعا همان مجلس صلاحیت داشته مصدق را کنار بزند نه شاه. طبعا می گویند خوب مجلس که منحل شده بود. چه مجلسی؟اگر مجلس منحل شده و شاه انحلال را قبول داشته یعنی رفراندوم را قبول داشته و در رفراندوم مردم به بقای دولت هم رأی داده بودند نه فقط به انحلال مجلس. اگر هم انحلال مجلس را قبول نداشته چون قانون اساسی مشروطه در قبال رفراندوم ساکت بوده همانها را به تشکیل جلسه فرامیخواند و چرا بعد از کودتا فرمان تشکیل مجلس جدید داد و چرا ۱۰ سال بعد خود شاه برای انقلاب سفید رفراندوم گذاشت؟
عین روایت روزنامه ها در ۷ اردیبهشت ۱۳۳۰ از این قرار است:
“ساعت ۹ و نیم صبح امروز جلسه خصوصی مجلس شورای ملی تشکیل گردید. ابتدا آقای رییس مجلس اظهار داشت که از طرف اعلیحضرت احضار و به ایشان گفته شده است که دولت آقای علاء دیشب استعفای خود را تقدیم داشته است و اعلیحضرت نسبت به زمامدار آینده نظر مجلس را خواستار شده اندو آقای دکتر مصدق اظهار داشتند که پریشب جناب آقای علاء به ملاقات من آمده بودند و در خصوص نفت، مشکلات خود را اظهار نمودند ولی قرار نبود استعفا بفرمایند و مخصوصا وعده دادند که اقدام فرموده و رفع مشکلات را بنمایند و به هیچ وجه نظری برای استعفا نداشته اکنون معلوم می شود که یک فشار خارجی ایشان را وادار به استعفا کرده است. بعد درباره کابینه صدر و دوره چهاردهم و اظهاراتی که به اعلیحضرت کرده بودند که دولت با رأی سفید مجلس می آید و با رأی کبود مجلس باید برود توضیحاتی دادند.”
در ادامۀ گزارش آمده است:
” آقای جمال امامی عقیده داشت که فشار خارجی در کار نبوده است و خود آقای علاء به مناسبت مشکلات مملکت مستعفی شدند. سپس اضافه کرد که خود جناب آقای دکتر مصدق بیایند و زمام داری را قبول کنند. مجلس به اتفاق آرا به ایشان رأی خواهد داد.
قسمت اخیر اظهارات آقای جمال امامی مورد تأیید قرار گرفت و پس از مختصر مذاکرات دیگر نمایندگان برای اظهار رأی تمایل به جلسه دعوت شدند.
عدهای از نمایندگان معتقد بودند که چون زمام داری آقای دکتر مصدق اتفاق نظر است محتاج به رأی نخواهد بود ولی خود آقای دکتر مصدق و چند نفر دیگر از نمایندگان عقیده داشتند که سنت قدیم مجلس دربارۀ اظهار تمایل باید حتما به پارلمان مسترد شود و باید رأی مخفی با ورقه نسبت به زمامدار آینده گرفته شود و در نتیجه از ۹۰ نفر عده حاضر ۷۹ رأی به آقای دکتر مصدق، یک رأی به نام آقای قوام السلطنه، یک رأی به نام آقای سید ضیاءالدین طباطبایی و یک رأی به نام آقای عبدالقدیر آزاد بود و بقیه سفید.”
این نکته اول و حالا ۱۰ نکته دیگر و یک نکته اضافی و مجموعا ۱۲ فقره:
۱. ایرج امینی فرزند دکتر علی امینی هم مثل آقای غنی نژاد معتقد بود کودتا نبود و در کتاب خاطرات خود مینویسد: «در صورتی میتوان آن رویداد را کودتا دانست که نظامیان به قدرت میرسیدند و شاه را برکنار میکردند. در حالی که شاه همچنان درقدرت بود.»
با این حساب چرا واقعه سوم اسفند ۱۲۹۹ را کودتا میدانیم که سید ضیاءالدین طباطبایی را به قدرت رساند و بعد از صد روز دولت را تحویل رضاخان داد .هر دو نیز با افتخار از کلمه «کودتا» استفاده میکردند و آن را گریزناپذیر میدانستند .
در حالی که هیچ یک از دو عامل اصلی کودتا سلطان احمد شاه قاجار را از اریکۀ سلطنت به زیر نکشیدند و ۵ سال بعد مجلس موسسان رای به انقراض سلطنت قاجار داد. با تعریف آقای امینی که عمویشان در روزهای کودتا وزیر دربار شاه بود سوم اسفند ۱۲۹۹ هم واقعه یا رویداد است نه کودتا!
تعریف مصطلح کودتا «دخالت نظامیان در سیاست و کنار زدن رأس قدرت» است. مگر نظامیان دخالت نکردند و مصدق را از رأس قدرت کنار نزدند؟ آقای غنی نژاد! مصاحبه سید ضیا با دکتر صدرالدین الهی را بخوانید که اصرار دارد بگوید مرد اول کودتا او بوده نه رضاشاه و به آن افتخار می کند. در حالی که احمد شاه را کنار نزدند و با فرمان او سید ضیا رییس الوزرا شد. ملاحظه میفرمایید که شرط کودتا دانستن برکناری شاه نیست.
۲. محمد قائد در کتاب خواندنی «ظلم، جهل و برزخیان زمین» مینویسد:
«کسانی استدلال میکنند کودتایی در کار نبود و نخستوزیر از سوی شاه برکنار شد که اتفاقی عادی در حکومت و سیاست است. اما این حرف تنها هنگامی قابل دفاع است که شاه نگریخته بود. اسدالله علم در سال ۱۳۵۲ در مقالهای در روزنامه کیهان نوشت: شاهنشاه برای حفظ نظم از کشور خارج شدند ولی روایت شده که روز ۲۵ مرداد وقتی شاه میخواست از کلاردشت به رامسر برود و با هواپیما ایران را ترک کند کسانی از مردم محل کوشیدند او را دستگیر کنند و تحویل پاسگاه ژاندارمری دهند. شاه پس از آن هرگز به کلاردشت پا نگذاشت».
۳. اگر برکناری نخستوزیر در غیاب مجلس (که با رفراندوم منحل شده بود) امری قانونی و عادی بود چه نیاز به نقشه و استقرار تانک بود؟ شاه خود در آخرین کنفرانس مطبوعاتی به مناسبت سالگرد ۲۸ مرداد و در ۲۶ مرداد ۱۳۵۷ و در گرماگرم تظاهرات و اعتراضات گفت:
«من اتفاقا تابستان در سعد آباد زندگی میکردم. خبرهایی که میرسید حکایت از نقشههایی میکرد که توسط تودهایها و کمونیستها طرح شده بود. برای حفظ این محل ۴ تانک مامور شده بود که حتما قبل از وقایع بیست و پنجم امرداد تانکها برای حفظ مقر آن دولت یاغی منتقل شدند. من خودم شخصا کلاردشت بودم و از دور ناظر جریانات. پس از تفکر زیاد نقشهای کشیدیم که اگر دولت وقت فرمان قانونی پادشاه مشروطه ایران را اجرا نکند با ترک کشور مردم ایران را مختار به اتخاذ رویه مطابق میلشان کنیم.»
اگر فرمان برکناری مصدق قانونی بود چه نیاز به ترک شهر و دیار؟ آیا ناصرالدینشاه هم پس از عزل امیر کبیر ممالک محروسه ایران را ترک کرد؟!
۴. استدلال قانونی بودن برکناری نخستوزیر مبتنی بر انحلال مجلس است در حالی که رفراندوم انحلال را نیز غیر قانونی میدانند. اگر همه پرسی انحلال مجلس هفدهم غیرقانونی بود چرا شاه دستور نداد همان مجلس هفدهم به کار خود ادامه دهد و نمایندگان معترض به مجلس نرفتند؟
اگر قانونی بود و به استناد آن که دیگر مجلسی نبود تا امکان عزل نخستوزیر را داشته باشد چرا شاه فرمان عزل را نیمهشب صادر کرد؟ در واقع کودتای اول، ۲۵ مرداد انجام شد که با هوشیاری مصدق شکست خورد و کودتای دوم ۲۸ مرداد صورت پذیرفت که با دخالت خارجی پیروز شد. اگر عزل نخستوزیر در غیاب مجلس از حقوق پادشاه بود چرا ساعت یک بعد از نیمه شب با ۴ کامیون نظامی و دو جیپ ارتش و یک زرهپوش فرمان عزل را ابلاغ کردند؟
هنر مصدق این بود که با قید ساعت، رسید داد و در همان حال دستور توقیف و خلع سلاح آورنده فرمان را صادر کرد تا بعدها نتوانند ادعا کنند که در شرایط عادی فرمان را ابلاغ کردهاند و کودتا نبوده است.
۵. برخی مدعیاند در واقع با رد فرمان شاه این مصدق بود که کودتا کرد و شاه به همین خاطر برای حفظ جان خود ناگزیر از فرار شد و دولت ۲۵ تا ۲۸ مرداد کودتایی است و ۲۸ مرداد یک «ضد کودتا» بود برای باز گرداندن حکومت قانون و نجات کشور از دست کمونیستها.
این همان اتهامی است که مصدق را به خاطر آن محاکمه و تبعید کردند و تا پایان عمر در حصر گذاشتند و دکتر فاطمی را به همین اتهام اعدام کردند.
اما از دو حال خارج نیست: یا شاه، رفراندوم انحلال مجلس هفدهم را قانونی میدانست که باید به رأی مردم تمکین میکرد و منتظر تشکیل مجلس جدید میماند و بر پایه آن دولت را هم تحمل میکرد و اگر نمیدانست چرا فرمان انتخابات مجلس هجدهم را صادر کرد در حالی که قبول همهپرسی مستلزم ابقای دولت مصدق هم بود.
مصدق یک حقوقدان زیرک و بینالمللی بود. با نوع سؤال رفراندوم دولت و مجلس را به هم پیوند داده بود و قبول رفراندوم یعنی هم انحلال مجلس و هم ادامه کار دولت و نپذیرفتن آن هم به این معنی که مجلس هفدهم اعتبار دارد و عزل نخستوزیر را باید مجلسی انجام دهد که از نظر شاه مشروع بوده و در هر دو حالت فرمان عزل مردود بود.
زیرا اگر مجلس داشتیم که غیر مجلس نمیتوانست فرمان عزل بدهد و اگر نداشتیم یعنی نتیجه رفراندوم – هم انحلال مجلس و هم ادامۀ کار دولت – را قبول کرده بود. جا دارد آقای موسی غنینژاد در متن سؤال همهپرسی دقت کنند:
«اگر با این دولت و نقشه و هدف آن موافق هستید رای به انحلال مجلس بدهید تا مجلس دیگری تشکیل شود که بتواند در راه تامین آمال ملت با دولت همکاری کند و اگر با ادامه وضع کنونی مجلس موافقید تا دوره هفدهم سپری شود و دولت دیگری روی کار بیاید که با این مجلس همکاری کند رای مخالف به انحلال مجلس بدهید».
پس مردم فقط به انحلال مجلس ۱۷ رای ندادند. در واقع به ادامه دولت مصدق هم رای دادند و عزل او کودتا علیه مردم بود.
۶. آقای غنینژاد نگفته ولی دیگران گفتهاند میگویند مصدق میدانست که چنانچه مجلس ۱۷ را منحل نکند و حسین مکی به عنوان ناظر مجلس به بانک مرکزی راه یابد موضوع چاپ اسکناس بدون پشتوانه لو میرود و آنگاه نخستوزیر را به صورت قانونی برکنار میکردند. بنابراین پیشدستی کرد و ترجیح داد زودتر و قهرمانانه و مظلومانه و با کودتا کنار برود نه به صورت قانونی و بعدتر.
مصدق تلویحا این موضوع را انکار نمیکرد و میگفت نمی توانسته امیدهای یک ملت را به مجلسی بسپارد که نماینده واقعی آنان نبود. یکی از هنرهای سیاست مداران پیشدستی است و اگر هم پیشدستی کرده باشد کار بدی نبوده است. ضمن این که در آن مقطع گریزی از چاپ اسکناس نبود و لو رفتن قضیه تورم زا بود.
۷. مخالفان مصدق معتقدند اگر در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ احمد قوام مانده بود مسیر کشور متفاوت میشد. آنها و بسیاری دیگر قوام را به عنوان سیاستمداری باهوش و معتبر قبول دارند. پس داوری درباره قانونی بودن فرمان عزل را به او میسپاریم.
احمد قوام ۴ سال قبلتر و در ۲۶ اسفند ۱۳۲۸ در نامه ای به محمدرضا شاه و در واکنش به فراخوان مجلس موسسان نوشته بود:
«قانون اساسی طبق اصل ۴۴ متمم، شخص پادشاه را از مسؤولیت مبرا دانسته و در نتیجه همین عدم مسؤولیت است که تمامی موادی که مربوط به فرماندهی کل قوا و عزل و نصب سفرا و اعلان جنگ و صحه امضای فرامین و آنچه از این قبیل است عموما دارای جنبه تشریفاتی میگردد و این حقوق فقط و فقط ناشی از ملت ایران است.»
۸. اگر کودتا نبود و یک واقعه و رویداد داخلی و عادی بود چرا سالها بعد مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه دولت بیل کلینتون و به منظور امکان گفتوگو با رییس جمهوری وقت ایران – سید محمد خاتمی – در نشست سازمان ملل و در جریان سخنرانی خود در ۱۷ مارس سال ۲۰۰۰ به خاطر «دخالتهای آمریکا در براندازی دولت دکتر محمد مصدق در سال ۱۹۵۳» ابراز تأسف کرد؟
بابت یک موضوع داخلی در ایران بود و کودتایی که نبود؟ البته آقای موسی غنینژاد این یکی را میداند و به خاطر همین گفته: “استدلال هم این است که خود آمریکاییها و انگلیسیها میگویند کودتاست. پس بعضی اوقات حرف آمریکاییها و انگلیسیها را هم قبول میکنید”
. آدم یاد لطیفه مشهور می افتد که شخصی وصیت کرده بود بعد از مرگ من سیاه نپوشید و وقتی دوستان و بازماندگان سیاه پوشیدند و وصیت مرحوم نقل شد گفتند مرحوم غلط کرده! در این فقره هم آقای غنینژاد می گویند به اعترافات خود آمریکاییها و انگلیسیها اعتماد نکنید و لابد میگویند کودتا بوده تا برای خود ننگی بخرند یا تخت فشار اقرار کردهاند!
۹. از جناب دکتر غنینژاد میتوان پرسید: اگر کودتا نبود چرا کارشناسان و پژوهشگران خارجی بارها از واژه کودتا استفاده کردهاند؟ مارک گازیوروسکی که یکی از شناختهشدهترین پژوهشگران در زمینه کودتای۲۸ مرداد است نه آمریکایی است نه انگلیسی و اساسا عنوان کتاب او «مصدق و کودتا در تهران» است و اسم کتاب کفایت میکند.
او به صراحت مینویسد: «سیا با کمک محدود انگلستان، به طراحی و کمک مالی و هدایت کودتا پرداخت. آنان فضلالله زاهدی را به عنوان رهبر ظاهری کودتا انتخاب کردند و شاه را متقاعد ساختند زاهدی را بپذیرد و از کودتا حمایت کند».
۱۰. اگر عزل مصدق امری عادی بود شاه با اکراه بسیار آن را انجام نمیداد. به احتمال بسیار زیاد متن برکناری را خود شاه ننوشته بلکه تنها کاغذ سفیدی را امضا کرده و دکتر مصدق هم از نزدیک بودن سطور پایانی متن گفته بود که نشان میداد بعد از امضا نوشته شده است.
ثریا اسفندیاری بختیاری در کتاب خاطرات خود نوشته است: «در رم شاه به من گفت باید صرفه جویی کنیم چون به اندازه کافی پول برای خرید مزرعه در آمریکا هم نداریم.» همین نشان میدهد شاه بعد از فرار در ۲۶ مرداد آماده تشکیل زندگی تازهای همراه ثریا در آمریکا بوده و سلطنت را در واقع تمام شده میدانسته و همین که جان خود را نجات داده بود راضی بود.
ممکن است گفته شود مصدق با رد فرمان عزل کودتا کرد ولی با این فرض نادرست هم باز سلطنت شاه تمام شده بود. چندان که فاطمی درخواست اعلام جمهوری میکند و مصدق نمیپذیرد و میگوید من قرآن مُهر کردهام که به سلطنت وفادار باشم و شورای سلطنت تشکیل میدهد.
به این اعتبار سلطنت آغاز شده در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ به پایان میرسد و در آن ۴ روز ایران شاه نداشته کما این که در سفارت ایران در رم کارمندان حاضر به سرویس دهی به او نمیشوند و تنها یک نفر ریسک میکند و اتومبیل خود را دراختیار وی قرار میدهد و بعد البته صدها برابر پاداش میگیرد.
دوره جدید از ۲۹ مرداد یا ۳۱ مرداد شروع میشود. در این باره هم میتوانند بگویند با کودتای غیر قانونی در ۲۵ مرداد ناگزیر از ترک سلطنت شد و در پی «قیام ملی» مردم بازگشت. اگر این فرض را درست بدانیم و دخالت خارجی را هم با عنوان کمک برای روی کار نیامدن کمونیستها توجیه کنیم بسیار خوب! این دورۀ جدید ناشی از قیام ملی و به کرسی نشستن خواست ملت برای کنار زدن دولت مصدق و دفع کمونیستها باید با شور و سرور و با دموکراسی شروع میشد نه با سرکوب! دراین حالت چه نیاز به دستگیری و تبعید مصدق و روشنفکران و ایجاد فضای امنیتی بود؟ چندان که دکتر اسلامی ندوشن نوشته تهران و ایرانی که در بازگشت از سفر فرانسه برای تحصیل دیدم هرگز آن تهران و ایران قبل نبود و به وضوح جامعه دلمرده شده بود. یعنی به خاطر تغییر عادی نخستوزیر که بارها رخ داده بود جامعه دلمرده شده بود؟
حتی اگر آنچه در ۲۸ مرداد اتفاق افتاد «واقعه» یا «رویداد سیاسی» بود نه کودتا رفتارهای پس از آن اما به اذعان همه کودتایی بود.
بر این دلایل ۱۰ گانه و در واقع با احتساب اولی ۱۱ مورد موارد متعدد دیگر را هم میتوان افزود از جمله این که اسدالله عَلَم در خاطرات خود از لفظ کودتا استفاده میکند. با فرض سلطنتطلبی جناب غنینژاد که البته شهامت ابراز صریح آن را ندارند می توان پرسید آیا شما از عَلَم هم وفادارترید؟ در صفحه ۱۳۱ جلد سوم یادداشتهای علم آمده است:
«صبح بر قبر شهدای ۲۸ مرداد و سپهبد زاهدی گل کاشتم. عجیب این بود که بر سر مقبره زاهدی بانی کودتای ۲۸ مرداد و ساقط کننده مصدق مگس هم پر نمی زد. یا للعجب از این مردم ابنالوقت.»
این جملۀ آخر اسدالله علم امروز هم کاربرد دارد: یا للعجب از این مردم ابنالوقت!