


باغبانی نخل، یکی از دشوارترین و پرخطرترین مشاغل کشاورزی در جنوب ایران است؛ شغلی که در استانهایی بوشهر، خوزستان و هرمزگان (و بخشهایی از استان فارس) با گرمای طاقتفرسا، ارتفاع بلند نخلها و ابزارهای ابتدایی انجام میشود. هر سال دهها باغبان ایرانی براثر سقوط از نخل یا گرمازدگی دچار آسیبهای جدی میشوند که گاه، به مرگ ختم میشود. این شغل پرخطر که زمانی میراث پدران و پدربزرگان بود، امروز دیگر چندان مورد توجه نسلهای جوان نیست. پیری باغبانان بومی، سختی و خطرات کار و مهاجرت روستاییان به شهرها، موجب شده است بسیاری از نخلستانهای جنوب ایران، نیروی کار خود را از میان مهاجران افغان تامین کنند. کارگرانی که با دستمزد کمتر، بدون بیمه و اغلب بدون امنیت شغلی، مسوول انجام کارهایی میشوند که بومیان دیگر، کمتر به آن تن میدهند.
این گزارش، حاصل گفتوگو با دو باغبان ایرانی و افغان است که نگاهی به وضعیت پرخطر و کمتر دیدهشده این شغل دارد؛ جاییکه گاه طعم نان، با طعم مرگ یکی میشود.
***
روایت مختار؛ باغبانی با بیش از چهار دهه تجربه
در استانهای جنوبی بهویژه بوشهر، خوزستان و هرمزگان، نخل نهتنها یک درخت، بلکه بخشی از هویت، معیشت و تاریخ مردمان این خطه از ایران است. بهگونهای که با بهدنیاآمدن هر کودک، یک نخل را برای او میکارند. از این گذشته، نخل، نمادی از انسان است، از واحد شمارش تا فعلِ کَُشتن برای آن؛ چراکه نخل را وقتی سر میبُری، برعکس درختان دیگر که جوانه میزنند، مثل آدمیزاد میمیرد.
نخلستانها سالها است که بخش عمدهای از معیشت کشاورزان و روستاییان را تشکیل میدهند و خرما، محصولی اقتصادی باارزش است که از دیرباز، نقش مهمی در اقتصاد و فرهنگ منطقه داشته است. باغبانی نخل که شامل گردهافشانی (بودادن)، هرسکردن (آرایشکردن-کنهزدن) و برداشت محصول (خارک، رطب و خرما) میشود اما، امروز با چالشهای جدی روبهرو است.
این حرفه که نیازمند توان فیزیکی بالا، مهارت خاص و شجاعت است، حالا با کاهش نیروی کار بومی مواجه شده است. باغبانی نخل، به دلایل مختلفی همچون دشواری فیزیکی کار، خطرات بالقوه سقوط و گرمازدگی و نبود حمایتهای قانونی، دیگر برای جوانان جذابیت ندارد. خطرات این شغل شامل سقوط از ارتفاع، گرمازدگی، نبود تجهیزات ایمنی و فقدان بیمه میشود. بسیاری از باغبانان، از نبود کمترین امکانات حفاظتی و آموزشهای ایمنی رنج میبرند و این باعث شده که در فصلهای گرم، تعداد زیادی از آنها دچار حوادث جبرانناپذیر شوند. همچنین، درآمد این حرفه محدود به چند ماه در سال است و از همین رو، خانوادهها تمایلی ندارند فرزندانشان را به این مسیر سوق دهند.
نسل جدید، کمتر راغب به ادامه این حرفه است و باغبانان فعلی، بیشتر مردانی مسن هستند که عمر کاریشان را در بالای نخلها سپری میکنند.
«مختار»، مردی ۶۵ ساله از بخش دشتستان بوشهر، با چهار فرزند، بیش از چهل سال است که در باغبانی نخل فعالیت میکند. او روزانه از چندین نخل بالا میرود و این شغل برای او تنها منبع درآمد نیست، بلکه بخشی از هویت خانوادگی او نیز به شمار میرود. او به «ایرانوایر» میگوید: «از نوجوانی وارد این کار شدم و هیچگاه از ارتفاع نخل نترسیدم، اما نخلهای بلند همیشه برایم احترام خاصی داشتند. نخل بلند یعنی خطر نزدیکتر است و باید بسیار مراقب باشی، چون کوچکترین اشتباه، میتواند منجر به سقوط شود.»
او فعالیت خود را در بهار و تابستان انجام میدهد؛ از گردهافشانی (بودادن) در فصل فروردین، تا هرسکردن (کنهزدن) در خرداد و برداشت محصول (خارک، رطب و خرما) در تیر، مرداد و شهریور. در روزهای پرکار، بسته به اینکه در چه مرحلهای از نخل باشد، نخل بلند باشد یا کوتاه یا متوسط، بین ۲۰ تا ۳۰ نخل را بالا میرود، چون هرکدام از این مراحل سهگانه نخل که هرکدام مربوط به یکی از ماههای بهار و تابستان است، سختیهای خود را دارد. او میگوید: «در مرحله بو دادن ممکن است خار نخل، که درد وحشتناکی دارد، در چشمتان برود و کورتان کند. دست و دیگر جاهای بدن بماند. کنهزدن بار سنگین خوشههای خرما (خارک) است که روی دستتان میافتد، چیزی حدود ۲۰ کیلو. این کار در برداشت خرما کمی سبکتر میشود اما حساستر. یعنی هر نخل، بسته به حجم یا بلندیاش، بین ده دقیقه تا نیم ساعت زمان میبرد.»
ابزارهای نخل در طول سدهها همچنان یکی است، بالابر هم اگر هست، هزینههای آن از عهده باغدار برنمیآید. تقریبا کمتر از پنج درصد باغدارها از این بالابر استفاده میکنند و اکثرا از همان ابزار سنتی. مختار دراینباره میگوید: «همهچیز دقیقا همان چیزهایی است که پدرم یا پدربزرگم استفاده میکردند، یعنی پدرم و پدربزرگم با کمربند بالا میرفتند، من هم. هیچ تجهیز ایمنی واقعی و جدیدی نداریم، و این باعث میشود هر روز بالای نخل، بهویژه نخلهایی که ارتفاعشان گاه تا یک ساختمان شش یا هفت طبقه هم میرسد، مثل راهرفتن روی لبه تیغ باشد.»
باغبان ایرانی بسته به سابقهاش، یا به صورت «نفر» (واحد شمارش نخل) کار میکند، یا تقسیم برداشت محصول از یکچهارم تا یکدوم. او در اینباره میگوید: «قدیمترها که من برای هر نخل دستمزد میگرفتم، اما الان در این سن، دیگر برای من نمیصرفد. برای جوانترها که بهطور موقت یا پارهوقت باغبانی میکنند شاید جواب دهد، البته نه با این تورم و گرانی. چون شما فقط سه ماه از بهار و تابستان کار داری و بعد باید وارد یک شغل دیگر شوی. یا وارد مراحل دیگر نخل شوی، مثل سمزدن، شخمزدن، درآوردن بچههای نخل و کاشتن آنها، آبیاری و… برای من سال به سال، همین چندماه است، چون دیگر توش و توانش را ندارم.
من اگر قبلا در دو شیفت صبح و عصر کار میکردم با چهل یا پنجاه نخل، الان صبح سه ساعت، عصر هم اگر بتوانم همینقدر یا کمتر کار میکنم، فقط ۲۰ نخل.»
مختار، حوادث زیادی را دیده است؛ دوستانی که سقوط کرده و دچار شکستگیهای شدید شدهاند، یا حتی جان خود را از دست دادهاند. خودش نیز یکبار سقوط جزیی داشته، اما به قول خودش «اینبار جان سالم بهدر بردم، اما بار بعدی چی؟» و بعد میافزاید: «همین امسال یک باغبان هفتادساله از نخل افتاد و هلیکوپتر از بوشهر برایش فرستادند. پایش کاملا فلج شد. اکثر باغبانهای هم نسل من، تا امروز جای زخمِ سقوط از نخل روی بدنشان است. تقریبا ماهی نیست که باغبانی از نخل نیفتد. حالا مرگ شاید سالی یک بار اتفاق بیفتد که من خودم شاهد این مرگها هم بودهام.»
مختار از نبود بیمه و امنیت شغلی نیز گلهمند است: «نه بیمه داریم، نه حمایتی. این نخلها برای ما حکم زندگی دارند، اما هیچ نهادی از ما محافظت نمیکند. باغدار که نمیتواند، چون توان مالیاش را ندارد. باغبان هم که خودش نمیتواند.» او آینده باغبانی نخل را برای نسل جدید نومیدکننده میداند و میگوید: «با اینکه نسبت به دوران کودکی و جوانی ما تعداد نخلها بیشتر شده، اما جوانها دیگر تمایلی به این کار ندارند. چون بالا رفتن از نخل در بین تمامی درختهایی که میوه میدهند، سختترین کار است. شما برای برداشت محصول نهایی، باید سه و گاه چهار بار بالای نخل بروی، آن هم در گرمترین فصل سال. برای باغدار ارزشش را دارد، اما برای باغبان با اینهمه خطر، نه!»
روایت گلمحمد؛ جوان افغان تازهوارد به باغبانی نخل
با کاهش علاقه جوانان بومی به باغبانی نخل، بخش عمدهای -براساس آمار باغدارها، چیزی بیش از ۶۰درصد از نیروی کار نخلستانها را، کارگران مهاجر، بهویژه از افغانستان، تشکیل میدهند. آمارهای رسمی و غیررسمی نشان میدهد که حدود ۲۰درصد از پنج میلیون اتباع افغان در ایران، در بخش کشاورزی فعال هستند؛ یعنی چیزی نزدیک به یک میلیون نفر. با این حال، تنها حدود ۲۰۰ هزار نفر از آنها دارای پروانه کار رسمی هستند و مابقی به صورت غیررسمی و بدون بیمه کار میکنند.
کارفرمایان بهدلیل دستمزد پایینتر، نبود تعهدات قانونی مانند بیمه و دسترسی آسانتر به این نیروی کار، ترجیح میدهند از آنها استفاده کنند. این موضوع، منجر به وابستگی روزافزون کشاورزی به نیروی کار مهاجر شده است که اغلب در شرایط ناامن و بدون حمایت قانونی فعالیت میکنند.
«گلمحمد»، ۲۵ ساله، همراه برادر ۲۴ساله خود «کویر»، ده سال پیش از افغانستان به ایران آمدهاند. آنها پیش از مهاجرت، هیچ تجربهای در باغبانی نداشتند، اما اکنون پس از هشت سال تجربه، روزانه از سی تا چهل نخل برای انجام مراحلِ گردهافشانی، هرسکردن (کنهزدن) و برداشت محصول (خارک، رطب و خرما) بالا میروند.
گلمحمد به ایرانوایر میگوید: «خیالتان را راحت کنم، کارگر افغان فقط برای پول کار میکند، هرکاری به آن بدهند انجام میدهد. مثل همین باغبانی که هیچ تجربهای در افغانستان نداشتیم. الان اکثر نخلستانها را کارگران افغان میچرخانند. عبدالجمیل سرکارگرمان است، او با باغدارها در تماس است و کارگرها را پخش میکند. من و برادرم و دوتا از پسرعموهام واثق و نجیب، با هم کار میکنیم.»
دستمزد آنها در ماههای پُرکار (فروردین، خرداد، تیر، مرداد و شهریور) برای هر نخل، بین ۱۰۰ تا ۱۱۰ هزار تومان است. گلمحمد در اینباره میگوید: «هرکاری با هر دستمزدی و خطری، از جنگیدن یا در جنگ بودن بهتر است. برای همین ایران را با همه سختیهاش ترجیح میدهیم: اگر خیلی خوب کار کنیم، ممکن است روزانه ۴۰ نخل را بالا برویم. اما این درآمد فقط در همین چند ماه سال است، و شما برای ماههای بعد، باید وارد دیگر بخشهای کشاورزی یا ساختمانی شوی.»
گلمحمد به تبعیض در این کار هم اشاره میکند و میگوید دستمزدی که یک کارگر افغان میگیرد، نسبت به کارگر ایرانی کمتر است؛ در حالی که به گفته او، «کارگر افغان هم بیشتر کار میکند و هم سرعت عمل بیشتری دارد.» بیمه و امنیت شغلی هم از جمله موارد دیگری است که با خنده از کنارشان میگذرد و میگوید: «ما بیمه نداریم. اگر اتفاقی بیفتد، هیچکس پاسخگو نیست. وقتی بالای یک نخل بلند میروی، اگر یکهو باد بیاید یا پایت بلغزد و از کمربند جدا شوی و بیفتی… اگر بمیری که هیچ. ولی اگر پایت یا دستت را از دست بدهی، قطع نخاع شوی… همه اینها پای خودت است. باغدار ایرانی به این چیزها کاری ندارد. چون بیشتر باغبانهای افغان، غیرقانونی هستند.»
با وجود این، گلمحمد از کارش راضی است، چون بهقول خودش، «بهتر از بیکاری در افغانستان» است، اما آینده را چندان روشن نمیبیند: «اینجا گرانی است و آنجا جنگ. گیر افتادیم برادر. گیر افتادیم.»
از: ایران وایر