نتیجه ۳۷ سال حاکمیت سیاه این رژیم در کشور ما علاوه بر گسترش فقر؛ بیکاری؛ اعتیاد؛ فحشاء و انواع مفاسد و ناهنجاریهای اجتماعی؛ گرایش روز افزون جامعه ایران بویژه جوانان بیأس و دلمردگی است که در موارد بسیاری هم؛ آنان را به سوی خودکشی و خود سوزی سوق داده است. وضعیت نابسامان اقتصادی؛ ستم و تبعیض؛ بیکاری و نبود امید به آینده ای بهتر؛ نا امیدی و ناتوانی در تغییر وضع موجود و….. باعث یآس و دلمردگی در میان مردم و بویژه جوانان شده و آمار خودکشی در کشور را روز به روز افزایش داده است.
تخریب زیر بنای اقتصادی کشور؛ نابودی و اتلاف ثروتهای ملی؛ فقر و عقب ماندگی؛ گرانی و بیکاری؛ تبعیض و بی عدالتی؛ دزدی و جنایت و انواع مفاسد اخلاقی و اجتماعی و محدودیت ها و ممنوعیت های دینی آخوندها؛ در کنار سرکوب و اختناق و…… باعث شده است نشاط؛ شادابی و انگیزه مندی در میان مردم و بویژه جوانان رخت بر بندد و جامعه ایران به جامعه ایی افسرده و غمبار تبدیل شود. این وضعیت سبب ساز معضلات اجتماعی بسیاری از جمله خودکشی؛ یأس؛ بی انگیزگی در کار و تحصیل و مسئولیت ها و….. شده است.
خودکشی در حالت عادی یک وضعیت پیشرفته از مشکلات روحی و روانی در فرد است ــ خودکشی های فردی ــ. اما زمانیکه در جامعه شاهد افزایش چشمگیر بی انگیزگی نسبت به ادامه زندگی و اقدام به خودکشی هستیم؛ وقتی زنان و مردانِ جوان برای فرار از مشکلات حل ناشدنی زندگی به آن پناه می برند؛ دیگر خودکشی از پدیده ای عادی و فردی به مسئله و معضلی اجتماعی تبدیل میشود. اساسا” اگر از موارد خاص و ویژه خودکشی بگذریم؛ خودکشی امری اجتماعی است و تحت تأثیر عوامل محیطی و مناسبات اجتماعی اتفاق می افتد.
خودکشی می تواند ناشی از هم پاشیدگی نظام ارزشی جامعه و نظام زندگی افراد؛ تحمیل ارزشها و هنجارهایِ فرهنگ دینی و تعارض آن با ارزشهای عرفی جامعه؛ در هم ریختن قالبها؛ گسستگی روابط اجتماعی و بوجود آمدنِ احساس تنهائی و بی کسی در فرد باشد. در اینصورت خودکشی انعکاس خشم و اعتراض فرد به عامل اصلی بوجود آمدن این وضعیت و فریاد کمک خواهیِ فردیِ ناتوان ــ ناتوان از نظر خود ــ به تغییر وضعیت است.
از دیگر عوامل مؤثر در خودکشی در جامعه و در میان جوانان بی عدالتی و ناهنجاریهای اجتماعی؛ فقر و بیکاری؛ نرسیدن به خواسته های معمولی و روزمره زندگی ــ که باعث سرخوردگی و افسردگی بخصوص در میان جوانان میشود ــ؛ میباشد. بخصوص اینکه با فقر و بیکاری ارتباطات اجتماعی فرد با جامعه؛ دوستان؛ محیط کار و خانواده کم شده و فرصت با دیگران بودن از فرد گرفته میشود و فرد را به طرف نارضایتی از خود و بی ارزش دیدن جان و زندگی خود سوق میدهد.
جوانی که سالهای طولانی از عمرش را به تحصیل گذرانده و با هزار امید و آرزو برای کسب اشتغال و زندگی بهتر برای خود و خانواده اش وارد بازار کار میشود و به جای اشتغالی آسان؛ با ابعاد گسترده ای از بیکاری در جامعه مواجه میشود ــ بویژه اینکه نه از درمان و تحصیل رایگان در جامعه خبری هست و نه امکانی برای تأمین رفاه اجتماعی و برخورداری از حقوق بیکاری و…. ــ؛ تلاشهای خود برای تحصیل را بر باد رفته می بیند. یعنی فرد با هزاران امید و آرزوی خوب؛ در بیحقوقی کامل و بدون هیچ تأمینی برای زندگی رها میشود و راهی جز پناه بردن به اعتیاد ــ خودکشی تدریجی ــ و یا خودکشی سریع برایش باقی نمی ماند.
علاوه بر موارد بالا؛ به ممنوعیت ها و باید و نبایدهای نظام دینی؛ محدودیت هایی که در ارتباط با دوجنس ــ زن و مرد ــ شکل گرفته و بر آورده نشدن نیاز به امکان و شرایطی برای برقراری رابطه میان جنسیتی؛ تبعیض و بی عدالتی های دینی؛ سرکوب و تحمیل احکام و قوانین قرون وسطایی آخوندها و فضای عزا و ماتم مراسم و مناسبات مذهبی….. ؛ باید اشاره کرد که تماما” به یأس؛ افسردگی و دلمردگی منجر شده و در پروسه به خودکشی منتهی میگردد.
بر اساس اعترافات مقامات و کار گزاران رژیم وضعیت فقر و بیکاری؛ نگرانی نسبت به آینده ای نا معلوم همراه با سرکوب و تحقیر باعث گسترش انواع بیماریهای روانی بخصوص بیماری افسردگی و اضطراب ــ که در موارد زیادی به خودکشی منتهی میشود ــ در میان جوانان کشور شده است. ملک زاده وزیر بهداشت دولت روحانی ” ۶ تا ۷ در صد ایرانیها به افسردگی و در مجموع ۲۰ در صد جمعیت کشور به انواع بیماریهای روانی دچار میباشند “. بر اساس پژوهش های انجام شده هم؛ از هر ۲۰ نفر افسرده ۱۲ نفر اقدام به خودکشی میکنند.
وقتی حیثیت و کرامت انسانی لگد مال میشود؛ وقتی حق داشتن حیات و اندیشه آزاد؛ حق تفکر و بیان؛ حق فعالیت آزاد سیاسی و اجتماعی؛ حق انتخاب و….. زیر پا گذاشته میشود. وقتی حق داشتن مسکن و اشتغال؛ حق درمان و آموزش رایگان و…. ــ ابتدائی ترین حقوق اساسی یک انسان که حکومت موظف است برای شهروندان تأمین نماید ــ نفی میشود. حس درماندگی و نا امیدی بر فرد غالب شده؛ عرصه زندگی بر او تنگ میشود و از آنجا که راه نجاتی در جلوی خود نمی بیند؛ چاره ای جز توسل به خودکشی ندارد.
بر اساس آمار ” اداره کل سلامت روان ” وزارت بهداشت؛ سالانه بازای هر ۱۰۰ هزار نفر؛ ۶ نفر اقدام به خودکشی میکنند که معادل ۴۲۰۰ نفراست ــ آمار خودکشی در سال ۱۳۸۴ ــ. بر اساس گفته های مقامات پزشک قانونی؛ فقط در ۹ ماه ابتدای سال ۱۳۹۲؛ تعداد ۳۱۲۵ مورد خودکشی ثبت شده است که ۹۸۲ مورد آن زن و ۲۱۳۴ نفر مرد بوده است. و با بر اساس اظهارات مقامات همین نهاد؛ از ابتدای سال ۱۳۹۳ تا پایان تیر ماه همین سال ۱۴۳۷ تن خودکشی منجر به قتل اتفاق افتاده که ۹۸۵ مورد آن مربوط به مردان و ۴۵۲ مورد آن؛ زنان بوده اند.
بر اساس آمار ” سازمان بهداشت جهانی “؛ در سال ۱۳۹۱؛ از میان هر صد هزار نفر از زنان ایران سه نفر و هر ۱۰۰ هزار مرد ایرانی یک نفر اقدام به خودکشی کرده است. و بر اساس آمار وزارت ” بهداشت کشور ” روزانه ۱۳ مورد خودکشی با میانگین سنی ۲۹ سال در ایران اتفاق میافتد ــ آمار مربوط به سال ۸۳ میباشد و قطعا” اکنون آمار بیشتر است ــ.
خودکشی هم اعتراض است و هم فریاد کمک خواهی:
در کنار خودکشی در اثر اعتیاد به مواد مخدر که به خودکشیِ خاموش معروف است ــ اعتیاد نوعی مرگ تدریجی است ــ و فرد در اثر ناکامیهای اجتماعی بآن پناه می برد ــ خودکشی های علنی مانند پرتاب از پل هوائی؛ خود سوزی و یا انداختن بروی ریل قطار ــ خودکشی در ایستگاههای مترو ــ وجود دارد. این نوع خودکشیها بیان نارضایتی و اعتراض به مظالم و بی عدالتی های اجتماعی و در واقع اعتراض به وضع موجود است.
دختری در ایستگاه های مترو؛ خودش را جلوی قطار انداخت؛ دو مرد در شیراز خود را از پل عابر پیاده حلق آویز کردند؛ مردی در میدان انقلاب جلوی دیدگان همه؛ خود را به آتش کشید و….. این نوع خودکشیها که بکرات شنیده و یا اخبار آن در روزنامه ها خوانده میشود؛ قبل از اینکه دلایل فردی داشته باشد؛ دلایل اجتماعی دارد.
عرصه زندگی در حاکمیت سیاه آخوندها بر فرد تنگ میشود و از آنجا که راههای دادخواهی را بسته می بیند؛ با کشتن خود اعتراض خود را به این وضعیت اعلام میکند. یعنی وقتی صدای شکستن استخوانهای مردم در زیر فشار فقر و تنگدستی و مشکلات زندگی در هیچ گوشی فرو نمیرود؛ مردم با خود سوزی و خودکشی آشکار و علنی؛ اعتراض خود را به گوش و اطلاع مستبدان حاکم و دیگران که به یاری اش بر نخاسته اند میرساند.
۱۷ تیر ۱۳۹۳ مرد جوانی با بالا رفتن از دکل مخابراتی نزدیک پل هوائی ــ در میدان ۷ تیر تهران ــ در اعتراض به فقر و اختناق قصد پرتاب خود از دکل را داشت که خوشبختانه توسط مأموران آتش نشانی نجات پیدا کرد. این فرد در بالای دکل روپوش زردی به تن داشت که روی آن در مورد علت خودکشی نوشته بود؛ در اعتراض به ” فقر؛ اختناق و دروغ “. البته بعد از نجات توسط مأموران آتش نشانی؛ توسط نیروی انتظامی دستگیر و روانه زندان شد.
خودکشی با قطار؛ یکی از انواع خودکشی های اعتراضیِ رایج است که به کرات در ایستگاههای مترو اتفاق افتاده است. رژیم برای سرپوش گذاشتن بر علت خودکشیها؛ اخبار این نوع خودکشی را بدروغ مرگ در اثر ازدحام و فشار مسافرین اعلام میکند.
اولین خودکشی با قطار در فروردین ۸۴ اتفاق افتاد. دختری ۱۸ ساله بنام مریم در یکی از ایستگاههای مترو خود را به روی ریل قطار انداخت؛ یکسال و نیم بعد در ایستگاه دیگری این اتفاق تکرار شد. در اردیبهشت سال ۸۶ یک جوان ۱۹ ساله بنام روح الله و چند روز بعد دختری ۲۱ ساله با پرتاب خود به زیر قطار؛ خودکشی نمودند.
در اواخر سال ۱۳۹۲ نیز یک جوان تهرانی بعد از جمع شدن بساطش دستفروشی اش در ایستگاه مترو ــ توسط مأموران شهرداری ــ؛ خود را جلوی واگن قطار انداخت این نوع خود کشی ها در سالهای بعد هم همچنان ادامه داشته؛ بطوریکه ” بهرام عبا بافی ” قائم مقام وقت شرکت بهره برداری مترو؛ آمار خودکشی از طریق پرتاب زیر قطار در سال ۹۱ را ۶ نفر اعلام کرد. بیشتر این نوع خودکشیها در گروه سنی ۱۸ تا ۲۴ سال اتفاق افتاده است.
از دیگر شیوه های خودکشی اعتراضی؛ خود سوزی است که فرد در مقابل دیدگان همه؛ تلخ و آزار دهنده با به آتش کشیدن خود به زندگی رنجبار خود پایان میدهد. ۵ دی ۱۳۹۳ جوانی در میدان انقلاب تهران اقدام بخود سوزی کرد؛ در فاصله یک ماه در سال ۱۳۹۴ دو شهروند یکی در خرمشهر و دیگری در تبریز در ملاء عام خود را به آتش کشیدند. هر دو مورد خود سوزی در اعتراض به جمع آوری بساط دستفروشی آنان توسط مأموران شهرداری بود؛ که بعد از بی نتیجه بودن مراجعات و پیگیریهای آنان در ادارات مربوطه؛ روی داد.
حمید فرخی ۴۳ ساله متأهل و پدر سه کودک روز ۲۵ فروردین در بازار تبریز و مقابل شهرداری این شهر خود را به آتش کشید و در ۲۳ اسفند ۱۳۹۴ یونس عساکره متأهل و پدر دو فرزند؛ بدنبال ضبط ۳ باره بساط میوه فروشی اش توسط شهرداری شهر خرمشهر در برابر شهرداری دست به خود سوزی زد. علت اکثر این خودکشی و خود سوزیها فقر گسترده و نبود چترهای حمایتی برای فقرا و بیکاران و زیر پا رفتن حرمت انسانی آنها ــ بعضا” بعنوان تنها نان آور یک خانواده ــ بوده است
قبل از آنها هم عبدالکریم احمدی؛ یک کارگر محروم از اهالی دیواندره کردستان متأهل و پدر دو فرزند؛ در روز اول فروردین در سن ۶۰ سالگی خود را حلق آویز و به زندگی اش پایان داده بود. او که توانائی تأمین ابتدائی ترین نیازهای زندگی برای خود و خانواده اش را نداشت پس از تحمل درد و رنج فراوان؛ سرانجام خود را به دار آویخت.
اما مهمتر از خبر خودکشیها؛ واکنش منفعلانه و شرمگینانه مردم با این وقایع است. آنها در اعتراض به این وقایع تلخ و غمبار ــ که از دست آوردهای نظام جنایتکار آخوندی است ــ؛ واکنشی مسئولانه ابراز نمی دارند و بعنوان امری عادی و روزمره از کنار آنها میگذرند. راستی چرا در حالی که جرقه قیام تونس با خود سوزی یک دستفروش تونسی زده شد ــ و کاخ حکومت گران مستبد تونسی را شعله ور و ویران ساخت ــ؛ چرا اینهمه فجایع مرگبار؛ خودکشی و خود سوزی در ایران بهیچ واکنش اعتراضی منجر نمی شود ؟!!
واقعیت این است که سرکوب روزانه و تکرار خشونت و خونریزی علنی ــ خشونت بیرحمانه و آدمکشی آشکار در خیابانها توسط نیروهای سرکوبِ رژیم؛ مراسم اعدامها در میادین و خیابانها؛ سنگسار و قصاص و مجازات های غیر انسانی و….. در جلوی چشم مردم ــ مرگ و کشته شدن را بامری عادی و روزمره تبدیل کرده است. بخصوص تحمیل مراسم خشونت بار دینی ــ قمه زنی؛ تشیع جنازه ها و حجله های خیابانی برای کشته شدگان جنگ و عملیات تروریستی و….. ــ از حساسیت جامعه نسبت به جان انسان؛ مرگ و خودکشی بشدت کاسته است. بعلاوه اینکه فقر و نداری گسترده مردم؛ همبستگی ملی و اجتماعی گذشته و ارتباطات محکم خانوادگی؛ فامیلی و دوستی های میان مردم را از میان برده است.
اما افرادی که دست به خودکشی زده و میزنند در واقع از قربانیان این نظام ضد ملی و ضد مردمی در این ۳۷ سال بوده اند. در دوره رئیس جمهوری باصطلاح اعتدال گرا ــ حسن روحانی ــ از آمار خودکشی ها نه تنها کم نشده است بلکه افزایش قابل ملاحظه ای هم داشته است؛ که نشان میدهد مهم نیست رئیس جمهور چه کسی باشد خاتمی یا رفسنجانی؛ روحانی یا احمدی نژاد؛ اصلاح طلب یا اصولگرا و….. مشکلات اقتصادی؛ اجتماعی و فرهنگی که باعث اضطراب و نگرانی مردم و جوانان کشور میشود و آنان را به سوی خودکشی سوق میدهد؛ امری ساختاری است که با تعویض و جابجائی مهره های رژیم حل نمیشود. یعنی این بلای اجتماعی جز با سرنگونی این رژیم خونریز و جنایتکار؛ ریشه کن نمیشود.
اما تا ریشه کنی علت العلل این خودکشی ها و دیگر معضلات اجتماعی باید برای مقابله با خودکشی؛ با یأس و نا امیدی در میان مردم بخصوص جوانان مقابله نمائیم و در تحکیم همبستگی ملی و ارتباطات اجتماعی بکوشیم و سعی کنیم با پاشاندن بذر مقاومت و پایداری در جامعه؛ شور حرکت و مبارزه برای فردائی بهتر را در دل مرد زنده نگهداریم؛ تا دردهای مردم و بلاهای موجود با سرنگون کردن این رژیم , التیام بیابد.
۰۴.۰۵.۲۰۱۵
24 اردیبهشت ۱۳۹۴
arezo1953@yahoo.de