حکایت را سایت های فارس، وطن امروز و غیره و ذالک آب و تاب داده و یکسری دروغ تحویل جامعه دادند، بگذارید اصل ماجرا را بازخوانی کنیم وپس از معرفی اسدالله و احسان لاجوردی به نقد حکایت این تصادف دروغین بنشینم.
کینه خاندان لاجوردی نسبت به خاندان هاشمی دیرینه است، چرا که هاشمی ها لاجوردی را قاتل شهید آیت الله لاهوتی و فرزندش(وحید) می دانند، بدیهی است که از قاتل پدر و برادر دو داماد خانواده آزرده خاطر باشند، وقتی فاطمه هاشمی در مصاحبه ای از این جنایت لاجوردی پرده برمی دارد، فرزند لاجوردی با او تماس گرفته و او را تهدید به قتل می کند و می گوید :” مدرسه تان را می بندیم!”
اساساً روحیه پرخاش و تندخویی و قتل در این پدر و پسرسابقه دارد، تا جایی که به نقل از زندانیان دهه شصت، پدر در وسط بند عربده می کشید و می گفت:” اگر خدا از آسمان اوین بگذرد، به همین تخت می بندمش و از او اعتراف می گیرم!!!” پدر آنقدر در قتل و خونریزی افراط و اسراف کرد که برکنارش کردند و آخر عمر به شغل اصلی اش ” روسری دوزی ” برگشته بود و توسط فرزند یکی از هزاران کشته دهه شصت، کشته شد و قاتل جان خود را فدای انتقام خون پدر نمود! ودر مغازه لاجوردی سیانور خورد و مرد!
احسان لاجوردی داماد همشیره من است، همان خواهری که رئیس دانشگاه الزهرا ست، و شویش پاسدارمحمد رضا رضا زاده استاندار فارس درزمان احمدی نژاد بود، در زمان استانداری او فرزند امام جمعه وقت یعنی آقای شجاع الدین حائری شیرازی، که پسر خاله استانداربود! زمین های دولت را به تاسی پدرتصرف و کلاه مردم زیادی را برداشت، پرونده با خیل شکات به دادگاه رفت و منجر به صدور حکم محکومیت به شش سال حبس برای پسرشجاع شد، آقای حائری شیرازی در تریبون نماز جمعه خواستار کشتن بیشتر فتنه گران می شود و دستمزد این سخنرانی های تند علیه فتنه، نجات فرزند خاطی است. که مال دولت و ملت را چپاول کرده و راست راست راه می رود.
از وبسایت مهدی خزعلی