آقای وزیر! زلزله و سازه را کنار نگذارید
این که کودکان و نوجوانان ۱۲ سال تمام صبح زود از خواب بیدار شوند و با کسالت به مدرسه بروند و مدام استرس حفظ کردن تاریخ تولد فلان شاعر و فلان فرمول و نمره و رقابت و کنکور و … داشته باشند و بهترین فرصت یادگیری را صرف این امور شکلی کنند، آیا نامی جز شکنجه مستمر میتوان بر آن نهاد؟!
عصر ایران؛ جعفر محمدی – وزیر جدید آموزش و پرورش، فوق لیسانس سازه و دکترای زلزله دارد و من می خواهم از همین عناوین علمی اش، وام بگیرم برای نوشتن بخش جدید مطالبم در نقد نظام آموزشی ایران.آقای وزیر آموزش و پرورش! زلزله و سازه را کنار نگذارید
رک و صریح، کار نظام آموزشی ایران از اصلاح گذشته است. اشتباه وزیران پیشین آموزش و پرورش این بود که فکر می کردند می توان با اصلاحاتی، نظام آموزشی ایران را نجات داد. از همین روست که یکی تصور کرده تبدیل سیستم “ابتدایی-راهنمایی- دبیرستان” به “۳-۳-۶” راه حل است، آن دیگری تعطیلی پنجشنبه ها را چاره کار دانسته، یکی ارزشیابی توصیفی را جایگزین نمرات کلاسیک کرده ، دغدغه وزیر دیگر نیز بازنویسی کتاب های درسی بوده است و همین طور، هر کسی از ظنّ خود مسیری را در پیش گرفته تا شاید آموزش و پرورش ایران را اصلاح کند.
این کارها، مانند آن است که خانه ای کلنگی را مدام بازسازی سطحی کنند، آشپزخانه اش را اوپن کنند، درهایش را تعویض نمایند، دیوارهایش را رنگ بزنند، دیواری را از بین دو اتاق بردارند یا جایی در هال، دیوار بکشند و پنجره هایش را دو جداره نمایند.
عقل سلیم و نگاه کارشناسانه اما چنین حکم می کند که این خانه فرسوده و کلنگی که هر لحظه ممکن است فروبریزد را کوبید و فرو ریخت و از نو، بنایی تازه ساخت.
وزیر جدید آموزش و پرورش نباید اشتباه اسلافش را بکند و تصور نماید که این سیستم قابل اصلاح است. او باید زلزله را به کار گیرد و بنای کلنگی آموزش و پرورش را با بیشترین ریشتر ممکن، فرو بریزد و سازه ای جدید بنا کند؛ هر چند، هم فرویختن این بنا و هم ساختن بنای جدید، بسیار سخت تر از تمام بناهایی است که در مهندسی ساختمان ها انجامش می دهند.
درست است که وزیر به تنهایی نمی تواند چنین مأموریت تاریخی و بزرگی را انجام دهد ولی اگر او اراده نکند هم چنین اتفاقی رخ نخواهد داد.
آقای وزیر آموزش و پرورش! زلزله و سازه را کنار نگذارید
درباره ساختار آموزش و پرورش قبلاً بسیار نوشته شده است ولی اگر بخواهم همه آنها را در کوتاه ترین بیان خلاصه کنم این است:
۱ – آموزش و پرورش، در صدد تولید یک سری انسان های همسان است. درست مانند یک کارخانه تولید صنعتی که قرار است محصول مشخصی را بیرون بدهد و جالب اینجاست که نمی تواند!
۲ – از منظری دیگر، آموزش و پرورش در ایران دارای سیستم پادگانی است که سربازانی در آن اصطلاحاً به “اجباری” آمده اند. کار اول این پادگان تحویل گرفتن افراد و نگهداری آنها برای مدت معینی است. در این مدت برای سرگرم کردن این افراد، آموزش هایی هم به آنها داده می شود و خودشان هم می دانند که قریب به اتفاق این آموزه ها در بیرون از پادگان به هیچ دردی نمی خورد.
۳ – آموزش و پرورش ایران، از زاویه ای دیگر، شکنجه گاه است. سیستمی که هم معلمانش را فرسوده و هم استرسی دائمی را به دانش آموزان تحمیل می کند.
آموزش و پرورش کشتارگاه بسیاری از استعدادهاست، استعدادهایی که یا کشف نمی شوند یا در میان انبوه محفوظات و نمره سالاری و امتحان محوری هدر می روند. این که کودکان و نوجوانان ۱۲ سال تمام صبح زود از خواب بیدار شوند و با کسالت به مدرسه بروند و مدام استرس حفظ کردن تاریخ تولد فلان شاعر و فلان فرمول و نمره و رقابت و کنکور و … داشته باشند و بهترین فرصت یادگیری را صرف این امور شکلی کنند، آیا نامی جز شکنجه مستمر می توان بر آن نهاد؟!
بنابراین، بنایی که ملغمه ای از “کارخانه صنعتی، پادگان و شکنجه گاه” است را نمی توان با اصلاحات به “مدرسه” ای برای آماده کردن کودکان و نوجوانان برای ده ها سال زندگی در عصر جدید، تبدیل کرد؛ آن بنا را باید فرو ریخت و از نو ساخت.
آقای وزیر! زلزله و سازه را کنار نگذارید.