بهار عربی: گذاری ایمن و سریع از برزخ اسلام‌گرایی

چهارشنبه, 9ام اسفند, 1391
اندازه قلم متن

bashirtashبهار عربی آینده مطمئنی برای کشورهای مربوط دربردارد: مردم این کشورها با پرداختن کمترین بها و در سریع‌ترین مدت ممکن از برزخ اسلام‌گرایی گذر خواهند کرد. داریوش شایگان در حدود ۱۰ سال پیش گفته بود که ما در حال خروج از تونلی هستیم که مسلمانان دیگر تازه می‌خواهند وارد آن شوند. پس از گذشت ۱۰ سال از این سخن شایگان، ایران هنوز از حکومت اسلامی گذر نکرده است؛ و در ضمن، هنوز نیز نمی‌توان بااطمینان گفت که، پس از گذر کم‌هزینه کشورهایی چون مصر و تونس از اسلام‌گرایی در سال های آینده، ما نیز از آن گذر کرده‌ایم

۱- وضع کشورهای عربی در آستانه بهار عربی

بهار عربی برای ما ایرانیان به مقوله‌ای بحث‌برانگیز بدل شده است. در ابتدای بهار عربی، برخی از ایرانیان بر این نظر بودند که مردم این کشورها دارند همان اشتباهی را می‌کنند که ایرانیان در سال ۵۷ کردند و، در نتیجه آن، استبدادی مذهبی جانشین نظامی بسته، ولی مدرن و سکولار شد. برخی دیگر از ایرانیان نظری دیگر داشتند و سقوط دیکتاتورهای خاورمیانه را بسیار مثبت ارزیابی می‌کردند؛ اما شاید اکثر ایرانیان در میان این دو طیف بودند: آنان از سقوط دیکتاتورهای خاورمیانه خرسند بودند، اما در عین حال نگران آینده این کشورها بودند و آینده چندان روشنی برای این کشورها پیش‌بینی نمی‌کردند.

نارضایتی شدید مردم کشورهای عربی

کشورهای عربی تجربه مردم ایران در خصوص حکومت اسلامی را نداشته‌اند. بسیاری از آنان سیاست‌های جمهوی اسلامی، به‌ویژه ایستادگی اش در برابر غرب، خصوصاً آمریکا و اسرائیل، و شخصیت‌های معروف آن، مانند آیت‌الله خمینی و احمدی نژاد، را تحسین می‌کرده یا می‌کنند و آرزوی حکومتی شبیه به جمهوری اسلامی داشته‌اند. آنان از اینکه حکومت‌هایشان پیرو بسیاری از سیاست‌های غرب باشند احساس خواری می‌کنند. بسیاری از مردم این کشورها بر این باور بوده‌اند که غرب در پی استعمار این کشورهاست و همه تلاش غرب این است که این کشورها را غارت کند و مانع پیشرفت آنها شود. آنان آمریکا را دشمن اسلام می‌دانسته و راه نجات خود را نیز در حاکمیت قوانین اسلامی می‌دیده‌اند. اینکه چند درصد از مردم کشورهای عربی این گونه فکر می‌کردند و می‌کنند دقیقاً معلوم نیست؛ اما مسلماً بخش عمده‌ای از آنان این گونه فکر می‌ کرده و می‌کنند. آنان حاکمیت دیکتاتورهای سکولار مورد حمایت آمریکا را، که در عین حال قادر به حل بسیاری از مشکلات کشور نبودند، دلیل محکمی بر تأیید نظر خود می‌دانستند.

ترسی مرگبار از اسلام‌گرایی

در بعد جهانی، پس از انقلاب اسلامی ایران، کشورهای غربی به شدت نگران قدرت یافتن نیروهای اسلام‌گرا در خاورمیانه شده بودند. به همین علت، سیاست حقوق بشری کارتر پس از وی در خاورمیانه به کناری گذاشته شد؛ اگرچه در دیگر نقاط جهان، از جمله آمریکای جنوبی و آسیا، ادامه یافت و منجر به سقوط دیکتاتوری‌های نظامی وابسته به آمریکا و برقراری دموکراسی در آن سرزمین‌ها شد. ترس از جانشینی دیکتاتورهای وابسته به غرب با نیروهای اسلام‌گرا باعث شد که جهان غرب فکر دموکراسی در خاورمیانه را به کناری نهد. قدرت‌یابی هر چه بیشتر نیروهای اپوزیسیون اسلام‌گرا این وحشت را در جهان به وجود آورده بود که، در هر انتخابات آزادی در خاورمیانه، نیروهای اسلام‌گرا پیروز خواهند شد؛ و نتیجه گرفته شد که خاورمیانه جایی برای دموکراسی نیست و دموکراسی کالایی نیست که بتوان آن را صادر کرد، پس بهتر است که به رژیم‌های دیکتاتور متحد غرب فشاری وارد نشود، چون نتیجه آن حاکمیت اسلام‌گراها خواهد بود.

دشمن مشترک

رژیم‌های دیکتاتور وابسته به غرب در خاورمیانه نیز به این وحشت غرب هر چه بیشتر دامن می‌زدند. ترس غرب و بخشی از قشرهای مدرن این کشورها از اپوزیسیون اسلام‌گرا بهترین تضمین برای ادامه حاکمیت آنها بود. این حکومت‌ها هر چه در سرکوب اپوزیسیون دموکرات دشواری داشتند و به سختی می‌توانستند آن را در برابر افکار عمومی جهان غرب توجیه کنند، دست بازی در سرکوب نیروهای اسلام‌گرا داشتند. غرب نیز به علت ضعف نیروهای دموکرات در این کشورها نمی‌توانست آنها را جدی بگیرد. حکومت‌های دیکتاتور خاورمیانه با حامیان غربی خود دشمنی مشترک یافته بودند: حکومت انقلابی و اسلامی ایران و نیروهای اسلام‌گرای انقلابی در منطقه، که متحدان هم محسوب می‌شدند. این حکومت‌ها در سه دهه اخیر بیشترین بهره را از این دشمنان مشترک برای توجیه موجودیت خود در نظر غرب برده‌اند.

جورج بوش و صدور دموکراسی از دهانه تفنگ

در دوران جورج بوش دوم و پس از واقعه یازده سپتامبر، دولت آمریکا به این نتیجه رسید که نمی‌توان منطقه خاورمیانه را به حال خود رها کرد و برقراری دموکراسی در کشورهای این منطقه تضمینی برای امنیت خود آمریکا نیز خواهد بود. پس بحث خاورمیانه بزرگ و برقراری دموکراسی در همه کشورهای خاورمیانه به پیش کشیده شد. دولت آمریکا می‌گفت که کشورهای ژاپن و آلمان نیز تا پیش از اینکه آمریکا آنها را اشغال کند هیچ سابقه دموکراتیکی نداشتند و، تنها پس از اشغال و تحمیل دموکراسی بر آنها، به نظامهایی دموکراتیک دست یافتند؛ و با این توجیه تصمیم گرفت که، پس از حمله به عراق و برکناری صدام حسین، آن کشور را تا چند سال در اشغال نگه دارد و، پس از برقراری دموکراسی‌ای پایدار و ایجاد الگویی برای سراسر خاورمیانه، آنجا را ترک کند. حتا کار به آنجا کشید که ریچارد پرل از مقامات بلندپایه وزارت دفاع آمریکا، از دومینوی سقوط دیکتاتورهای خاورمیانه سخن می‌گفت. آنان فکر می‌کردند که، پس از برقراری دموکراسی در عراق و الگو شدن آن کشور و خالی کردن پشت حکومت‌های دیکتاتور وابسته به خودشان، مردم کشورهای منطقه قیام می‌کنند و، با ساقط کردن دیکتاتورها، دموکراسی را در منطقه مستقر می‌سازند. در آن زمان، حتا از لزوم سرنگونی حکومتهای عربستان و مصر سخن به میان آمد. عربستان جایی بود که اکثر تروریست‌های یازده سپتامبر از آنجا آمده بودند و، به نظر نومحافظه‌کاران آمریکا، حکومت عربستان مسئول مستعد بودن افراد آن جامعه در پیوستن به گروههای تروریستی اسلامی بود. اما نومحافظه‌کاران حکومت ایران را اولین مهره دومینوی سقوط حکومتها در خاورمیانه پس از استقرار نیروهای آمریکایی در عراق می‌دانستند. به نظر آنان، جامعه ایران در وضع انقلابی بود و مردم ایران دوستدار آمریکا و مستعدترین مردم خاورمیانه برای برقراری دموکراسی بودند، استقرار نیروهای آمریکا در عراق به مردم ایران جرئت و جسارت می‌بخشید و اعتماد به نفس را از حکومت ایران می‌گرفت. در ذهن این اندیشه‌پردازان آمریکایی، مدت کوتاهی پس از اشغال عراق، مردم ایران انقلاب می‌کردند و حکومتی سکولار و دموکرات و متحد غرب بر روی کار می‌آوردند. آنان سوریه و مصر را مهره‌های بعدی این دومینو می‌دانستند ــ دومینویی که مهره آخرش عربستان سعودی بود.

شکست سنگین سیاست نظامیگری آمریکا

شکست سنگین آمریکا در برقراری امنیت در عراق و کشته شدن هرروزه سربازان آمریکایی، ناخشنودی مردم عراق از حضور نیروهای آمریکایی در کشورشان، ناتوانی آمریکا در برقراری دموکراسی‌ای پایدار در عراق ــ علی رغم شکل‌گیری دموکراسی‌ای نیم‌بند در آن کشور ــ و محبوب نبودن نیروهای سکولار و دموکرات و غرب‌گرا در عراق خیلی زود به رؤیای شیرین نومحافظه‌کاران پایان داد. آنان از دولت دوم جورج بوش کنار گذاشته شدند و وی به سیاست‌های کلاسیک جمهوری‌خواهان برگشت. نمونه عراقی نه تنها الگوی مردم خاورمیانه نشد، بلکه نمونه‌ای شناخته شد که باید از آن به شدت پرهیز کرد؛ و حکومت ایران نه تنها سقوط نکرد، که نیرومندتر شد. کار بدان جا کشید که دولت بوش برای برقراری امنیت در عراق به جمهوری اسلامی روی آورد و خواستار مذاکره مستقیم با ایران برای کمک به تثبیت حکومت شیعه عراق شد. آمریکا جبراً نفوذ جمهوی اسلامی در عراق را پذیرفت و جمهوری اسلامی در درون کشور نیز موقعیت خود را تثبیت کرد. در نتیجه سیاست های جورج بوش، نفوذ جمهوری اسلامی از بدخشان تا کرانه‌های مدیترانه وسعت یافته بود. پس موضوع برقراری دموکراسی در خاورمیانه بار دیگر به کناری گذارده شد و مبارزه با نفوذ جمهوری اسلامی به مسئله اصلی آمریکا در خاورمیانه تبدیل شد.

باراک اوباما و بهار عربی

به جز شکست در عراق، بحران اقتصادی علت دیگر شکست جمهوری‌خواهان و برآمدن باراک اوباما بود. اوباما به مردم آمریکا قول داد که، در ضمن مبارزه با تروریسم، نیروهای آمریکا را از عراق و سپس افغانستان خارج سازد. پس از دو جنگ افغانستان و عراق و آشکار شدن نتایج آنها، نه مردم آمریکا تمایلی به جنگی جدید در خاورمیانه دارند و نه دولت آمریکا از نظر سیاسی و اقتصادی به چنین کاری راغب است؛ و به احتمال قوی تا مدتی، حداکثر دخالت‌ نظامی آمریکا در خاورمیانه به صورت حمله‌های محدود هوایی خواهد بود و حمله زمینی ــ جز در وضعیتی استثنایی و غیرمترقبه ــ رخ نخواهد داد. جنگ عراق چهره آمریکا را در جهان و به ویژه در خاورمیانه خراب کرد و اوباما تصمیم گرفت که این چهره را بازسازی کند. او در همان ابتدای کارش به قاهره رفت و دست دوستی به سوی مردم مسلمان خاورمیانه دراز کرد؛ اما مسئله‌ای که نومحافظه‌کاران را به برقراری دموکراسی در خاورمیانه برانگیخته بود همچنان پابرجا بود: دموکراسی بهترین تضمین برای جلوگیری از رشد تروریسم است. در عین حال، باراک اوباما نمی‌خواست که آمریکا در نزد مردم خاورمیانه مدافع رژیم های دیکتاتور و فاسد شناخته شود. در دوران اوباما، خودداری از دخالت نظامی در کشورهای دیگر، حمایت نکردن از حکومتهای دیکتاتور ــ اگر با قیام مردم مواجه شوند ــ همکاری با نیروهای معتدل اسلامی برای جلوگیری از قدرت‌یابی سلفی ها، مبارزه با نفوذ جمهوری اسلامی، تضمین امنیت صدور نفت از خاورمیانه و، سرانجام، حفظ امنیت اسرائیل و تلاش برای برقراری صلح میان اسرائیل و فلسطین رئوس اصلی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه بوده است. باراک اوباما این بار، به جای صدور دموکراسی توسط جنگ و اشغال نظامی، علاقه ای به تغییر رژیم های خاورمیانه و یا دفاع از آنها ندارد. اما در صورت روبرو شدن این دیکتاتوری ها با یک قیام مردمی، ضمن حمایت از قیام مردمی، در اندیشه انتقال تجربه ترکیه به دیگر کشورهای اسلامی است.

۲- هویت و آینده بهار عربی

الگوی ترکیه

مدت‌هاست که بسیاری از سکولارهای ترکیه شکایت می‌کنند که چرا غرب از اسلام‌گرایان، حزب عدالت و توسعه اردوغان، دفاع می‌ کند. آنها سال‌هاست که می‌گویند غرب با حمایت از حزب اردوغان می‌خواهد که، در برابر اسلام ایرانی، اسلام معتدل ترکیه ای را قرار دهد تا الگوی مردم خاورمیانه شود. آنان خود و ترکیه را قربانی این سیاست غرب می‌دانند. از نظر غرب، نیروهای معتدل اسلامی در ترکیه باید نیرومند باشند تا الگویی برای مردم مسلمان منطقه شوند؛ چراکه مسلمانان خاورمیانه نباید تنها الگوی جمهوری اسلامی ایران و طالبان ـ القاعده را در پیش رو داشته باشند.

فارغ از اینکه این ادعای چندساله نیروهای سکولار ترکیه چقدر صحت دارد؛ مقایسه میان الگوهای اسلام ایرانی و ترکیه ای از آغاز بهار عربی اوج گرفته و به بحثی جدی در میان نیروهای اسلام‌گرا بدل شده است. دولت ترکیه نیز از ابتدای بهار عربی به دفاع از این جنبش‌ها پرداخت و اردوغان رسماً ترکیه را الگویی برای این کشورها خواند. از همان آغاز بهار عربی، رقابتی در میان ایران و ترکیه برای نفوذ در این جنبش‌ها آغاز گشت. اینکه ترکیه تا چه حد موفق بوده معلوم نیست؛ اما در اینکه ایران نتوانسته هیچ نفوذی در این جنبش‌ها به دست آورد شکی نیست.

سازش

در همه جنبش‌های بهار عربی، به جز در بحرین، دولت آمریکا سریعاً جانب اپوزیسیون را گرفت و بر رهبران حاکم فشار آورد تا استعفا دهند. در همان حال، نهادهای نظامی و امنیتی آن کشورها زیر فشار آمریکا در مدتی کوتاه به سازش با نیروهای اپوزیسیون رسیدند.

عواملی که باعث شد نیروهای اصلی اپوزیسیون در مصر و تونس، که عمدتاً اسلام‌گرایان اخوان المسلمین بودند، سریعاً با نهادهای حکومتی، به ویژه ارتش، مصالحه کنند عبارت بودند از:

۱) مقایسه تجربه عبرت‌آموز انقلاب ایران و تجربه نسبتاً موفق ترکیه؛

۲) حاکم نبودن گفتمان لنینیستی بر افکار روشنفکران این کشورها، بر خلاف ایران در دوران انقلاب ۵۷؛

۳) نبود رهبری فرهمند و انعطاف‌ناپذیر در اپوزیسیون، مانند آیت‌الله خمینی؛

۴) نوعی تعادل قوا در میان نیروهای اپوزیسیون و حکومت، چنان که اپوزیسیون نمی‌ توانست همه خواسته‌های خود را بر حکومت تحمیل کند؛

۵) کناره‌گیری سریع نفر اول حکومت در کشورهای مصر و تونس، که اوضاع را برای مصالحه مساعدتر کرد؛

۶) استقلال نهادهای حکومتی، به ویژه ارتش و نیروهای امنیتی، از شخص اول حکومت.

جلوگیری از فروپاشی

اما مهم‌ترین نتیجه سازش نیروهای اپوزیسیون و نهادهای حکومتی حفظ استقلال و تمامیت این نهادها، به ویژه نهادهای قضایی و نظامی و امنیتی، بود. بدین ترتیب، در بهار عربی، «فروپاشی» رخ نداد؛ بدین معنا که نهادهای حکومتی پیشین همگی حفظ شدند. حفظ تمامیت و استقلال این نهادها نیز خودبه‌خود مانع از ایجاد نهادهای جدید انقلابی، مانند سپاه و بسیج و دادگاه‌های انقلاب در ایران، شد. در واقع، سازش نیروهای اپوزیسیون و نهادهای حکومتی توان انقلابی برای «فروپاشی» را خنثا ساخت. حفظ استقلال دادگستری و در امان ماندن نهادهای نظامی و امنیتی و ایجاد نشدن نهادهای جدید انقلابی وضع سیاسی حاکم بر کشورهای مصر و تونس را کاملاً متفاوت با وضع ایران در زمان انقلاب کرده است. وضع حاکم بر این کشورها به ترکیه بسیار بیشتر شبیه است تا به ایران. در انقلاب ایران، نیروهای انقلابی با گفتمانی لنینیستی خواهان انحلال کامل نهادهای نظامی و امنیتی حکومت بودند. آنها انقلاب را تنها هنگامی پیروز می‌دانستند که کل نظام پیشین را ویران کرده باشد. حتا در درون دولت موقت بازرگان، ابراهیم یزدی، معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب، که از شخصیت ها و نیروهای چپگرا بسیار معتدل‌تر بود، بارها اعلام کرد که پایگاه واقعی آمریکا در ایران نه شاه، که ارتش ایران است و انقلاب تنها هنگامی پیروز می‌شود که به ارتش هم برسد و، پیش از هر امری، باید همه فرماندهان پیشین ارتش را برکنار کرد. در آن زمان تقریباً همه ژنرال‌های ارتش برکنار و بسیاری از آنان نیز اعدام شدند. طرح تشکیل سپاه پاسداران و دادگاه‌های انقلاب را نیز ابراهیم یزدی، معاون نخست وزیر در امور انقلاب، عرضه کرد.

نتایج پایداری نهادها

در کشورهای محل وقوع بهار عربی، تجربه عبرت‌آمیز ایران برای روشنفکران این کشورها و پایدار ماندن نهادهای حکومتی، به ویژه دادگستری و ارتش، مانع از حاکمیت کامل اسلام‌گرایان شده است. در واقع، اسلام‌گرایان تنها در حکومت شریک شده‌اند و دست باز در همه امور پیدا نکرده‌اند. نتیجه چنین امری جریان یافتن امور در جهتی کاملاً متفاوت با جهت انقلاب در ایران و بسیار شبیه به جریان امور در ترکیه است. نتایج چنین تعادل قوایی میان دولت‌های اسلام‌گرا و نهادهای حکومتی پیشین را می‌ توان به این شرح توضیح داد:

۱) دولت‌های اسلام‌گرای بهار عربی مجبور به سیاست‌ورزی، چانه‌زنی، انعطاف، و سازش با ارتش‌اند. سازش و انعطاف، این دولت‌ها و هواداران آنها را، که عمدتاً اخوان المسلمین‌اند، از مسیر افراط‌گرایی و آرمان‌گرایی دور می‌کند و به مسیر واقع‌گرایی می‌برد.

۲) دولت‌های برآمده از بهار عربی و احزاب اسلام‌گرای دخیل در آن، چون همه قدرت را در دست ندارند و، در عین حال، مجبور به اداره کشور و حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی و سیاست خارجی اند، هر روز واقع‌گراتر می‌شوند. آنها تنها قوه مجریه را در دست دارند. حتا در ایران نیز، دولت‌مردان پس از مدتی بر اثر مواجهه با واقعیات اداره جامعه با‌تجربه و ملایم می‌شوند و، اگرچه مجبورند که واقع‌گراتر شدن خود را از ولی فقیه پنهان سازند، باز هم پس از مدتی، این واقع‌گرایی باعث کنار گذاردن آنها به دست ولی فقیه می‌شود. ولی فقیه همواره نیازمند تازه‌روییدگان بی تجربه است. در کشورهای تونس و مصر، چنین خبری نیست. رهبران اسلام‌گرا نه ولی فقیه، که خود وزیر و مسئول اجرایی اند و هر سال باتجربه‌تر و واقع‌گراتر و میانه‌روتر می‌شوند.

۳) در این کشورها، دولت‌های اسلام‌گرا توان سرکوب جامعه مدنی و بستن کامل رسانه‌ها را ندارند، چرا که نهادهای قضایی،امنیتی، نظامی به طور کامل در دست آنان نیست. در عین حال، مجبور به اداره کشور و حل مشکلات اقتصادی، امنیتی، اجتماعی، و فرهنگی مردم‌ و، لاجرم، مجبور به پاسخ‌گویی به آنان‌اند. نفس «پاسخ‌گویی»، این رهبران اسلام‌گرا را هر چه بیشتر به واقع‌گرایی در اتخاذ سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی و … و احترام به افکار عمومی وامی‌دارد.

۴) وجود دادگستری مستقل و ارتشی سکولار و مقتدر در کشورهای محل وقوع بهار عربی بهترین ضامن برای برگزاری انتخاباتی آزاد است ــ انتخاباتی که دولت‌های اسلام‌گرای حاکم نتوانند نتیجه آن را از پیش و با تقلب تعیین کنند. در نتیجه، اصل «آلترنانس» یا «جابه‌جایی قدرت» در این کشورها نقض نمی‌شود. این اصل مهم‌ترین مانع برقراری دیکتاتوری اسلامی در این کشورهاست.

آینده بهار عربی

نتیجه کنش هایی که در بالا ذکر شد، آمیزه ای از دو تغییر بنیادین زیر را در پی خواهد داشت:

۱) حکومت اسلام‌گرایان تنها در عرض چند سال باعث رفع توهم بخش مهمی از مردم این کشورها درباره توان و کارکرد و نتیجه اسلام سیاسی خواهد شد و بسیاری از مردمی که گمان می‌کنند برقراری دولتی اسلامی حلال بخش مهمی از مشکلات آنهاست با مشاهده ناتوانی این دولت‌های بی تجربه و آرمان‌گرای اسلامی در اداره کشور و نیز با مشاهده رفتار افراطی بخشی از این اسلام‌گرایان در برخورد با مسائل اجتماعی، به ویژه آزادی های فردی و اجتماعی و حقوق زنان، امید خود را به اسلام سیاسی از دست می‌دهند و، در انتخابات‌های بعدی، به دیگر نیروهای سیاسی متمایل می‌شوند.

۲) بخش مهمی از نیروهای اسلام‌گرا در طی چند سال اداره کشور از اسلام افراطی و انقلابی دور می‌شوند و به اسلام‌گرایانی واقع‌گرا و مدرن و میانه‌رو، به سبک حزب عدالت و توسعه اردوغان، بدل خواهند شد. در واقع، رهبران حزب عدالت و توسعه ترکیه نیز در فرایندی شبیه به آنچه توضیح داده شد تبدیل به سیاست‌مدارانی واقع‌گرا و مدرن و میانه‌رو شده‌اند.

سخن واپسین

بهار عربی آینده مطمئنی برای کشورهای مربوط دربردارد: مردم این کشورها با پرداختن کمترین بها و در سریع‌ترین مدت ممکن از برزخ اسلام‌گرایی گذر خواهند کرد. داریوش شایگان در حدود ۱۰ سال پیش گفته بود که ما در حال خروج از تونلی هستیم که مسلمانان دیگر تازه می‌خواهند وارد آن شوند. پس از گذشت ۱۰ سال از این سخن شایگان، ایران هنوز از حکومت اسلامی گذر نکرده است؛ و در ضمن، هنوز نیز نمی‌توان بااطمینان گفت که، پس از گذر کم‌هزینه کشورهایی چون مصر و تونس از اسلام‌گرایی در سال های آینده، ما نیز از آن گذر کرده‌ایم.

سعید بشیرتاش
از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.